شهید چمران درباره مرحوم ابوترابی نوشته بود که شهادت میدهم که راز و نیاز شبانهاش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد، آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب میکرد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از سایت جامع آزادگان نوشت: در 26آذر 1359سیدعلی اکبر ابوترابی ناپدید شد. در حالی که هیچ خبر مشخص و تایید شده ای وجود نداشت تا بگوید ابوترابی به شهادت رسیده یا به اسارت دشمن درآمده است. فقط قرائن و شواهد حکایت از شهادت او داشت.
کسانی که ابوترابی را می شناختند، بر این باور بودند، وی کسی نیست که خود را زنده به دشمن تسلیم کند.از طرفی او طبق قرار باید خود را به نیروهای خودی می رساند. چون این طور نبود، پس حکم به شهادتش شد.
دکتر چمران، فرمانده جنگ های نامنظم با تاخیری چند روزه خبر شهادت او را- شاید بدون اطمینان –اعلام کرد و در اندک زمانی دست نوشته ی خود را در بیان رشادت های «شهید ابوترابی» به روزنامه کیهان سه شنبه9دی 1359سپرد.
«بسم الله الرحمن الرحیم. ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا احیاءعند ربهم یرزقون.
من شهادت می دهم سید علی اکبر ابوترابی با همه وجود خود در راه خدا و اعتلای اسلام وپیروزی انقلاب و شکست جبهه ی کفر تا آخرین رمق حیات خود جنگید تا در آغوش شهادت فرو رفت.
من شهادت می دهم که سخت ترین ماموریت ها را عاشقانه می پذیرفت و هرچه وظیفه ی او خطرناک تر می شد خوشحال تر و راضی تر به نظر می رسید.
من شهادت می دهم که عالی ترین نمونه ی پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه آسا و اراده ی فولادین او آن چنان از وجودش تشعشع می کرد که همه ی محیط را روشن می نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه وار به دور شمع وجودش می گشتند و می سوختند.
من شهادت می دهم که اولین کسی بودکه به همراه گروه چریکی خود و ارددب حردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد.
من شهادت می دهم که راز و نیاز شبانه اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد،آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب می نمود و در روح دوستانش آتشفشان به پا می کرد.
من شهادت می دهم،هم رزمانش شهادت می دهند،آسمان بلند و ستارگانش شهادت می دهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه ی اهواز با همه ی وجودش شب و روز در راه خدا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک ماموریت خیلی خطرناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه ی ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل آمد.
خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود می بری و ما را از نعمت وجودشان محروم می کنی، تو می دانی که او چگونه مردی بود و با دوستان هم رزمش چگونه رفتار می کرد و رزمندگان تحت فرماندهی اش تا چه اندازه او را دوست می داشتند و بعد از شهادت او می خواستند دیوانه وار به جبهه دشمن حمله کنند، بکشند تا کشته شوند و هر چه زودتر کنار مرشد و فرمانده ی خود،ابوترابی ،آرام گیرند.
خدایا تو می دانی که وجود او چقدر برای همشهریانش مغتنم بود و پدر یتیمان بود.انیس بی کسان بود. هم درد رنج دیدگان بود. نگاهبان خانواده های فقیر و بی کس بود. یکپارچه عشق وایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق وعرفان،همچون کوهی از مقاومت و صلابت،آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود. شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد.آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس بر آمده است.آن چنان ساکت، همچون آسمان در شب های پاک پرستاره، که در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند؛امادر عین حال رزمنده ای بود که در صحنه ی نبرد توفان به پا کرد. فریاد خشمش دل زهره را آب می نمود و از شیر جسورتر بود و ارده اش پولاد را خجل می کرد.از هیچ ماموریتی روی بر نمی گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد.ایمانش چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود وهمه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود. به ملاقات خدا بی تابی می کرد. پرنده بلند پروازی بود که می خواست هر چه زودتر خود را از اسارت خاک آزاد کند و هر چه سریع تر به امواج پرواز نماید و هرچه عمیق تر در فضای لایتناهی عشق و وحدت محو و فانی گردد.
