رضا امیرخانی پیرامون نپذیرفتن هدیهاش از جشنواره غنیپور گفت: در دورهای که رمان «بیوتن» برنده جایزه شهید غنیپور شد یکی از عزیزترین بچههای مسجد به من زنگ زد که یکی از حامیان جشنواره تماس گرفته است و گفته برگزیده رمانتان اگر فلانی است، منتظر قسط پایانی کمک نباشید! من هم جایزه را گفتم بدهند به همان حامیانی که گویا محتاجتر بودند.
به گزارش شهداي ايران به نقل از فارس، ایراهیم زاهدی مطلق پیرامون دعوت از رضا امیرخانی به عنوان نامزد نهایی جشنواره شهید غنیپور و هدیه امیرخانی جشنواره اینگونه مینویسد:
من که زاهدی مطلق باشم گاهی از حرفهای رضای امیرخانی تقلب نوشتهام؛ نه از رضا که از بعضی آدمها که حرفهای پرمغزشان ارزش تقلب داشته است. متاسفانه تعداد این آدمها زیاد نیست. این جوری یاد گرفتهام که حرف خوب هر کس را به کار بندم. البته که امانت داری هم کردهام. یعنی اگر از حرفهایش برداشتهام، حتما با ذکر منبع گفتهام. ذکر منبع را تاکید میکنم.
حالا و در جشنواره سیزدهم او با کتاب «قیدار» ش نامزد نهایی ما در بخش رمان دفاع مقدس و انقلاب است. شاید خودش «قیدار» را رمانی آزاد بداند. حتما هم همین طور است؛ آزادی از قیدار می بارد، و آزادگی بیشتر. (من داور آن بخش نبودهام، پس میتوانم علاقهام را حالا که انتخابها تمام شده، نسبت به کتاب سرراست و صریح بگویم) به هر حال مجموعه دبیرخانه جشنواره در معیارهایش قیدار را رمانی در ژانر انقلاب اسلامی تعیین کرده است و طبعا در همان گروه هم بررسی شده و به مرحله نهایی آمده است.
و اما بعد.... صحبتم در این باره بود که از رضا تقلب نوشته ام؛ موضوع سپردن داوریهای جشنواره به خود بچههای مسجد را هم اولین بار از زبان او شنیدم و انگار مصمم شدم موضوع را با زنده یاد فردی در میان بگذارم آن هم در جلسهای که محمد ناصری دبیر جشنواره، هم بود. استادمان فردی صد در صد و محمد ناصری هم همین طور موافق بودند. حاصلش شد داوریهایی که امسال دیدیم. یعنی به قول رضا امیرخانی «داوریهایی که صد در صد سلیقه خود بچههای مسجد است، خوب یا بد». که حتما بد نبود.
حالا من زنگ زدهام این نامزد نهایی جشنواره سیزدهم را برای مراسم دعوت کنم؛ رضا توی خیابان است من با همراهش صحبت میکنم. حرفها آن قدر جذاب شد که حیفم آمد تبدیل به مصاحبهاش نکنم. به قول حضرت سعدی علیه الرحمه "ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟" پس باز هم به قول حضرتش "به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پرکنم هدیه اصحاب را ..."
به هرحال من خبرنگارم و قدر صحبتهای شیرین را کمی بیشتر از دیگران میدانم. و این طور یاد گرفتهام که از صحبتهای شیرین به دیگران هم تعارف کنم.
* سلام آقا رضای عزیز! شما همان طور که خبر دارید به عنوان نامزد نهایی ما، دعوت هستید به مراسم پایانی جشنواره شهید غنی پور. روز دوشنبه ۱۲ اسفند بعد از نماز ومغرب و عشا
ــ (به به) چه عالی. ما نامزد هم نبودیم می آمدیم. مسجد، آن هم جوادالائمه اش عشق است. یعنی ما نمی توانیم برای نماز بیاییم مسجد؟! باید بعدش باشد؟
* (این سوالی بود که شهریار عباسی هم به شوخی پرسید) اختیار دارید؛ شما از صبح بیایید. کمک ما هم میکنید. راستی چرا مسجد جوادالائمه علیه السلام که عشق است.
