یک پایگاه روسی که به طور تخصصی در خصوص ایران مطالعه میکند، کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا را شخصیتی غیرمستقل دانست که وزن سیاسی چندانی ندارد.
به گزارش شهدای ایران؛ در شرایطی که کاترین اشتون امشب وارد تهران میشود، پایگاه تخصصی ایرانرو که بهطور خاص به بررسی مسائل ایران میپردازد، گزارش تندی را در این خصوص منتشر کرد.
این پایگاه روسی مینویسد: مدتهاست که در محافل کارشناسان و دیپلماتها میگویند که «وقتی اورپا حرفی برای گفتن ندارد، کاترین اشتون را میفرستد که این حرفها را به جای اروپا بزند». این وظیفه چندان دشواری نیست که اتحادیه اروپا بابت اجرای آن به کمیسر امور خارجه و سیاست امنیت خود سالی 360 هزار یورو میپردازد و «بارونس اشتون اف آپهلند» بر همین اساس سیاستمداری با بالاترین حقوق در جهان به حساب میرود. آیا این هزینهها بابت خدمات متصدی «وزارت امور خارجه اتحادیه اروپا» که یک نهاد کاملاً مجازی است، موجه است؟
بنابراین گزارش، این سئوال را دوباره در پرتو سفر رئیس دیپلماسی اروپایی به تهران که قرار است 8 مارس صورت بگیرد، مطرح می کنند. عباس عراقچی معاون وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران اطلاع داد که خانم اشتون با حسن روحانی رئیس جمهور ایران و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران ملاقات هایی خواهد داشت. این دیدار تا چه اندازه مهم خواهد بود؟ تنها در صورتی می توان پاسخ این سئوال را داد که معلوم شود کاترین مارگارت اشتون، بارونس اشتون اف آپهلند چه کسی است و در سیاست جهانی چه نقشی ایفا می کند؟
اشتون که کارمند معمولی اروپایی بود ولی به حکم شرایط عجیب و غریبی که بر اروپای متحد حکمفرماست، به جرگه «صاحبان سرنوشت جهان» ارتقا یافته است، زاده بوروکراسی اروپایی است و با آن همگون است. او پیرو اصول تکثر فرهنگی، نزاکت سیاسی و آزادیهای لیبرالی است که در برابر دیدگان ما در برخورد با واقعیات سیاسی از هم میپاشند. خیالهای واهی درباره «اروپای متحد به عنوان مرکز جدید قدرت» از حد تخیلات نگذشته و دیپلماسی اروپایی همینطور به عنوان یک مفهوم مجازی باقی مانده است. فعالیت «کمیسرهای اروپایی آرمانی» که اشتون یکی از آنهاست، اروپا و مابقی جهان را با خطرات و چالشهای جدیدی روبرو ساخت که همانطور که معلوم شد، کمیسرهای اروپایی نمی توانند آنها را حل کنند ولو اینکه مطبوعات آنها را «سازندگان پیروزیهای دیپلماتیک» مینامند.