درود به آزاد مردانی که در برابر دهر تعظیم نمی کنند. در برابر قدرت زانو به زمین نمی زنند.از مرگ وحشتی ندارند. در مقابل مال ومنال دنیا خود را نمی بازند. هنگام پیروزی مغرور نمی شوند. وقت شکست ضجه نمی کنند و در همه احوال به خدا نمی اندیشند و فقط از خدا هراس دارند و فقط به خدا پناه می برند.
چه زیباست آزاد زیستن و چون گل شکفتن و همچون نسیم به سادگی جان به جاندار تسلیم کردن. چه زیباست زنجیرهای اسارت را به اسلحه شهادت پاره کردن و اسماعیل وار در قربانگاه عشق خدا جان باختن وبا قدرت روح بر عرش اعلاء[پرواز کردن]. چه زیباست زندگی آزاد از دلهره ها و ترس هاواسارت قید و بندها و اسارت قید و بندها و زبونی در مقابل طاغوت ها وابرقدرت ها.آنجا که انسان در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکند و فقط خدای لایزال را بپرستد [و]تا وقتی زنده است آزاد و سربلند زندگی کند و هنگامی که مرگ فرا می رسد با کمال افتخار وشرف به لقاء پروردگار بزرگ نائل آیدو
خدایا شهید ابوترابی این هدیه گران قدر و عزیز را از ملت ما و انقلاب ما بپذیر و به خاطر خون چنین شهدان پاک و وارسته ای، پرچم مقدس اسلام را برافراشته کن!ریشه ظلم و جور و فساد را برانداز، طاغوتیان وابرقدرت ها را نابود گردان و ظهورامام عصر عجل الله تعالی فرجه را نزدیک کن تا اجتماع ایده آل بشریت بر اساس عدل وعشق و آزادی هر چه زودتر تحقق یابد. خدایا توفانی سخت، حیات و هستی ما را در معرض خطر قرار داده و کشتی سرنوشت ما در غرقابه ی بحران ها دچار گرداب های هولناک شده و غرور و خودخواهی، پرده ای از جهل بر عقل ها و دل های ما کشیده است، تا حقایق عینی حیات و سنت های لایتغیر خدایی را درک نکنیم و خود در جهل مرکب،در یک روز تسلسلی غرور[فرو]برویم. خدایا از تو می خواهم که به پاس خون چنین شهیدانی ما را به راه راست هدایت[کنی]. کشتی شکسته سرنوشت ما را از این توفان ها نجات دهی. نور ایمان و عشق وعرفان در دل های ما بتابی.دوستی و همکاری و صمیمیت را جایگزین خراب کاری و نفاق کنی. به جای اختلاف و تفرقه،اتحاد و وحدت کلمه را تحت رهبری امام امت جایگزین نمایی.
من این هجرت عجولانه،ولی ملکوتی شهید ابوترابی را به خانواده بزرگوارش به خصوص پدر عالی قدر و مهربانش، سیدعباس ابوترابی که این همه مدیون کمک های بی شائبه اوهستم وبه هم رزمان شهید که در معرکه شهادت شاهد محبت و فداکاری و عظمت روحش بودند وبه همه همشهریانش که احساس یتیمی می کنند وبه ملت شهید پرور ایران و بالاخره به رهبر عالی قدر،امام امت،که قلب بزرگ و مهربانش از غم ودرد آکنده است تبریک وتسلیت می گویم.»
پیش از انتشار این دست نوشته و در همان دو، سه روز اول که خبر شهادت سیدعلی اکبر ابوترابی توسط دکتر چمران تایید شده بود، برخی از دوستان و اطرافیان آیت الله سید عباس ابوترابی تصمیم گرفتند تا با احتیاط این خبر را به پشت جبهه و تهران منتقل کنند.
