نادر ادیبی گفت: روز دوم عملیات در خط، از خاکریز نگاه کردم و دیدم که تعداد تانکهای عراقی از تعداد رزمندههای ما بیشتر بود
به گزارش شهداي ايران به نقل از فارس، سرهنگ نادر ادیبی از جانبازان دفاع مقدس و رزمندگان لشکر 27 محمد رسولالله(ص) است که در عملیات خیبر حضور داشت؛ وی خاطراتی خواندنی از این عملیات دارد که در گفتوگو با فارس به بخشی از این حماسه عظیم پرداخته است.
* دشمن نمیخواست یک رزمنده هم در جزیره مجنون زنده بماند
لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در مرحله دوم عملیات «خیبر» به سمت جزیره مجنون حرکت کرد؛ وقتی وارد جزیره مجنون شدیم حدود 15 - 14 اسفند ماه بود. هیچ اثری از توپخانه خودمان نبود چون 14 کیلومتر پشت سر ما آب بود؛ مقدار محدودی ماشین سنگین مهمات میآوردند، البته شرایط سخت بود و وسایل سنگین نمیتوانست بیاید؛ به همین دلیل ما مشکل عبور و مرور داشتیم.
حملات شیمیایی عراق در جزیره مجنون شدید بود انگار دشمن اراده کرده بود تا یک رزمنده هم در جزیره مجنون زنده نماند. وقتی به جزیره رسیدیم، در محل استقرار شهید همت، حجم آتش شدید بود؛ غروب رفتیم پیش شهید همت، او خط را توجیه کرد و پد مرکزی جزیره جنونی مجنون محور عملیات ما شد.
* تعداد تانکهای عراقی بیشتر از نیروهای ما بود
به یاد دارم زمانی که به منطقه رفتیم، لشکرهای امام حسین (ع)، نجف و عاشورا در منطقه بودند اما به دلیل رزم شدید در منطقه، تعداد همه این لشکرها به اندازه دو سه گردان هم نبود؛ چرا که نیروها به شدت آسیب دیده بودند.
بنده در گردان مسلم بن عقیل لشکر 27 بودم؛ وقتی به جزیره رفتیم، شرایط به نحوی بود که خط ما با عراقیها در یک خاکریز مستقیم قرار داشت؛ با توجه به اینکه زرهی عراق در آنجا به شدت تمرکز پیدا کرده بود، روز دوم در خط، از خاکریز نگاه کردم و دیدم که تعداد تانکهای عراقی از تعداد رزمندههای ما بیشتر بود.
* صدام خاکریزها را کنترل میکرد
یکی از این بچههای شنود که عراقی هم بود، بعداً تعریف میکرد، با بیسیم داشتم شنود میکردم که صدام با هلیکوپتر خط را کنترل میکرد، او به فرمانده لشکرش میگفت: «پشت این خاکریز کسی نیست بروید و بزنید و این خاکریز را بگیرید».
حدود 100 رزمنده در جزیره مجنون بودند، آن چنان مقاومت مقابل این همه تانک کردند که برای من هم باورنکردنی بود. در جزیره مجنون شاهد بودیم که هواپیمای عراقی دنبال نفرات ما میکرد. معمولاً هواپیما دنبال نفرات نبود و به دنبال تجمع نفرات بوده اما اینجا به دنبال یک نفر بود و آنها را با کالیبر، تیربار میزدند. اینگونه بچهها مقاومت کردند و جزیره مجنون حفظ شد.
* پیام شهید همت
در این موقعیت رزمندهها در یک شب دو بار عملیات کردند؛ در جزیره مجنون دقایقی در کنار خاکریز با شهید فراهانی و «سعید مهتدی» در پد مرکزی ایستاده بودیم. آن قدر تیربار و کالیبر عراقی شلیک کردند که خاکریز کوتاهتر میشد. در این حملات تعداد شهدای ما هم بالا میرفت. بعد از اینکه دو عملیات اجرا کردیم، به شهید همت در بیسیم گفتم: «حاجی یک آمبولانس و آتش بفرستید، عراقیها تعدادشان قد آتششان زیاد است» شهید همت گفت: «خدا قوتتان بدهد. خدا قوتتان بدهد. هر چه هستید، خودتان هستید». همین گفتوگو مظلومیت بچههای ما را نشان میدهد که در کمبود امکانات مقاومت کردند.