این گزارش میافزاید: بارونس جدید هرگز از اشراف نبوده و در سال 1999 به پاس خدمات ویژه به میهن، لقب بارونس اشتون اف آپهلند (زادگاه خود) و لورد مادام المعر بریتانیا را دریافت کرد. البته در گزارش مربوط به اعطای لقب اشرافی هیچ نمونه ای از خدمات ویژه او آورده نشد و فقط گفته شد که او در جریان کار در ارگان های بهداشت و درمان فعالیت درخشانی از خود نشان داده و تعامل حزب کار با بنیاد خیریه شاهزاده چارلز را تأمین کرد. بنابراین نه خدمات مرموز و شناخته نشده بلکه عضویت در حزب کار باعث اعطای این لقب به اشتون شد زیرا تونی بلر نخست وزیر وقت از حزب کار بود که پیشنهاد مربوطه را به مراجع عالی تسلیم کرد. لقب افتخاری صرف نظر از یک صفحه باریک در بیوگرافی کاترین اشتون اعطا شد که با همکاری اوایل سال های 1980 وی با «حرکت در راه خلع سلاح هسته ای» (Campaign for Nuclear Disarmament) ارتباط داشت. بنا بر بعضی اطلاعات، سازمان مذکور که شامل عمدتاً سیاستمداران چپگرا بود و طرفدار فعال خلع سلاح هسته ای بود، از اتحاد شوروی پول دریافت میکرد. در سال 1982 که اشتون خزانه دار سازمان بود، مبالغ گزافی به حساب های آن ریخته شد که منابع این پول تاکنون فاش نشده است. با وجود اینکه خود اشتون به صورت تند عاطفی همه کنایهها از وجود ارتباط با اتحاد شوروی را نفی می کرد، محافل محافظه کار هم بریتانیا و هم آمریکا و فرانسه همیشه به او سوء ظن داشتند. این اهل منطقه لانکاشیر و فارغ التحصیل دانشگاه لندن که در سال های 2001-1998 به عنوان رئیس ارگان های بهداشت و درمان منطقه هارتفوردشیر کار کرد، نه تنها لقب بارونس را دریافت کرد بلکه در دولت حزب کار مقام دبیر پارلمانی وزارت آموزش را به دست آورد. در سال 2004 اشتون به وزارت امور قانون اساسی منتقل شد و در سال 2007 دبیر پارلمانی وزارت دادگستری بازسازی شده در آخرین دولت تونی بلر شد.
اشتون در وزارت امور قانون اساسی مشغول بایگانیهای ملی و مسایل دفاع از دارایی افراد ناتوان روانی بود. مشکل بتوان گفت که بین شهروندان ناتوان روانی و اقلیت های جنسی ارتباط وجود دارد یا خیر ولی همانا سازمان دفاع از حقوق اقلیت های جنسی Stonewall در سال 2006 او را سیاستمدار سال دانسته و به «خدمات وی در زمینه مبارزه در راه حقوق بشر و برابری حقوق» استناد کرد که روزنامه نگاران زبانتیز بریتانیایی بر همین اساس او را «وکیل همجنسبازان» می نامند. بعد از آنکه اشتون در سال 2007 لورد رئیس به اصطلاح «شورای مخفی» وابسته به ملکه بریتانیا شد، به او لقب «لورد هم جنس بازان» را هم دادند.
* مضحک ترین انتصاب در تاریخ اتحادیه اروپا
اشتون که در مقامهای نسبتاً عجیب و غریبی که نه کفایت حرفه ای و مسئولیت پذیری زیادی بلکه فقط عضویت در حزب کار را ایجاب می کردند، خوب زحمت کشید، در اکتبر سال 2008 ناگهان وارد صحنه بین المللی شد و به مقام کمیسر بازرگانی اتحادیه اروپا (به جای پیترماندلسون) منصوب شد. نویسندگان رسمی شرح حال اشتون، با نزاکت زیادی این انتصاب را توصیف می کنند و اعتراف می نمایند که «فقدان تجربه وی در امور بازرگانی باعث برخورد محتاطانه با این انتصاب شد». در واقع، نه احتیاط بلکه تعجب و اعتراض آشکار مشاهده شده بود. او نه فقط تجربه نداشت بلکه در امور تجارت خارجی بی کفایتی کامل داشت. فقط یک عامل باعث شد که او به این مقام منصوب شود: اعضای پارلمان اروپایی را که مخالف انتصاب اشتون بودند، به «سکسیسم و شووینیسم مردانه» متهم کردند که در آن زمان (و امروز) در اروپا شبیه به اتهام به داد و ستد مواد مخدر است. بدین وسیله مخالفت ها رفع شد و اشتون منصوب گردید. فقط سیزده ماه بعد در ماه نوامبر سال 2009، حادثه ای اتفاق افتاد که هم ناظران و هم دیپلمات ها را تکان داد. کاترین اشتون به مقام «نماینده عالی اتحادیه اروپا در زمینه امور خارجه و سیاست امنیت» انتخاب گردید.
یکی از روزنامه ها درباره این تحول در فعالیت سیاسی و انتصاب جدید وی نوشت: «بدون اینکه رنگ ها را تیره کنیم باید بگوییم که شخصیت کاترین اشتون پیروزی درخشان فمینیسم است. او پیشبینی فرانسوا ژیرو روزنامه نگار زن معروف فرانسوی را عملی می کند که 30 سال پیش نوشت: «برابری واقعی زن و مرد روزی حاصل خواهد شد که یک زن ناوارد و فاقد دانش حرفه ای به یک مقام مهم منصوب شود. کاترین اشتون تبلور این دستاورد است».
