زن و مرد؛ دو سنگرنشين در جبهه نبرد زندگى در سبک زندگی اسلامی
بر اساس آموزه های اسلام در سبک زندگی اسلامی؛ زن، مرد و فرزند هر کدام دارای جایگاه خاص و مشخصی در خانواده هستند. مرد و زن، هر كدام طبيعت، اخلاق، روحيّات و غرايزى دارند كه ويژه خودشان است. آنها اگر از خُلقيّات ويژه خود به طور صحيح استفاده كنند، در خانواده، زوجى كامل و هماهنگ و مساعد تشكيل مىدهند. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه يك در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشين در جبهه نبرد زندگى و دو كاسبِ شريك در يك باب مغازه قرار داده است. هر كدام از اين دو، طبيعت، خصوصيات و خصلت هايى، در جسم ، روح ، فكر ، غرايز و عواطف دارند كه ويژه خودشان است. اين دو جنس، اگر با همان حدود و موازينى كه اسلام معيّن كرده است در كنار هم زندگى كنند، خانوادهاى ماندگار و مهربان و با بركت و پرفايده خواهند داشت.
پيغمبر اكرم(ص) بزرگ خانه را زن خانه می داند
از نظر اسلام، محیط خانواده برای زن باید محيط امن، با عزت و آرامش بخش باشد تا زن بتواند آن وظيفه اساسى خود یعنی حفظ خانواده را به بهترين وجه انجام دهد. به همین سبب پيغمبر اكرم(ص) بزرگ خانه را زن خانه می داند و در گفتارهاى گوناگون ائمه (ع) آمده است که در داخل خانه، زن قهرمان نيست؛ ريحانه است، گلِ خانه است و بهترين مردان را كسانى دانسته اند كه بهترين رفتارها را با همسرانشان داشته باشند. نگاه اسلام به زن، به عنوان يك عضو در خانواده است و در اسلام به مرد اجازه داده نشده است كه به زن زور بگويد و امرى را بر او تحميل كند.
دین مبین اسلام، مرد را سرپرست خانواده می داند و تاکید اسلام درباره موقعیت پدر در خانواده آنست که او به عنوان سرپرستی محکم همراه با دموکراسی در نظر گرفته شود و علت این تاکید آن است که با پذیرش نقش ولایی پدرِ خانواده، فرزندانی که در این خانواده تربیت می شوند، در محیط اجتماعی آمادگی قبول سرپرستی اجتماعی و قبول سیستم ولایت را خواهند داشت.
فرزندسالاری و چشم پوشی از مصالح فرزندان
ولی اگر سیستم خانواده دچار تحول گردد و زن و مرد در جایگاه اصلی خود قرار نگیرند، آنچه که اتفاق می افتد آن است که از آنجا که مادر عاطفیتر و احساسیتر است و نگاه پدر مدیریتی و دوراندیشتر است، تأثیر این تحول این میشود که جریان احساسات در خانواده در حال تقویت است. یعنی نقش مادر در تربیت پررنگتر میشود و نقش پدر به حاشیه میرود و در خانوادههای جدید افراد حریم یکدیگر را نگه نمیدارند و نیز ارتباط زن با شوهر، ارتباطی نیست که کسی با بزرگتر و سرپرست خانواده دارد و در نهایت در این سیستم آمادگی پذیرش نظام ولایی از بین می رود. نتیجه این میشود که احساسات بر تربیت خانواده غلبه میکند و پدیدهی فرزندسالاری به وجود میآید.
پدیدهی فرزندسالاری یعنی فرزند فقط از جانب خانواده حمایت میشود و جنبه نظارتی و هدایتی خانواده ضعیف می گردد. به تعبیر دیگر فرزندآوری زمانی اتفاق میافتد که بیشتر توجهات، هزینهها و زمان والدین برای شادکامی بچه صرف میشود و مصالح او در نظرگرفته نمی شود و به دنبال آن پدر و مادر خود را فقط برای تربیت یک فرزند آماده می دانند و با این شیوه متضاد با تربیت اسلامی نمی توانند بیش از یک فرزند را هم پرورش دهند.