* همت گفت: «هرکس عقب برگردد نمازش قبول نیست»
فردای عملیات وقتی روی خاکریز را دیدیم، پیکر تعداد زیادی از شهدا در منطقه بود؛ بچههایی که در منطقه بودند، ایمان فوقالعادهای داشتند. در این عملیات دیدیم که چیزی جز نیروی ایمان نمیتوانست بچهها را مقاوم کند. هر جا که نیروها با اعتقاد و توکل به خدا پیش میرفتند، قدرت مقاومت نیز افزایش پیدا میکرد.
در لغت مظلومیت و اقتدار باهم جور در نمیآید اما بچههای مظلوم به شدت مقتدر بودند. جزیره مجنون غربت داشت. وقتی شهید همت به گردان ما گفت عقب برگردید، 18 نفر به عقب بازگشتیم. جلوی سنگر شهید همت که رفتیم، از سنگر بیرون نیامد.
مسئول مخابرات گفت: «حاجی خیلی ناراحت است و احساس میکند با این تعداد نیرو نمیشود خط را نگه داشت و حاجی میگوید هرکس عقب برگردد نمازش قبول نیست». ما ولایت را این گونه قبول کرده بودیم.
* تدفین پیکر شهدا با گلوله مستقیم تانک
تعداد مجروحان و شهدا بالا بود. در آنجا در خط وقتی تعداد زیادی از شهدا در خط افتاده بودند، عراقیها با توپ مستقیم تانک آنقدر به این خاکریز میکوبیدند که شهدا زیر خاک دفن میشدند؛ اما در این شرایط وخیم، کسی یک قدم به عقب برنگشت.
* شهادت یک دسته
تعداد زیادی از مخلصترین رزمندهها در این عملیات به شهادت رسیدند؛ با صحنههای دردناک بسیاری مواجه بودیم؛ یکی از این صحنهها در منطقه شمال جزیره جنوبی مجنون بود؛ نمیدانم بمب یا راکد به محل تجمع یک دسته گروهان با حدود 30 نیرو اصابت کرده بود و تمام این عزیزان باهم شهید شده بودند.
علیرغم این مشکلات مقاومت بینظیری داشتیم و رزمندهها بنا بر فرمان امام خمینی(ره) توانستند جزیره مجنون را حفظ کنند.
* دشمن نمیخواست یک رزمنده هم در جزیره مجنون زنده بماند
لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در مرحله دوم عملیات «خیبر» به سمت جزیره مجنون حرکت کرد؛ وقتی وارد جزیره مجنون شدیم حدود 15 - 14 اسفند ماه بود. هیچ اثری از توپخانه خودمان نبود چون 14 کیلومتر پشت سر ما آب بود؛ مقدار محدودی ماشین سنگین مهمات میآوردند، البته شرایط سخت بود و وسایل سنگین نمیتوانست بیاید؛ به همین دلیل ما مشکل عبور و مرور داشتیم.
حملات شیمیایی عراق در جزیره مجنون شدید بود انگار دشمن اراده کرده بود تا یک رزمنده هم در جزیره مجنون زنده نماند. وقتی به جزیره رسیدیم، در محل استقرار شهید همت، حجم آتش شدید بود؛ غروب رفتیم پیش شهید همت، او خط را توجیه کرد و پد مرکزی جزیره جنونی مجنون محور عملیات ما شد.
* تعداد تانکهای عراقی بیشتر از نیروهای ما بود
به یاد دارم زمانی که به منطقه رفتیم، لشکرهای امام حسین (ع)، نجف و عاشورا در منطقه بودند اما به دلیل رزم شدید در منطقه، تعداد همه این لشکرها به اندازه دو سه گردان هم نبود؛ چرا که نیروها به شدت آسیب دیده بودند.
بنده در گردان مسلم بن عقیل لشکر 27 بودم؛ وقتی به جزیره رفتیم، شرایط به نحوی بود که خط ما با عراقیها در یک خاکریز مستقیم قرار داشت؛ با توجه به اینکه زرهی عراق در آنجا به شدت تمرکز پیدا کرده بود، روز دوم در خط، از خاکریز نگاه کردم و دیدم که تعداد تانکهای عراقی از تعداد رزمندههای ما بیشتر بود.