سیاستمدارانی که از تجربه سرشار بازی ها و رویارویی های دیپلماتیک برخوردار بودند، با همین شدت اظهار نظر کردند: «نمایندگان 27 وزارت امور خارجه اروپا که به انتصاب شخصی رضایت دادند که برای این کار هیچ دانش تخصصی ندارد، با کدام جای خود فکر میکردند؟... این شخص غیر حرفه ای با دانش مجهول اکنون در صحنه سیاست خارجی نماینده منافع پانصد میلیون اروپایی خواهد بود؟ در میان کارآموزان دانشگاهی که در پارلمان بریتانیا اسناد را توزیع می کنند، می توان افراد به مراتب واردتر در امور بین المللی را پیدا کرد تا بارونس اشتون».
البته این برخورد سرد، بارونس را ناراحت نکرد. او خودش در یک مصاحبه اعلام کرد که «قصد دارد ثابت کند که او بهترین انتخاب برای اتحادیه اروپا بود و اینکه همه نزدیکان و آشنایان از او پشتیبانی می کنند. واقعاً در آن روزها نزدیکان و آشنایان او (اشتون یک ضعف کوچک زنانه دارد و آن علاقه به تملق است) با اصرار تکرار می کردند «کاترین ما، بهترین نامزد است» زیرا «مشت به رخ دیگران نمیزند بلکه با استفاده از اعتقادات محکم و جذابیت شخصی خود برنده میشود».
* پیروزی درخشان دیپلماتیک خانم اشتون
در واقع بخش اساسی فعالیت دیپلماتیک اشتون از نوامبر سال 2009 به بعد با مذاکرات درباره پرونده هسته ای ایران ارتباط داشت. شهرت وسیع رسانه ای او مدیون همین مذاکرات است. همین مذاکرات باعث شد که مردم ناوارد عادی او را دیپلمات واقعی محسوب کنند زیرا مردم عادی حد اقل دو مسأله را نمی دانند:
اولاً، اشتون در جریان مذاکرات هرگز شخصیت مستقلی نبوده است. او که در جریان مذاکرات از نظر حقوقی نماینده منافع اتحادیه اروپا بود، در واقع نماینده آن محافل بریتانیا بود که به حکم «همبستگی آتلانتیک» و تعهدات خود در برابر ایالات متحده به طور کامل از سناریوی ضد ایرانی مذاکرات درباره پرونده هسته ای طرفداری می کردند. اشتون مجری مطیع همه رهنمود های طرف آمریکایی بود. او که مذاکرات را به بن بست انداخت، خواهان اعمال تحریم ها علیه تهران شد که برای اقتصاد اروپا خسارات چندین میلیاردی به بار آورد.
ثانیاً، فقدان مهارت حرفه ای اشتون به دفعات نزدیک بود مذاکرات را مختل کند. او به طور مرتب و به صورت علنی ایران را به بی میلی به شرکت در مذاکرات با میانجی گران متهم می کرد. ولی وقتی نماینده رسمی ایران از طرف کشور خود به او تاریخ و محل مشخص برگزاری این مذاکرات را پیشنهاد می کرد، او با لحن زننده و تحقیر آمیز برای تهران اعلام می کرد که اتحادیه اروپا و نه تهران زمان و مکان مذاکرات را تعیین خواهد کرد. البته این رفتار اشتون هیچ معمایی نداشت. واشنگتن و لندن هدف تحریک ناکامی مذاکرات را دنبال می کردند تا تهران را تحت فشار بیشتری قرار دهند و بهانه ای برای اعمال تحریم ها و تأمین مالی نیروهای ضد دولتی در داخل ایرانی به دست آورند. تصادفی نیست که روبرت جان سویرز مدیر سازمان امآی-6 بریتانیا و یکی از سرسخت ترین شاهین های ضد ایرانی اتحادیه آتلانتیک در روند مذاکرات شرکت بسیار فعالی کرد. اشتون تحت تأثیر او قرار داشت و همه حرف های او در مذاکرات ابتدا توسط سویرز و همکاران آمریکایی وی تأیید می شد.