فرزند زمانی که به سن نوجوانی میرسد، مادر و پدر خود را تحت فشار قرار میدهد که باید برای من موبایل، کامپیوتر و ماشین بخرید. ممکن است بچهها از نظر عقلانی اولویتبندی نداشته باشند، ولی ما کاملاً این اقتدار را به آنها میدهیم که پدر و مادر خود را تحت فشار بگذارند. در گذشته این مسائل اعتبار نداشت، حتی موقعی که میخواستند پذیرایی کنند، اول به پدر تعارف میکردند بعد به مادر و بعد به ترتیب از بزرگ به کوچک به بچهها. گاهی بچهها هم ناراحت میشدند، ولی آنها داشتند به ما آموزش میدادند. موقعی که میگفتیم توپ میخواهیم، میگفتند «تا ببینم». گاهی پول خرید آن را آماده و قصد خرید هم داشتند، ولی اظهار نمیکردند. یک ماه باید منتظر میماندیم، یعنی داشتن با رنج همراه بود.
حمایت جایگزین نظارت
در گذشته، نظارت و کنترل خانوادهها عاملی بازدارنده در بروز آسیبهای اجتماعی به شمار میآمد؛ اما متأسفانه به مرور زمان، نقش نظارتی خانوادهها کمرنگتر شد. گویی خانوادهها به جای آموزش و تقویت مهارتهای ارتباط با فرزندان، راه آسانتر را انتخاب کردهاند و آن هم آزادی مطلق، بدون کمترین نظارت بر عملکرد فرزندان است. در سبک زندگی غربی، فرزندان در دنیای خود رها شدهاند و خانوادهها کمترین نظارتی بر عملکرد فرزندان خود ندارند. عادی شدن روابط دختر و پسر، که به دنبال خود آسیبهای فراوانی را در پی دارد، یکی از نتایج تغییر سبک زندگی به شمار میآید؛ در حالی که در سبک زندگی اسلامی، پدر و مادر از جایگاه ویژهای برخوردارند و همین مسئله سبب کاهش بروز آسیبهای اجتماعی میگردد.
تعامل والدین و روابط عاطفی آنان، در ساختار شخصیت فرزندان تأثیر بسزایی دارد
خانواده نقش بسیار مهمی در تربیت نسل جوان دارد. اینکه حضرت امام (رحمت الله علیه) میفرمودند از دامن زن مرد به معراج رود، این پیام را میرساند که تعامل والدین و روابط عاطفی آنان، در ساختار شخصیت فرزندان تأثیر بسزایی دارد. در خانوادهای که والدین به جای اینکه همنفس باشند همقفساند و به جای اینکه همسر باشند، همسایهاند یا به جای اینکه دو بال باشند، وبال یکدیگرند و در واقع دچار طلاق عاطفی شدهاند، انتظار تربیت سالم از این خانواده نمیتوان داشت. نتیجهی چنین خانوادههایی رفتار ضداجتماعی فرزندان جوان است.
آنچه که متاسفانه امروزه با آن مواجه هستیم آن است که سبک زندگی غربی جایگزین سبک زندگی اسلامی شده است و این تحول باعث شده است که جایگاه افراد خانواده دچار تغییرات فراوانی گردیده است که بدون تردید این تغییر با فرهنگ اعتقادی ما سازگاری نداشته و بنابراین منجر به تضعیف بنیان خانواده و افزایش آمار طلاق در سطح جامعه گردیده است.اینکه با تضعیف نقش نان آوری مرد، فعالیت زن در خارج از خانه بر بچه داری و همسرداری ترجیح دارد و حضور عاطفی زن به عنوان مادر و همسر نادیده گرفته می شود در نتیجه الگوگیری غلط خانواده ها از غرب وجایگزینی ارزش های جهان مدرن یعنی فردگرایی، لذت گرایی و آزادی عمل بدون توجه به آموزه های دینی و ارزش های ریشه دار، غلبه تمایلات فردگرایانه و استقلال طلبانه بر ارزش های گروهی و تقدس خانواده، ترجیح خواسته های فردی بر مصالح زندگی، به فراموشی سپردن قناعت و جایگزینی آن با تجمل گرایی و مصرف زدگی، قبح زدایی مسئله طلاق و برگزاری جشن طلاق با تقلید از فرهنگ غرب همه و همه نتیجه ورود سبک زندگی غربی در زندگی دینی ماست . اینها همه مسائلی است که دقیقا به خاطر دوری ما از اسلام و دستورات و آیینهای زندگی اسلامی به وجود آمده است.
