به گزارش شهدای ایران؛ وحید یامینپور در وبلاگ شخصی خود نوشت: برخلاف آنچه ما تصور میکنیم، غربیها بدشان نمیآید تصاویر آزاردهنده و پر از خشونت جمهوری آفریقای مرکزی را منتشر کنند؛ تصاویری که در آن سیاهان به جان هم افتادهاند، با سلاح سرد سینه هموطنانشان را میشکافند و آنها را سر میبرند؛ یا آنها را آنقدر روی زمین میکشانند تا جان بدهند.
این تصاویر درک مردمان جهان را از خودشان، از غرب و از جهانی که غرب نیست و آن را «شرق» یا جهان وحشی و غیر متمدن مینامند، شکل میدهد؛ غرب «خیر مطلق» است و مظهر نظم و آرامش و شرق «شر مطلق» است و مظهر آشفتگی و خشونت؛ اینجا آفریقاست و سربازان فرانسوی آمدهاند تا جان مردمان بینوا را از دست هموطنان خونخوارشان نجات دهند؛ رسانهها طوری این صحنه را به تصویر میکشند که گویی آنها فرستادگان خدا هستند.
بومیهای غربگرا در کشورهای تازه استقلال یافته دقیقاً حرفی را میزنند که غرب میخواهد؛ تصاویر خشونت بار کشورهای شان را نشان میدهند و از دورانی سخن میگویند که با حضور نیروهای مقتدر انگلیسی و فرانسوی، دست کم سهمی از آرامش و انسانیت به آنها رسیده بود.
جان کلام این است که مگر بیگانگان سفید پوست از این وحشیهای سیاه پوست مهربانتر و فهمیدهتر نبودند؟! یا چه منطقی حکم میکند که مردمان یک کشور، یک حکومت بیگانه ولی عاقل را با یک استبداد خشن داخلی عوض کنند؟ آیا واقعاً استقلال یک کشور اینقدر میارزد؟!
رسانههای جریان اصلی به مبارزه با ادبیات پسااستعماری آمدهاند؛ میگویند شما ما را مقصر نابسامانی خود میدانید؛ حالا که ما کشور شما را ترک کردهایم ببینید که با خود چه میکنید! آیا هنوز باور ندارید که این خود شما هستید که به خودتان و به ما صدمه میزنید؟ و آیا ما در برابر بشریت و در برابر کل تاریخ وظیفه نداریم که از دنیا در برابر شما مراقبت کنیم؟
این تصویری است که پس و پشت تمام «برساختههای رسانهای» غرب از «شرق» است؛ ما خود را همانگونه میبینیم که آنها میخواهند؛ حتی مخاطبان ایرانی وقتی از دیدن تصاویر پر از خون و خشونت آفریقاییها متأثر میشوند، ناخودآگاه نیروهای بلندبالای ارتش فرانسه را مخاطب قرار میدهند که «چرا به وظایف خود در قبال این وحشیگریها عمل نمیکنید!»گویا ما نیز ناخودآگاه پذیرفتهایم که این غرب است که باید بیاید و صحنه را تغییر دهد.
غرب به معنای واقعی کلمه، ما را در خلال این تصاویر خلق میکند؛ او به همان میزان که نیاز دارد واقعیت مشمئزکننده، وحشی و غیر متمدن ما را به خودمان گوشزد کند، به همان میزان هم به این نمایش برای مردمان خودش نیاز دارد؛ غرب همچنان نیاز دارد که در باره اینکه «نژاد برتر» است، خیالپردازی کند این یک نیاز همیشگی است.
این تخیل خود برتر بینانه است که به جامعه غربی درباره وضعیتش دلگرمی میدهد؛ رسانههای فراگیر غربی رخدادهای تکان دهندهای را که در جغرافیای غرب رخ میدهد به یک غول بیشاخ و دم و یک هیولای وهم آلود به نام «شرق» یا «اسلام» نسبت میدهند؛ سی ان ان از پخش جزئیات خشونت بار وقایع کشورهای اسلامی پرهیز نمیکند؛ در حالیکه در گزارش از صحنههای جنایت که در آمریکا رخ میدهد، به نمایش پارچه سفیدی که بر روی جنازهها کشیده شده، اکتفا میکند.
وانمایی یا خلق دروغین واقعیت «شرق» به عنوان قطب شیطانی عالم، دستور کار رسانههای فراگیر غربی است؛ هم برای اینکه به شرقیها بباورانند که آنها برای ادامه حیات انسانی شان به غرب به عنوان «سروران نوع بشر» نیازمندند؛ و هم برای اینکه تخیل متکبرانه و خودبرتر بینانه مردمان غرب را در برابر حقارت و پستی «شرق» شکل بدهند.
امپریالیسم فرهنگی یا استعمار فرانو، به جای تولید کالا به تولید «ذهنیت» و تولید «تصویر» مشغول است؛ اگر یک ملت شرقی، غرب را نه به چشم بیگانه، بلکه به چشم یک میهمان با سوغاتی انسانی بشناسد، لاجرم به او پناه خواهد برد.
رسانهها معنا و فهم خاصی از وقایع را ترویج میدهند تا معانی و مفاهیم دیگر به حاشیه رانده شوند؛ مفهوم «استقلال» یا «هویت ملی» که رایجترین مفاهیم مورد اعتنا برای کشورهای رها شده از استعمار غرب بودهاند، با تصاویر جدیدی که رسانهها میسازند، طرد میشوند. مهم این است که مصرف کنندگان رسانهها، زیستن در جهان امروز را بیاموزند؛ مصرف بیچون و چرا و چشم و گوش بسته رسانهها عوارض سیاسی و تمدنی عمیقی دارد؛ به نظر میرسد راهی جز تقویت نگاه انتقادی به رسانه و فرهنگ وجود ندارد.