ـــ مسجدی که توی آن جلسات قصه نویسی برقرار میشود، مسجدی که نویسنده، آن هم داستان نویس تربیت میکند، مسجدی که داستان نویس شهید دارد توی عملیات کربلای ۵، مسجدی که جشنواره انتخاب کتاب سال برگزار میکند و مسجدی که توی شبستانش مراسم پایانی جشنواره داستان برگزار میشود، اگر عشق نیست، چیست؟
* آقای امیرخانی، یادم هست وقتی جشنواره از مسجد رفت، شما از کسانی بودید که شدیدا از بازگشت آن به مسجد صحبت می کردید؛ چه حسی بود که آن سالها این طور میخواستید و حالا که برگشته، چه حسی دارید؟
ـــ خوب، ویژگی جشنواره حبیب غنی پور این بود که در مسجد بود و تنها جشنواره مسجدی دنیا. وگرنه انتخاب کتاب سال را خیلی ها دارند. ما نباید این ویژگی را از دست می دادیم....
* گفتید «ما نباید این ویژگی را از دست میدادیم» یعنی شما خودتان را از بچههای مسجد میدانید؟
ـــ بعله! باقی هم مرا جزو بچههای مسجد میدانند. با کمال افتخار خودم را از بچههای مسجد میدانم. سالهایی که جشنواره از مسجد رفته بود، ما احساس غریبی داشتیم. من یک بار برنده این جایزه شدهام با کتاب «بیوتن» اما از این که جایزهام را در مسجد نگرفتم، خوشحال نبودم.
* اما می گفتند که محل شلوغ میشود و تردد برای مردم محل سخت میشود. شاید اهالی ناراحت باشند که راه در یک خیابان فرعی بند میآید.
ـــ شلوغی به خاطر دعوا و مرافعه که نبود؛ یک اتفاق مهم فرهنگی در سطح کشور داشت در محله اتفاق می افتاد. من همان موقع هم به شما گفتم چه عیبی دارد که دو ساعت محل به خاطر یک جایزه و اتفاق فرهنگی اصلا بسته شود؟ این برای محل افتخار است که خیابان شان به خاطر یک اتفاق مهم و بزرگ فرهنگی بسته می شود. این هم از ویژگی های این جشنواره بود و خوشحالم که هنوز هم هست. به خاطرهمین هم خودم را از بچه های مسجد می دانم. به خاطر همین هم میگویم این مسجد را عشق است. این را هم به شما بگویم که گاهی یک اتفاق یا اشتباهِ قشنگ پیش میآید؛ یعنی خبرنگارها به من زنگ میزنند و از من برای زنده یاد امیرخان و خاطرههایم با او سوال میپرسند. واقعا آنها مرا از دوستان و رفقای مسجدی امیرخان میدانند و از بچههای مسجد. این اشتباه قشنگ را دوست دارم.
* همان طور که گفتید بچههای مسجد جوادالائمه علیه السلام هم شما را از خودشان میدانند، حالا شما به عنوان یک نویسنده که کشورهای زیادی را دیدهاید؛ درباره جایزههای مهمی اطلاع دارید. جشنوارههای مهمی را میشناسید و خیلی چیزهای دیگر که بهتر از همه شان این که شما "رضا امیرخانی" هستید؛ تفاوت جایزه شهید غنی پور با سایر جایزهها چیست؟
ـــ راستش من گاهی به بعضی مراسم که دعوت میشوم اکراه دارم بروم. چون میدانم به خاطر کتابم نبوده است. شاید دعوتم میکنند که در قبالش کاری برای شان بکنم. این را میفهمم. حتی در بعضی جاها و جایزه ها که اگر برنده جایزه شان هم باشم، شاید دلم نخواهد بروم. کمتر جایی است که آدم دلش قرص باشد به خاطر کتاب و داستان است. چون نمی دانم معیار انتخاب شان چه بوده. اما مسجد را می دانم. می دانم که شما خودتان هستید. هر چه هستید، خودتانید. به خاطر رفاقت هم مرا به مرحله نهایی نبردهاید. قبلا هم به خود شما گفته بودم که چرا شما داوری های تان را به بیرون از مجموعه تان میسپارید؟ شما خودتان بچه هایی دارید که می توانند کتاب سال انتخاب کنند. وقتی دیگران به عنوان داور می آیند، دیگر سلیقه شما نیست. اما وقتی بچه های خودتان هستند، بد یا خوب، سلیقه شماست. این برای هر نویسنده ای مهم است که سلیقه بچه های مسجد در باره کتابش را بداند. وگرنه داوران مارکدار بیرونی که در جاهای دیگر هم داوری میکنند و نویسنده ها هم با سلیقه آنها آشنا هستند. منظورم این است که تفاوت شما با دیگران یکی همین برگزاری مراسم در مسجد است و دیگر این که داوری های تان برای خیلی ها شائبه ندارد. واقعیت آن است که همهی داورها سلیقه دارند اما در بعضی جوایز سلیقهفروشی هم باب است و مثلا داور میتواند سلیقهاش را دولت قبلی یا بعدی بفروشد!
