عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: نظام به صورت کلی تصمیمی درباره رفع حصر نگرفته است، چندی پیش دادستان کل هم به صراحت اعلام کرد هیچ تصمیم جدیدی درباره فتنهگران در حصر وجود ندارد و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از سایت مشرق گفتوگویی با محمد حسین صفار هرندی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، گرفته است که مشروح آن در ادامه میآید.
* جناب آقای صفار هرندی، شما تمایل دارید در مجامع عمومی به عنوان شخصیت فرهنگی شناخته شوید یا سیاسی؟ از سخنرانیها و اظهارنظرهای جنابعالی اینگونه به ذهن متبادر میشود که شخصیت سیاسی شما بر بعد فرهنگی غلبه دارد، تمایل شخصی خودتان هم اینگونه است؟
واقع مطلب جملهای است که همیشه گفته شده؛ "این انقلاب بن مایهاش فرهنگی است"، این لفظ زیاد به کار برده میشود ولی از نظر معنایی توجهی به آن نمیکنیم، واقعا بضاعت اصلی انقلاب فرهنگ است؛ از حضرت امام خمینی (ره) گرفته تا شخصیتهایی که شاگردان ایشان محسوب شده و در خدمت ایشان بودند و سکانداران اصلی بخشهای مختلف نظام پس از پیروزی انقلاب شدند، فرهنگ خصیصه مشترک همه آنها بوده است. حوزه تخصصی بزرگان انقلاب، نه سیاست، نه اقتصاد، نه نظامیگری و نه روابط بینالملل بوده است، بلکه حوزه فرهنگ بوده است؛ در هر حال من معتقدم سیاست ما عین فرهنگ ما و فرهنگ ما عین سیاست ماست.
* با توجه به ساحتهای فرهنگ، ضعف فرهنگی انقلاب از ابتدا تا به حال را در چه حوزهای میدانید؟
فرهنگ ساحتهای گوناگون دارد، یک ساحت فرهنگ، بعد آموزشی است مثلا همان چیزی که وزارتخانههای آموزش و پرورش و وزارت علوم را در برمیگیرد. یک ساحت فرهنگ، فرهنگ عمومی است یعنی صداقت داشتن، امانت داری، به عهد و وعده خود وفا کردن و ... در این ساحت قرار میگیرد.
مثلا میگویند مردم فلان شهر دارای این خصوصیت هستند، انسانهای راستگو و خوش قولی هستند، در صد سال پیش وقتی شما به اسناد شهرستان یزد مراجعه میکنید، اسم یزد را نمیبرند، میگویند "دارالعباده"، یعنی با عنوان دارالعباده شناخته میشود و مردم اهل بندگیاند.
در اردبیل دارالولایه مطرح بوده است، در همین تهران محلههایی وجود دارد که به دارالمؤمنین شهرت دارد، یعنی پاتوق اهل ایمان است.
ساحت دیگری از فرهنگ وجود که به صنایع و فرآوردههای فرهگی مربوط میشود، این یکی به واسطه اینکه تجسمیتر است و حالت انتزاعی در آن کمتر لحاظ میشود، غالبا معادل کل فرهنگ گرفته میشود. یعنی تا میگویند فرهنگ، شخص یاد کتاب، مطبوعات، سینما و دیگر حوزههای مختلف زیرمجموعه فرهنگ و هنر میافتد.
آن چیزی که شاید به عنوان یک نقص در عرصه فرهنگ پس از انقلاب میتوانیم معرفی کنیم، نقص در امثال فرهنگ مطبوعاتی، سینمایی، تئاتری است، در واقع محصولات فرهنگی در این حوزهها فقر و ضعف جدی دارند. پیش از انقلاب مسئولانی که ما از آنها به عنوان مدیران نظام یاد میکنیم، عناصر فرهنگی بودند ولی ساحت فرهنگی آنها ساحت این گونه فرآورده ها نبوده است. مگر در بخشهایی، مثل کتاب، شعر و کمی در مطبوعات و نشریات غیر حرفهای و تا حدودی اثرگذار پیش از انقلاب، لذا میبینیم در آن حوزه کمتر از جاهای دیگر مشکل وجود دارد، ولی در عرصههای دیگر مثل موسیقی و بخشی از هنرهای تجسمی که منطقه ممنوعه بوده است، اصلا ورودی نمیکردند، لذا اینجا جایی است که مسئولان فرهنگی ما سابقه و پیشینهای ندارند و خود به خود باید عرصه را به کسانی که تجربه و تخصص دارند، واگذار کنند، همین که شما مجبور میشوید عرصه را به دیگران واگذار کنید، یعنی در این نقطه، این عرصه به شما تعلق ندارد، اتفاقی که افتاده است این است.
* در یک مقطع طولانی، شما حوزههایی از فرهنگ و فرآوردههای فرهنگی را برون سپاری کرده بودید، البته سعی شد بهترین کسانی که می توانند متکفلین امر بشوند را انتخاب و در رأس کار قرار دهید، بالاخره وقتی در دولت موقت وزیر فرهنگ و ارشادش می شود مرحوم میناچی، یا در دولت شهید رجایی شخصی مثل آقای دوزدوزانی وزیر میشود، انتهای قضیه این است که دست شما در این عرصه خالی است.کاری که باید می شد این بود که کادرهای متناسب با فرهنگ انقلاب، پرورش پیدا کنند، لذا همین ضرورت سبب شد جایی مثل حوزه هنری شکل گرفت که گویا حوزه هنری حتی زودتر از سازمان تبلیغات درست شد.
اگر بخواهیم دستاوردهای خود در این سی و چند سال انقلاب مقایسه کنیم، باید مقایسه را از ابتدای انقلاب تا به حال انجام دهیم زیرا قبل از انقلاب هیچ دستاورد و تجربهای نداشتیم.
مأموریت بعضی از وزراتخانهها مثل وزارت نیرو، هیچ تفاوتی با قبلش نکرده است، یعنی وظیفه آب و برقرسانی هیچ تغییری نکرده است، آن زمان وظیفهاش تولید برق بود، در مقطع فعلی هم همین است، اما در حوزه فرهنگ و فراوردههای فرهنگی، بین انقلاب و پیش از انقلاب، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد زیرا از بدیهیات دوره طاغوت این است که "هرچیزی بتواند کام جویی و لذت فراوانتری را برآورده کند، فراورده فرهنگی است" در حالی که شما می گویید ما اساسا در نگاه الهی، حق نداریم کام جویی و لذت طلبیها را به گونهای بپروریم که انسان را از هویت واقعی خودش دور کند و در ساحت بیخبری، رها شدگی و هپروتی قرار دهد، پس مبناهای دو طرف متفاوت است.
وقتی این مسائل را در نظر میگیریم، می بینیم که ما مشکلات زیادی در حوزه فرهنگ داریم و هر شخصی هم که میآید رأس وزارت خانه قرار می گیرد، اولین موضوعاتی که رخ می نماید، همین مسائل است، یعنی دو جور کشش و سائقه وجود دارد، کشش به سمت برآوردن خواستههای سطحی و کشش به سمت نگاه متعالی، الهی و ارزش مدار. اینها دو مقوله جدا از هم هستند. آن یکی تامینش آسان است برای اینکه دنباله 200 سال جریان فرهنگی وارداتی از سوی غرب است و به طور مشخص50 سال فرهنگ سازی در دوره پهلوی است، بنابراین مدل و الگو دارد و شخص می رود اقتباس می کند از آن الگو، اما فرهگ متعالی با توجه به صنایع نوین فرهنگی و هنر، باید برایش کار تاسیسی شود.
* زمانی که جنابعالی وارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدید، مهمترین و جدی ترین دغدغه و نگرانی فرهنگی شما چه بود؟
با توجه به حوزه کاری من قبل از وزارت، نسبت به این مجموعه و فعالان عرصه فرهنگ که مرتبط با وزارتخانه بود، شناختی داشتم، بالأخره سابقه مطبوعاتی نزدیک بیست و چند سالی را با خودمان به همراه داشتیم.
بالطبع من نگاه آسیب شناسانه و یک برآورد از کار مناسب در این عرصه داشتم که اگر بخواهد کار خوب و مناسبی صورت بگیرد، تکیه گاهش کجاها باید باشد و کجاها باید مانور کند و در کنار آن، یک سری رهنمودها به خصوص از فرهنگیترین مدیر جامعه که شخص رهبر معظم انقلاب بودند، همراه بنده بود، اینها را به عنوان سرمایه و بضاعت در مسیر هدایت برنامههای فرهنگی تلقی میکردم.
به تدریج وقتی کار را شروع کردیم، متوجه شدیم ما در حوزههای مختلف مشکل داریم به این معنا که هم در فهم مسائل فرهنگی فاصله ها بین افراد مختلف زیاد است، هم در بضاعت نیروی انسانی که می خواهیم این بار را بر دوشش بگذاریم،.
به دلیل همان برآوردهای مختلف، هر شخصی آمده، از کادری که در وازرت خانه بوده، خواسته و توقع متفاوتی داشته است و نوعی حیرت در این افراد بوجود آمده است که بالأخره کدام یک از این خواستهها را باید اجابت کنند که از قضا به همین دلیل، باید فکری کرد تا حوزه فرهنگ دست خوش تبعات آمد و شدهای فراوان قرار نگیرد، این حوزه باید روی ثبات و استقرار را به خودش ببیند.
* پیشنهادی برای این حوزه دارید؟
پیشنهاد آماده خیر، ولی به طور کلی میشود در قانون به گونهای جایگاه وزارتخانه و یا دستگاه های فرهنگی پیشبینی کنند که با آمد و شد مکرر دولتها، متأثر از سیاستهای سیال نشود، عرصه فرهنگ ثبات میطلبد، مثل وزارت اطلاعات که نباید دستخوش تغییرات بشود، این وزارتخانهها نباید تحت تأثیر سلایق مدیران دولتهای 4 ساله یا 8 ساله قرار بگیرند، بلکه باید در مدیریت این نهادها، ثبات وجود داشته باشد.
* در حال حاضر شاهد حجم گستردهای از تکنولوژیهای جدید هستیم که دارای بعد فرهنگی برای قشر جوان کشور است، مثل انواع شبکههای اجتماعی و غیره، برخی میگویند باید برخورد سلبی داشته باشیم و برخی میگویند برخورد ایجابی لازم است، هر کدام نیز مخالفین و موافقینی دارد، نظر جنابعالی چیست؟
هیچ کدام از اینها حکم قطعی نمیتواند باشد، وقتی میگوییم برخورد ایجابی باشد، همه آنهایی که تمرکز در برخوردهای ایجابی دارند در عمل با جایی مواجه میشوند که میبینند بالاخره باید اقدام سلبی هم باشد، شاهد مثال جدید بخواهم بیاورم، جناب آقای روحانی مکرر در صحبت ها، سخنرانیها و مصاحبه ها خیلی تمرکز برای آزادی و حفظ کرامت افراد و جلوگیری از سانسور و ممیزی و اینگونه مفاهیم دارند یا قرار بود ممنوعالقلمها، سریعالقلم بشوند ولی در همین مدت ما شاهد هستیم، با چند نشریه به دلیل انتقاد برخورد شد، به نشریاتی اخطار داده شد گه چرا فلان تیتر را زدید و انها را به عنوان مخل امنیت ملی معرفی کردند، به فلان نویسنده اخطار شده که تو در مقالات چرا تعریضی به فلان شخص داشتی!
بنده صرف نظر از اینکه درست گفتند یا غلط، می خواهم بگویم همان کسی که شعار مکررش این است که ما میخواهیم ممنوعیت را برداریم، در عمل ممنوعیتهایش از دورههای قبلی هم بیشتر میشود، نگاه کنید آقای روحانی در همین سخنرانی که در جمع هنرمندان داشتند، اعلام کردند که ما میخواهیم تقسیم هنرمند ارزشی و غیر ارزشی را برداریم، هنر همهاش خوب است، شاید به یک معنا تعریفی که ایشان میخواستند ارائه بدهند، غلط هم نباشد، تعریف این است که فقط آن چیزی که رو به تعالی دارد و ارزشهای بنیادین الهی و انسانی حرف میزند، هنر است و مابقی هر چه که باشد هنر نیست، مطابق این تعریف خیلی از فراوردههای فرهنگی را باید به عنوان ضد هنر حذفش کرد، پس همینجا هم نگاه حذفی در میان است، در همان سخنرانی آقای روحانی به هنرمندان رهنمود می دهند که سراغ کارهایی که یأس و ناامیدی را بخواهد القاء کند، نروید، در واقع بر آن نگاه کلی حمایتگرانه به هنرمند یک تخصیص میزند که شما باید دنبال کارهای امیدوار کننده باشید و چیزی را که رو به ناامیدی دارد، پیگیری نکنید، یعنی گاهی اوقات شما مجبورید سلبی برخورد کنید.
جالب است که بعضی نسبت به همین اظهار نظر ایشان موضع گرفتند که شما چرا میخواهید ما را محدود کنید که فقط مطالب امیدوار کننده بنویسیم، ما می خواهیم مطالب ناامید کننده هم داشته باشیم، پس می خواهم بگویم هر دو جنبه وجود دارد، البته تکیه گاه اصلی روی کار ایجابی است، فرض بر این نیست که ما دائم بخواهیم گریبان این و ان را بگیریم که چرا این کار را کردید و چرا آن کار را نکردید، فرض بر این است که شما محیطی را فراهم کنید برای شکوفا شدن استعدادها، منتها قاعدهمندش کنید که افراد دچار حیرت و سرگیجه نشوند، همه دنیا هم این ضوابط را دارند، مثلا همانهایی که علیه ممیزی حرف میزنند، وقتی شما در نمایشگاه کتابشان شرکت میکنید، مسؤولان نمایشگاه (مثلا نمایشگاه فرانکفورت) فورا به شما میگویند این کتاب و آن کتاب به دلیل مخالفت با اسرائیل، حق شرکت در نمایشگاه را ندارد، به این میگویند منطق ممیزی و در همه جای دنیا پذیرفته شده است، بالأخره شما برای خودتان چارچوب و ضوابطی دارید.