امیر خلبان محمد کریم عابدی بلافاصله از اهواز به تهران آمده ودر خانه دکتر ابراهیم یزدی،باحضور سید احمد صدر حاج سید جوادی واحتمالا چند نفر دیگر،این خبر را به اطلاع آیت الله ابوترابی رساندند.
قبل از آن نیز دکتر یزدی در تماس تلفنی خبر شهادت سید علی اکبر را با تاکید بیشتری از دکتر چمران در اهواز جویا شده بود،دکتر چمران گفته بود: «در شرایطی که او محاصره و گلوله باران شده بود،99درصد شهید شده است.»
در این نشست همچنین بحث شد که خبر شهادت سید علی اکبر ابوترابی از طریق رسانه ها اعلام شود یا خیر.هنوز این احتمال وجود داشت او به اسارت دشمن در آمده باشد. هرچند در آن زمان بسیار بعید به نظر می رسید.اگر خبر شهادت اعلام می شد،در حالی که به اسارت درآمده،باعث شناسایی وفشار بیشتری بر او می شد. پیشنهاد عدم اعلام خبر شهادت مورد پذیرش حاضران در خانه دکتر یزدی واقع نشد،وخبر به اطلاع همگان رسید.
خبر شهادت سید علی اکبر ابوترابی در قزوین در کمتر از یکی دو ساعت پیچید و باعث تعطیلی بازار و دکان ها شد. شهر به هر حال تعطیل در آمد. به درخواست آیت الله سیدعباس ابوترابی،پس از دوروز برخی نانوایی ها کار خود را از سر گرفتند تا مردم به زحمت نیفتند.
اولین مراسم یاد بودابوترابی چهارم دی1359از سوی هیئت علمیه و جامعه روحانیت قزوین، صبح و بعدازظهر در مسجد النبی قزوین برگزار شد.پس ازآن ویکی پس از دیگری در قزوین و برخی روستاهای اطراف آن مجالسی برپا شد.
در مراسمی که هفتم دی ماه در قزوین برگزار شد. سیدهاشم رسولی، یوسف صانعی و محمد علی نظام زاده از سوی امام خمینی در مجلس یادبود شهادت سیدعلی اکبر ابوترابی شرکت کردند وپیام تسلیت امام را به پدرش وبازماندگان،روحانیان واهالی قزوین ابلاغ کردند.
همچنین مراسم گرامیداشت بیش از40شهید واز جمله سید علی اکبر ابوترابی در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد. در این مراسم که هشتم دی ماه برپا شد، محمد علی رجایی نخست وزیر وقت به سخنرانی پرداخت.رجایی به مبارزات واخلاق و فداکاری ابوترابی اشاره کردو گفت: «من از سال1350در زندان با وی آشنا شدم.وی شخصی بود که در خط راستین اسلام حرکت می کرد.او باید در سال های 50و54و57شهید می شد. به همین دلیل است که عاشقانه به دنبال شهادت بود. چنانچه برادرم خامنه ای می گفت، شهید ابوترابی در بلندی های الله اکبر تنها به پیش می رفت و سنگر حفر می کرد و سنگرش را به بقیه می داد و باز پیش می رفت و بدین ترتیب باعث پیش روی نیروی اسلام می شد.»
در این رابطه روزنامه ها پیامهای تسلیت بسیاری از مقامات لشکری کشوری و نیز احزاب و گروه ها درج کردند. دراین پیام ها به آیت الله سیدعباس ابوترابی، حوزه های علمیه قم و قزوین و نیز حجت الاسلام سید محمد حسن ابوترابی-رئیس اداره سیاسی ایدئولوژیک (سازمان عقیدتی سیاسی)وزارت دفاع-تسلیت گفته شده بود.از میان آنها می توان به پیام های سید ابوالحسن بنی صدر(رئیس جمهور وقت)،سرهنگ جوادفکوری (وزیر دفاع وقت)،آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، جامعه روحانیت مبارز تهران وحزب جمهوری اسلامی در تهران وقزوین اشاره کرد.آن روزها، هم رزمان ابوترابی در ستاد جنگ های نامنظم نیز اطلاعیه ای صادر کردند و در اختیار دفتر خبرگزاری پارس در اهواز قرار دادند.
