شهدای ایران shohadayeiran.com

عضو مجمع ناشران انقلاب اسلامی در رونمایی کتاب«زندان الرشید» با اشاره به این‌که برخی خاطره‌نویسی را باعث خدشه‌‌دار شدن ادبیات داستانی دانسته‌اند گفت: این‌گونه آثار مانعی برای انتشار داستان و رمان دفاع مقدس نیست و مسئولان حوزه هنری بارها اعلام کرده‌اند که می‌توانند خاطرات منتشر نشده را در اختیار نویسندگان بگذارند تا به داستان و ادبیات داستانی تبدیل شود.
 به گزارش شهداي ايران به نقل از مهر، مراسم رونمایی از کتاب «زندان الرشید»که به خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه، سردار علی اصغر گرجی زاده می پردازد، عصر دیروز، 12 اسفندماه  در تالار مهر حوزه هنری، برگزار شد.

در ابتدای این مراسم، حجت‌الاسلام سیدمهدی خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در سخنانی گفت: می‌خواستم انسانیت را به‌خاطر شکنجه کسانی چون گرجی‌زاده محکوم کنم اما با خود فکر کردم شکنجه‎گران در مسیر شیطانی خود گام برداشته‌اند و رزمندگان و اسیران ما دربرابر این افراد، استقامت به خرج داده‌اند و ما در چند جای قرآن به مسئله استقامت برمی‌خوریم؛ برای مثال در آیه‌ای آمده است اگر استقامت کنید قطعا به پیروزی می‌رسید.

وی ادامه داد: آقای گرجی یادشان نیست که بنده نیز در قرارگاه نصرت کار کردم، این استقامت را هم که خود من در آنجا دیدم؛ یعنی اعضای قرارگاه نصرت همه باید مستور می‌ماندند چراکه خداوند، نقطه آغاز و پایان حرکت افراد مومن است و استقامت می‌کنند، چون امیدشان به خداست. راه  مکتب امام حسین(ع) فقط شهادت است و این شهدایی که در این راه بودند، راه امام حسین(ع) را رفته‌اند.

خاموشی در ادامه ضمن خیر مقدم به محسن رضایی برای حضور در این جلسه گفت: هر کس خوزستان برود و به هر خانه و هر منطقه‌ای سر بزند، خاطره‌ها و نشانه‌های بسیاری می‌بیند. ما به بخش‌های محدودی از خاطرات دفاع مقدس دست پیدا کرده‌ایم و باید این راه ادامه پیدا کند و اگر کار جهانی انجام شود، به نتیجه خواهیم رسید.



خاطره‌نویسی می‌تواند دستمایه نگارش داستان و رمان باشد

علیرضا مختارپور، عضو مجمع ناشران انقلاب اسلامی، یکی دیگر از کسانی بود که با اشاره به خاطرات دفاع مقدس، گفت: امروز پس از انتشار چندین نوع کتاب خاطرات دفاع مقدس که راه جدیدی را در این حوزه باز کردند، شاهد دو نوع اظهارنظر درباره ورود خاطرات به ادبیات دفاع مقدس هستیم.برخی افراد که دستی بر آتش دارند و در حوزه ادبیات داستانی فعالیت می‌کنند این موضوع را باعث خدشه‌‌دار شدن ادبیات داستانی دانسته‌اند در صورتی‌که این‌گونه آثار مانعی برای انتشار داستان و رمان دفاع مقدس نیست و مسئولان حوزه هنری بارها اعلام کرده‌اند که می‌توانند خاطرات منتشر نشده را در اختیار نویسندگان بگذارند تا به داستان و ادبیات داستانی تبدیل شود.