* با توجه به بیانات مقام معظمرهبری مبنی بر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتو فرهنگی و ...، متأسفانه میان نهادها و سازمانهای فرهنگی ارتباط خاصی دیده نمیشود و بعضا موازی کاریهایی انجام میشود که سبب اسراف بیتالمال است، چرا قرارگاه فرهنگی در کشور وجود ندارد؟ آیا شما در عرصه فرهنگ اینگونه مشکلات را لمس کردهاید؟
همان تعبیر قرارگاهی که شما مطرح کردید اگر از من بپرسید، عرض میکنم وجود دارد، چون قرارگاه یعنی محل تجمع عناصر خردمندی که آگاهی نسبت به عرصههای گوناگون فرهنگی را دارند، مجموعه ای از این جریانات فرهیخته جامعه یعنی اهالی فرهنگ در یک نقطه ای جمع شدند که عالی ترین مقامات اجرایی و قوام اداره کننده کشور هم در آنجا حاضرند، آنجا اسمش شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
این تعبیر، تعبیر مقام معظم رهبری است که اگر قرار باشد جایی را به عنوان متکفل همه هدایتهای فرهنگی در جامعه قرار دهیم و آن را قرارگاهی برای فرهنگ بدانیم، میشود همین شورای عالی انقلاب فرهنگی. از اینجا بالاتر و بهتر نمیتوانیم پیدا کنیم.
گاهی باید مقابل واقعیات تسلیم بشویم، اگر یک روزی رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی شخصی مثل رهبر انقلاب بودند (در جایگاه رئیس جمهور)، یک فرصت بزرگ در اختیار رهبر آن روز انقلاب، امام رضوانالله علیه بوده است که کسی را بالای سر این حوزه گذاشتند که یک چهره تماما فرهنگی است.
وقتی شما به سوابق ایشان رجوع می کنید، میبینید با عرصههای مختلف فرهنگی آشنا است. همین کتاب ارزشمند "شرح اسم" که جا دارد همه آن را مطالعه کنند، وقتی انسان مطالعه میکند با جنبههای مختلف فرهنگی مقام معظم رهبری آشنا میشود، شناخت عالی ایشان از شعر و شاعری، شناخت فنی ایشان از ادبیات داستانی نه تنها ادبیات داستانی داخلی بلکه جهانی و ... از ویژگیهایی است که در کنار سایر امتیازات، ایشان دارا است.
گفته میشود وقتی آقای پوتین با حضرت آقا ملاقات کردند، رهبر انقلاب با اشاراتی به تاریخ روسیه که بعضی از آنها مثلا در رمانهای نویسندگان بزرگ روس نمود داشته است، نکاتی را یادآور میشوند که پوتین مبهوت شده و بعدا اظهار میکند این مرد از من که رئیس جمهور روسیه هستم، از تاریخ کشور من اطلاعات عمیقتر و وسیعتری داشت.
فردی مثل ایشان که تسلطشان به رمان تا این حد گسترده است. کسی که وقتی اهالی موسیقی خدمتشان میرسند، چیزهایی از ایشان می شوند که حکایت از آشنایی به این عرصه میکند. در دوره وزارت بنده، وقتی اهالی سینما در خدمت ایشان بودند، مطالب رهبر را که شنیده بودند، یک حالت بهجتی به آنها دست داده بود که خدا را شکر کسی مثل ایشان بالاسر این مملکت است، هیچکس تا حالا مثل ایشان ما را به اعتبار اینکه سینماگر هستیم، شناسایی نکرده بود و بعد هم انتظارات و رهنمودهایی که ایشان داشت، کاملا روی وجدان این افراد اثرگذاری داشت به گونهای که بعضی از آنها انگیزه پیدا کردند که بروند سراغ تولیداتی که متأثر از کلام آن روز ایشان بود.
حالا در میان بزرگان انقلاب، ما چند نفر مثل ایشان داریم؟ داریم آدم هایی که شاید سال تا سال یک رمان نخوانند، کتابی خارج از کتابهای حوزه تخصصی خودشان را مطالعه نکنند یا مثلا یک فیلم سینمایی را ندیده باشند.
من میدانم که مقام معظم رهبری هرازگاهی فیلمها را می بینند، برایشان امکانی را فراهم میکنند تا فیلمها را ببینند؛ احساس میکنند که نیاز دارند در این عرصه از آخرین پدیدههایی که اتفاق میافتد، مطلع باشند. اگر کسی مثل ایشان بالاسر کار باشد، شما آرامش بیشتری دارید و وقتی حکمی در این زمینه صادر میکنند یا قضاوتی می کنند و در خواستی را مطرح میکنند، از این منظر است که به این حوزه اشراف دارند.
* در دوره وزارت، مسئلهای وجود داشت که سبب رنجش شما بشود؟
سعی ام این بوده که از حواشی پرهیز کنم ولی شاید آنجاهایی که من دلخور میشدم، زمانی بود که پایبندی به عهد را نمیدیدم. مثلا ما در دولت هم قسم شده بودیم تا جایی که ممکن است مسائل اختلاف فیمابین اعضا به بیرون دولت منتقل نشود ولی من میدیدم که یک کسی از طریق تریبون عمومی و رسانهای آمده درباره من حرف میزند، نمیخواهم اسم بیاورم ...
یا یک وقتی من در مجلس در کمیسیون فرهنگی رفته بودم، چند پیام متفاوت از نمایندگان دریافت کردم، در همان جلسه، یک پیام این بود که فلان چیز را چرا سخت گرفتید، پیام دوم این بود که چرا آسان گرفتید، یعنی بین دو خواسته متضاد از یک نهاد حکومتی، منگنه میشدم؛ همان جا گفتم بالأخره نگاه کدام یک از شما باید حجت باشد یا اینکه بگویم اصلا هیچ کدام حجت نیست و من باید به فهمی که از قانون را دارم، عمل کنم، آخرش این است که بیایید بنده را ببرید بابت این عملکرد مورد سؤال و یا استیضاح قرار دهید. اینگونه مسائل سبب رنجش انسان میشود.
* الان هم با اهل هنر و فرهنگ ارتباط دارید ؟
همان دوستان هنرمندِ آن زمان، نسب به بنده لطف دارند، با اینکه شاید من خیلی آمد و شد نداشتم، بعد از ترک عرصه، پیامکها و تماسهایشان وجود دارد.
* مواجهه با اهالی فرهنگ باید چگونه باشد؟
ببنید اهالی فرهنگ از یک منطق فرهنگی برخوردارند و لذا مواجهه با آنها باید با منطق فرهنگ باشد، اهالی هنر به این معروفند که عاطفی هستند، بنابراین با آنها نباید زمخت برخورد شود. اما تعبیر کلیترش این است که با فرهنگ و با اهالی فرهنگ متناسب با حق و استحقاقشان باید برخورد شود.
حقیقتا اگر کسی کار ارزشمند هنری را انجام داده، کاری نباید داشته باشیم به اینکه او در کارنامه خودش کار نامناسبی داشته است. امروز اگر کار ارزشمندی ارائه میکند بابت همین کارش به او دست مریزاد باید گفت و کارش را ستایش کرد و در عوض اگر کسی هم همیشه روی سر ما جا داشته، اگر خدای نکرده کاری که امروز عرضه میکند بر اساس آن چیزی که از او سراغ داشتیم، نبود، باید برادرانه و دوستانه به او متذکر شویم، یعنی نقد سالم صورت بگیرد و به او منعکس شود.
متاسفانه ما در هر دو موردش رفتارهای نادرستی داریم. گاهی قبیله گرایانه هرکاری را که توسط یکی از رفقای خودمان بوده، میرویم و مشاهده میکنیم، به به و چه چه می کنیم، و یا در عوض هرکار خوبی توسط یکی از غیر هم طایفهایهای ما ساخته میشود را بایکوتش می کنیم. این نگاه، نگاه غیر فرهنگی است نسبت به عرصه هنر.
* به نظر میرسد چهره جنابعالی باید فرهنگی باشد تا سیاسی!
من اعتقادی به تفکیک این عرصهها از هم ندارم، یعنی همان موقعی که در سپاه مطرح بود که 90 درصد فرهنگی - سیاسی است، 10 درصد نظامی. جنگ که شروع شد، سپاه 100 درصد نظامی شد. یک وقتی از مقام معظم رهبری پرسیدند که بالاخره سپاه الان فرهنگی است یا سیاسی، درصدهایش چقدر است، آقا فرمودند سپاه 100 درصد فرهنگی است، 100 درصد هم نظامی است.
یعنی این دو تا قابل تفکیک از همدیگر نیستند. حالا بنده عرض میکنم ما سیاستی که میگوییم عین دیانتمان است و دیانتمان عین سیاست است، در دیانت فرهنگ هست، نگاه اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و ... هست و دیانت هم عین سیاست است.
* شایعاتی درباره حضور شما در صدا و سیما وجود دارد، تکذیب می کنید یا تأیید؟
من این را تکذیب کردم ولی نمیخواستم به عنوان تکذیبیه رسمی صادر کنم، از من پرسیدند و با صداقت کامل گفتم این شایعه است و نمیدانم واقعا دلیل طرح این بحث چه هست، جز اینکه بعضیها یک جور بخت آزمایی میکنند از باب اینکه ببینند حدس و نظر خودشان درست درمیآید یا نه؟
اگر قضاوت خودم را بپرسند بنده عرض میکنم که مدیریت آینده صدا و سیما به واسطه اینکه عمر ده سالهای از مدیریت آقای ضرغامی گذشته، اگر خواست شخص دیگری سپرده شود، بهتر است به امثال بنده که سنی از ما گذشته و آن نشاط جوانی را نداریم، سپرده نشود.
* با توجه به سالگرد انقلاب اسلامی و تکیه مقام معظم رهبری بر استقلال و استحکام درونی و داخلی، به نظر جنابعالی نسبت میان استقلال و ایستادگی هستهای مردم ایران در این ده سال، چگونه قابل جمع اسیت؟ اخیرا بعضی از روشنفکران و لیبرالها، ایستادگی و دستاوردهای هسته ای در این ده سال را با معیار سود و هزینه مادی سنجیده و اعلام میکنند ملت ایران جز فشار و تحریم، هیچ منفعتی از ایستادگی هستهای نداشته است! به نظر شما سنجیدن بحث هستهای با معیارهای مادی صحیح است؟
من همیشه در جلسات میگویم، در بحث فنی هستهای چون هیچ سر رشتهای ندارم، قضاوت خاصی نمیتوانم بکنم، اگر بحث حقوقی هستهای بشود، میگویم من حقوقدان نیستم و هیچ قضاوتی در این زمینه نمیتوانم بکنم ولی این را میفهمم که همه دولتهایی که در این کشور روی کار آمدند، پیگیر بحث هستهای بودند؛ یعنی سابقه هستهای ما برمیگردد به دهه 60، بعد در دهه هفتاد دنبال شده و در دهه هشتاد تا به حال پیگیری میشود، من میگویم اگر چند گروه از دولتمردان در دورههای مختلف آمدند پیگیر یک امری شدند و مردم در زمانهای مختلف اعلام همراهی و هم بستگی کردند، یعنی این مسئله جزو منافع ملی است.
همین الان مردمی که به آقای روحانی رأی دادند، آقای روحانی میگفت اگر ما میگوییم چرخ سانتریفیوژها بچرخد، چرخ زندگی مردم هم باید بگردد، مردم آمدند به آقای روحانی رأی دادند. اما همین روز اگر نظرسنجی بشود و از مردم بپرسند که خلاصه شما آماده اید به قیمت از دستدادن دست آوردهای هستهای کشور، چرخ زندگیتان رونق بگیرد، میگویند نه.
موضوع هستهای، یک خواسته ملی است، آنها که به دموکراسی اعتقاد دارند، دموکراسی یعنی همین، یعنی تن دادن به آرای اکثریت مردم. اکثریت مردم در نظر سنجیها و در موضعگیریهای مختلف اظهار میکنند که این دستاورد، به عزتشان گره خورده است، البته یک جا هم آمدند قضاوت اینگونه کردند، گفتند برای رفع توهم دیگران و نشان دادن سلامت کارمان، عیبی ندارد با آنها مذاکره کنیم.
مردم درست میگویند، مردم گفتند که مذاکره با آمریکا اگر به این منجر شود که اینها فهم درستی از مسائلی که ما داریم، پیدا کنند، عیبی ندارد مذاکره کنیم؛ اما پشتش نمیگویند مذاکره کنیم برای اینکه همه دستاوردها را بدهیم، برود.
پشتش میگویند باید دستاوردها حفظ شوند، حالا اگر کسی این را نفهمید و باز حرف دیگری خواست بزند جوابش، جواب همان کسانی است که گفته بودند که توی این مملکت یک ماده بدبو و بدشکل وجود دارد به اسم نفت، این را بدهیم برود! یک عده روزی قضاوتشان درباره نفت ارزشمند امروز، اینگونه بود، همان نگاهی که امروز میگوید این ماده دردسر آور هستهای را بدهیم برود از شرش راحت شویم، این دو نگاه یکی است و از یک منبع سرچشمه میگیرد.
* آقای صفار، روح انقلاب اسلامی و یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب، مبارزه با استکبار بود، در چند ماه اخیر، بیش از پیش شاهد هتاکیها و گندهگوییهای مقام های امریکایی هستیم به گونهای که به خود اجازه میدهند درباره اظهار نظر رئیس جمهور ایران دخالت کنند و یا نسبت به عملکرد وزیر خارجه برای زیارت مزار شهید مغنیه اعتراض کنند، در مقابل شاهد پاسخ مناسب از سوی دولتمردان نیستیم، به نظر جنابعالی چرا جواب قاطعی به مقامات آمریکایی داده نمیشود؟
من اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، باید بگویم گاهی وقتها جوابهایی داده شده است، نظیر این چیزی که شاید خود شما هم منعکس کرده باشید از آقای ظریف، که اگر آنها بخواهند این رفتار را داشته باشند، ما بر می گردیم بالای 20 درصد را تولید میکنیم، این به نوعی جواب پرگوییهای آنها است.
