یکی از دختران علامه طباطبایی میگوید علامه در دوران کودکی وی یک شعر درباره بهار و گل بنفشه برایش سرودند که البته تاکنون توسط وی مطرح نشده بود
به گزارش شهداي ايران به نقل از فارس- آیین رونمایی کتاب «گلشن شیدایی»، اشعار تصحیح شده و جدید بزرگ علامه طباطبایی به تصحیح و تدوین محمدرضا رمزی اوحدی عصر گذشته (سهشنبه 13 اسفند ماه) با حضور آیتالله احمد مرعشی، حجتالاسلام احمد احمدی از شاگردان علامه طباطبایی، فرزندان و نوه علامه طباطبایی در باشگاه اندیشه برگزار شد.
*شعری که علامه برای دخترش سرود
بدرالسادات طباطبایی یکی از دختران علامه طباطبایی با بیان خاطراتی از پدر گفت: خاطرم میآید که یک بار زمانی که در سن مدرسه بودم، از من خواستند که درباره بهار و گل بنفشه شعری بخوانم مادرم بسیار اهل ذوق بود ایشان از من خواستند که نزد پدر بروم تا وی به من کمک کند پدر نیز شعری به این مضمون که البته آن را کامل در خاطر ندارم برایم سرودند: «من بنفشه بهارم/ زینت جویبارم/ نازنینم نگارم/ من نگارین بنفشم/ در چمن میدرخشم/هر نگاری که بیند/ در کنارم نشیند/ زودم از شاخه چینم/ چینه از شاخسارم».
وی با اشاره به اینکه جز لبخند از علامه چیزی ندیده بودند، افزود: اصولاً جزو منزل ما جوری بود که احتیاجی به تنبیه نبود هیچ وقت برای ما چنین مسألهای پیش نیامده بود که ایشان ما را تنبیه کنند، همیشه با ما بازی میکردند حتی خیلی وقتها کسی باور نمیکرد علامه اینطور باشند، همه تعجب میکردند که وی همبازی ما بود، ما هیچگاه صدای بلند، اخم و دعا از ایشان نشنیدیم.
دختر دیگر علامه طباطبایی، نجمالسادات طباطبایی با بیان خاطرات دیگری از پدر گفت: لحظه لحظه زندگی با ایشان برای ما آموزنده و خاطره انگیز بود، پدر ما به خانمها احترامی بسیاری میگذاشت و حتی ما را از پسرها بیشتر ارج مینهاد، ما دو برادر و دو خواهر بودیم که البته مادرم با این توجه بسیار پدر به ما مخالف بودند، حاج آقا میگفتند که دخترها باید عزیز باشند، البته این به معنای لوس شدن ما نبود.
وی در ادامه افزود: مادر اعتقاد داشتند که ما باید آشپزی بلد باشیم، من هم یک بار کوکو درست کردم که از قضا، غذایم شور شد، اما علامه فقط تعریف کردند و گفتند که چقدر خوشمزه است، این غذا دختر من هر چه درست کند عالی میشود، البته مادرم خوششان نیامد، ولی به روی خودشان دیگر نیاوردند.
طباطبایی در ادامه افزود: زمانی که میخواستم ازدواج کنم، برادر آقای قدوسی خواستگاری آمدند، علامه به ایشان گفتند که دختر من هنوز کوچک است دختر باید یک کدبانو، همسر، مادر تمام عیار باشد تا او را شوهر دهم، البته این را بعدها من متوجه شدم پس از ازدواجم!
*برای جمع آوری «گلشن شیدایی» از علامه اجازه گرفتم
همچنین دراین مراسم محمدرضا مرندی اوحدی مصحح و گردآورنده کتاب «گلشن شیدایی» درباره هدف و روند جمعآوری این اثر گفت: من از سال 82 شروع به این کار کردم، کمکم فهرست شاگردان مرحوم علامه را جمعآوری و به همه آنها سر زدم، یکی از آقایان یک بار مرا سرزنش کردند که عمرت را برای چند شعر گذاشتی، اما من تلاش داشتم ماحصل فرهنگ توحیدی ناب را جمع کنم، چرا که اعتقاد داشتم نباید اجازه دهیم اینها از بین بروند.
وی با اشاره به اینکه تمام نکته آثار علامه توحید بود، اظهار داشت: ایشان بیزبان گفتند که عاشق چیزی شود که با یک تب از بین نرود، بنابراین سر متن مطالبش لاالهالاالله بود. یک بار یکی از دوستان به من گفتند که تو داری برخلاف میل علامه آثارشان را جمعآوری میکنی، اما من گفتم من سر مزار ایشان اجازه گرفتم که به من توفیق این کار را بدهند.
مرندی اوحدی بیان داشت: در این اثر خاطرات افراد ذکر نشده چرا که بسیار زیاد بود، همچنین در این سالها 17 نامه از علامه پیدا کردم، به علاوه یک تعداد شعر جدید که نخستین اثر این مجموعه هم از ایشان یک غزل ترکی است که منتشر شده همچنین در این اثر دستخطهای شعری علامه را مبنا قرار دادم، با توجه به اینکه در برخی مواقع ابیات جابه جا شده است، همچنین در صحتسازی تاریخ سرایش هم اشعار از جناب قدوسی کمک گرفته شده و تاریخها تنظیم شده است.
وی یادآور شد: در این مجمعه تلاش کردیم تفکر توحیدی که برای ما مهم است که همان صدر و ذیل مرحوم علامه است، مشخص باشد، توضیح داد: یک اتفاق تلخی اینجا برای من افتاد من به مرحوم سیدعباس کاشانی مراجعه کردم که مرحوم علامه پیش از دفن دیوان اشعارشان را به ایشان دادند ایشان 50 نسخه را نسخه نویسی کردند، من درخواست کردم که این را به من هم بدهند ایشان گشتند و دفترچه پیدا نشد، پس از آن هم ایشان مریض شدند، دو سال من درب منزل ایشان ایستادم پس از آن هم ایشان فوت کردند و دفترچه به ما نرسید کماکان ما به دنبال آن هستیم.
وی با تأکید بر اینکه مهندس عبدالباقی طباطبایی، پسر مرحوم علامه بسیار از ما حمایت کردند، توضیح داد: البته بگویم پرونده این اثر برای ما بسته نشده است، تلاش داریم تا این کار را ادامه دهیم، کما اینکه یک شعر جدید هم همین الان پیدا کردم که در چاپ بعدی بدان افزوده خواهد شد.
*شعری که علامه برای دخترش سرود
بدرالسادات طباطبایی یکی از دختران علامه طباطبایی با بیان خاطراتی از پدر گفت: خاطرم میآید که یک بار زمانی که در سن مدرسه بودم، از من خواستند که درباره بهار و گل بنفشه شعری بخوانم مادرم بسیار اهل ذوق بود ایشان از من خواستند که نزد پدر بروم تا وی به من کمک کند پدر نیز شعری به این مضمون که البته آن را کامل در خاطر ندارم برایم سرودند: «من بنفشه بهارم/ زینت جویبارم/ نازنینم نگارم/ من نگارین بنفشم/ در چمن میدرخشم/هر نگاری که بیند/ در کنارم نشیند/ زودم از شاخه چینم/ چینه از شاخسارم».
وی با اشاره به اینکه جز لبخند از علامه چیزی ندیده بودند، افزود: اصولاً جزو منزل ما جوری بود که احتیاجی به تنبیه نبود هیچ وقت برای ما چنین مسألهای پیش نیامده بود که ایشان ما را تنبیه کنند، همیشه با ما بازی میکردند حتی خیلی وقتها کسی باور نمیکرد علامه اینطور باشند، همه تعجب میکردند که وی همبازی ما بود، ما هیچگاه صدای بلند، اخم و دعا از ایشان نشنیدیم.
دختر دیگر علامه طباطبایی، نجمالسادات طباطبایی با بیان خاطرات دیگری از پدر گفت: لحظه لحظه زندگی با ایشان برای ما آموزنده و خاطره انگیز بود، پدر ما به خانمها احترامی بسیاری میگذاشت و حتی ما را از پسرها بیشتر ارج مینهاد، ما دو برادر و دو خواهر بودیم که البته مادرم با این توجه بسیار پدر به ما مخالف بودند، حاج آقا میگفتند که دخترها باید عزیز باشند، البته این به معنای لوس شدن ما نبود.
وی در ادامه افزود: مادر اعتقاد داشتند که ما باید آشپزی بلد باشیم، من هم یک بار کوکو درست کردم که از قضا، غذایم شور شد، اما علامه فقط تعریف کردند و گفتند که چقدر خوشمزه است، این غذا دختر من هر چه درست کند عالی میشود، البته مادرم خوششان نیامد، ولی به روی خودشان دیگر نیاوردند.
طباطبایی در ادامه افزود: زمانی که میخواستم ازدواج کنم، برادر آقای قدوسی خواستگاری آمدند، علامه به ایشان گفتند که دختر من هنوز کوچک است دختر باید یک کدبانو، همسر، مادر تمام عیار باشد تا او را شوهر دهم، البته این را بعدها من متوجه شدم پس از ازدواجم!
*برای جمع آوری «گلشن شیدایی» از علامه اجازه گرفتم
همچنین دراین مراسم محمدرضا مرندی اوحدی مصحح و گردآورنده کتاب «گلشن شیدایی» درباره هدف و روند جمعآوری این اثر گفت: من از سال 82 شروع به این کار کردم، کمکم فهرست شاگردان مرحوم علامه را جمعآوری و به همه آنها سر زدم، یکی از آقایان یک بار مرا سرزنش کردند که عمرت را برای چند شعر گذاشتی، اما من تلاش داشتم ماحصل فرهنگ توحیدی ناب را جمع کنم، چرا که اعتقاد داشتم نباید اجازه دهیم اینها از بین بروند.
وی با اشاره به اینکه تمام نکته آثار علامه توحید بود، اظهار داشت: ایشان بیزبان گفتند که عاشق چیزی شود که با یک تب از بین نرود، بنابراین سر متن مطالبش لاالهالاالله بود. یک بار یکی از دوستان به من گفتند که تو داری برخلاف میل علامه آثارشان را جمعآوری میکنی، اما من گفتم من سر مزار ایشان اجازه گرفتم که به من توفیق این کار را بدهند.
مرندی اوحدی بیان داشت: در این اثر خاطرات افراد ذکر نشده چرا که بسیار زیاد بود، همچنین در این سالها 17 نامه از علامه پیدا کردم، به علاوه یک تعداد شعر جدید که نخستین اثر این مجموعه هم از ایشان یک غزل ترکی است که منتشر شده همچنین در این اثر دستخطهای شعری علامه را مبنا قرار دادم، با توجه به اینکه در برخی مواقع ابیات جابه جا شده است، همچنین در صحتسازی تاریخ سرایش هم اشعار از جناب قدوسی کمک گرفته شده و تاریخها تنظیم شده است.
وی یادآور شد: در این مجمعه تلاش کردیم تفکر توحیدی که برای ما مهم است که همان صدر و ذیل مرحوم علامه است، مشخص باشد، توضیح داد: یک اتفاق تلخی اینجا برای من افتاد من به مرحوم سیدعباس کاشانی مراجعه کردم که مرحوم علامه پیش از دفن دیوان اشعارشان را به ایشان دادند ایشان 50 نسخه را نسخه نویسی کردند، من درخواست کردم که این را به من هم بدهند ایشان گشتند و دفترچه پیدا نشد، پس از آن هم ایشان مریض شدند، دو سال من درب منزل ایشان ایستادم پس از آن هم ایشان فوت کردند و دفترچه به ما نرسید کماکان ما به دنبال آن هستیم.
وی با تأکید بر اینکه مهندس عبدالباقی طباطبایی، پسر مرحوم علامه بسیار از ما حمایت کردند، توضیح داد: البته بگویم پرونده این اثر برای ما بسته نشده است، تلاش داریم تا این کار را ادامه دهیم، کما اینکه یک شعر جدید هم همین الان پیدا کردم که در چاپ بعدی بدان افزوده خواهد شد.