این تصاویر درک مردمان جهان را از خودشان، از غرب و از جهانی که غرب نیست و آن را «شرق» یا جهان وحشی و غیر متمدن مینامند، شکل میدهد؛ غرب «خیر مطلق» است و مظهر نظم و آرامش و شرق «شر مطلق» است و مظهر آشفتگی و خشونت؛ اینجا آفریقاست و سربازان فرانسوی آمدهاند تا جان مردمان بینوا را از دست هموطنان خونخوارشان نجات دهند؛ رسانهها طوری این صحنه را به تصویر میکشند که گویی آنها فرستادگان خدا هستند.
بومیهای غربگرا در کشورهای تازه استقلال یافته دقیقاً حرفی را میزنند که غرب میخواهد؛ تصاویر خشونت بار کشورهای شان را نشان میدهند و از دورانی سخن میگویند که با حضور نیروهای مقتدر انگلیسی و فرانسوی، دست کم سهمی از آرامش و انسانیت به آنها رسیده بود.
جان کلام این است که مگر بیگانگان سفید پوست از این وحشیهای سیاه پوست مهربانتر و فهمیدهتر نبودند؟! یا چه منطقی حکم میکند که مردمان یک کشور، یک حکومت بیگانه ولی عاقل را با یک استبداد خشن داخلی عوض کنند؟ آیا واقعاً استقلال یک کشور اینقدر میارزد؟!
رسانههای جریان اصلی به مبارزه با ادبیات پسااستعماری آمدهاند؛ میگویند شما ما را مقصر نابسامانی خود میدانید؛ حالا که ما کشور شما را ترک کردهایم ببینید که با خود چه میکنید! آیا هنوز باور ندارید که این خود شما هستید که به خودتان و به ما صدمه میزنید؟ و آیا ما در برابر بشریت و در برابر کل تاریخ وظیفه نداریم که از دنیا در برابر شما مراقبت کنیم؟
این تصویری است که پس و پشت تمام «برساختههای رسانهای» غرب از «شرق» است؛ ما خود را همانگونه میبینیم که آنها میخواهند؛ حتی مخاطبان ایرانی وقتی از دیدن تصاویر پر از خون و خشونت آفریقاییها متأثر میشوند، ناخودآگاه نیروهای بلندبالای ارتش فرانسه را مخاطب قرار میدهند که «چرا به وظایف خود در قبال این وحشیگریها عمل نمیکنید!»گویا ما نیز ناخودآگاه پذیرفتهایم که این غرب است که باید بیاید و صحنه را تغییر دهد.
غرب به معنای واقعی کلمه، ما را در خلال این تصاویر خلق میکند؛ او به همان میزان که نیاز دارد واقعیت مشمئزکننده، وحشی و غیر متمدن ما را به خودمان گوشزد کند، به همان میزان هم به این نمایش برای مردمان خودش نیاز دارد؛ غرب همچنان نیاز دارد که در باره اینکه «نژاد برتر» است، خیالپردازی کند این یک نیاز همیشگی است.
این تخیل خود برتر بینانه است که به جامعه غربی درباره وضعیتش دلگرمی میدهد؛ رسانههای فراگیر غربی رخدادهای تکان دهندهای را که در جغرافیای غرب رخ میدهد به یک غول بیشاخ و دم و یک هیولای وهم آلود به نام «شرق» یا «اسلام» نسبت میدهند؛ سی ان ان از پخش جزئیات خشونت بار وقایع کشورهای اسلامی پرهیز نمیکند؛ در حالیکه در گزارش از صحنههای جنایت که در آمریکا رخ میدهد، به نمایش پارچه سفیدی که بر روی جنازهها کشیده شده، اکتفا میکند.
وانمایی یا خلق دروغین واقعیت «شرق» به عنوان قطب شیطانی عالم، دستور کار رسانههای فراگیر غربی است؛ هم برای اینکه به شرقیها بباورانند که آنها برای ادامه حیات انسانی شان به غرب به عنوان «سروران نوع بشر» نیازمندند؛ و هم برای اینکه تخیل متکبرانه و خودبرتر بینانه مردمان غرب را در برابر حقارت و پستی «شرق» شکل بدهند.
امپریالیسم فرهنگی یا استعمار فرانو، به جای تولید کالا به تولید «ذهنیت» و تولید «تصویر» مشغول است؛ اگر یک ملت شرقی، غرب را نه به چشم بیگانه، بلکه به چشم یک میهمان با سوغاتی انسانی بشناسد، لاجرم به او پناه خواهد برد.
رسانهها معنا و فهم خاصی از وقایع را ترویج میدهند تا معانی و مفاهیم دیگر به حاشیه رانده شوند؛ مفهوم «استقلال» یا «هویت ملی» که رایجترین مفاهیم مورد اعتنا برای کشورهای رها شده از استعمار غرب بودهاند، با تصاویر جدیدی که رسانهها میسازند، طرد میشوند. مهم این است که مصرف کنندگان رسانهها، زیستن در جهان امروز را بیاموزند؛ مصرف بیچون و چرا و چشم و گوش بسته رسانهها عوارض سیاسی و تمدنی عمیقی دارد؛ به نظر میرسد راهی جز تقویت نگاه انتقادی به رسانه و فرهنگ وجود ندارد.