اما شاید از انقلابیترین لایههای مردمی سوال کنید، بگویند باید زودتر از اینها توی دهنشان میزدید، وقتی آنها داشتند زیادهگویی و زیاده خواهی میکردند، شما زودتر از این باید اقدام میکردید.
شما به چه دلیل رفتار آنها را باید توجیه کنید؟ بگذارید خودشان بگویند این حرفها مصارف داخلی دارد یا بگویند داریم برای محافل صهیونیستی میگوییم، چرا شما باید توجیه کنید. به نظرم مقامات و مسؤولین ما نیازی نیست که به جای آمریکاییها توجیهگر رفتار ناسالم آنها باشند. بگذارند مردم ما با واقعیتها در جامعه آمریکا آشنا بشوند.
* با توجه به بیانات معظم له درباره خوشبین نبودن به نتیجه مذاکرات، به نظر جنابعالی حکمت ادامه مذاکرات چگونه با خوشبین نبودن به نتیجه مذاکرات قابل جمع است؟
ادامه مذاکرات با غرب ( 1+5 ) منافاتی با ارزیابی بدبینانه ما نسبت به انگیزههای غیر صادقانه آنها ندارد. ما در زندگی شخصی روزمرهمان هم بعضا به کسانی اعتماد میکنیم که چه بسا بارها عدم صداقت و تخلف از عهد را از آنها دیدهایم. این کار از یک سو برای کشور فرصتساز است و سبب شکسته شدن اجماع منفی علیه ایران میشود، و از سوی دیگر، فرصتی برای آشکار شدن عیار صداقت دشمنان ما در نزد افکار عمومی مردم است. مردمی که بعضا بر اثر تبلیغات پر حجم رسانههای وابسته به محافل بیگانه، دچار این توهم شدهاند که علت اصلی مشکلات میان ما و دنیای غرب، نبودن زبان ارتباطی و مفاهمه میان ما بوده است.
* جناب صفار، با توجه به هفت ماهی که از دولت گذشته است، به نظر جنابعالی دولت یازدهم توانسته است نقاط ضعف دولتهای قبلی را از بین ببرد و نقاط قوت دولتها را تقویت کرده و گسترش بدهد؟
ما هنوز جلوهای واقعی از دولت جدید ندیدیم، جز تکرار یک سری از حرفهایی که بیشتر به خواسته و آرزو شبیه است. آرزوهایی که هنوز محقق نشده است،بعضیها که حتی خلافش هم آشکار شده است.
* می شود مصداقی بیان بفرمایید؟
از ابتدایی که دولت جدید روی کار آمده، شروع کردند به صورت اغراق آمیزی گذشتهها را خراب کردن و سیاه نمایی فوق العاده. شعار و آرمانی که دولت جدید روی دست گرفته است، شعار اعتدال بوده است. واقعا شعار اعتدال با رفتار دولتمردانی که علیالدوام گذشته را سیاه مطلق نشان میدهند، قابل جمع است؟ مگر میشود باور کرد که دولت گذشته هیچ کار خوبی نکرده است، مردم به این حرف میخندند، این به جک شبیه است که بگویند هشت سال داشتند همه چیز را در مملکت خراب میکردند.
مردم که چشم هایشان میدیده که رکورد ساخت و ساز در دولت سابق شکست شده است. رکورد خدمت رسانی به شهرهای کوچک و روستاها در این دوره شکسته شده، کمکردن فاصله بین گروههای برخوردار و کمتر برخوردار در آن دولت بوده است. کارهای بزرگی مثل برداشته شدن توزیع بدون قید و بند بنزین و مواد سوختی به صورت یکسان، در این دوره اتفاق افتاده است.
این چیزی بود که دولتهای گذشته آرزویش را داشتند و نمیتوانستند محققش کنند، و در دولت نهم و دهم شد، بنده خودم جز منتقدین بخشی از کارهای دولت گذشته بودم، همان موقع هم میگفتم همین الان هم حاضرم بگویم، ولی میگویم این چه حرفی است؟
شما میخواهید یک بسته کالایی را بین مردم توزیع کنید و چون نسنجیده این کار را کردید، بساطی راه افتاد که به تعبیر خودتان آبروریزی بوده است و اینها واقعیت است.
دو نفر جانشان را از دست دادند. و بالاتر از آن، با اعتبار و حیثیت دولت بازی شد، به نظرم مهمتر از آن، در دهه فجر با آبروی نظام بازی شد، مردمی که در صفهای طولانی، منتظر دریافت سبد کالا بودند. کسانی که بر اساس سامانه اطلاعرسانی دولت حق دریافت سبد کالا داشتند، هنگام مراجعه متوجه شدند که اسمشان در لیست دریافت سبد کالا قرار نگرفته و مشکلاتی از این قبیل، همه اینها نشان از بیتدبیری و نابسامانی بود.
حالا یک آقایی هم باید خجالت میکشید وقتی این حرف را زده " که اگر این اتفاقات در توزیع سبد کالا افتاده است، مشکل مربوط به هشت سال گذشته است"!؟ و آن روزنامهای که این را تیتر کرده، بیشتر باید خجالت بکشد، آخر چرا بیتدبیری و نابسامانی در اطلاعرسانی یازدهم، باید تقصیرش به گردن دولت نهم و دهم بیفتد!؟
یک تدبیری که تماما مال این دولت است با افتخار از چندماه قبل گفته است من خودم می خواهم این کار را بکنیم ، ای مردم منتظر باشید ما میخواهیم بسته کالایی بدهیم. حالا که در مقام اجرا خراب شده است، یک آقایی که ادعای دانشگاهی بودن هم دارند یا نظریهپرداز است، اعلام میکند اگر این خراب شد، علتش هشت سال گذشته بوده است!
واقعا آدم دلش میسوزد. بنده از ابتدایی که آقای روحانی و تیمش روی کار آمدند، آرزویم این بود که موفق بشوند و خوشحالیم که شعار خوبی را مطرح کردند. شعار اعتدالی که مطرح کردند شعار خوبی است. ای کاش این شعار منجر به این شود که قشرهای مختلف و دلسوز جامعه کنار هم قرار بگیرند و از ظرفیتهای مشترکشان استفاده شود. انتظار هم همین بوده است دیگر، ولی وقتی میبینید مهمترین دیالوگ این ایام، کوبیدن همه اقدامات انجام شده در هشت سال گذشته است، انسان متوجه میشود که اعتدال فقط پروپاگاندا است نه واقعا شعاری که در عمل پیگیری شود.
* حامیان دولت اعلام کرده اند تغییرات دولت از شاهرگها تا مویرگها در دولت ادامه خواهد داشت. آیا این سیاست با شعار تدبیر و عدم تغییرات اتوبوسی، همخوانی دارد؟
استاد ما میگفتند، حرف مردم باد هواست، خیلی خودتان را اسیر حرف این و آن نکنید! ما، نه آن روز که کسانی با تخطئه هرگونه جا به جایی در دولت گذشته، خود را طرفدار ثبات در بدنه بوروکراتیک دولت معرفی می کردند، سادهلوحانه ادعای آنها باور داشتیم و نه امروز گمان میکنیم که داس به دستان فعلی، در آینده به دوستان کنونی خود هم رحم خواهند کرد. نگاه افراطی در حذف و تصفیه بیرحمانه، تمامی ندارد. تسویه حساب با رقیب که تمام شد، نوبت صاف کردن حسابها با رفقا فرا خواهد رسید. این یک بیماری و عارضهای است که گریبان نظام سیاسی و اداری ما را گرفته و باید آرزو کنیم زمانی جای خود را، به رفتاری عاقلانهتر بدهد.
البته تا زمانی کسانی این طور میاندیشند که پنجاه درصد ملت که به آنها رأی ندادهاند، طرفدار دیکتاتوریاند، برای حذف این پنجاه درصد هم برنامهریزی و اقدام میکنند، اگرچه خیلی زود معلوم خواهد شد که این برداشت آنان چه قدر مضحک و ساده لوحانه بوده است.
* از ابتدای روی کار امدن دولت یازدهم، موجسواری رسانه های ضدانقلاب و رسانههای اصلاحطلب در کنار بعضی از مسؤولین دولتی درباره خارج شدن فتنهگران در حصر، تبدیل به موضوع اصلی شده است، متاسفانه، چندی پیش "فرید ذکریا" ادعایی کرد که تا کنون تکذیب نشده است، وی ادعا میکند که آقای روحانی قول داده است تا عید یا بعد از عید، حصر به پایان برسد و همه از حصر خارج شوند، به نظر جنابعالی معطوف شدن به مسائل حاشیهای و افراطی به نفع دولت است؟
من در واقع دلم می خواهد خوشبینانه به این صحنه نگاه کنم، نگاه خوشبینانه من متاثر از مواضعی است که از سوی آقای رئیس جمهور و بسیاری از اعضا کابینهاش، در زمان رأی اعتماد اعلام شده است، تا جایی که من یادم است همه اعضای کابینه فتنه را محکوم میکردند، خود آقای رئیس جمهور از وقایع فتنهآلود سال 88 به بدی یاد کرد و علیه این قضایا که در جهت خلاف منافع ملی تشخیص داده بود، موضع گرفت، حتی سال 88 یا 89 بارها آقای روحانی علیه فتنهگران موضع گرفتند؛ بعید میدانم که بخواهند آبرو و اعتبارشان را به دلیل تغییر وضعیت اشخاصی که در آن زمان، هر روز فتنه و تحرک جدیدی به راه میانداختند، خرج کنند!
علیالاصول ایشان نباید دنبال آزادی آنها باشد و همین که آنها در حصر واقع شدند، اتفاقا برای کشور آرامشی ایجاد شده است. برخلاف آقایی که گفته اگر میخواهید سرمایهگذاری خارجی صورت بگیرد، باید این افراد از حصر خارج شوند، من میگویم همه سرمایههای ما با توطئهها و فتنهگریهای این افراد در آن زمان، به باد رفت.
وقتی اینها محصور شدند، کشور مقداری ثبات و آرامش پیدا کرده است، بعید میدانم آقای رئیس جمهور که مسئول ثبات و آرامش در حوزه کار اجرایی کشور است، بخواهد دوباره دوباره به آن وضع برگردد، گمان میکنم نظام به صورت کلی تصمیمی درباره رفع حصر نگرفته است، چندی پیش دادستان کل هم به صراحت اعلام کرد هیچ تصمیم جدیدی درباره فتنهگران در حصر وجود ندارد و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد.
* مقام معظم رهبری در ایام انتخابات ریاست جمهوری، درباره مدیریت جهادی صحبت کردند، اخیرا در دیدار با اعضای شورای شهر و شهرداری تهران، باردیگر بر موفقیت این نوع از مدیریت صحه گذاشتند، به نظر جنابعالی شأن نزول مدیریت جهادی چیست و معیارهای چنین مدیریتی را در کجا باید جستجو کرد؟
بدون تردید، موفقترین تجربیات ما، تجربیات دفاع مقدس است، ما معادل تجربیات مدیریتی جنگ، در جای دیگری سراغ نداریم، وقتی شما نگاه میکنید که همه این توفیقات روی کاکل چند نفر جوان بدست آمده است، تعجب میکنید. جوانانی که از مدرسه، دانشگاه، بازار و کارگاه بدون سابقه نظامی واردخط مقدم شدند و تبدیل به فرماندهان بزرگ جنگ شدند؛ بهترین و بالاترین استاندارد مدیریت نظام مربوط به تجربیات این جوانان است؛ اگر اینچنین است، عاقلانه آن است که ما این تجربه را تعمیماش بدهیم به جاهای دیگر، یعنی بگوییم همچنان که موفق شدیم با اعتماد کردن به این روحیات پر نشاط جوانان در عرصه دفاع نظامی، آن توفیقات را بدست بیاوریم، پس لابد در عرصههای دیگر هم با اعتماد کردن به اینها، میتوانیم موفق شویم.
بنده رمز اعتماد رهبر معظم انقلاب به جوانان را در این قیاس میبینم، قیاس مع الفارقی هم نیست، چون اداره کردن جنگ به مراتب سختتر از ادارهکردن عرصههای مختلف از جنس سیاست و فرهنگ و اقتصاد است. وقتی کادرهای جوان توفیق بدست آوردند که ما را از آن مهلکهای که دنیا میخواست برایمان به وجود بیاورد، نجات دهند، با اعتمادکردن به آنها در حوزههای مختلف میتوانیم آن مدل را پیشرو قرار بدهیم.
* به نظر شما با دولت یازدهم که میانگین سنیش پیرترین دولت تاریخ انقلاب است، مدیریت جهادی و جوانگرایی معنا دارد؟
بله لابد دل هایشان جوان است.
* با توجه به اینکه جریان انحرافی را از نزدیک در دولت نهم لمس کردید، به نظرتان با اتفاقات و کمکاریهایی که در دولت جدید اتفاق میافتد، امکان حضور مجدد جریان انحرافی به این شکل در لایههای دولت و قدرت وجود دارد؟
اگر دل کندن مردم از جماعتی عاطفی باشد، می توان آن را ترمیم کرد، ولی اگر با استدلال و منطق، مردم به عده ای پشت کرده باشند، معنی ندارد ان جریان خودش را برای رسیدن به قدرت به تقلا بیندازد.
به نظرم جریان انحرافی دامنه و عقبه اجتماعی نداشته و مردم برای جریانی که سیئات اعمال و رفتار غلطش را دیدهاند، سر و دست نمیشکنند، اگرچه این همان مردمی بودند که قبل از به انحراف کشیده شدن دولت برای رئیس جمهور سر و دست میشکستند اما وقتی خطایی که ناشی از غفلت است را دیدند، دیگر از آنها عبور کردند. به نظر من بعید است که مردم بخواهند دو مرتبه خودشان را به مخمصه بیندازند و اساسا باید این فکر را از سر بیرون کرد.