به گفته این نویسنده، یکی دیگر از انتقاداتی که بر خاطره‌نویسی در زمینه دفاعه مقدس وارد است این‌که برخی می‌گویند در اینگونه کارها عدم تطابق مکانی و زمانی وجود دارد. آنها می‌خواهند که این کتابها به شکل تحقیقات تاریخی باشد، اما به دلیل عدم توجه تاریخ به احساس و ایمان در حوزه کتاب از این نوع نگارش به شکل تحقیقات تاریخی دوری می‌کنیم. این کتابها مهمترین نوع ادبیات در زمینه دفاع مقدس هستند. حتی باید گفت که اینها تکمیل‌کننده تاریخ خواهند بود و  روزی خواهد رسید که باقی ماندن همه هنرها در گرو توجه به این خاطرات می‌شود.

«زندان الرشید» به روزهای پایانی جنگ می‌پردازد

سردار احمد غلامپور، همسنگر شهید علی هاشمی و سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده نیز در مراسم رونمایی کتاب «زندان الرشید »گفت: درود می‌فرستم به روح شهیدان و امام شهیدان که عزت ایران اسلامی از تلاش‌های آنان است.

وی در ادامه گفت: به بهانه اینکه سردار گرجی در منطقه اسیر شدند و به عنوان آخرین نفری که با تلفن با او صحبت می‌کردم و پس از آن او اسیر شد، به بخشی اشاره می‌کنم که در عملیات خیبر ما در چه شرایطی بودیم. مدت 19 ماه بود که ما پشت مرزها گیر کرده و نمی‌توانستیم وارد خاک عراق شویم. استراتژی ما این بود که وارد عراق شده و عراقی‌ها هم به دنبال این بودند که با همه امکاناتشان جلوی ورود ما را بگیرند.

همسنگر شهید علی هاشمی افزود: عملیات خیبر شاید از نظر نظامی بیش از 30 درصد موفق نبود، اما گرفتن جزیره‌ها برای ما بسیار مهم بود. بعد از مدت‌ها بود که برای اولین بار دشمن در عملیات خیبر به صورت گسترده از شیمیایی استفاده کرد. لازم به ذکر است که دشمن آنقدر از بمباران خسته شده بود که به جای بمب از طریق هواپیماها نبشی و میلگرد آهنی بر سر سربازان ما می‌ریختند.

سردار غلامپور در ادامه گفت: عراقی‌ها اینقدر به ما فشار می‌آورند که در آن شرایط هر 50 متر را به یک فرمانده مثل شهیدان همت، باکری و زین‌الدین سپرده بودیم.

وی در ادامه تصریح کرد: انصافا اگر پیام امام نبود که به صورت شفاهی توسط مرحوم حاج احمدآقا خوانده شد که در آن گفته شده بود که حفظ جزایر، حفظ نظام اسلامی است، جزایر حفظ نمی‌شد. این جزایر آنقدر به سختی گرفته شده بود که رفتن و دل کندن از آن بسیار سخت بود.

سردار غلامپور در ادامه گفت: در اینجا لازم است این نکته را بگوییم که ما از زوایای مختلف روایت جنگ می‌گوییم، اما اکنون جوان‌ها از ما می‌خواهند که چرا در آخر جنگ ما بخش‌هایی از خاک‌ دشمن را که تصرف کرده بودیم، را از دست دادیم و قطعنامه را پذیرفتیم.

همسنگر علی‌اصغر گرجی‌زاده در پایان گفت: نگاه تیز نویسندگانی که دلشان به حال نظام می‌‌سوزد از اینگونه مسائل مغفول مانده است و  لازم است که این بخش‌های مهم را به رشته تحریر درآورند.

