حوادث زیادی در دوران کودکی برای «سعید محرر» اتفاق افتاده بود که ممکن بود جان خود را از دست بدهد اما به نظر سرنوشت او با شهادت در راه حق، گره خورده بود.
به گزارش شهدای ایران، سعید الدین محرر در سال 1347 در روستای «قالقاچی» ارومیه متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در روستای خود و دوره راهنمایی را در روستای «قره باغ» سپری کرد اما شنیدن حال و هوای جبهه او را از ادامه تحصیل بازداشت.
«مستوره محرر» خواهر شهید محرر میگوید: بزرگان خانواده نقل میکنند كه امام خمینی تازه از تبعید به میهن بازگشته بودند که رسانهها اعلام کردند ایشان کسالت دارند. سعید که در آن زمان 9 سال بیشتر نداشت نذر کرد برای سلامتی امام روزه بگیرد اما نزدیک ظهر فراموش میكند روزه است و غذا میخورد. وقتی متوجه میشود که آن روز را برای سلامتی امام قصد روزه کرده است، به گریه میکند که در این حال مادرم میگوید روزهای که نذر کردهای، درست است.
کاری و مؤمن بود به طوری که در بیشتر کارهای منزل به مادرمان کمک میکرد. کمک در پخت نان،نگهداری از بچههای کوچکتر،کشاورزی، بنایی و نجاری از جمله کارهایش بود و در آمدش را صرف خانواده میکرد». در عین حال در مدرسه و نیز در حوزه علمیه قم تحصیل میكرد.
زمانی که در منزل مشغول کاری بود، ضبط صوت را هم روشن میکرد تا سرود و نوحههای رزمندگان را بشنود و حتی یک بلندگو بالای خانهمان نصب کرده بود تا مردم روستا هم استفاده کنند و به نوعی تشویق شوند.
حوادث زیادی در دوران کودکی برایش اتفاق افتاده بود که ممکن بود جانش را از دست بدهد اما به نظر سرنوشت او با شهادت در راه حق گره خورده بود.
شنیده ام زمانی که چهار ساله بوده، برای شنا به همراه مادرم به کنار دریاچه ارومیه رفته بود که یک آن مادرم متوجه میشود سعید نیست. تمام ساحل را دنبال برادرم میگردد اما متوجه میشود که او غرق شده است. سعید در حال غرق شدن بوده اما دو نفر از مردان روستا او را از آب بیرون میآورند و به صورت معجزهآسایی نجات مییابد اما اثر این غرق شدگی تا مدتها با او بود.
یک بار هم برادرم در سن 10 سالگی زمانی که بسیجی بود یک اسلحه پر را به خانه آورده و در اتاق گذاشته بود که یک مرتبه صدای عجیبی به گوش رسید. وقتی به طرف اتاق رفتیم، دیدیم همه جا را خاک و دود گرفته است و سعید نیز با حالت ترس و زبان گرفتگی بیرون میآید که در این حال گفت ماشه اسلحه را کشیدم و این اتفاق افتاد.
11 ساله بود که روزی لباسهایش را آماده میکند و بدون آنکه کسی متوجه شود از پسر عمهام که به عنوان سرباز وظیفه به مرخصی آمده بود درخواست میکند او را هم با خودش به جبهه ببرد اما پسر عمهام قبول نمیکند و سعید در حالی که گریه میکرده و میگوید كه کفشهای بزرگ پوشیده و شناسنامهاش را دست کاری کرده تا به جبهه برود. در نهایت بعد از تلاشهای مداوم در سال 1363 ثبتنام کرد و بعد از گذراندن دورههای آموزشی به منطقه عملیاتی اعزام شد.
سرانجام برادرم سال 1365 در «عملیات کربلای 5» در منطقه شلمچه به شهادت رسید. به نقل از دوستانش،سعید در شب عملیات به دستهایش حنا گذاشته و شاد و خرم بود.
فرازی از وصیتنامه شهید سعیدالدین محرر:
امت خداجوی ایران به هوش باشید که اگر همچون گذشته در صحنه نباشید، دشمنان از کمین در خواهند آمد،لیکن ما نیازمند وحدت کلمه هستیم. ما باید تا زمانی که گریبان عدو را نگیریم بر زمین ننشینیم و با این کار خود دشمن را به زبونی بکشانیم و هوس تجاوز دیگر گول خوردههای غرب و شرق را از آنها سلب کنیم.
من به عنوان یک فرد بسیجی وصیتی که به این ملت مؤمن و بینظیر دارم این است که رهبرمان را تنها نگذارید و وحدت کلمه را حفظ کنید و تا زمانی که پوزه دشمن را که با خیال به سرنگونی کشاندن این انقلاب به مرزهای ما حملهور شدند به زمین نمالید جنگ را ادامه دهید.
آری، اینک که پرچم پرافتخار و سبز آستان قدس رضوی بر سر بلندترین مناره شهر فاو میوزد و اینک که پرچم خون رنگ اسلام بر فراز کوههای سر به فلک کشیده شمال عراق میوزد و مژده پیروزی را به فرزندان شما نوید میدهد حاکی از آن است که پیروزی در چند زمانی نصیب امتی خواهد شد که بیش از شش سال آرزوی پیروزی را در سر میپرورانند.
امت مسلمان ایران، زمانی که شما به زیارت حضرت سیدالشهداء خواهید رفت حتما ما را یاد کنید که ما نیز زمانی این آرزو را داشتیم که به زیارت امام حسین (علیه السلام) و دیگر امامان و عتبات عالیات برویم ولی اجل مهلت نداد
منبع: ایسنا