رسانههای گروهی بعد از پیشرفت در مذاکرات ژنو در نوامبر سال گذشته به بحث چاپلوسانه درباره «پیروزی بزرگ دیپلماتیک خانم اشتون که به برکت اصرار و تلاش عظیم وی توافق با ایران حاصل شد» پرداختند. «مردان بزرگ» یعنی سیاستمداران سطح جان کری و محمد جواد ظریف هم از تکذیب این ادعاها درباره سهم عظیم اشتون در مذاکرات خودداری می کنند. البته هر یک از آنها برای این رفتار دلیلی دارند. برای نمایندگان ایران نه بارونس آپهلند (که آنها بهتر از دیگران «قدر» واقعی او را به عنوان دیپلمات می دانند) بلکه موفقیت او به عنوان نماینده اتحادیه اروپا اهمیت دارد زیرا برای ایران روابط با اتحادیه اروپا همیشه اهمیت بیشتری داشت تا با ایالات متحده ولو اینکه این ادعا می تواند باعث تعجب شود.
جان کری «خالیبند» ضمن تأکید بر نقش اشتون در توافقات ژنو و «روند وین»، به شیوه عمل «دروغ گفتن و موضوع را پیچاندن» پایبند مانده است. اغراق خدمات و لیاقت های غیر موجود اشتون برای او و باراک اوباما رئیس او کار بسیار سودمندی است. «رئیس دیپلماسی اروپایی» در تمام طول روند مذاکرات با تهران، بر اساس فیلمنامه ای که واشنگتن تألیف کرده بود، بازی کرده یا نقش مهره تزیینی را ایفا میکرد که او را برای رعایت سطح بالا روی صحنه نگه میداشتند ولی در واقع اطلاعات محرمانه را در اختیار او نمی گذاشتند.
بارزترین نمونه اینکه از اشتون بدون اطلاع او استفاده می کردند، با حوادث صبح 7 نوامبر 2013 ارتباط دارد که جهانیان نفس در سینه حبس کرده و منتظر «خبر خوش از ژنو» بودند. کری در ملاقات سه جانبه با اشتون و ظریف ناگهان اعلام کرد که او می خواهد یک نکته کوچک تصحیح کند: جمهوری اسلامی ایران به عنوان گام اول و برای به اثبات رساندن حسن نیت خود، باید هر فعالیت در چارچوب برنامه هسته ای را به حال تعلیق در آورد. کاترین اشتون یکه خورد و از فرط تعجب زبانش بند آمد و او فقط با تعجب به کری چشم دوخت. ظریف عینک خود را در آورد و دوباره به چشم زد و از وزیر خارجه آمریکا پرسید: «حتماً شوخی می کنید؟» کری پاسخ داد: «به هیچ وجه. این نقطه نظر عمومی هیأت نمایندگی آمریکاست». واکنش طرف ایرانی قابل پیشبینی بود. ظریف اظهار داشت که این پیشنهاد که خارج از توافقات حاصله مطرح شد، نمی تواند قبول شود. یک هفته وقت لازم شد تا طرفین به توافق برسند که معلوم است که اشتون در این کار هیچ نقشی ایفا نکرد. البته در موارد دیگر هم نقشی نداشت. اشتون در طول مدت فعالیت حرفه ای خود هیچ وقت شخصیت مستقلی نبود. عضویت در حزب، «خدمات ویژه»، اصول اتحادیه اروپا و هر چیز دیگر غیر از مهارت حرفه ای و صلاحیت حرفه ای به او کمک کرد تا به مقام های بالایی برسد. در اوج رویدادها که نقش «کله سخنگو» که به او محول شده بود، به پایان می رسید، شخصیت های به مراتب معتبر تری وارد عمل می شدند که کار سیاسی واقعی را انجام می دادند.
الآن هم سفر اشتون به تهران حالت خالص تشریفاتی دارد. بروکسل حرفی برای گفتن به سرمایه بریتانیایی، آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی که به تهران سرازیر شدند، ندارد. اتحادیه اروپا نمی تواند برای ایالات متحده هم توضیح دهد چرا پاریس، برلین و لندن به طور یکجانبه از رژیم «تحریم های فلج کننده» خارج می شوند و از این به بعد در صدد هستند مسایل خود را با ایران به صورت دوجانبه حل کنند. وقتی بروکسل حرفی برای گفتن ندارد، اشتون را می فرستد.