* به نظر جنابعالی و با توجه به حساس بودن انتخابات آتی مجلس، اصولگرایان میتوانند به وحدت برسند؟ چه راهکاری برای وحدت اصولگرایان وجود دارد؟
البته رسیدن به وحدت سیاسی، آنگونه که هیچ اختلافی در میان نباشد، امری تقریبا محال به نظر میرسد، اما با نگاه جبههای، عقل حکم میکند نیروهای حاضر در این جبهه سیاسی، در مقابل رقیب بزرگ خود – که جبهه معارض با اصولگرایی است – از اختلاف سلایق داخلی چشم پوشی کرده، حل و فصل این گونه موارد را به وقت مناسب آن واگذارند. آیا میتوان تصور کرد که در جبهه نبرد نظامی و در بحبوحه عملیات مقابل دشمن، یک یگان به جای عمل همسو با دیگر رزمندگان، علیه جبهه دشمن، به تسویه حساب با نیروهای مجاورش که چه بسا قصور و تقصیرهایی هم داشتهاند، بپردازد؟
من اتحاد نیروهای اصولگرا را، یک امر ضروری و واجب می دانم و معتقدم هر گونه بهانه تراشی برای طفره رفتن از وحدت با خودی، زمینه سازی برای پیروزی جریان غیر خودی است.
البته با عبرت از حوادث اخیر، جمع شدن نیروهای اصولگرا و بازگشت به دوران طلایی پس از سالهای 81 به بعد ( دوره وحدت )، دور از ذهن نیست. البته در هر مقطعی باید با نگاه آسیب شناسانه از یکسو، و پرهیز از تنگ نظری از سوی دیگر، دامنه یارگیری و جذب حداکثری و دفع حداقلی را گسترش داد.
* مقام معظم رهبری در دیدار با مردم تبریز، نسبت به اختلافات قومی و تلاش دشمنان برای تفرقه افکنی هشدار دادند. به نظر جنابعالی، دشمن چرا به دنبال اختلافات قومی است؟
بزرگ ترین ضربهای که دشمنان ایران از این ملت خورده اند، اتحاد مردم ما زیر پرچم واحد با پایبندی به دین و آیین مشترک بوده است. تنوع قومی و یا به عبارتی وجود تیرههای گوناگون قوم بزرگ ایرانی با عناوین فارس، عرب، لر، بلوچ، کرد، ترک، ترکمن و ...، در هیچ دورهای، سبب بالا گرفتن انگیزههای جداییطلبانه و گریز از مرکز در میان خرده فرهنگهای موجود در ایران نشده است. استعمار با پیگیری سیاست " تفرقه بینداز، حکومت کن" میکوشد هزینه درگیری با حکومت مقتدر برآمده از انقلاب اسلامی را به حساب خود ملت ایران واریز کند. شاید تجربیات نسبتا موفق آنها در افغانستان، عراق، پاکستان و تا حدودی سوریه و لبنان، آنها را به تکرار این تجربه در ایران وسوسه کرده است. اما وقتی در کارنامه دفاع مقدس، حضور تیرههای مختلف قومی و مذهبی در صحنه، دست کمی از مجاهدتهای جانانه فارسها نداشته است، قاعدتا این هدفگذاری جریان سلطه بینالمللی، ناکام خواهد ماند.
* اخیرا در رسانههای بیگانه اعم از عربی، آمریکایی، صهیونیستی، اروپایی، ضد انقلاب و ... اتهاماتی به مقام معظم رهبری و خانواده ایشان زده میشود، اگر بخواهیم مصداقی بیان کنیم، اتهاماتی درباره وضعیت مالی معظمله و فرزندانشان، نهادهای زیر نظر رهبری و ... از سوی دیگر، رسانهها به واسطه اهمیت جایگاه رهبری و وجود مؤسسه حفظ و نشر آثار معظمله نمی توانند برای پاسخگویی به این اتهامات و شبهات پاسخ مناسبی برای مخاطب فراهم کنند و عملا اگر به دنبال پاسخ هم باشند، شواهد و اسناد در اختیار رسانهها قرار نمیگیرد در حالیکه اتهامات روز به روز افزایش پیدا میکند، به نظر جنابعالی چه کسی یا چه نهادی مسؤول پاسخگویی به این اتهامات و سؤالها است؟
هر وقت مواجه با چنین پدیدههایی میشویم باید ریشه آن را بررسی کنیم. ببینیم علتش چیست، علت اصلی ضربهای است که جریان سلطه جهانی از کارکرد نهادی به اسم ولایت فقیه در دنیا خورده است. این ضربه را اینها در بدو انقلاب از به صحنه آمدن مرجع تقلیدی که در جایگاه حکم پیامبر نشسته بود، خوردند، تشریعا این جایگاه، جایگاه رسولالله و جایگاه معصومین بود. اگرچه تکوینا از زمین تا آسمان بین اینها فاصله است. غرب متوجه شد 200 سال تمدنسازی مدرن که فکر میکردند معارضی در دنیا نخواهد داشت، توسط مردی با این مشخصات به چالش کشیده شد و به سرعت بر وجدان عمومی جوامع اثرگذار شد، طوری که یک بعثت بزرگ اجتماعی را در جهان اسلام و حتی غیر اسلام دامن زد. برای همین از مطرح شدن اسم امام خمینی پشیمان شدند و متوجه شدند حرفهایی که امام میزند با فطرت مردم سازگار است و برای همین طرفداری از امام بالا گرفت، بعد از این عهد کردند که روی جانشین امام مانور ندهند و او را بایکوت کنند تا خمینی دومی بوجود نیاید.
تا سالها این کار را کرده بودند، در دوره سازندگی بیشتر مانورشان روی آقای هاشمی است، همیشه از آقای هاشمی به عنوان رهبر سیاسی ایران یاد میکنند، مقام معظم رهبری را به اعتبار اینکه رهبر معنوی و مذهبی است، بایکوت میکردند و خبری از ایشان منتشر نمیکردند. در دوره اصلاحات و دولت آقای احمدینژاد نیز ولیفقیه را بایکوت میکردند تا به تدریج این مفهوم گم شود و کسی به این مسئله نپردازد، اما بعد از مدتی متوجه شدند که اقداماتشان بینتیجه مانده و نفوذ ولایت فقیه بیشتر از قبل شده است. این جایگاه ولایت فقیه است که وقتی کشوری به آستانه سقوط کشیده میشود، با اشارهاش مردم به صحنه میریزند و خودشان این صحنه را مدیریت میکنند.
غرب میبیند که سید حسن نصرالله رهبر حزبالله لبنان میگوید من شاگرد مکتب آیتالله خامنهای هستم و دست ایشان را میبوسد، متوجه میشود در عراق اگر نتوانستهاست ارادهاش را حاکم کند به این دلیل است که انجا هم شیعیان و هم اهل سنت نسبت به کسی مثل مقام معظم رهبری عرض ارادت دارند و سردار سلیمانی که فرستاده ولی فقیه است، میان اقشار مختلف مردم مانند منجی به او نگاه می شود.
غرب متوجه شده است که پیام ولی فقیه و نوع نگاهی که به نقاط مختلف جهان منتقل میکند، برایشان دردسر آفرین است و این مسئله است که حوزههای نفوذ غرب را اشغال میکند و جایگزین آنها میشود و حتی در حیاط خلوت آمریکا هم میتواند رسوخ کند.
وقتی با این موارد روبرو شدند، حتی بایکوت ولی فقیه را هم بی فایده دانسته و به دنبال ضربه زدن، اعتبار زدایی و تخریب این جایگاه برآمدند.، آنقدر اراجیف از این طرف و آن طرف میسازند و به افرادی رو آوردند که روزی در ایران مسؤولتی داشتند و الان از ایران خارج شده و جیره خوار غرب شدند، یکی معاون وزیر بود و الان شده کارشناس بیبیسی، دیگری وزیر بود و الان شده مشاور ملکه انگلیس، در این مدت مدام به بدگویی و تخریب مقام معظم رهبری پرداختند اما آوازهایشان بلندتر شد. بالأخره به مردم دنیا خبرهای دیگری هم میرسد، میگویند ایشان یک عنصر کاملا الهی و یک رهبر معنوی - مذهبی است، کسی که در عین اینکه مذهبی است اما از نگاه به اصطلاح متمدنانه و متجددانه امروزی دور نیست و این عرصه را میشناسد.
* میشود مصداقی بیان کنید یا مثالی بزنید؟
در اوج روزهای فتنه سال 88، یکی از نویسندگان هفت یا هشت جلد از کتابهایی که برای خود و دوستانش است را به مقام معظم رهبری هدیه میدهد تا در ساعات فراغتشان مطالعه کنند، چند روز بعد در اوج شلوغیها اطلاع میدهند که آقا کتاب شما را مطالعه کرده و حاشیه نویسی هم کردهاند، یعنی با یک معرفتی کتابها را خواندهاند که حاشیه هم زدهاند، در آن روزهایی که کشور گرفتار مسائل مختلف است و مدام به ایشان رجوع میشود، جلسات متعدد با نیروهای امنیتی و سیاسی و خارجی دارند، دیدار با خانواده شهدا و دیدارهای عمومی را باید داشته باشند، با این همه ایشان فرصت کردهو رمانها را مطالعه کردند، این مسئله اولا نشانه چند بعدی بودن شخصیت و در ثانی آرامش ایشان است.
برای خود من شعف انگیزتر از هرچیز این بود که به کسی دل سپردهایم که در اوج آن هیجانات که دلها را میلرزاند، آنقدر آرامش دارد که رمان می خواند، امور کشور را در فضای غبار آلود اداره میکند و از طرف دیگر، برنامه مطالعه رمان را تعطیل نمی کند، فردی به ایشان گفته بود که در کلامتان عصبانیت وجود دارد که ایشان خندیده بودند و گفته بودند که من خیلی آرامم و کارهای جاری روزانهام را سر موقع انجام میدهم، خواب و بیداریم به موقع است، این نشان میدهد این وجود خیلی آرام است.
بنابراین علت تخریبها علیه ایشان و خانواده معظمله را اگر جستجو کنیم، ضربهای است که غرب از اینجا خورده است، شاید بتوان گفت دنیای کفر برای اولین بار برابر خودش نقطهای که کانون بسیج استعدادهای آزادی خواهان و استقلالطلبان عالم علیه جبهه استکبار است را در وجود ولی فقیه میبیند و میخواهد از هر فرصتی برای ضربه زدن به این نقطه کانونی استفاده کند، اگرچه ادعاهای مضحکشان را حتی دوستان خودشان هم باور نمیکنند، مثلا وقتی شبهاتی راجع به وضعیت اقتصادی ایشان و خانوادهشان مطرح میکنند، بعضی از کسانی که پادو و کارشناس شبکههای ضد ایرانی هستند نیز این شبهات را موجب تمسخر این شبکهها میدانند، نمونه بارز همان آقای وزیر سابق است که درباره شبهات اقتصادی مطرح شده حول زندگی حضرت آقا و خانواده ایشان گفت: از این حرفها نزنید که این حرفها مضحک است، من از نزدیک ایشان را میشناسم و این قبیل حرفها به ایشان نمیچسبد و مردم هم باور نمیکنند.
وقتی مردم مرید یک چنین شخصی میشوند، دشمن به فکر کوبیدن و تخطئه ایشان برمیآید، کسانی هم که در داخل به هرزهگوییهای بیرونیها میدان میدهند، اگر تعقیب کنی، یا از آن طرف مأموریت مستقیم پذیرفتهاند یا عقدههای گذشتهشان را خالی میکنند، در هر صورت امکان ندارد یک انسان در سلامت فکری، اخلاقی و اقتصادی باشد و بخواهد نسبت به این عصاره فضیلت، چون و چرا کرده و خدشه وارد کند.
من مراقبتهایی که رهبر معظم انقلاب نسبت به اطراف خود و خانوادهشان دارند را مقایسه کردم با آن رفتارهایی که در بین بعضی از آن مسؤولین و مقامات بوده است، نمیخواهم آنها را تخطئه کنم، شاید توانشان نرسیده یا بلد نبودند یا اینکه روش تربیتیشان در خانواده متفاوت بوده است، اما روش تربیتی رهبر در خانواده به گونهای بوده که با افتخار میتوان گفت این فرزند رهبر انقلاب است.
من یک وقتی گفتم آقا با فرزندان خودشان شرط کردند به دنبال کارهای اقتصادی نروند، بعضی بد متوجه شدند و خیال کردند فرزندان ایشان به دنبال کار اقتصادی رفته و بعد از این توسط ایشان منع شدهاند، نه اصلا، آقای میخواستند بگویند شما مجبور نیستید دنبال من باشید و میتوانید شغلی برای خود انتخاب کنید ولی اگر میخواهید نام من روی شما باشد و در کنار من باشید، باید آدابی را رعایت کنید که فرزندان ایشان با جان و دل قبول کردهاند. در حالیکه وقتی به بعضی دیگر از مسؤولین گفته میشود که فرزند شما وقتی به بانک میرود همه به احترامش بلند میشوند و کار او را راه می اندازند، این خوب نیست، بگویید که از شما خرج نکند، میگوید خب، حالا چکار کنم دیگر، مردم لطف دارند!؟
به نظر من شاید نیازی نباشد به ازای هر دریدگی که این افراد در رسانههای فاسدشان مطرح کردهاند، جوابیه تهیه کنیم، کافی است شرحی از زندگی یک روز یا یک هفته حضرت آقا را برای قضاوت مردم منتشر کنیم، آنوقت خیلیها میگویند ایکاش ما هم می توانستیم سالم و ساده و بدون این حواشی که جمعی از مقامات دچارش هستند، زندگیکنیم، خیلی از ما شاید طاقت سادگی زندگی رهبری و سختیهایی را که ایشان بر خود و خانواده خود گرفته است، نداشته باشیم.
آقای هاشمی میگفتند مقام معظم رهبری قبل از انقلاب در بین طلابی که با هم بودند، از همه زاهدتر بود و زندگی سادهتری داشت، بعد از انقلاب و پذیرش مسؤولیت ریاست جمهوری، زندگیشان نسبت به قبل از انقلاب زاهدانهتر شد، وقتی دنیا چنین چیزهایی را بشنوند، خضوع میکند و سر تعظیم فرود میآورد. از قضا برای جلوگیری از انتقال همین حرفها، این اتهامات را علیه ایشان مطرح میکنند، برای همین میگویم، نباید نگران بود، چون خاک پاشیدن به چهره خورشید، آنرا مکدر نمیکند، خاکها به چشم خودشان میرود و خودشان را اذیت میکند.