کسانی که ابوترابی را می شناختند، بر این باور بودند، وی کسی نیست که خود را زنده به دشمن تسلیم کند.از طرفی او طبق قرار باید خود را به نیروهای خودی می رساند. چون این طور نبود، پس حکم به شهادتش شد.
دکتر چمران، فرمانده جنگ های نامنظم با تاخیری چند روزه خبر شهادت او را- شاید بدون اطمینان –اعلام کرد و در اندک زمانی دست نوشته ی خود را در بیان رشادت های «شهید ابوترابی» به روزنامه کیهان سه شنبه9دی 1359سپرد.
«بسم الله الرحمن الرحیم. ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا احیاءعند ربهم یرزقون.
من شهادت می دهم سید علی اکبر ابوترابی با همه وجود خود در راه خدا و اعتلای اسلام وپیروزی انقلاب و شکست جبهه ی کفر تا آخرین رمق حیات خود جنگید تا در آغوش شهادت فرو رفت.
من شهادت می دهم که سخت ترین ماموریت ها را عاشقانه می پذیرفت و هرچه وظیفه ی او خطرناک تر می شد خوشحال تر و راضی تر به نظر می رسید.
من شهادت می دهم که عالی ترین نمونه ی پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه آسا و اراده ی فولادین او آن چنان از وجودش تشعشع می کرد که همه ی محیط را روشن می نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه وار به دور شمع وجودش می گشتند و می سوختند.
من شهادت می دهم که اولین کسی بودکه به همراه گروه چریکی خود و ارددب حردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد.
من شهادت می دهم که راز و نیاز شبانه اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد،آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب می نمود و در روح دوستانش آتشفشان به پا می کرد.
من شهادت می دهم،هم رزمانش شهادت می دهند،آسمان بلند و ستارگانش شهادت می دهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه ی اهواز با همه ی وجودش شب و روز در راه خدا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک ماموریت خیلی خطرناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه ی ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل آمد.
خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود می بری و ما را از نعمت وجودشان محروم می کنی، تو می دانی که او چگونه مردی بود و با دوستان هم رزمش چگونه رفتار می کرد و رزمندگان تحت فرماندهی اش تا چه اندازه او را دوست می داشتند و بعد از شهادت او می خواستند دیوانه وار به جبهه دشمن حمله کنند، بکشند تا کشته شوند و هر چه زودتر کنار مرشد و فرمانده ی خود،ابوترابی ،آرام گیرند.
خدایا تو می دانی که وجود او چقدر برای همشهریانش مغتنم بود و پدر یتیمان بود.انیس بی کسان بود. هم درد رنج دیدگان بود. نگاهبان خانواده های فقیر و بی کس بود. یکپارچه عشق وایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق وعرفان،همچون کوهی از مقاومت و صلابت،آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود. شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد.آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس بر آمده است.آن چنان ساکت، همچون آسمان در شب های پاک پرستاره، که در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند؛امادر عین حال رزمنده ای بود که در صحنه ی نبرد توفان به پا کرد. فریاد خشمش دل زهره را آب می نمود و از شیر جسورتر بود و ارده اش پولاد را خجل می کرد.از هیچ ماموریتی روی بر نمی گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد.ایمانش چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود وهمه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود. به ملاقات خدا بی تابی می کرد. پرنده بلند پروازی بود که می خواست هر چه زودتر خود را از اسارت خاک آزاد کند و هر چه سریع تر به امواج پرواز نماید و هرچه عمیق تر در فضای لایتناهی عشق و وحدت محو و فانی گردد.