این پایگاه روسی مینویسد: مدتهاست که در محافل کارشناسان و دیپلماتها میگویند که «وقتی اورپا حرفی برای گفتن ندارد، کاترین اشتون را میفرستد که این حرفها را به جای اروپا بزند». این وظیفه چندان دشواری نیست که اتحادیه اروپا بابت اجرای آن به کمیسر امور خارجه و سیاست امنیت خود سالی 360 هزار یورو میپردازد و «بارونس اشتون اف آپهلند» بر همین اساس سیاستمداری با بالاترین حقوق در جهان به حساب میرود. آیا این هزینهها بابت خدمات متصدی «وزارت امور خارجه اتحادیه اروپا» که یک نهاد کاملاً مجازی است، موجه است؟
بنابراین گزارش، این سئوال را دوباره در پرتو سفر رئیس دیپلماسی اروپایی به تهران که قرار است 8 مارس صورت بگیرد، مطرح می کنند. عباس عراقچی معاون وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران اطلاع داد که خانم اشتون با حسن روحانی رئیس جمهور ایران و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران ملاقات هایی خواهد داشت. این دیدار تا چه اندازه مهم خواهد بود؟ تنها در صورتی می توان پاسخ این سئوال را داد که معلوم شود کاترین مارگارت اشتون، بارونس اشتون اف آپهلند چه کسی است و در سیاست جهانی چه نقشی ایفا می کند؟
اشتون که کارمند معمولی اروپایی بود ولی به حکم شرایط عجیب و غریبی که بر اروپای متحد حکمفرماست، به جرگه «صاحبان سرنوشت جهان» ارتقا یافته است، زاده بوروکراسی اروپایی است و با آن همگون است. او پیرو اصول تکثر فرهنگی، نزاکت سیاسی و آزادیهای لیبرالی است که در برابر دیدگان ما در برخورد با واقعیات سیاسی از هم میپاشند. خیالهای واهی درباره «اروپای متحد به عنوان مرکز جدید قدرت» از حد تخیلات نگذشته و دیپلماسی اروپایی همینطور به عنوان یک مفهوم مجازی باقی مانده است. فعالیت «کمیسرهای اروپایی آرمانی» که اشتون یکی از آنهاست، اروپا و مابقی جهان را با خطرات و چالشهای جدیدی روبرو ساخت که همانطور که معلوم شد، کمیسرهای اروپایی نمی توانند آنها را حل کنند ولو اینکه مطبوعات آنها را «سازندگان پیروزیهای دیپلماتیک» مینامند.
این گزارش میافزاید: بارونس جدید هرگز از اشراف نبوده و در سال 1999 به پاس خدمات ویژه به میهن، لقب بارونس اشتون اف آپهلند (زادگاه خود) و لورد مادام المعر بریتانیا را دریافت کرد. البته در گزارش مربوط به اعطای لقب اشرافی هیچ نمونه ای از خدمات ویژه او آورده نشد و فقط گفته شد که او در جریان کار در ارگان های بهداشت و درمان فعالیت درخشانی از خود نشان داده و تعامل حزب کار با بنیاد خیریه شاهزاده چارلز را تأمین کرد. بنابراین نه خدمات مرموز و شناخته نشده بلکه عضویت در حزب کار باعث اعطای این لقب به اشتون شد زیرا تونی بلر نخست وزیر وقت از حزب کار بود که پیشنهاد مربوطه را به مراجع عالی تسلیم کرد. لقب افتخاری صرف نظر از یک صفحه باریک در بیوگرافی کاترین اشتون اعطا شد که با همکاری اوایل سال های 1980 وی با «حرکت در راه خلع سلاح هسته ای» (Campaign for Nuclear Disarmament) ارتباط داشت. بنا بر بعضی اطلاعات، سازمان مذکور که شامل عمدتاً سیاستمداران چپگرا بود و طرفدار فعال خلع سلاح هسته ای بود، از اتحاد شوروی پول دریافت میکرد. در سال 1982 که اشتون خزانه دار سازمان بود، مبالغ گزافی به حساب های آن ریخته شد که منابع این پول تاکنون فاش نشده است. با وجود اینکه خود اشتون به صورت تند عاطفی همه کنایهها از وجود ارتباط با اتحاد شوروی را نفی می کرد، محافل محافظه کار هم بریتانیا و هم آمریکا و فرانسه همیشه به او سوء ظن داشتند. این اهل منطقه لانکاشیر و فارغ التحصیل دانشگاه لندن که در سال های 2001-1998 به عنوان رئیس ارگان های بهداشت و درمان منطقه هارتفوردشیر کار کرد، نه تنها لقب بارونس را دریافت کرد بلکه در دولت حزب کار مقام دبیر پارلمانی وزارت آموزش را به دست آورد. در سال 2004 اشتون به وزارت امور قانون اساسی منتقل شد و در سال 2007 دبیر پارلمانی وزارت دادگستری بازسازی شده در آخرین دولت تونی بلر شد.