* جناب آقای صفار هرندی، شما تمایل دارید در مجامع عمومی به عنوان شخصیت فرهنگی شناخته شوید یا سیاسی؟ از سخنرانیها و اظهارنظرهای جنابعالی اینگونه به ذهن متبادر میشود که شخصیت سیاسی شما بر بعد فرهنگی غلبه دارد، تمایل شخصی خودتان هم اینگونه است؟
واقع مطلب جملهای است که همیشه گفته شده؛ "این انقلاب بن مایهاش فرهنگی است"، این لفظ زیاد به کار برده میشود ولی از نظر معنایی توجهی به آن نمیکنیم، واقعا بضاعت اصلی انقلاب فرهنگ است؛ از حضرت امام خمینی (ره) گرفته تا شخصیتهایی که شاگردان ایشان محسوب شده و در خدمت ایشان بودند و سکانداران اصلی بخشهای مختلف نظام پس از پیروزی انقلاب شدند، فرهنگ خصیصه مشترک همه آنها بوده است. حوزه تخصصی بزرگان انقلاب، نه سیاست، نه اقتصاد، نه نظامیگری و نه روابط بینالملل بوده است، بلکه حوزه فرهنگ بوده است؛ در هر حال من معتقدم سیاست ما عین فرهنگ ما و فرهنگ ما عین سیاست ماست.
* با توجه به ساحتهای فرهنگ، ضعف فرهنگی انقلاب از ابتدا تا به حال را در چه حوزهای میدانید؟
فرهنگ ساحتهای گوناگون دارد، یک ساحت فرهنگ، بعد آموزشی است مثلا همان چیزی که وزارتخانههای آموزش و پرورش و وزارت علوم را در برمیگیرد. یک ساحت فرهنگ، فرهنگ عمومی است یعنی صداقت داشتن، امانت داری، به عهد و وعده خود وفا کردن و ... در این ساحت قرار میگیرد.
مثلا میگویند مردم فلان شهر دارای این خصوصیت هستند، انسانهای راستگو و خوش قولی هستند، در صد سال پیش وقتی شما به اسناد شهرستان یزد مراجعه میکنید، اسم یزد را نمیبرند، میگویند "دارالعباده"، یعنی با عنوان دارالعباده شناخته میشود و مردم اهل بندگیاند.
در اردبیل دارالولایه مطرح بوده است، در همین تهران محلههایی وجود دارد که به دارالمؤمنین شهرت دارد، یعنی پاتوق اهل ایمان است.
ساحت دیگری از فرهنگ وجود که به صنایع و فرآوردههای فرهگی مربوط میشود، این یکی به واسطه اینکه تجسمیتر است و حالت انتزاعی در آن کمتر لحاظ میشود، غالبا معادل کل فرهنگ گرفته میشود. یعنی تا میگویند فرهنگ، شخص یاد کتاب، مطبوعات، سینما و دیگر حوزههای مختلف زیرمجموعه فرهنگ و هنر میافتد.
آن چیزی که شاید به عنوان یک نقص در عرصه فرهنگ پس از انقلاب میتوانیم معرفی کنیم، نقص در امثال فرهنگ مطبوعاتی، سینمایی، تئاتری است، در واقع محصولات فرهنگی در این حوزهها فقر و ضعف جدی دارند. پیش از انقلاب مسئولانی که ما از آنها به عنوان مدیران نظام یاد میکنیم، عناصر فرهنگی بودند ولی ساحت فرهنگی آنها ساحت این گونه فرآورده ها نبوده است. مگر در بخشهایی، مثل کتاب، شعر و کمی در مطبوعات و نشریات غیر حرفهای و تا حدودی اثرگذار پیش از انقلاب، لذا میبینیم در آن حوزه کمتر از جاهای دیگر مشکل وجود دارد، ولی در عرصههای دیگر مثل موسیقی و بخشی از هنرهای تجسمی که منطقه ممنوعه بوده است، اصلا ورودی نمیکردند، لذا اینجا جایی است که مسئولان فرهنگی ما سابقه و پیشینهای ندارند و خود به خود باید عرصه را به کسانی که تجربه و تخصص دارند، واگذار کنند، همین که شما مجبور میشوید عرصه را به دیگران واگذار کنید، یعنی در این نقطه، این عرصه به شما تعلق ندارد، اتفاقی که افتاده است این است.
* در یک مقطع طولانی، شما حوزههایی از فرهنگ و فرآوردههای فرهنگی را برون سپاری کرده بودید، البته سعی شد بهترین کسانی که می توانند متکفلین امر بشوند را انتخاب و در رأس کار قرار دهید، بالاخره وقتی در دولت موقت وزیر فرهنگ و ارشادش می شود مرحوم میناچی، یا در دولت شهید رجایی شخصی مثل آقای دوزدوزانی وزیر میشود، انتهای قضیه این است که دست شما در این عرصه خالی است.کاری که باید می شد این بود که کادرهای متناسب با فرهنگ انقلاب، پرورش پیدا کنند، لذا همین ضرورت سبب شد جایی مثل حوزه هنری شکل گرفت که گویا حوزه هنری حتی زودتر از سازمان تبلیغات درست شد.
اگر بخواهیم دستاوردهای خود در این سی و چند سال انقلاب مقایسه کنیم، باید مقایسه را از ابتدای انقلاب تا به حال انجام دهیم زیرا قبل از انقلاب هیچ دستاورد و تجربهای نداشتیم.
مأموریت بعضی از وزراتخانهها مثل وزارت نیرو، هیچ تفاوتی با قبلش نکرده است، یعنی وظیفه آب و برقرسانی هیچ تغییری نکرده است، آن زمان وظیفهاش تولید برق بود، در مقطع فعلی هم همین است، اما در حوزه فرهنگ و فراوردههای فرهنگی، بین انقلاب و پیش از انقلاب، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد زیرا از بدیهیات دوره طاغوت این است که "هرچیزی بتواند کام جویی و لذت فراوانتری را برآورده کند، فراورده فرهنگی است" در حالی که شما می گویید ما اساسا در نگاه الهی، حق نداریم کام جویی و لذت طلبیها را به گونهای بپروریم که انسان را از هویت واقعی خودش دور کند و در ساحت بیخبری، رها شدگی و هپروتی قرار دهد، پس مبناهای دو طرف متفاوت است.
وقتی این مسائل را در نظر میگیریم، می بینیم که ما مشکلات زیادی در حوزه فرهنگ داریم و هر شخصی هم که میآید رأس وزارت خانه قرار می گیرد، اولین موضوعاتی که رخ می نماید، همین مسائل است، یعنی دو جور کشش و سائقه وجود دارد، کشش به سمت برآوردن خواستههای سطحی و کشش به سمت نگاه متعالی، الهی و ارزش مدار. اینها دو مقوله جدا از هم هستند. آن یکی تامینش آسان است برای اینکه دنباله 200 سال جریان فرهنگی وارداتی از سوی غرب است و به طور مشخص50 سال فرهنگ سازی در دوره پهلوی است، بنابراین مدل و الگو دارد و شخص می رود اقتباس می کند از آن الگو، اما فرهگ متعالی با توجه به صنایع نوین فرهنگی و هنر، باید برایش کار تاسیسی شود.
* زمانی که جنابعالی وارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدید، مهمترین و جدی ترین دغدغه و نگرانی فرهنگی شما چه بود؟
با توجه به حوزه کاری من قبل از وزارت، نسبت به این مجموعه و فعالان عرصه فرهنگ که مرتبط با وزارتخانه بود، شناختی داشتم، بالأخره سابقه مطبوعاتی نزدیک بیست و چند سالی را با خودمان به همراه داشتیم.
بالطبع من نگاه آسیب شناسانه و یک برآورد از کار مناسب در این عرصه داشتم که اگر بخواهد کار خوب و مناسبی صورت بگیرد، تکیه گاهش کجاها باید باشد و کجاها باید مانور کند و در کنار آن، یک سری رهنمودها به خصوص از فرهنگیترین مدیر جامعه که شخص رهبر معظم انقلاب بودند، همراه بنده بود، اینها را به عنوان سرمایه و بضاعت در مسیر هدایت برنامههای فرهنگی تلقی میکردم.
به تدریج وقتی کار را شروع کردیم، متوجه شدیم ما در حوزههای مختلف مشکل داریم به این معنا که هم در فهم مسائل فرهنگی فاصله ها بین افراد مختلف زیاد است، هم در بضاعت نیروی انسانی که می خواهیم این بار را بر دوشش بگذاریم،.
به دلیل همان برآوردهای مختلف، هر شخصی آمده، از کادری که در وازرت خانه بوده، خواسته و توقع متفاوتی داشته است و نوعی حیرت در این افراد بوجود آمده است که بالأخره کدام یک از این خواستهها را باید اجابت کنند که از قضا به همین دلیل، باید فکری کرد تا حوزه فرهنگ دست خوش تبعات آمد و شدهای فراوان قرار نگیرد، این حوزه باید روی ثبات و استقرار را به خودش ببیند.
* پیشنهادی برای این حوزه دارید؟
پیشنهاد آماده خیر، ولی به طور کلی میشود در قانون به گونهای جایگاه وزارتخانه و یا دستگاه های فرهنگی پیشبینی کنند که با آمد و شد مکرر دولتها، متأثر از سیاستهای سیال نشود، عرصه فرهنگ ثبات میطلبد، مثل وزارت اطلاعات که نباید دستخوش تغییرات بشود، این وزارتخانهها نباید تحت تأثیر سلایق مدیران دولتهای 4 ساله یا 8 ساله قرار بگیرند، بلکه باید در مدیریت این نهادها، ثبات وجود داشته باشد.
* در حال حاضر شاهد حجم گستردهای از تکنولوژیهای جدید هستیم که دارای بعد فرهنگی برای قشر جوان کشور است، مثل انواع شبکههای اجتماعی و غیره، برخی میگویند باید برخورد سلبی داشته باشیم و برخی میگویند برخورد ایجابی لازم است، هر کدام نیز مخالفین و موافقینی دارد، نظر جنابعالی چیست؟
هیچ کدام از اینها حکم قطعی نمیتواند باشد، وقتی میگوییم برخورد ایجابی باشد، همه آنهایی که تمرکز در برخوردهای ایجابی دارند در عمل با جایی مواجه میشوند که میبینند بالاخره باید اقدام سلبی هم باشد، شاهد مثال جدید بخواهم بیاورم، جناب آقای روحانی مکرر در صحبت ها، سخنرانیها و مصاحبه ها خیلی تمرکز برای آزادی و حفظ کرامت افراد و جلوگیری از سانسور و ممیزی و اینگونه مفاهیم دارند یا قرار بود ممنوعالقلمها، سریعالقلم بشوند ولی در همین مدت ما شاهد هستیم، با چند نشریه به دلیل انتقاد برخورد شد، به نشریاتی اخطار داده شد گه چرا فلان تیتر را زدید و انها را به عنوان مخل امنیت ملی معرفی کردند، به فلان نویسنده اخطار شده که تو در مقالات چرا تعریضی به فلان شخص داشتی!
بنده صرف نظر از اینکه درست گفتند یا غلط، می خواهم بگویم همان کسی که شعار مکررش این است که ما میخواهیم ممنوعیت را برداریم، در عمل ممنوعیتهایش از دورههای قبلی هم بیشتر میشود، نگاه کنید آقای روحانی در همین سخنرانی که در جمع هنرمندان داشتند، اعلام کردند که ما میخواهیم تقسیم هنرمند ارزشی و غیر ارزشی را برداریم، هنر همهاش خوب است، شاید به یک معنا تعریفی که ایشان میخواستند ارائه بدهند، غلط هم نباشد، تعریف این است که فقط آن چیزی که رو به تعالی دارد و ارزشهای بنیادین الهی و انسانی حرف میزند، هنر است و مابقی هر چه که باشد هنر نیست، مطابق این تعریف خیلی از فراوردههای فرهنگی را باید به عنوان ضد هنر حذفش کرد، پس همینجا هم نگاه حذفی در میان است، در همان سخنرانی آقای روحانی به هنرمندان رهنمود می دهند که سراغ کارهایی که یأس و ناامیدی را بخواهد القاء کند، نروید، در واقع بر آن نگاه کلی حمایتگرانه به هنرمند یک تخصیص میزند که شما باید دنبال کارهای امیدوار کننده باشید و چیزی را که رو به ناامیدی دارد، پیگیری نکنید، یعنی گاهی اوقات شما مجبورید سلبی برخورد کنید.
جالب است که بعضی نسبت به همین اظهار نظر ایشان موضع گرفتند که شما چرا میخواهید ما را محدود کنید که فقط مطالب امیدوار کننده بنویسیم، ما می خواهیم مطالب ناامید کننده هم داشته باشیم، پس می خواهم بگویم هر دو جنبه وجود دارد، البته تکیه گاه اصلی روی کار ایجابی است، فرض بر این نیست که ما دائم بخواهیم گریبان این و ان را بگیریم که چرا این کار را کردید و چرا آن کار را نکردید، فرض بر این است که شما محیطی را فراهم کنید برای شکوفا شدن استعدادها، منتها قاعدهمندش کنید که افراد دچار حیرت و سرگیجه نشوند، همه دنیا هم این ضوابط را دارند، مثلا همانهایی که علیه ممیزی حرف میزنند، وقتی شما در نمایشگاه کتابشان شرکت میکنید، مسؤولان نمایشگاه (مثلا نمایشگاه فرانکفورت) فورا به شما میگویند این کتاب و آن کتاب به دلیل مخالفت با اسرائیل، حق شرکت در نمایشگاه را ندارد، به این میگویند منطق ممیزی و در همه جای دنیا پذیرفته شده است، بالأخره شما برای خودتان چارچوب و ضوابطی دارید.