وقتی خود و دشمن را بشناسیم از جنگ نمی‌ترسیم

مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات هنر و مقاومت حوزه هنری در مراسم رونمایی کتاب «زندان الرشید» صحبت‌های خود را با ذکر خاطره‌ای شروع کرد و گفت: آن شبی که بچه‌ها از فاو عبور کردند یک سرهنگ عراقی به اسارت ما درآمد. او تعریف می‌کرد: به ما گفته بودند تیپ یازده را آماده کنم که ایرانی‌ها قرار است از آنجا حمله کنند. وقتی که شب بچه‌های ما از آب عبور می‌کنند و فاو را می‌گیرند من به محافظان گفته بودم که اگر اسیر شوم، ایرانی‌ها با من برخورد خوبی نخواهند داشت. وقتی که به اسارت ایرانی‌ها درآمدم ایرانی‌ها برایم یک سفره انداخته و یک بشقاب عدسی با یک کاسه ماست برایم آوردند. محسن رفیق‌دوست وزیر سپاه خیلی گرم با من صحبت کرد. علی شمخانی فرمانده نیروی زمینی سپاه هم به‌سراغم آمد.

مرتضی سرهنگی در ادامه این خاطره گفت: این سرهنگ نفهمیده بود که با چه‌کسانی روبه‌رو شده است، چون گفت: فلانی! ما نفهمیده‌ایم که با چه‌کسانی جنگ می‌کنیم و وقتی اینها را می‌کشیم بسیار خوشحال می‌شویم. اگر قرار باشد ما هم نفهمیم با چه‌کسانی جنگیده‌ایم بسیار ضرر کرده‌ایم.

وی در ادامه گفت: کتابی مثل «زندان الرشید» حدود 3 سال تألیف آن طول کشیده است و مؤلفان آن هر چیزی از دستشان برمی‌آمد، گذاشتند تا این کتاب بیرون آمد. اگر ما خودمان را و همچنین دشمن را نشناسیم به مشکل برخواهیم خورد. اگر خودمان را شناختیم دشمن را هم شناخته‌ایم و این‌گونه بود که ما در زندان‌های عراق بر زندان‌بان‌ها مسلط می‌شدیم.

وی با اشاره به شخصیت شهید حسن باقری گفت: او دوست داشت تا عراقی‌ها را اسیر بگیرد تا اینکه باعث کشته شدن آنها شود. او می‌گفت اگر اینها اسیر شوند و در ایران تربیت شوند برای صدام خطرناک خواهد بود. در حالی که همه‌چیز در آن زمان کوپنی بود، ما به سربازان اسیر عراقی صبحانه‌ای بسیار عالی می‌دادیم.



مدیر دفتر ادبیات هنر و مقاومت حوزه هنری با تقدیر از فرماندهانی چون سردار گرجی‌زاده در نگارش و انتشار خاطراتشان گفت: اگر فرماندهان خاطرات خود را ننویسند، ما نمی‌دانیم چگونه و با چه‌کسی جنگ کردیم. خاطرات فرماندهان جنگ مانند کلاه آهنی است و حفظ سر با این کلاه صورت می‌گیرد.

سرهنگی در پایان گفت: سربازی که خاطرات جنگش را نمی‌نویسد بودن یا نبودنش تأثیری ندارد.

جنگ و اسارت مرا به خدا نزدیک‌تر کرد

سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده، راوی کتاب «زندان الرشید» هم  در مراسم رونمایی از کتاب خاطرات خود گفت: تشکر می‌کنم از یادگار شهید هاشمی، پسرش حسین هاشمی و تشکر می‌کنم از مسئولان سازمان تبلیغات که مرا تشویق کردند و همینطور از آقای بهداروند که با سماجت پیگیر نوشته شدن این خاطرات بودند.

وی در ادامه گفت: تنها دلیل تشویق کننده من برای نوشتن این کتاب جمله یک جانباز به من بود که گفت: مگر این خاطرات، دارایی تو می‌باشد که نمی‌خواهی آنها را ببینی. هر جا از خودم گفتم مجبور شدم صحنه را بگویم چون سختی‌های آزاده‌ها در برابر سختی‌های من هیچ بود.