اشتون در وزارت امور قانون اساسی مشغول بایگانیهای ملی و مسایل دفاع از دارایی افراد ناتوان روانی بود. مشکل بتوان گفت که بین شهروندان ناتوان روانی و اقلیت های جنسی ارتباط وجود دارد یا خیر ولی همانا سازمان دفاع از حقوق اقلیت های جنسی Stonewall در سال 2006 او را سیاستمدار سال دانسته و به «خدمات وی در زمینه مبارزه در راه حقوق بشر و برابری حقوق» استناد کرد که روزنامه نگاران زبانتیز بریتانیایی بر همین اساس او را «وکیل همجنسبازان» می نامند. بعد از آنکه اشتون در سال 2007 لورد رئیس به اصطلاح «شورای مخفی» وابسته به ملکه بریتانیا شد، به او لقب «لورد هم جنس بازان» را هم دادند.
* مضحک ترین انتصاب در تاریخ اتحادیه اروپا
اشتون که در مقامهای نسبتاً عجیب و غریبی که نه کفایت حرفه ای و مسئولیت پذیری زیادی بلکه فقط عضویت در حزب کار را ایجاب می کردند، خوب زحمت کشید، در اکتبر سال 2008 ناگهان وارد صحنه بین المللی شد و به مقام کمیسر بازرگانی اتحادیه اروپا (به جای پیترماندلسون) منصوب شد. نویسندگان رسمی شرح حال اشتون، با نزاکت زیادی این انتصاب را توصیف می کنند و اعتراف می نمایند که «فقدان تجربه وی در امور بازرگانی باعث برخورد محتاطانه با این انتصاب شد». در واقع، نه احتیاط بلکه تعجب و اعتراض آشکار مشاهده شده بود. او نه فقط تجربه نداشت بلکه در امور تجارت خارجی بی کفایتی کامل داشت. فقط یک عامل باعث شد که او به این مقام منصوب شود: اعضای پارلمان اروپایی را که مخالف انتصاب اشتون بودند، به «سکسیسم و شووینیسم مردانه» متهم کردند که در آن زمان (و امروز) در اروپا شبیه به اتهام به داد و ستد مواد مخدر است. بدین وسیله مخالفت ها رفع شد و اشتون منصوب گردید. فقط سیزده ماه بعد در ماه نوامبر سال 2009، حادثه ای اتفاق افتاد که هم ناظران و هم دیپلمات ها را تکان داد. کاترین اشتون به مقام «نماینده عالی اتحادیه اروپا در زمینه امور خارجه و سیاست امنیت» انتخاب گردید.
یکی از روزنامه ها درباره این تحول در فعالیت سیاسی و انتصاب جدید وی نوشت: «بدون اینکه رنگ ها را تیره کنیم باید بگوییم که شخصیت کاترین اشتون پیروزی درخشان فمینیسم است. او پیشبینی فرانسوا ژیرو روزنامه نگار زن معروف فرانسوی را عملی می کند که 30 سال پیش نوشت: «برابری واقعی زن و مرد روزی حاصل خواهد شد که یک زن ناوارد و فاقد دانش حرفه ای به یک مقام مهم منصوب شود. کاترین اشتون تبلور این دستاورد است».