* صدام خاکریزها را کنترل میکرد
یکی از این بچههای شنود که عراقی هم بود، بعداً تعریف میکرد، با بیسیم داشتم شنود میکردم که صدام با هلیکوپتر خط را کنترل میکرد، او به فرمانده لشکرش میگفت: «پشت این خاکریز کسی نیست بروید و بزنید و این خاکریز را بگیرید».
حدود 100 رزمنده در جزیره مجنون بودند، آن چنان مقاومت مقابل این همه تانک کردند که برای من هم باورنکردنی بود. در جزیره مجنون شاهد بودیم که هواپیمای عراقی دنبال نفرات ما میکرد. معمولاً هواپیما دنبال نفرات نبود و به دنبال تجمع نفرات بوده اما اینجا به دنبال یک نفر بود و آنها را با کالیبر، تیربار میزدند. اینگونه بچهها مقاومت کردند و جزیره مجنون حفظ شد.
* پیام شهید همت
در این موقعیت رزمندهها در یک شب دو بار عملیات کردند؛ در جزیره مجنون دقایقی در کنار خاکریز با شهید فراهانی و «سعید مهتدی» در پد مرکزی ایستاده بودیم. آن قدر تیربار و کالیبر عراقی شلیک کردند که خاکریز کوتاهتر میشد. در این حملات تعداد شهدای ما هم بالا میرفت. بعد از اینکه دو عملیات اجرا کردیم، به شهید همت در بیسیم گفتم: «حاجی یک آمبولانس و آتش بفرستید، عراقیها تعدادشان قد آتششان زیاد است» شهید همت گفت: «خدا قوتتان بدهد. خدا قوتتان بدهد. هر چه هستید، خودتان هستید». همین گفتوگو مظلومیت بچههای ما را نشان میدهد که در کمبود امکانات مقاومت کردند.
* همت گفت: «هرکس عقب برگردد نمازش قبول نیست»
فردای عملیات وقتی روی خاکریز را دیدیم، پیکر تعداد زیادی از شهدا در منطقه بود؛ بچههایی که در منطقه بودند، ایمان فوقالعادهای داشتند. در این عملیات دیدیم که چیزی جز نیروی ایمان نمیتوانست بچهها را مقاوم کند. هر جا که نیروها با اعتقاد و توکل به خدا پیش میرفتند، قدرت مقاومت نیز افزایش پیدا میکرد.
در لغت مظلومیت و اقتدار باهم جور در نمیآید اما بچههای مظلوم به شدت مقتدر بودند. جزیره مجنون غربت داشت. وقتی شهید همت به گردان ما گفت عقب برگردید، 18 نفر به عقب بازگشتیم. جلوی سنگر شهید همت که رفتیم، از سنگر بیرون نیامد.
مسئول مخابرات گفت: «حاجی خیلی ناراحت است و احساس میکند با این تعداد نیرو نمیشود خط را نگه داشت و حاجی میگوید هرکس عقب برگردد نمازش قبول نیست». ما ولایت را این گونه قبول کرده بودیم.
* تدفین پیکر شهدا با گلوله مستقیم تانک
تعداد مجروحان و شهدا بالا بود. در آنجا در خط وقتی تعداد زیادی از شهدا در خط افتاده بودند، عراقیها با توپ مستقیم تانک آنقدر به این خاکریز میکوبیدند که شهدا زیر خاک دفن میشدند؛ اما در این شرایط وخیم، کسی یک قدم به عقب برنگشت.
* شهادت یک دسته
تعداد زیادی از مخلصترین رزمندهها در این عملیات به شهادت رسیدند؛ با صحنههای دردناک بسیاری مواجه بودیم؛ یکی از این صحنهها در منطقه شمال جزیره جنوبی مجنون بود؛ نمیدانم بمب یا راکد به محل تجمع یک دسته گروهان با حدود 30 نیرو اصابت کرده بود و تمام این عزیزان باهم شهید شده بودند.
علیرغم این مشکلات مقاومت بینظیری داشتیم و رزمندهها بنا بر فرمان امام خمینی(ره) توانستند جزیره مجنون را حفظ کنند.