* با توجه به بیانات مقام معظمرهبری مبنی بر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتو فرهنگی و ...، متأسفانه میان نهادها و سازمانهای فرهنگی ارتباط خاصی دیده نمیشود و بعضا موازی کاریهایی انجام میشود که سبب اسراف بیتالمال است، چرا قرارگاه فرهنگی در کشور وجود ندارد؟ آیا شما در عرصه فرهنگ اینگونه مشکلات را لمس کردهاید؟
همان تعبیر قرارگاهی که شما مطرح کردید اگر از من بپرسید، عرض میکنم وجود دارد، چون قرارگاه یعنی محل تجمع عناصر خردمندی که آگاهی نسبت به عرصههای گوناگون فرهنگی را دارند، مجموعه ای از این جریانات فرهیخته جامعه یعنی اهالی فرهنگ در یک نقطه ای جمع شدند که عالی ترین مقامات اجرایی و قوام اداره کننده کشور هم در آنجا حاضرند، آنجا اسمش شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
این تعبیر، تعبیر مقام معظم رهبری است که اگر قرار باشد جایی را به عنوان متکفل همه هدایتهای فرهنگی در جامعه قرار دهیم و آن را قرارگاهی برای فرهنگ بدانیم، میشود همین شورای عالی انقلاب فرهنگی. از اینجا بالاتر و بهتر نمیتوانیم پیدا کنیم.
گاهی باید مقابل واقعیات تسلیم بشویم، اگر یک روزی رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی شخصی مثل رهبر انقلاب بودند (در جایگاه رئیس جمهور)، یک فرصت بزرگ در اختیار رهبر آن روز انقلاب، امام رضوانالله علیه بوده است که کسی را بالای سر این حوزه گذاشتند که یک چهره تماما فرهنگی است.
وقتی شما به سوابق ایشان رجوع می کنید، میبینید با عرصههای مختلف فرهنگی آشنا است. همین کتاب ارزشمند "شرح اسم" که جا دارد همه آن را مطالعه کنند، وقتی انسان مطالعه میکند با جنبههای مختلف فرهنگی مقام معظم رهبری آشنا میشود، شناخت عالی ایشان از شعر و شاعری، شناخت فنی ایشان از ادبیات داستانی نه تنها ادبیات داستانی داخلی بلکه جهانی و ... از ویژگیهایی است که در کنار سایر امتیازات، ایشان دارا است.
گفته میشود وقتی آقای پوتین با حضرت آقا ملاقات کردند، رهبر انقلاب با اشاراتی به تاریخ روسیه که بعضی از آنها مثلا در رمانهای نویسندگان بزرگ روس نمود داشته است، نکاتی را یادآور میشوند که پوتین مبهوت شده و بعدا اظهار میکند این مرد از من که رئیس جمهور روسیه هستم، از تاریخ کشور من اطلاعات عمیقتر و وسیعتری داشت.
فردی مثل ایشان که تسلطشان به رمان تا این حد گسترده است. کسی که وقتی اهالی موسیقی خدمتشان میرسند، چیزهایی از ایشان می شوند که حکایت از آشنایی به این عرصه میکند. در دوره وزارت بنده، وقتی اهالی سینما در خدمت ایشان بودند، مطالب رهبر را که شنیده بودند، یک حالت بهجتی به آنها دست داده بود که خدا را شکر کسی مثل ایشان بالاسر این مملکت است، هیچکس تا حالا مثل ایشان ما را به اعتبار اینکه سینماگر هستیم، شناسایی نکرده بود و بعد هم انتظارات و رهنمودهایی که ایشان داشت، کاملا روی وجدان این افراد اثرگذاری داشت به گونهای که بعضی از آنها انگیزه پیدا کردند که بروند سراغ تولیداتی که متأثر از کلام آن روز ایشان بود.
حالا در میان بزرگان انقلاب، ما چند نفر مثل ایشان داریم؟ داریم آدم هایی که شاید سال تا سال یک رمان نخوانند، کتابی خارج از کتابهای حوزه تخصصی خودشان را مطالعه نکنند یا مثلا یک فیلم سینمایی را ندیده باشند.
من میدانم که مقام معظم رهبری هرازگاهی فیلمها را می بینند، برایشان امکانی را فراهم میکنند تا فیلمها را ببینند؛ احساس میکنند که نیاز دارند در این عرصه از آخرین پدیدههایی که اتفاق میافتد، مطلع باشند. اگر کسی مثل ایشان بالاسر کار باشد، شما آرامش بیشتری دارید و وقتی حکمی در این زمینه صادر میکنند یا قضاوتی می کنند و در خواستی را مطرح میکنند، از این منظر است که به این حوزه اشراف دارند.
* در دوره وزارت، مسئلهای وجود داشت که سبب رنجش شما بشود؟
سعی ام این بوده که از حواشی پرهیز کنم ولی شاید آنجاهایی که من دلخور میشدم، زمانی بود که پایبندی به عهد را نمیدیدم. مثلا ما در دولت هم قسم شده بودیم تا جایی که ممکن است مسائل اختلاف فیمابین اعضا به بیرون دولت منتقل نشود ولی من میدیدم که یک کسی از طریق تریبون عمومی و رسانهای آمده درباره من حرف میزند، نمیخواهم اسم بیاورم ...
یا یک وقتی من در مجلس در کمیسیون فرهنگی رفته بودم، چند پیام متفاوت از نمایندگان دریافت کردم، در همان جلسه، یک پیام این بود که فلان چیز را چرا سخت گرفتید، پیام دوم این بود که چرا آسان گرفتید، یعنی بین دو خواسته متضاد از یک نهاد حکومتی، منگنه میشدم؛ همان جا گفتم بالأخره نگاه کدام یک از شما باید حجت باشد یا اینکه بگویم اصلا هیچ کدام حجت نیست و من باید به فهمی که از قانون را دارم، عمل کنم، آخرش این است که بیایید بنده را ببرید بابت این عملکرد مورد سؤال و یا استیضاح قرار دهید. اینگونه مسائل سبب رنجش انسان میشود.
* الان هم با اهل هنر و فرهنگ ارتباط دارید ؟
همان دوستان هنرمندِ آن زمان، نسب به بنده لطف دارند، با اینکه شاید من خیلی آمد و شد نداشتم، بعد از ترک عرصه، پیامکها و تماسهایشان وجود دارد.
* مواجهه با اهالی فرهنگ باید چگونه باشد؟
ببنید اهالی فرهنگ از یک منطق فرهنگی برخوردارند و لذا مواجهه با آنها باید با منطق فرهنگ باشد، اهالی هنر به این معروفند که عاطفی هستند، بنابراین با آنها نباید زمخت برخورد شود. اما تعبیر کلیترش این است که با فرهنگ و با اهالی فرهنگ متناسب با حق و استحقاقشان باید برخورد شود.
حقیقتا اگر کسی کار ارزشمند هنری را انجام داده، کاری نباید داشته باشیم به اینکه او در کارنامه خودش کار نامناسبی داشته است. امروز اگر کار ارزشمندی ارائه میکند بابت همین کارش به او دست مریزاد باید گفت و کارش را ستایش کرد و در عوض اگر کسی هم همیشه روی سر ما جا داشته، اگر خدای نکرده کاری که امروز عرضه میکند بر اساس آن چیزی که از او سراغ داشتیم، نبود، باید برادرانه و دوستانه به او متذکر شویم، یعنی نقد سالم صورت بگیرد و به او منعکس شود.
متاسفانه ما در هر دو موردش رفتارهای نادرستی داریم. گاهی قبیله گرایانه هرکاری را که توسط یکی از رفقای خودمان بوده، میرویم و مشاهده میکنیم، به به و چه چه می کنیم، و یا در عوض هرکار خوبی توسط یکی از غیر هم طایفهایهای ما ساخته میشود را بایکوتش می کنیم. این نگاه، نگاه غیر فرهنگی است نسبت به عرصه هنر.
* به نظر میرسد چهره جنابعالی باید فرهنگی باشد تا سیاسی!
من اعتقادی به تفکیک این عرصهها از هم ندارم، یعنی همان موقعی که در سپاه مطرح بود که 90 درصد فرهنگی - سیاسی است، 10 درصد نظامی. جنگ که شروع شد، سپاه 100 درصد نظامی شد. یک وقتی از مقام معظم رهبری پرسیدند که بالاخره سپاه الان فرهنگی است یا سیاسی، درصدهایش چقدر است، آقا فرمودند سپاه 100 درصد فرهنگی است، 100 درصد هم نظامی است.
یعنی این دو تا قابل تفکیک از همدیگر نیستند. حالا بنده عرض میکنم ما سیاستی که میگوییم عین دیانتمان است و دیانتمان عین سیاست است، در دیانت فرهنگ هست، نگاه اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و ... هست و دیانت هم عین سیاست است.
* شایعاتی درباره حضور شما در صدا و سیما وجود دارد، تکذیب می کنید یا تأیید؟
من این را تکذیب کردم ولی نمیخواستم به عنوان تکذیبیه رسمی صادر کنم، از من پرسیدند و با صداقت کامل گفتم این شایعه است و نمیدانم واقعا دلیل طرح این بحث چه هست، جز اینکه بعضیها یک جور بخت آزمایی میکنند از باب اینکه ببینند حدس و نظر خودشان درست درمیآید یا نه؟
اگر قضاوت خودم را بپرسند بنده عرض میکنم که مدیریت آینده صدا و سیما به واسطه اینکه عمر ده سالهای از مدیریت آقای ضرغامی گذشته، اگر خواست شخص دیگری سپرده شود، بهتر است به امثال بنده که سنی از ما گذشته و آن نشاط جوانی را نداریم، سپرده نشود.
* با توجه به سالگرد انقلاب اسلامی و تکیه مقام معظم رهبری بر استقلال و استحکام درونی و داخلی، به نظر جنابعالی نسبت میان استقلال و ایستادگی هستهای مردم ایران در این ده سال، چگونه قابل جمع اسیت؟ اخیرا بعضی از روشنفکران و لیبرالها، ایستادگی و دستاوردهای هسته ای در این ده سال را با معیار سود و هزینه مادی سنجیده و اعلام میکنند ملت ایران جز فشار و تحریم، هیچ منفعتی از ایستادگی هستهای نداشته است! به نظر شما سنجیدن بحث هستهای با معیارهای مادی صحیح است؟
من همیشه در جلسات میگویم، در بحث فنی هستهای چون هیچ سر رشتهای ندارم، قضاوت خاصی نمیتوانم بکنم، اگر بحث حقوقی هستهای بشود، میگویم من حقوقدان نیستم و هیچ قضاوتی در این زمینه نمیتوانم بکنم ولی این را میفهمم که همه دولتهایی که در این کشور روی کار آمدند، پیگیر بحث هستهای بودند؛ یعنی سابقه هستهای ما برمیگردد به دهه 60، بعد در دهه هفتاد دنبال شده و در دهه هشتاد تا به حال پیگیری میشود، من میگویم اگر چند گروه از دولتمردان در دورههای مختلف آمدند پیگیر یک امری شدند و مردم در زمانهای مختلف اعلام همراهی و هم بستگی کردند، یعنی این مسئله جزو منافع ملی است.
همین الان مردمی که به آقای روحانی رأی دادند، آقای روحانی میگفت اگر ما میگوییم چرخ سانتریفیوژها بچرخد، چرخ زندگی مردم هم باید بگردد، مردم آمدند به آقای روحانی رأی دادند. اما همین روز اگر نظرسنجی بشود و از مردم بپرسند که خلاصه شما آماده اید به قیمت از دستدادن دست آوردهای هستهای کشور، چرخ زندگیتان رونق بگیرد، میگویند نه.
موضوع هستهای، یک خواسته ملی است، آنها که به دموکراسی اعتقاد دارند، دموکراسی یعنی همین، یعنی تن دادن به آرای اکثریت مردم. اکثریت مردم در نظر سنجیها و در موضعگیریهای مختلف اظهار میکنند که این دستاورد، به عزتشان گره خورده است، البته یک جا هم آمدند قضاوت اینگونه کردند، گفتند برای رفع توهم دیگران و نشان دادن سلامت کارمان، عیبی ندارد با آنها مذاکره کنیم.
مردم درست میگویند، مردم گفتند که مذاکره با آمریکا اگر به این منجر شود که اینها فهم درستی از مسائلی که ما داریم، پیدا کنند، عیبی ندارد مذاکره کنیم؛ اما پشتش نمیگویند مذاکره کنیم برای اینکه همه دستاوردها را بدهیم، برود.
پشتش میگویند باید دستاوردها حفظ شوند، حالا اگر کسی این را نفهمید و باز حرف دیگری خواست بزند جوابش، جواب همان کسانی است که گفته بودند که توی این مملکت یک ماده بدبو و بدشکل وجود دارد به اسم نفت، این را بدهیم برود! یک عده روزی قضاوتشان درباره نفت ارزشمند امروز، اینگونه بود، همان نگاهی که امروز میگوید این ماده دردسر آور هستهای را بدهیم برود از شرش راحت شویم، این دو نگاه یکی است و از یک منبع سرچشمه میگیرد.
* آقای صفار، روح انقلاب اسلامی و یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب، مبارزه با استکبار بود، در چند ماه اخیر، بیش از پیش شاهد هتاکیها و گندهگوییهای مقام های امریکایی هستیم به گونهای که به خود اجازه میدهند درباره اظهار نظر رئیس جمهور ایران دخالت کنند و یا نسبت به عملکرد وزیر خارجه برای زیارت مزار شهید مغنیه اعتراض کنند، در مقابل شاهد پاسخ مناسب از سوی دولتمردان نیستیم، به نظر جنابعالی چرا جواب قاطعی به مقامات آمریکایی داده نمیشود؟
من اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، باید بگویم گاهی وقتها جوابهایی داده شده است، نظیر این چیزی که شاید خود شما هم منعکس کرده باشید از آقای ظریف، که اگر آنها بخواهند این رفتار را داشته باشند، ما بر می گردیم بالای 20 درصد را تولید میکنیم، این به نوعی جواب پرگوییهای آنها است.
اما شاید از انقلابیترین لایههای مردمی سوال کنید، بگویند باید زودتر از اینها توی دهنشان میزدید، وقتی آنها داشتند زیادهگویی و زیاده خواهی میکردند، شما زودتر از این باید اقدام میکردید.