* راستی آقای امیرخانی، یک سوال هم به عنوان آخرینش؛ جایزه نقدی از جشنواره شهید غنی پور حذف شده است؛ اگر درست یادم مانده باشد، شما حتی جایزهتان را به خاطر بیوتن، به رسم احترام نگرفتید و به خود جشنواره هدیه کردید. حالا نظرتان درباره حذف جایزه نقدی از جشنواره چیست؟
ـــ عالی است؛ خیلی کار خوبی کردید. کسی برای جایزه به مسجد نمیآید. مسجد باید انتخاب خوب و بی حرف و حدیث داشته باشد. بی شائبه. نویسنده باید خاطر جمع باشد که در داوریهای مسجد جناج بازی و طیف بازی و سیاسی کاری و رفیق بازی نمیشود. همین کافی است. پول و جایزه نقدی را بگذارند برای جاهای دیگر که پول دارند. مگر مسجد پول دارد که به نویسنده پول بدهد؟ نویسنده که برای گرفتن پول به مسجد نمی آید. البته راجع به دورهای که در آن بیوتن برنده شد و من قسمت نقدی را نگرفتم، حرفهایی هست که جایی نمیتوانم بیان کنم. یکی از عزیزترین بچههای مسجد به من زنگ زد که یکی از حامیان جشنواره تماس گرفته است که برگزیده رمانتان اگر فلانی است، منتظر قسط پایانی کمک نباشید! من هم جایزه را گفتم بدهند به همان حامیانی که گویا محتاجتر بودند...
* ممنون آقای امیرخانی. وسط خیابان همین مقدار هم خیلی حرف زدیم. ما زنگ زده بودیم شما را دعوت کنیم برای مراسم اختتامیه؛ حرفهای خوبی شد، اگر اجازه بدهید منتشرش کنیم؟
ـــ خواهش میکنم. نمیدانم به درد کسی میخورد؟
* حتما. ممنون از شما.
من که زاهدی مطلق باشم گاهی از حرفهای رضای امیرخانی تقلب نوشتهام؛ نه از رضا که از بعضی آدمها که حرفهای پرمغزشان ارزش تقلب داشته است. متاسفانه تعداد این آدمها زیاد نیست. این جوری یاد گرفتهام که حرف خوب هر کس را به کار بندم. البته که امانت داری هم کردهام. یعنی اگر از حرفهایش برداشتهام، حتما با ذکر منبع گفتهام. ذکر منبع را تاکید میکنم.
حالا و در جشنواره سیزدهم او با کتاب «قیدار» ش نامزد نهایی ما در بخش رمان دفاع مقدس و انقلاب است. شاید خودش «قیدار» را رمانی آزاد بداند. حتما هم همین طور است؛ آزادی از قیدار می بارد، و آزادگی بیشتر. (من داور آن بخش نبودهام، پس میتوانم علاقهام را حالا که انتخابها تمام شده، نسبت به کتاب سرراست و صریح بگویم) به هر حال مجموعه دبیرخانه جشنواره در معیارهایش قیدار را رمانی در ژانر انقلاب اسلامی تعیین کرده است و طبعا در همان گروه هم بررسی شده و به مرحله نهایی آمده است.
و اما بعد.... صحبتم در این باره بود که از رضا تقلب نوشته ام؛ موضوع سپردن داوریهای جشنواره به خود بچههای مسجد را هم اولین بار از زبان او شنیدم و انگار مصمم شدم موضوع را با زنده یاد فردی در میان بگذارم آن هم در جلسهای که محمد ناصری دبیر جشنواره، هم بود. استادمان فردی صد در صد و محمد ناصری هم همین طور موافق بودند. حاصلش شد داوریهایی که امسال دیدیم. یعنی به قول رضا امیرخانی «داوریهایی که صد در صد سلیقه خود بچههای مسجد است، خوب یا بد». که حتما بد نبود.