درود به آزاد مردانی که در برابر دهر تعظیم نمی کنند. در برابر قدرت زانو به زمین نمی زنند.از مرگ وحشتی ندارند. در مقابل مال ومنال دنیا خود را نمی بازند. هنگام پیروزی مغرور نمی شوند. وقت شکست ضجه نمی کنند و در همه احوال به خدا نمی اندیشند و فقط از خدا هراس دارند و فقط به خدا پناه می برند.
چه زیباست آزاد زیستن و چون گل شکفتن و همچون نسیم به سادگی جان به جاندار تسلیم کردن. چه زیباست زنجیرهای اسارت را به اسلحه شهادت پاره کردن و اسماعیل وار در قربانگاه عشق خدا جان باختن وبا قدرت روح بر عرش اعلاء[پرواز کردن]. چه زیباست زندگی آزاد از دلهره ها و ترس هاواسارت قید و بندها و اسارت قید و بندها و زبونی در مقابل طاغوت ها وابرقدرت ها.آنجا که انسان در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکند و فقط خدای لایزال را بپرستد [و]تا وقتی زنده است آزاد و سربلند زندگی کند و هنگامی که مرگ فرا می رسد با کمال افتخار وشرف به لقاء پروردگار بزرگ نائل آیدو
خدایا شهید ابوترابی این هدیه گران قدر و عزیز را از ملت ما و انقلاب ما بپذیر و به خاطر خون چنین شهدان پاک و وارسته ای، پرچم مقدس اسلام را برافراشته کن!ریشه ظلم و جور و فساد را برانداز، طاغوتیان وابرقدرت ها را نابود گردان و ظهورامام عصر عجل الله تعالی فرجه را نزدیک کن تا اجتماع ایده آل بشریت بر اساس عدل وعشق و آزادی هر چه زودتر تحقق یابد. خدایا توفانی سخت، حیات و هستی ما را در معرض خطر قرار داده و کشتی سرنوشت ما در غرقابه ی بحران ها دچار گرداب های هولناک شده و غرور و خودخواهی، پرده ای از جهل بر عقل ها و دل های ما کشیده است، تا حقایق عینی حیات و سنت های لایتغیر خدایی را درک نکنیم و خود در جهل مرکب،در یک روز تسلسلی غرور[فرو]برویم. خدایا از تو می خواهم که به پاس خون چنین شهیدانی ما را به راه راست هدایت[کنی]. کشتی شکسته سرنوشت ما را از این توفان ها نجات دهی. نور ایمان و عشق وعرفان در دل های ما بتابی.دوستی و همکاری و صمیمیت را جایگزین خراب کاری و نفاق کنی. به جای اختلاف و تفرقه،اتحاد و وحدت کلمه را تحت رهبری امام امت جایگزین نمایی.
من این هجرت عجولانه،ولی ملکوتی شهید ابوترابی را به خانواده بزرگوارش به خصوص پدر عالی قدر و مهربانش، سیدعباس ابوترابی که این همه مدیون کمک های بی شائبه اوهستم وبه هم رزمان شهید که در معرکه شهادت شاهد محبت و فداکاری و عظمت روحش بودند وبه همه همشهریانش که احساس یتیمی می کنند وبه ملت شهید پرور ایران و بالاخره به رهبر عالی قدر،امام امت،که قلب بزرگ و مهربانش از غم ودرد آکنده است تبریک وتسلیت می گویم.»
پیش از انتشار این دست نوشته و در همان دو، سه روز اول که خبر شهادت سیدعلی اکبر ابوترابی توسط دکتر چمران تایید شده بود، برخی از دوستان و اطرافیان آیت الله سید عباس ابوترابی تصمیم گرفتند تا با احتیاط این خبر را به پشت جبهه و تهران منتقل کنند.
امیر خلبان محمد کریم عابدی بلافاصله از اهواز به تهران آمده ودر خانه دکتر ابراهیم یزدی،باحضور سید احمد صدر حاج سید جوادی واحتمالا چند نفر دیگر،این خبر را به اطلاع آیت الله ابوترابی رساندند.