شما به چه دلیل رفتار آنها را باید توجیه کنید؟ بگذارید خودشان بگویند این حرفها مصارف داخلی دارد یا بگویند داریم برای محافل صهیونیستی میگوییم، چرا شما باید توجیه کنید. به نظرم مقامات و مسؤولین ما نیازی نیست که به جای آمریکاییها توجیهگر رفتار ناسالم آنها باشند. بگذارند مردم ما با واقعیتها در جامعه آمریکا آشنا بشوند.
* با توجه به بیانات معظم له درباره خوشبین نبودن به نتیجه مذاکرات، به نظر جنابعالی حکمت ادامه مذاکرات چگونه با خوشبین نبودن به نتیجه مذاکرات قابل جمع است؟
ادامه مذاکرات با غرب ( 1+5 ) منافاتی با ارزیابی بدبینانه ما نسبت به انگیزههای غیر صادقانه آنها ندارد. ما در زندگی شخصی روزمرهمان هم بعضا به کسانی اعتماد میکنیم که چه بسا بارها عدم صداقت و تخلف از عهد را از آنها دیدهایم. این کار از یک سو برای کشور فرصتساز است و سبب شکسته شدن اجماع منفی علیه ایران میشود، و از سوی دیگر، فرصتی برای آشکار شدن عیار صداقت دشمنان ما در نزد افکار عمومی مردم است. مردمی که بعضا بر اثر تبلیغات پر حجم رسانههای وابسته به محافل بیگانه، دچار این توهم شدهاند که علت اصلی مشکلات میان ما و دنیای غرب، نبودن زبان ارتباطی و مفاهمه میان ما بوده است.
* جناب صفار، با توجه به هفت ماهی که از دولت گذشته است، به نظر جنابعالی دولت یازدهم توانسته است نقاط ضعف دولتهای قبلی را از بین ببرد و نقاط قوت دولتها را تقویت کرده و گسترش بدهد؟
ما هنوز جلوهای واقعی از دولت جدید ندیدیم، جز تکرار یک سری از حرفهایی که بیشتر به خواسته و آرزو شبیه است. آرزوهایی که هنوز محقق نشده است،بعضیها که حتی خلافش هم آشکار شده است.
* می شود مصداقی بیان بفرمایید؟
از ابتدایی که دولت جدید روی کار آمده، شروع کردند به صورت اغراق آمیزی گذشتهها را خراب کردن و سیاه نمایی فوق العاده. شعار و آرمانی که دولت جدید روی دست گرفته است، شعار اعتدال بوده است. واقعا شعار اعتدال با رفتار دولتمردانی که علیالدوام گذشته را سیاه مطلق نشان میدهند، قابل جمع است؟ مگر میشود باور کرد که دولت گذشته هیچ کار خوبی نکرده است، مردم به این حرف میخندند، این به جک شبیه است که بگویند هشت سال داشتند همه چیز را در مملکت خراب میکردند.
مردم که چشم هایشان میدیده که رکورد ساخت و ساز در دولت سابق شکست شده است. رکورد خدمت رسانی به شهرهای کوچک و روستاها در این دوره شکسته شده، کمکردن فاصله بین گروههای برخوردار و کمتر برخوردار در آن دولت بوده است. کارهای بزرگی مثل برداشته شدن توزیع بدون قید و بند بنزین و مواد سوختی به صورت یکسان، در این دوره اتفاق افتاده است.
این چیزی بود که دولتهای گذشته آرزویش را داشتند و نمیتوانستند محققش کنند، و در دولت نهم و دهم شد، بنده خودم جز منتقدین بخشی از کارهای دولت گذشته بودم، همان موقع هم میگفتم همین الان هم حاضرم بگویم، ولی میگویم این چه حرفی است؟
شما میخواهید یک بسته کالایی را بین مردم توزیع کنید و چون نسنجیده این کار را کردید، بساطی راه افتاد که به تعبیر خودتان آبروریزی بوده است و اینها واقعیت است.
دو نفر جانشان را از دست دادند. و بالاتر از آن، با اعتبار و حیثیت دولت بازی شد، به نظرم مهمتر از آن، در دهه فجر با آبروی نظام بازی شد، مردمی که در صفهای طولانی، منتظر دریافت سبد کالا بودند. کسانی که بر اساس سامانه اطلاعرسانی دولت حق دریافت سبد کالا داشتند، هنگام مراجعه متوجه شدند که اسمشان در لیست دریافت سبد کالا قرار نگرفته و مشکلاتی از این قبیل، همه اینها نشان از بیتدبیری و نابسامانی بود.
حالا یک آقایی هم باید خجالت میکشید وقتی این حرف را زده " که اگر این اتفاقات در توزیع سبد کالا افتاده است، مشکل مربوط به هشت سال گذشته است"!؟ و آن روزنامهای که این را تیتر کرده، بیشتر باید خجالت بکشد، آخر چرا بیتدبیری و نابسامانی در اطلاعرسانی یازدهم، باید تقصیرش به گردن دولت نهم و دهم بیفتد!؟
یک تدبیری که تماما مال این دولت است با افتخار از چندماه قبل گفته است من خودم می خواهم این کار را بکنیم ، ای مردم منتظر باشید ما میخواهیم بسته کالایی بدهیم. حالا که در مقام اجرا خراب شده است، یک آقایی که ادعای دانشگاهی بودن هم دارند یا نظریهپرداز است، اعلام میکند اگر این خراب شد، علتش هشت سال گذشته بوده است!
واقعا آدم دلش میسوزد. بنده از ابتدایی که آقای روحانی و تیمش روی کار آمدند، آرزویم این بود که موفق بشوند و خوشحالیم که شعار خوبی را مطرح کردند. شعار اعتدالی که مطرح کردند شعار خوبی است. ای کاش این شعار منجر به این شود که قشرهای مختلف و دلسوز جامعه کنار هم قرار بگیرند و از ظرفیتهای مشترکشان استفاده شود. انتظار هم همین بوده است دیگر، ولی وقتی میبینید مهمترین دیالوگ این ایام، کوبیدن همه اقدامات انجام شده در هشت سال گذشته است، انسان متوجه میشود که اعتدال فقط پروپاگاندا است نه واقعا شعاری که در عمل پیگیری شود.
* حامیان دولت اعلام کرده اند تغییرات دولت از شاهرگها تا مویرگها در دولت ادامه خواهد داشت. آیا این سیاست با شعار تدبیر و عدم تغییرات اتوبوسی، همخوانی دارد؟
استاد ما میگفتند، حرف مردم باد هواست، خیلی خودتان را اسیر حرف این و آن نکنید! ما، نه آن روز که کسانی با تخطئه هرگونه جا به جایی در دولت گذشته، خود را طرفدار ثبات در بدنه بوروکراتیک دولت معرفی می کردند، سادهلوحانه ادعای آنها باور داشتیم و نه امروز گمان میکنیم که داس به دستان فعلی، در آینده به دوستان کنونی خود هم رحم خواهند کرد. نگاه افراطی در حذف و تصفیه بیرحمانه، تمامی ندارد. تسویه حساب با رقیب که تمام شد، نوبت صاف کردن حسابها با رفقا فرا خواهد رسید. این یک بیماری و عارضهای است که گریبان نظام سیاسی و اداری ما را گرفته و باید آرزو کنیم زمانی جای خود را، به رفتاری عاقلانهتر بدهد.
البته تا زمانی کسانی این طور میاندیشند که پنجاه درصد ملت که به آنها رأی ندادهاند، طرفدار دیکتاتوریاند، برای حذف این پنجاه درصد هم برنامهریزی و اقدام میکنند، اگرچه خیلی زود معلوم خواهد شد که این برداشت آنان چه قدر مضحک و ساده لوحانه بوده است.
* از ابتدای روی کار امدن دولت یازدهم، موجسواری رسانه های ضدانقلاب و رسانههای اصلاحطلب در کنار بعضی از مسؤولین دولتی درباره خارج شدن فتنهگران در حصر، تبدیل به موضوع اصلی شده است، متاسفانه، چندی پیش "فرید ذکریا" ادعایی کرد که تا کنون تکذیب نشده است، وی ادعا میکند که آقای روحانی قول داده است تا عید یا بعد از عید، حصر به پایان برسد و همه از حصر خارج شوند، به نظر جنابعالی معطوف شدن به مسائل حاشیهای و افراطی به نفع دولت است؟
من در واقع دلم می خواهد خوشبینانه به این صحنه نگاه کنم، نگاه خوشبینانه من متاثر از مواضعی است که از سوی آقای رئیس جمهور و بسیاری از اعضا کابینهاش، در زمان رأی اعتماد اعلام شده است، تا جایی که من یادم است همه اعضای کابینه فتنه را محکوم میکردند، خود آقای رئیس جمهور از وقایع فتنهآلود سال 88 به بدی یاد کرد و علیه این قضایا که در جهت خلاف منافع ملی تشخیص داده بود، موضع گرفت، حتی سال 88 یا 89 بارها آقای روحانی علیه فتنهگران موضع گرفتند؛ بعید میدانم که بخواهند آبرو و اعتبارشان را به دلیل تغییر وضعیت اشخاصی که در آن زمان، هر روز فتنه و تحرک جدیدی به راه میانداختند، خرج کنند!
علیالاصول ایشان نباید دنبال آزادی آنها باشد و همین که آنها در حصر واقع شدند، اتفاقا برای کشور آرامشی ایجاد شده است. برخلاف آقایی که گفته اگر میخواهید سرمایهگذاری خارجی صورت بگیرد، باید این افراد از حصر خارج شوند، من میگویم همه سرمایههای ما با توطئهها و فتنهگریهای این افراد در آن زمان، به باد رفت.
وقتی اینها محصور شدند، کشور مقداری ثبات و آرامش پیدا کرده است، بعید میدانم آقای رئیس جمهور که مسئول ثبات و آرامش در حوزه کار اجرایی کشور است، بخواهد دوباره دوباره به آن وضع برگردد، گمان میکنم نظام به صورت کلی تصمیمی درباره رفع حصر نگرفته است، چندی پیش دادستان کل هم به صراحت اعلام کرد هیچ تصمیم جدیدی درباره فتنهگران در حصر وجود ندارد و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد.
* مقام معظم رهبری در ایام انتخابات ریاست جمهوری، درباره مدیریت جهادی صحبت کردند، اخیرا در دیدار با اعضای شورای شهر و شهرداری تهران، باردیگر بر موفقیت این نوع از مدیریت صحه گذاشتند، به نظر جنابعالی شأن نزول مدیریت جهادی چیست و معیارهای چنین مدیریتی را در کجا باید جستجو کرد؟
بدون تردید، موفقترین تجربیات ما، تجربیات دفاع مقدس است، ما معادل تجربیات مدیریتی جنگ، در جای دیگری سراغ نداریم، وقتی شما نگاه میکنید که همه این توفیقات روی کاکل چند نفر جوان بدست آمده است، تعجب میکنید. جوانانی که از مدرسه، دانشگاه، بازار و کارگاه بدون سابقه نظامی واردخط مقدم شدند و تبدیل به فرماندهان بزرگ جنگ شدند؛ بهترین و بالاترین استاندارد مدیریت نظام مربوط به تجربیات این جوانان است؛ اگر اینچنین است، عاقلانه آن است که ما این تجربه را تعمیماش بدهیم به جاهای دیگر، یعنی بگوییم همچنان که موفق شدیم با اعتماد کردن به این روحیات پر نشاط جوانان در عرصه دفاع نظامی، آن توفیقات را بدست بیاوریم، پس لابد در عرصههای دیگر هم با اعتماد کردن به اینها، میتوانیم موفق شویم.
بنده رمز اعتماد رهبر معظم انقلاب به جوانان را در این قیاس میبینم، قیاس مع الفارقی هم نیست، چون اداره کردن جنگ به مراتب سختتر از ادارهکردن عرصههای مختلف از جنس سیاست و فرهنگ و اقتصاد است. وقتی کادرهای جوان توفیق بدست آوردند که ما را از آن مهلکهای که دنیا میخواست برایمان به وجود بیاورد، نجات دهند، با اعتمادکردن به آنها در حوزههای مختلف میتوانیم آن مدل را پیشرو قرار بدهیم.
* به نظر شما با دولت یازدهم که میانگین سنیش پیرترین دولت تاریخ انقلاب است، مدیریت جهادی و جوانگرایی معنا دارد؟
بله لابد دل هایشان جوان است.
* با توجه به اینکه جریان انحرافی را از نزدیک در دولت نهم لمس کردید، به نظرتان با اتفاقات و کمکاریهایی که در دولت جدید اتفاق میافتد، امکان حضور مجدد جریان انحرافی به این شکل در لایههای دولت و قدرت وجود دارد؟
اگر دل کندن مردم از جماعتی عاطفی باشد، می توان آن را ترمیم کرد، ولی اگر با استدلال و منطق، مردم به عده ای پشت کرده باشند، معنی ندارد ان جریان خودش را برای رسیدن به قدرت به تقلا بیندازد.
به نظرم جریان انحرافی دامنه و عقبه اجتماعی نداشته و مردم برای جریانی که سیئات اعمال و رفتار غلطش را دیدهاند، سر و دست نمیشکنند، اگرچه این همان مردمی بودند که قبل از به انحراف کشیده شدن دولت برای رئیس جمهور سر و دست میشکستند اما وقتی خطایی که ناشی از غفلت است را دیدند، دیگر از آنها عبور کردند. به نظر من بعید است که مردم بخواهند دو مرتبه خودشان را به مخمصه بیندازند و اساسا باید این فکر را از سر بیرون کرد.
* به نظر جنابعالی و با توجه به حساس بودن انتخابات آتی مجلس، اصولگرایان میتوانند به وحدت برسند؟ چه راهکاری برای وحدت اصولگرایان وجود دارد؟
البته رسیدن به وحدت سیاسی، آنگونه که هیچ اختلافی در میان نباشد، امری تقریبا محال به نظر میرسد، اما با نگاه جبههای، عقل حکم میکند نیروهای حاضر در این جبهه سیاسی، در مقابل رقیب بزرگ خود – که جبهه معارض با اصولگرایی است – از اختلاف سلایق داخلی چشم پوشی کرده، حل و فصل این گونه موارد را به وقت مناسب آن واگذارند. آیا میتوان تصور کرد که در جبهه نبرد نظامی و در بحبوحه عملیات مقابل دشمن، یک یگان به جای عمل همسو با دیگر رزمندگان، علیه جبهه دشمن، به تسویه حساب با نیروهای مجاورش که چه بسا قصور و تقصیرهایی هم داشتهاند، بپردازد؟
من اتحاد نیروهای اصولگرا را، یک امر ضروری و واجب می دانم و معتقدم هر گونه بهانه تراشی برای طفره رفتن از وحدت با خودی، زمینه سازی برای پیروزی جریان غیر خودی است.
البته با عبرت از حوادث اخیر، جمع شدن نیروهای اصولگرا و بازگشت به دوران طلایی پس از سالهای 81 به بعد ( دوره وحدت )، دور از ذهن نیست. البته در هر مقطعی باید با نگاه آسیب شناسانه از یکسو، و پرهیز از تنگ نظری از سوی دیگر، دامنه یارگیری و جذب حداکثری و دفع حداقلی را گسترش داد.
* مقام معظم رهبری در دیدار با مردم تبریز، نسبت به اختلافات قومی و تلاش دشمنان برای تفرقه افکنی هشدار دادند. به نظر جنابعالی، دشمن چرا به دنبال اختلافات قومی است؟
بزرگ ترین ضربهای که دشمنان ایران از این ملت خورده اند، اتحاد مردم ما زیر پرچم واحد با پایبندی به دین و آیین مشترک بوده است. تنوع قومی و یا به عبارتی وجود تیرههای گوناگون قوم بزرگ ایرانی با عناوین فارس، عرب، لر، بلوچ، کرد، ترک، ترکمن و ...، در هیچ دورهای، سبب بالا گرفتن انگیزههای جداییطلبانه و گریز از مرکز در میان خرده فرهنگهای موجود در ایران نشده است. استعمار با پیگیری سیاست " تفرقه بینداز، حکومت کن" میکوشد هزینه درگیری با حکومت مقتدر برآمده از انقلاب اسلامی را به حساب خود ملت ایران واریز کند. شاید تجربیات نسبتا موفق آنها در افغانستان، عراق، پاکستان و تا حدودی سوریه و لبنان، آنها را به تکرار این تجربه در ایران وسوسه کرده است. اما وقتی در کارنامه دفاع مقدس، حضور تیرههای مختلف قومی و مذهبی در صحنه، دست کمی از مجاهدتهای جانانه فارسها نداشته است، قاعدتا این هدفگذاری جریان سلطه بینالمللی، ناکام خواهد ماند.
* اخیرا در رسانههای بیگانه اعم از عربی، آمریکایی، صهیونیستی، اروپایی، ضد انقلاب و ... اتهاماتی به مقام معظم رهبری و خانواده ایشان زده میشود، اگر بخواهیم مصداقی بیان کنیم، اتهاماتی درباره وضعیت مالی معظمله و فرزندانشان، نهادهای زیر نظر رهبری و ... از سوی دیگر، رسانهها به واسطه اهمیت جایگاه رهبری و وجود مؤسسه حفظ و نشر آثار معظمله نمی توانند برای پاسخگویی به این اتهامات و شبهات پاسخ مناسبی برای مخاطب فراهم کنند و عملا اگر به دنبال پاسخ هم باشند، شواهد و اسناد در اختیار رسانهها قرار نمیگیرد در حالیکه اتهامات روز به روز افزایش پیدا میکند، به نظر جنابعالی چه کسی یا چه نهادی مسؤول پاسخگویی به این اتهامات و سؤالها است؟
هر وقت مواجه با چنین پدیدههایی میشویم باید ریشه آن را بررسی کنیم. ببینیم علتش چیست، علت اصلی ضربهای است که جریان سلطه جهانی از کارکرد نهادی به اسم ولایت فقیه در دنیا خورده است. این ضربه را اینها در بدو انقلاب از به صحنه آمدن مرجع تقلیدی که در جایگاه حکم پیامبر نشسته بود، خوردند، تشریعا این جایگاه، جایگاه رسولالله و جایگاه معصومین بود. اگرچه تکوینا از زمین تا آسمان بین اینها فاصله است. غرب متوجه شد 200 سال تمدنسازی مدرن که فکر میکردند معارضی در دنیا نخواهد داشت، توسط مردی با این مشخصات به چالش کشیده شد و به سرعت بر وجدان عمومی جوامع اثرگذار شد، طوری که یک بعثت بزرگ اجتماعی را در جهان اسلام و حتی غیر اسلام دامن زد. برای همین از مطرح شدن اسم امام خمینی پشیمان شدند و متوجه شدند حرفهایی که امام میزند با فطرت مردم سازگار است و برای همین طرفداری از امام بالا گرفت، بعد از این عهد کردند که روی جانشین امام مانور ندهند و او را بایکوت کنند تا خمینی دومی بوجود نیاید.
تا سالها این کار را کرده بودند، در دوره سازندگی بیشتر مانورشان روی آقای هاشمی است، همیشه از آقای هاشمی به عنوان رهبر سیاسی ایران یاد میکنند، مقام معظم رهبری را به اعتبار اینکه رهبر معنوی و مذهبی است، بایکوت میکردند و خبری از ایشان منتشر نمیکردند. در دوره اصلاحات و دولت آقای احمدینژاد نیز ولیفقیه را بایکوت میکردند تا به تدریج این مفهوم گم شود و کسی به این مسئله نپردازد، اما بعد از مدتی متوجه شدند که اقداماتشان بینتیجه مانده و نفوذ ولایت فقیه بیشتر از قبل شده است. این جایگاه ولایت فقیه است که وقتی کشوری به آستانه سقوط کشیده میشود، با اشارهاش مردم به صحنه میریزند و خودشان این صحنه را مدیریت میکنند.
غرب میبیند که سید حسن نصرالله رهبر حزبالله لبنان میگوید من شاگرد مکتب آیتالله خامنهای هستم و دست ایشان را میبوسد، متوجه میشود در عراق اگر نتوانستهاست ارادهاش را حاکم کند به این دلیل است که انجا هم شیعیان و هم اهل سنت نسبت به کسی مثل مقام معظم رهبری عرض ارادت دارند و سردار سلیمانی که فرستاده ولی فقیه است، میان اقشار مختلف مردم مانند منجی به او نگاه می شود.
غرب متوجه شده است که پیام ولی فقیه و نوع نگاهی که به نقاط مختلف جهان منتقل میکند، برایشان دردسر آفرین است و این مسئله است که حوزههای نفوذ غرب را اشغال میکند و جایگزین آنها میشود و حتی در حیاط خلوت آمریکا هم میتواند رسوخ کند.
وقتی با این موارد روبرو شدند، حتی بایکوت ولی فقیه را هم بی فایده دانسته و به دنبال ضربه زدن، اعتبار زدایی و تخریب این جایگاه برآمدند.، آنقدر اراجیف از این طرف و آن طرف میسازند و به افرادی رو آوردند که روزی در ایران مسؤولتی داشتند و الان از ایران خارج شده و جیره خوار غرب شدند، یکی معاون وزیر بود و الان شده کارشناس بیبیسی، دیگری وزیر بود و الان شده مشاور ملکه انگلیس، در این مدت مدام به بدگویی و تخریب مقام معظم رهبری پرداختند اما آوازهایشان بلندتر شد. بالأخره به مردم دنیا خبرهای دیگری هم میرسد، میگویند ایشان یک عنصر کاملا الهی و یک رهبر معنوی - مذهبی است، کسی که در عین اینکه مذهبی است اما از نگاه به اصطلاح متمدنانه و متجددانه امروزی دور نیست و این عرصه را میشناسد.
* میشود مصداقی بیان کنید یا مثالی بزنید؟
در اوج روزهای فتنه سال 88، یکی از نویسندگان هفت یا هشت جلد از کتابهایی که برای خود و دوستانش است را به مقام معظم رهبری هدیه میدهد تا در ساعات فراغتشان مطالعه کنند، چند روز بعد در اوج شلوغیها اطلاع میدهند که آقا کتاب شما را مطالعه کرده و حاشیه نویسی هم کردهاند، یعنی با یک معرفتی کتابها را خواندهاند که حاشیه هم زدهاند، در آن روزهایی که کشور گرفتار مسائل مختلف است و مدام به ایشان رجوع میشود، جلسات متعدد با نیروهای امنیتی و سیاسی و خارجی دارند، دیدار با خانواده شهدا و دیدارهای عمومی را باید داشته باشند، با این همه ایشان فرصت کردهو رمانها را مطالعه کردند، این مسئله اولا نشانه چند بعدی بودن شخصیت و در ثانی آرامش ایشان است.
برای خود من شعف انگیزتر از هرچیز این بود که به کسی دل سپردهایم که در اوج آن هیجانات که دلها را میلرزاند، آنقدر آرامش دارد که رمان می خواند، امور کشور را در فضای غبار آلود اداره میکند و از طرف دیگر، برنامه مطالعه رمان را تعطیل نمی کند، فردی به ایشان گفته بود که در کلامتان عصبانیت وجود دارد که ایشان خندیده بودند و گفته بودند که من خیلی آرامم و کارهای جاری روزانهام را سر موقع انجام میدهم، خواب و بیداریم به موقع است، این نشان میدهد این وجود خیلی آرام است.
بنابراین علت تخریبها علیه ایشان و خانواده معظمله را اگر جستجو کنیم، ضربهای است که غرب از اینجا خورده است، شاید بتوان گفت دنیای کفر برای اولین بار برابر خودش نقطهای که کانون بسیج استعدادهای آزادی خواهان و استقلالطلبان عالم علیه جبهه استکبار است را در وجود ولی فقیه میبیند و میخواهد از هر فرصتی برای ضربه زدن به این نقطه کانونی استفاده کند، اگرچه ادعاهای مضحکشان را حتی دوستان خودشان هم باور نمیکنند، مثلا وقتی شبهاتی راجع به وضعیت اقتصادی ایشان و خانوادهشان مطرح میکنند، بعضی از کسانی که پادو و کارشناس شبکههای ضد ایرانی هستند نیز این شبهات را موجب تمسخر این شبکهها میدانند، نمونه بارز همان آقای وزیر سابق است که درباره شبهات اقتصادی مطرح شده حول زندگی حضرت آقا و خانواده ایشان گفت: از این حرفها نزنید که این حرفها مضحک است، من از نزدیک ایشان را میشناسم و این قبیل حرفها به ایشان نمیچسبد و مردم هم باور نمیکنند.
وقتی مردم مرید یک چنین شخصی میشوند، دشمن به فکر کوبیدن و تخطئه ایشان برمیآید، کسانی هم که در داخل به هرزهگوییهای بیرونیها میدان میدهند، اگر تعقیب کنی، یا از آن طرف مأموریت مستقیم پذیرفتهاند یا عقدههای گذشتهشان را خالی میکنند، در هر صورت امکان ندارد یک انسان در سلامت فکری، اخلاقی و اقتصادی باشد و بخواهد نسبت به این عصاره فضیلت، چون و چرا کرده و خدشه وارد کند.
من مراقبتهایی که رهبر معظم انقلاب نسبت به اطراف خود و خانوادهشان دارند را مقایسه کردم با آن رفتارهایی که در بین بعضی از آن مسؤولین و مقامات بوده است، نمیخواهم آنها را تخطئه کنم، شاید توانشان نرسیده یا بلد نبودند یا اینکه روش تربیتیشان در خانواده متفاوت بوده است، اما روش تربیتی رهبر در خانواده به گونهای بوده که با افتخار میتوان گفت این فرزند رهبر انقلاب است.
من یک وقتی گفتم آقا با فرزندان خودشان شرط کردند به دنبال کارهای اقتصادی نروند، بعضی بد متوجه شدند و خیال کردند فرزندان ایشان به دنبال کار اقتصادی رفته و بعد از این توسط ایشان منع شدهاند، نه اصلا، آقای میخواستند بگویند شما مجبور نیستید دنبال من باشید و میتوانید شغلی برای خود انتخاب کنید ولی اگر میخواهید نام من روی شما باشد و در کنار من باشید، باید آدابی را رعایت کنید که فرزندان ایشان با جان و دل قبول کردهاند. در حالیکه وقتی به بعضی دیگر از مسؤولین گفته میشود که فرزند شما وقتی به بانک میرود همه به احترامش بلند میشوند و کار او را راه می اندازند، این خوب نیست، بگویید که از شما خرج نکند، میگوید خب، حالا چکار کنم دیگر، مردم لطف دارند!؟
به نظر من شاید نیازی نباشد به ازای هر دریدگی که این افراد در رسانههای فاسدشان مطرح کردهاند، جوابیه تهیه کنیم، کافی است شرحی از زندگی یک روز یا یک هفته حضرت آقا را برای قضاوت مردم منتشر کنیم، آنوقت خیلیها میگویند ایکاش ما هم می توانستیم سالم و ساده و بدون این حواشی که جمعی از مقامات دچارش هستند، زندگیکنیم، خیلی از ما شاید طاقت سادگی زندگی رهبری و سختیهایی را که ایشان بر خود و خانواده خود گرفته است، نداشته باشیم.
آقای هاشمی میگفتند مقام معظم رهبری قبل از انقلاب در بین طلابی که با هم بودند، از همه زاهدتر بود و زندگی سادهتری داشت، بعد از انقلاب و پذیرش مسؤولیت ریاست جمهوری، زندگیشان نسبت به قبل از انقلاب زاهدانهتر شد، وقتی دنیا چنین چیزهایی را بشنوند، خضوع میکند و سر تعظیم فرود میآورد. از قضا برای جلوگیری از انتقال همین حرفها، این اتهامات را علیه ایشان مطرح میکنند، برای همین میگویم، نباید نگران بود، چون خاک پاشیدن به چهره خورشید، آنرا مکدر نمیکند، خاکها به چشم خودشان میرود و خودشان را اذیت میکند.