حالا من زنگ زدهام این نامزد نهایی جشنواره سیزدهم را برای مراسم دعوت کنم؛ رضا توی خیابان است من با همراهش صحبت میکنم. حرفها آن قدر جذاب شد که حیفم آمد تبدیل به مصاحبهاش نکنم. به قول حضرت سعدی علیه الرحمه "ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟" پس باز هم به قول حضرتش "به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پرکنم هدیه اصحاب را ..."
به هرحال من خبرنگارم و قدر صحبتهای شیرین را کمی بیشتر از دیگران میدانم. و این طور یاد گرفتهام که از صحبتهای شیرین به دیگران هم تعارف کنم.
* سلام آقا رضای عزیز! شما همان طور که خبر دارید به عنوان نامزد نهایی ما، دعوت هستید به مراسم پایانی جشنواره شهید غنی پور. روز دوشنبه ۱۲ اسفند بعد از نماز ومغرب و عشا
ــ (به به) چه عالی. ما نامزد هم نبودیم می آمدیم. مسجد، آن هم جوادالائمه اش عشق است. یعنی ما نمی توانیم برای نماز بیاییم مسجد؟! باید بعدش باشد؟
* (این سوالی بود که شهریار عباسی هم به شوخی پرسید) اختیار دارید؛ شما از صبح بیایید. کمک ما هم میکنید. راستی چرا مسجد جوادالائمه علیه السلام که عشق است.
ـــ مسجدی که توی آن جلسات قصه نویسی برقرار میشود، مسجدی که نویسنده، آن هم داستان نویس تربیت میکند، مسجدی که داستان نویس شهید دارد توی عملیات کربلای ۵، مسجدی که جشنواره انتخاب کتاب سال برگزار میکند و مسجدی که توی شبستانش مراسم پایانی جشنواره داستان برگزار میشود، اگر عشق نیست، چیست؟
* آقای امیرخانی، یادم هست وقتی جشنواره از مسجد رفت، شما از کسانی بودید که شدیدا از بازگشت آن به مسجد صحبت می کردید؛ چه حسی بود که آن سالها این طور میخواستید و حالا که برگشته، چه حسی دارید؟
ـــ خوب، ویژگی جشنواره حبیب غنی پور این بود که در مسجد بود و تنها جشنواره مسجدی دنیا. وگرنه انتخاب کتاب سال را خیلی ها دارند. ما نباید این ویژگی را از دست می دادیم....
* گفتید «ما نباید این ویژگی را از دست میدادیم» یعنی شما خودتان را از بچههای مسجد میدانید؟
ـــ بعله! باقی هم مرا جزو بچههای مسجد میدانند. با کمال افتخار خودم را از بچههای مسجد میدانم. سالهایی که جشنواره از مسجد رفته بود، ما احساس غریبی داشتیم. من یک بار برنده این جایزه شدهام با کتاب «بیوتن» اما از این که جایزهام را در مسجد نگرفتم، خوشحال نبودم.
* اما می گفتند که محل شلوغ میشود و تردد برای مردم محل سخت میشود. شاید اهالی ناراحت باشند که راه در یک خیابان فرعی بند میآید.
ـــ شلوغی به خاطر دعوا و مرافعه که نبود؛ یک اتفاق مهم فرهنگی در سطح کشور داشت در محله اتفاق می افتاد. من همان موقع هم به شما گفتم چه عیبی دارد که دو ساعت محل به خاطر یک جایزه و اتفاق فرهنگی اصلا بسته شود؟ این برای محل افتخار است که خیابان شان به خاطر یک اتفاق مهم و بزرگ فرهنگی بسته می شود. این هم از ویژگی های این جشنواره بود و خوشحالم که هنوز هم هست. به خاطرهمین هم خودم را از بچه های مسجد می دانم. به خاطر همین هم میگویم این مسجد را عشق است. این را هم به شما بگویم که گاهی یک اتفاق یا اشتباهِ قشنگ پیش میآید؛ یعنی خبرنگارها به من زنگ میزنند و از من برای زنده یاد امیرخان و خاطرههایم با او سوال میپرسند. واقعا آنها مرا از دوستان و رفقای مسجدی امیرخان میدانند و از بچههای مسجد. این اشتباه قشنگ را دوست دارم.