در حقیقت ما باید از سالها قبل از ازدواج به این مسئله فکر کنیم که باید بر اساس آموزه های اسلامی، شناخت عمیق و همهجانبه از یکدیگر قبل از ازدواج را به فرزندانمان آموزش دهیم و آنان را را برای زندگی و پذیرش مسئولیتهای آینده مثل مسئولیت مادری و همسری پرورش دهیم، اما متأسفانه این مسئله اصلا در زندگیهای امروز وجود ندارد. علاوه بر این، امروز پدر و مادر هم در جایگاه خودشان قرار ندارند که از تعامل میان آنها دختران و پسران بتوانند همسرداری را بیاموزند. در واقع الگوی مشخصی در این رابطه وجود ندارد.
جای خالی مهارت های زندگی
آموزش مهارتهای زندگی به جوانان، نکتهی مهم دیگری است. نسل جوان ما صحیح تربیت نشدهاند؛ یعنی ما فقط آنها را وادار به درس خواندن و دانشگاه رفتن کردهایم و تمام امکانات را برایشان فراهم کردهایم، ولی در عوض هیچ یک از مهارتهای زندگی را به آنها آموزش ندادهایم. جوانی که به این شکل تربیت یافته است به هیچ عنوان قدرت تصمیمگیری و حل مسائل و مشکلات را ندارد و نمیداند زمانی که در زندگی با مشکل مواجه شد، چگونه باید با آن برخورد کند و در بحرانها چگونه باید تصمیم بگیرد.
باید به فرزندان مان خود خوشرفتاری، گذشت از تخلفات همسر و تسلط بر نفس و خشمهای آنی، قناعت و ترجیح مصالح زندگی بر خواسته های فردی را بیاموزیم تا در مواقع بروز مشکلات، به جای طلاق به پیشنهاد قرآن عمل کنند و محکمههایی در درون خانواده تشکیل دهند زیرا به میزانی که ما از دستورات اسلامی فاصله میگیریم آمار طلاق هم در کشورمان بیشتر میشود.
جای خالی آموزه های دینی راه را برای ورود فرهنگ غلط غرب بازگذاشته است
در واقع این نسل برای زندگی آینده تربیت نشدهاند. ما در واقع دخترانمان را برای همسری و مادری و پسرانمان را برای پذیرش مسئولیتهای زندگی تربیت نکردهایم و بنابراین انتطار تربیت نسل صالح، سالم و با نشاط نیز بدون تربیت درست فرزندانی که نسل آینده را تربیت خواهند کرد، نیز امری قابل تامل خواهد بود. بنابراین کوچک شدن خانواده، کاهش ازدواج و افزایش آمار طلاق همه وهمه به خاطر تقلید کورکورانه از فرهنگ غربی است که امروز خود اندیشمندان غربی نیز در مواجهه با فروپاشی خانواده های غربی دچار مشکلات عدیده شده اند و این در حالی است که دین مبین اسلام کامل ترین دین است و آموزه های آن بهترین، بابرکت ترین و سالم ترین خانواده و در نتیجه جامعه را تبیین می نماید و جای خالی آموزه های دینی در کانون خانواده های ایرانی و نیز رسانه ملی ، نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی راه را برای ورود فرهنگ غلط غرب بازگذاشته است.
۱- اصولاً چرا در عصر ما جایگاه زن و مرد در حال تغییر است یعنی زنها میل دارند مرد شوند و.مردها هم به سمت زن واری می روند مثلاً اینکه چرا مردها از ازدواج می گریزند و این دختران هستند که دربدر به جستجوی شوهر می باشند و از مردها خواستگاری می کنند و مردها هم تمایل دارند که از آنها خواستگاری شود .... آیا به راستی چه خبر است؟ جامعه و تاریخ بشری و همچنین خانواده به چه عاقبتی در حرکت است و این از کجاست؟
۳- بنظر ما این بدان دلیل است که زن امروز دیگر هیچ جایی در دل مرد برای خود نمی یابد و لذا تصمیم گرفته که با این تلاش جدید شاید بتواند یک بار دیگر محبوب مردی شود و در دلش اسکان گیرد. و یا به زبان دیگری زن ناکام و مطرود از دل مرد مشغول اثبات این ادعاست که اصلاً نیازی به مرد و دل او ندارد و لذا نیازی هم به حمایت و معیشت مرد ندارد...
استاد علی اکبر خانجانی
کتاب " فریادِ زن "