نویسنده کتاب زندان الرشید تصریح کرد: روزی به علی هاشمی خبر رساندند که از جبهه برگردد. او با خنده تماس را قطع کرد و گفت: بگذار سر کار باشم. در آن شرایط شوخ‌طبی بسیاری داشت. مثلا می‌گفت این عراقی‌ها هر کسی را که ببینند چاق‌تر است او را فرمانده معرفی می‌کنند. به من می‌گفت که تو خودت را فرمانده معرفی کن و من را تدارکات. در آن شرایط یادمان می‌رفت که کجاییم و 6، 7 نفر بیشتر نیستیم.

گرجی‌زاده در ادامه گفت: به این دلیل کتاب را نوشتیم که به نسل جدید بگوییم لابد شهید هاشمی، حسین و زینبی را در خانه داشته است که نگران آنها باشد. به علی هاشمی گفتم به خانه برو و او در جواب گفت، آیا برای همه هم امکانش است که برگردم. خودم وقتی کتاب تمام شد تا چند ماه از خواندن خاطرات نوشته شده تعجب می‌کردم.

وی در ادامه با اشاره به بخشی از خاطرات کتاب گفت: ما 40 روز بود که اسهال خونی داشتیم به ما گفتند که خاکستر سیگار را بخورید تا مشکل برطرف شود و ما هم این کار را کردیم و برطرف شد. من چون از کف پا مجروح شده بودم و استخوان کف پایم را به چشم می‌دیدم، شاهد بودم که استخوان در حال سیاه شدن است. یک سوزن را با نخی از کیسه‌های توالت‌های کثیف آنجا نخ کردم و خودم پای خودم را 20 بخیه زدم.

راوی کتاب زندان الرشید گفت: من از حقیرترین آدم‌هایی هستم که آقامحسن ما را آورد در جرگه انسانیت وارد کرد و ما مسئولیت داد. من در مقابل سیدناصر حسینی‌پور نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» هیچ هستم.

وی در خاطره دیگری گفت: وقتی یاد شکنجه‌گر‌هایی مثل کریم می‌افتم که حتی چند جای سرم را شکسته بود، از خدا می‌خواهم که از او بگذرد. ما امامی داشتیم که اینگونه ما را پرورش می‌داد که اهل کینه نباشیم. روز پنجم تیر در ماشینی که ما را می‌برد یک جسد عراقی هم بود. سرباز عراقی وقتی که دید ما  در حال اشک ریختن هستیم، از دلیل اشک ریختن ما سوال کرد. ما گفتیم چون این سرباز به عنوان یک بچه مسلمان آمده، ما برایش گریه می‌کنیم و خوشحال نیستیم.

گرجی‌زاده در ادامه گفت: ما خواستیم به نسل جدید بفهمانیم که چه کسانی از سپاه، بسیج و ارتش برای این جنگ آمده بودند و خیلی هم تلاش کردیم برخی چیزها را نگوییم.



وی در ادامه با اشاره به خاطره دیگر گفت: خدا را ما در آنجا شناختیم. امروز آهی می‌کشیدیم، فردا آن چیزی که خواسته بودیم پیش می‌آمد شبی تعدادی از دوستان ما را یاد ایران و خوراکی‌هایی مثل باقلوا یزدی انداختند. اینگونه بود که ما سیر گریه کردیم فردا صبح بدترین افسر زندان که مرتب تمام سلول را بازرسی می‌کرد در زندان را باز کرد و گفت، دیشب در کاظمیه پیش مادر بودم. صحبت از اسیران ایرانی شد مادر بیرون رفت و قدری باقلوای یزدی برایم آورد و گفت اگر اینها را برای اسیران ایرانی نبری شیرم را حلالت نمی‌کنم. ما در آنجا نان حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) را می‌خوردیم؛ در آنجا ایمان ما کامل شد.

نویسنده کتاب زندان الرشید در پایان گفت: من به آقای بهداروند گفتم که می‌ترسم که اگر اینها را نگویم در روز قیامت زیر سوال بروم.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار