جمشید انصاری در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران، افزود: در ارتش به عنوان یک نظامی فعال بودم و به دلیل شغلم، مجبور بودم هر از چند گاهی بسته به ماموریت هایی که از سوی یگان رزمی داده می شد از شهری به شهر دیگر عزیمت و خانواده را نیز با خود ببرم و از این رو، دوران کودکی حمید همواره با سفر و جابه جایی همراه بود.
وی اضافه کرد: وظایف نظامی محوله ایجاب می کرد که در کوتاهترین زمان ممکن مقدمات سفر به محل جدید ماموریت را آماده کنم و در حالی که حمید تنها پنج سال سن داشت، به شهر مرزی مریوان نقل مکان کردیم و بعد از دو سال سکونت در این شهر، به بانه اعزام و پس از آن نیز به سردشت از توابع استان آذربایجان غربی رفتیم که این رفت و آمدها و سفرها سبب شد، حمید در عین نوجوانی، به مردی پخته و با تجربه تبدیل شود.
وی با اشاره به اینکه در این سفرها، فرزند شهیدش با افراد و چهره های جدیدی در زندگی خود آشنا می شد، گفت: در دوران انقلاب اسلامی و مبارزات مردم انقلابی بر ضد رژیم ستم شاهی، در حالی که همچنان از شهری به شهر دیگر غزیمت می کردیم، در شاهرود با افرادی آشنا شد که از جمله انقلابیون این شهر بودند و به واسطه آشنایی با آنان، نوارهای امام راحل را نیز گوش کرده و با دیدگاه و تفکرات امام آشنا شد.
پدرشهید انصاری ادامه داد: از آن پس به عنوان یکی ازمریدان انقلاب و امام، نسبت به توزیع نوارهای سخنرانی و نیز اطلاعیه های امام خمینی(ره) اقدام می کرد، فعالیتی که منجر به تحت تعقیب قرار گرفتنش از سوی ساواک در چند مرحله مختلف شد و برایش مشکلات بسیاری ایجاد کرد.
وی با اشاره به اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57، حمید دیگر به جوانی برومند تبدیل شده بود و علاقه اش به حضور در فعالیت های نظامی بیش از گذشته شده بود، با ثبت نام در ارتش به استخدام آن درآمد و فعالیت های نظامی اش را به تاسی از پدر آغاز کرد.
جمشید انصاری با بیان اینکه هنوز چندی از حضورش در ارتش نگذشته بود که با حمله صدام به ایران، یگان های نظامی برای دفاع به مناطق جنگی اعزام شدند، از اشتیاق فرزندش برای ادای دین به کشور خبر داد و گفت: حمید در حالی که مدت زمان زیادی از ازدواجش نمی گذشت و فرزندش تازه دیده به جهان گشوده بود به جبهه اعزام و در نهایت در منطقه عملیاتی شلمچه و در ماه رمضان سال 61 به فیض شهادت نایل شد.
خوابی که خبر شهادت می داد
پدرشهید انصاری با بیان اینکه فرزندش روز قبل ازشهادتش درخواب به مادر خبرشهادت خود را داده و مزار محل دفنش را نیز مشخص کرده بود، افزود: شب 24 تیرماه سال 61 مادرش درخواب دیده بود که حمید به شهادت رسیده است و از او خواسته بود در کنار زیارتگاه شیخ عبدالله کوسه در قبرستان قدیمی سنندج " تایله "، او را به خاک بسپارند.
جمشید انصاری درادامه گفت: مادرش صبح خواب را برای من تعریف کرد و من گفتم انشاالله خیر است.
وی افزود: شب بعد سحر درخواب دیدم حمید در حالی که لباس سبز رنگ بسیار تمیزی برتن دارد از در وارد شد و مرا بوسید و جویای حال همسر و فرزندش شد.
پدرشهید انصاری اظهارکرد: ازخواب بیدار شدم، آن روز خیلی دلواپس بودم، به مخابرات رفتم تا به صورت تلگرافی جویای حالش شوم.
وی درمورد جواب تلگراف گفت: جواب تلگراف 26 تیرماه به سنندج رسید و حمید در تلگراف نوشته بود حالم خوب است و من سالم هستم، نگران نباشید.
پدرشهید اضافه کرد: برگشتم و قرآن را برداشته تا چند آیه تلاوت کنم که صدای زنگ به گوش رسید و گفتند ازپادگان با شما کار دارند، فهمیدم که حمید به شهادت رسیده است.
من این راه را خودم انتخاب کرده ام
شهیدحمید انصاری در15 تیرماه و 11 روز قبل ازشهادت وصیت نامه ای نوشته ودروصیت نامه آورده است: وصیت نامه را درمورخه 15 تیرماه درجبهه شلمچه درحضور چند نفر ازهمسنگرهایم نوشتم چون قرار است چند روز دیگر به دشمن حمله کنیم. پدرجان نگران نباش چون من این راه را خودم انتخاب کردم و اگرمن شهید شدم قبرم درسنندج باشد، چون مادرم خیلی دوست دارد من آنجا باشم. برایم گریه نکنید، مادرم برای من گریه نکند، چون اگر من در این راه شهید شوم بدانید که این راه الله است. پدر جان شما قلبت ناراحت است، برای من گریه نکن، اگر توانستی برای من قرآن بخوان، مواظب مادرم، زهره و رامین باش، نگذار آن ها غصه بخورند. خیلی مواظب رامین عزیزم باشید.
گفتنی است، پیکر پاک این شهید در26 تیرماه سال 61 و درماه مبارک رمضان درقبرستان قدیمی تایله در سنندج مدفون گردید.