سیاستمدارانی که از تجربه سرشار بازی ها و رویارویی های دیپلماتیک برخوردار بودند، با همین شدت اظهار نظر کردند: «نمایندگان 27 وزارت امور خارجه اروپا که به انتصاب شخصی رضایت دادند که برای این کار هیچ دانش تخصصی ندارد، با کدام جای خود فکر میکردند؟... این شخص غیر حرفه ای با دانش مجهول اکنون در صحنه سیاست خارجی نماینده منافع پانصد میلیون اروپایی خواهد بود؟ در میان کارآموزان دانشگاهی که در پارلمان بریتانیا اسناد را توزیع می کنند، می توان افراد به مراتب واردتر در امور بین المللی را پیدا کرد تا بارونس اشتون».
البته این برخورد سرد، بارونس را ناراحت نکرد. او خودش در یک مصاحبه اعلام کرد که «قصد دارد ثابت کند که او بهترین انتخاب برای اتحادیه اروپا بود و اینکه همه نزدیکان و آشنایان از او پشتیبانی می کنند. واقعاً در آن روزها نزدیکان و آشنایان او (اشتون یک ضعف کوچک زنانه دارد و آن علاقه به تملق است) با اصرار تکرار می کردند «کاترین ما، بهترین نامزد است» زیرا «مشت به رخ دیگران نمیزند بلکه با استفاده از اعتقادات محکم و جذابیت شخصی خود برنده میشود».
* پیروزی درخشان دیپلماتیک خانم اشتون
در واقع بخش اساسی فعالیت دیپلماتیک اشتون از نوامبر سال 2009 به بعد با مذاکرات درباره پرونده هسته ای ایران ارتباط داشت. شهرت وسیع رسانه ای او مدیون همین مذاکرات است. همین مذاکرات باعث شد که مردم ناوارد عادی او را دیپلمات واقعی محسوب کنند زیرا مردم عادی حد اقل دو مسأله را نمی دانند:
اولاً، اشتون در جریان مذاکرات هرگز شخصیت مستقلی نبوده است. او که در جریان مذاکرات از نظر حقوقی نماینده منافع اتحادیه اروپا بود، در واقع نماینده آن محافل بریتانیا بود که به حکم «همبستگی آتلانتیک» و تعهدات خود در برابر ایالات متحده به طور کامل از سناریوی ضد ایرانی مذاکرات درباره پرونده هسته ای طرفداری می کردند. اشتون مجری مطیع همه رهنمود های طرف آمریکایی بود. او که مذاکرات را به بن بست انداخت، خواهان اعمال تحریم ها علیه تهران شد که برای اقتصاد اروپا خسارات چندین میلیاردی به بار آورد.
ثانیاً، فقدان مهارت حرفه ای اشتون به دفعات نزدیک بود مذاکرات را مختل کند. او به طور مرتب و به صورت علنی ایران را به بی میلی به شرکت در مذاکرات با میانجی گران متهم می کرد. ولی وقتی نماینده رسمی ایران از طرف کشور خود به او تاریخ و محل مشخص برگزاری این مذاکرات را پیشنهاد می کرد، او با لحن زننده و تحقیر آمیز برای تهران اعلام می کرد که اتحادیه اروپا و نه تهران زمان و مکان مذاکرات را تعیین خواهد کرد. البته این رفتار اشتون هیچ معمایی نداشت. واشنگتن و لندن هدف تحریک ناکامی مذاکرات را دنبال می کردند تا تهران را تحت فشار بیشتری قرار دهند و بهانه ای برای اعمال تحریم ها و تأمین مالی نیروهای ضد دولتی در داخل ایرانی به دست آورند. تصادفی نیست که روبرت جان سویرز مدیر سازمان امآی-6 بریتانیا و یکی از سرسخت ترین شاهین های ضد ایرانی اتحادیه آتلانتیک در روند مذاکرات شرکت بسیار فعالی کرد. اشتون تحت تأثیر او قرار داشت و همه حرف های او در مذاکرات ابتدا توسط سویرز و همکاران آمریکایی وی تأیید می شد.