* همان طور که گفتید بچههای مسجد جوادالائمه علیه السلام هم شما را از خودشان میدانند، حالا شما به عنوان یک نویسنده که کشورهای زیادی را دیدهاید؛ درباره جایزههای مهمی اطلاع دارید. جشنوارههای مهمی را میشناسید و خیلی چیزهای دیگر که بهتر از همه شان این که شما "رضا امیرخانی" هستید؛ تفاوت جایزه شهید غنی پور با سایر جایزهها چیست؟
ـــ راستش من گاهی به بعضی مراسم که دعوت میشوم اکراه دارم بروم. چون میدانم به خاطر کتابم نبوده است. شاید دعوتم میکنند که در قبالش کاری برای شان بکنم. این را میفهمم. حتی در بعضی جاها و جایزه ها که اگر برنده جایزه شان هم باشم، شاید دلم نخواهد بروم. کمتر جایی است که آدم دلش قرص باشد به خاطر کتاب و داستان است. چون نمی دانم معیار انتخاب شان چه بوده. اما مسجد را می دانم. می دانم که شما خودتان هستید. هر چه هستید، خودتانید. به خاطر رفاقت هم مرا به مرحله نهایی نبردهاید. قبلا هم به خود شما گفته بودم که چرا شما داوری های تان را به بیرون از مجموعه تان میسپارید؟ شما خودتان بچه هایی دارید که می توانند کتاب سال انتخاب کنند. وقتی دیگران به عنوان داور می آیند، دیگر سلیقه شما نیست. اما وقتی بچه های خودتان هستند، بد یا خوب، سلیقه شماست. این برای هر نویسنده ای مهم است که سلیقه بچه های مسجد در باره کتابش را بداند. وگرنه داوران مارکدار بیرونی که در جاهای دیگر هم داوری میکنند و نویسنده ها هم با سلیقه آنها آشنا هستند. منظورم این است که تفاوت شما با دیگران یکی همین برگزاری مراسم در مسجد است و دیگر این که داوری های تان برای خیلی ها شائبه ندارد. واقعیت آن است که همهی داورها سلیقه دارند اما در بعضی جوایز سلیقهفروشی هم باب است و مثلا داور میتواند سلیقهاش را دولت قبلی یا بعدی بفروشد!
* راستی آقای امیرخانی، یک سوال هم به عنوان آخرینش؛ جایزه نقدی از جشنواره شهید غنی پور حذف شده است؛ اگر درست یادم مانده باشد، شما حتی جایزهتان را به خاطر بیوتن، به رسم احترام نگرفتید و به خود جشنواره هدیه کردید. حالا نظرتان درباره حذف جایزه نقدی از جشنواره چیست؟
ـــ عالی است؛ خیلی کار خوبی کردید. کسی برای جایزه به مسجد نمیآید. مسجد باید انتخاب خوب و بی حرف و حدیث داشته باشد. بی شائبه. نویسنده باید خاطر جمع باشد که در داوریهای مسجد جناج بازی و طیف بازی و سیاسی کاری و رفیق بازی نمیشود. همین کافی است. پول و جایزه نقدی را بگذارند برای جاهای دیگر که پول دارند. مگر مسجد پول دارد که به نویسنده پول بدهد؟ نویسنده که برای گرفتن پول به مسجد نمی آید. البته راجع به دورهای که در آن بیوتن برنده شد و من قسمت نقدی را نگرفتم، حرفهایی هست که جایی نمیتوانم بیان کنم. یکی از عزیزترین بچههای مسجد به من زنگ زد که یکی از حامیان جشنواره تماس گرفته است که برگزیده رمانتان اگر فلانی است، منتظر قسط پایانی کمک نباشید! من هم جایزه را گفتم بدهند به همان حامیانی که گویا محتاجتر بودند...
* ممنون آقای امیرخانی. وسط خیابان همین مقدار هم خیلی حرف زدیم. ما زنگ زده بودیم شما را دعوت کنیم برای مراسم اختتامیه؛ حرفهای خوبی شد، اگر اجازه بدهید منتشرش کنیم؟
ـــ خواهش میکنم. نمیدانم به درد کسی میخورد؟
* حتما. ممنون از شما.