به گزارش شهدای ایران، 31 سال است که حسین خراشادی به شهات رسیده است و مادر با دقت زیاد حتی سن و سال فرزند شهیدش را درهنگام شهادت با وسواس 18 سال و چهار ماه اعلام می کند و می گوید: هنوز دیپلم نگرفته بود و به جبهه رفت و در عملیات مسلم ابن عقیل درسومار به شهادت رسید ولی قبل از شهادتش 9 تانک دشمن را از بین برد و وظیفه اش را به خوبی به انجام رسانده بود.
سیده خانم با بیان اینکه پدر حسین، شش سال بعد از شهادت او از دنیا رفت گفت: در 24 سال گذشته همواره خودم به بهشت زهرا (س) آمده ام و بالای مزار پسرم بودم و با مادران بسیاری از شهدا در اینجا آشنا شدم ولی، امروز می بینم که مادران بسیباری از آنان که در قطعه 26 به خاک سپرده شده اند به رحمت خدا رفته اند.
وی که 31 سال است هر بامداد پنجشنبه و جمعه بر سر مزار فرزند شهیدش حاضر می شود افزود: شستشوی مزار شهدا خصوصا آن هایی که پدر و مادرشان به رحمت خدا رفته اند یک وظیفه برای من است و آن ها نیز فرزندان من هستم و به این دلیل، مزار آن ها را می شورم و تمیز می کنم و با دستمال کشیدن بر آن، سعی می کنم مانند فرزند خودم برای آن ها نیز مادری کنم و مزارشان را تمیز نگه دارم.
سادات بیگم با بیان اینکه شستشوی مزار شهدا کار سختی نیست ولی، امیدوارم این بچه ها و شهدا در آینده و در محضر خدا دستم را بگیرند و کمک حالم شوند، اظهار داشت: در این قطعه 300 مزار شهید وجود دارد که همه آن ها بچه های من هستند و اگر هم کسی بخواهد او را در تمیز کردن این مزار دخیل می کنم تا ثواب آن نیز به دیگران برسد هر چند که باید اول مزار فرزندان دیگرم تمیز شود و بعد به سراغ مزار حسین نی آیم و آن را تمیز می کنم.
مادر شهید خراشادی که همواره با خود بیسکویت و شکلات برای پذیرایی از زایران مزارشهدا به همراه دارد، ادامه داد: امسال ازسوی خدام حرم رضوی مورد قدردانی قرار گرفتم که این اقدام خدام و تجلیل آن ها جانی دوباره برای ادامه این مسیر و فعالیت به من بخشیده است و از این رو، خدا را شاکر هستم که چنین توفیقی را نصیبم کرده است.
اینبار درخواستمان از او این است که کمی در باره اینکه شهیدان زنده اند سخن بگوید، او با هیجان خاصی پاسخ می دهد: حسین زنده است،می دانم که زنده است عکسشو زده بودیم سر کوچه ،یه شب باد اومده بود وعکسش رو انداخته بود.همسایه دیده بود که عکسش افتاده گفته بود ورش دارم فردا می دمش به سیده خانم.من نماز صبح رو که خوندم یکهو دیدم یه صدایی تو سرم داره می گه مامان دنبال عکسم نگرد. عکس من خونه فلانی هستش. من با همون چادر نماز اومدم سر کوچه دیدم آره عکس نیست . فتم به همون همسایه گفتم که عکس حسین پیش شماست؟!گفت آره باد انداخته بود،آوردمش خونه.اینجور چیزها رو بهم می گه ولی اینجوری نیست که خوابشو ببینم .ولی صداش همینجوری تو سرمه...حسین با هیچ کدوم از این شهدا برام فرقی نداره.اون که امام حسین (ع) بود که ما خاک پاشم نمی شیم،یزید سرشو برید اینها که دیگه هیچی.اینها امانت خدا بودن دست ما وخدا پسشون گرفت.