رسانههای گروهی بعد از پیشرفت در مذاکرات ژنو در نوامبر سال گذشته به بحث چاپلوسانه درباره «پیروزی بزرگ دیپلماتیک خانم اشتون که به برکت اصرار و تلاش عظیم وی توافق با ایران حاصل شد» پرداختند. «مردان بزرگ» یعنی سیاستمداران سطح جان کری و محمد جواد ظریف هم از تکذیب این ادعاها درباره سهم عظیم اشتون در مذاکرات خودداری می کنند. البته هر یک از آنها برای این رفتار دلیلی دارند. برای نمایندگان ایران نه بارونس آپهلند (که آنها بهتر از دیگران «قدر» واقعی او را به عنوان دیپلمات می دانند) بلکه موفقیت او به عنوان نماینده اتحادیه اروپا اهمیت دارد زیرا برای ایران روابط با اتحادیه اروپا همیشه اهمیت بیشتری داشت تا با ایالات متحده ولو اینکه این ادعا می تواند باعث تعجب شود.
جان کری «خالیبند» ضمن تأکید بر نقش اشتون در توافقات ژنو و «روند وین»، به شیوه عمل «دروغ گفتن و موضوع را پیچاندن» پایبند مانده است. اغراق خدمات و لیاقت های غیر موجود اشتون برای او و باراک اوباما رئیس او کار بسیار سودمندی است. «رئیس دیپلماسی اروپایی» در تمام طول روند مذاکرات با تهران، بر اساس فیلمنامه ای که واشنگتن تألیف کرده بود، بازی کرده یا نقش مهره تزیینی را ایفا میکرد که او را برای رعایت سطح بالا روی صحنه نگه میداشتند ولی در واقع اطلاعات محرمانه را در اختیار او نمی گذاشتند.
بارزترین نمونه اینکه از اشتون بدون اطلاع او استفاده می کردند، با حوادث صبح 7 نوامبر 2013 ارتباط دارد که جهانیان نفس در سینه حبس کرده و منتظر «خبر خوش از ژنو» بودند. کری در ملاقات سه جانبه با اشتون و ظریف ناگهان اعلام کرد که او می خواهد یک نکته کوچک تصحیح کند: جمهوری اسلامی ایران به عنوان گام اول و برای به اثبات رساندن حسن نیت خود، باید هر فعالیت در چارچوب برنامه هسته ای را به حال تعلیق در آورد. کاترین اشتون یکه خورد و از فرط تعجب زبانش بند آمد و او فقط با تعجب به کری چشم دوخت. ظریف عینک خود را در آورد و دوباره به چشم زد و از وزیر خارجه آمریکا پرسید: «حتماً شوخی می کنید؟» کری پاسخ داد: «به هیچ وجه. این نقطه نظر عمومی هیأت نمایندگی آمریکاست». واکنش طرف ایرانی قابل پیشبینی بود. ظریف اظهار داشت که این پیشنهاد که خارج از توافقات حاصله مطرح شد، نمی تواند قبول شود. یک هفته وقت لازم شد تا طرفین به توافق برسند که معلوم است که اشتون در این کار هیچ نقشی ایفا نکرد. البته در موارد دیگر هم نقشی نداشت. اشتون در طول مدت فعالیت حرفه ای خود هیچ وقت شخصیت مستقلی نبود. عضویت در حزب، «خدمات ویژه»، اصول اتحادیه اروپا و هر چیز دیگر غیر از مهارت حرفه ای و صلاحیت حرفه ای به او کمک کرد تا به مقام های بالایی برسد. در اوج رویدادها که نقش «کله سخنگو» که به او محول شده بود، به پایان می رسید، شخصیت های به مراتب معتبر تری وارد عمل می شدند که کار سیاسی واقعی را انجام می دادند.
الآن هم سفر اشتون به تهران حالت خالص تشریفاتی دارد. بروکسل حرفی برای گفتن به سرمایه بریتانیایی، آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی که به تهران سرازیر شدند، ندارد. اتحادیه اروپا نمی تواند برای ایالات متحده هم توضیح دهد چرا پاریس، برلین و لندن به طور یکجانبه از رژیم «تحریم های فلج کننده» خارج می شوند و از این به بعد در صدد هستند مسایل خود را با ایران به صورت دوجانبه حل کنند. وقتی بروکسل حرفی برای گفتن ندارد، اشتون را می فرستد.