قبل از آن نیز دکتر یزدی در تماس تلفنی خبر شهادت سید علی اکبر را با تاکید بیشتری از دکتر چمران در اهواز جویا شده بود،دکتر چمران گفته بود: «در شرایطی که او محاصره و گلوله باران شده بود،99درصد شهید شده است.»
در این نشست همچنین بحث شد که خبر شهادت سید علی اکبر ابوترابی از طریق رسانه ها اعلام شود یا خیر.هنوز این احتمال وجود داشت او به اسارت دشمن در آمده باشد. هرچند در آن زمان بسیار بعید به نظر می رسید.اگر خبر شهادت اعلام می شد،در حالی که به اسارت درآمده،باعث شناسایی وفشار بیشتری بر او می شد. پیشنهاد عدم اعلام خبر شهادت مورد پذیرش حاضران در خانه دکتر یزدی واقع نشد،وخبر به اطلاع همگان رسید.
خبر شهادت سید علی اکبر ابوترابی در قزوین در کمتر از یکی دو ساعت پیچید و باعث تعطیلی بازار و دکان ها شد. شهر به هر حال تعطیل در آمد. به درخواست آیت الله سیدعباس ابوترابی،پس از دوروز برخی نانوایی ها کار خود را از سر گرفتند تا مردم به زحمت نیفتند.
اولین مراسم یاد بودابوترابی چهارم دی1359از سوی هیئت علمیه و جامعه روحانیت قزوین، صبح و بعدازظهر در مسجد النبی قزوین برگزار شد.پس ازآن ویکی پس از دیگری در قزوین و برخی روستاهای اطراف آن مجالسی برپا شد.
در مراسمی که هفتم دی ماه در قزوین برگزار شد. سیدهاشم رسولی، یوسف صانعی و محمد علی نظام زاده از سوی امام خمینی در مجلس یادبود شهادت سیدعلی اکبر ابوترابی شرکت کردند وپیام تسلیت امام را به پدرش وبازماندگان،روحانیان واهالی قزوین ابلاغ کردند.
همچنین مراسم گرامیداشت بیش از40شهید واز جمله سید علی اکبر ابوترابی در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد. در این مراسم که هشتم دی ماه برپا شد، محمد علی رجایی نخست وزیر وقت به سخنرانی پرداخت.رجایی به مبارزات واخلاق و فداکاری ابوترابی اشاره کردو گفت: «من از سال1350در زندان با وی آشنا شدم.وی شخصی بود که در خط راستین اسلام حرکت می کرد.او باید در سال های 50و54و57شهید می شد. به همین دلیل است که عاشقانه به دنبال شهادت بود. چنانچه برادرم خامنه ای می گفت، شهید ابوترابی در بلندی های الله اکبر تنها به پیش می رفت و سنگر حفر می کرد و سنگرش را به بقیه می داد و باز پیش می رفت و بدین ترتیب باعث پیش روی نیروی اسلام می شد.»
در این رابطه روزنامه ها پیامهای تسلیت بسیاری از مقامات لشکری کشوری و نیز احزاب و گروه ها درج کردند. دراین پیام ها به آیت الله سیدعباس ابوترابی، حوزه های علمیه قم و قزوین و نیز حجت الاسلام سید محمد حسن ابوترابی-رئیس اداره سیاسی ایدئولوژیک (سازمان عقیدتی سیاسی)وزارت دفاع-تسلیت گفته شده بود.از میان آنها می توان به پیام های سید ابوالحسن بنی صدر(رئیس جمهور وقت)،سرهنگ جوادفکوری (وزیر دفاع وقت)،آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، جامعه روحانیت مبارز تهران وحزب جمهوری اسلامی در تهران وقزوین اشاره کرد.آن روزها، هم رزمان ابوترابی در ستاد جنگ های نامنظم نیز اطلاعیه ای صادر کردند و در اختیار دفتر خبرگزاری پارس در اهواز قرار دادند.