پدر شهید مسلم فراهانی گفت: 31 سال است که هر پنجشنبه و جمعه به خانه پسرم در بهشت زهرا(س)، می آیم و از این کار خسته نمی شوم چرا که کسی را سراغ ندارم از رفتن به خانه پسرش خسته شود.
محمد فراهانی در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران، با اشاره به اینکه 18 تیرماه سالروز تولد مسلم بود و او اینک 48 سال سن دارد، افزود: چند سال اخیر جشن تولدی را در زاد روز تولد مسلم بر مزارش برگزار می کنیم و در آن همه دوستان و اشناییان و نیز مردم و خانواده های شهدا حضور پیدا می کنند که با این اقدام علاوه بر تسلی خاطر خود، موجبات رضایت مسلم را هم فراهم می کنیم.
وی با بیان اینکه هر ساله شرکت کنندگان در این مراسم نسبت به سال قبل از آن افزایش پیدا می کند، اضافه کرد: بچه های بسیاری هم در این مراسم شرکت می کنند که به آن ها از طرف مسلم کادو می دهیم، به پسرها ماشین و به دخترها عروسک و بزرگترهایشان هم کتاب و مفاتیح منقش به تصوری و وصیتی از مسلم می گیرند و کسی نیست که در مراسم تولد او دست خالی به منزل باز گردد.
این پدر شهید با بیان اینکه از حضور مردم در این مراسم راضی است، گفت: با بنیاد شهید کاری نداریم و آن ها هم به ما سر می زنند و اگر کمبودی هم باشد انتظار و یا انتقادی از آنان نداریم چرا که مسلم با خدا معامله کرد و به این دلیل نیز در پیروی از راه او، به دنبال دریافت امتیاز و حقوق از بنیاد شهید نبوده ایم.
وی با بیان اینکه مسلم بزرگترین فرزند او بوده است، به ویژگی های شخصیتی این شهید اشاره کرد و گفت: مسلم به قدری ساکت و آرام بود که بسیاری از همسایه ها گمان می کردند کم حرف و سکوت او نشانه بیماری است و می گفتند که او چه بیماری دارد در حالی که، مسلم به دلیل اخلاق و روحیه ای که داشت کمتر با دیگران ارتباط داشت و تنها به صورت محدود با دیگران در کوچه و خیابان صحبت می کرد که این موضوع ناشی از ادب و اخلاق نیکویش بود.
سقای امام حسین(ع)
فراهانی در ادامه با بیان اینکه مسلم از همان دوران کودکی علاقه و عشق بسیاری به ابا عبدالله و خاندان عصمت و طهارت داشت و همواره به عنوان یک الگوی دینی برای بچه های محله مطرح بود، گفت: تنها ۹ سالش بود که به مادرش نماز امام زمان وجعفر طیار را آموخت و سیزده ساله بود که روزه می گرفت و در همان سال ها به عنوان سقای هیات در ایام ماه رمضان آب به دست مردم می داد به گونه ای که استمرار فعالیت هایش در هیات، او را مشهور به مسلم سقا کرده بود.
پدر شهید با بیان اینکه مسلم دو بار به مناطق جنگی اعزام شد، خاطرنشان کرد: اولین بار در سال 60 بود که او از من خواست اجازه دهم به جبهه اعزام شود و چون راهش را یافته بود در سن 16 سالگی به جبهه اعزام شد و پس از اعزامش نیز چون در بنیاد مستضعفان بودم پس از بردن بار به منطقه به دنبال او در اهواز و دوکوهه رفتم ولی موفق به دیدارش نشدم و به تهران بازگشتم.
پدر مسلم افزود: چون نمی دانستم که به مادر مسلم چه باید بگویم به خانه نرفتم تا مورد سوال همسرم قرار نگیرم که حال مسلم چگونه بود و بنابر این تا عصر در محل مکارم باقی ماندم و در نهایت به خانه آمدم و دیدم که پوتین های مسلم جلوی در است و خدا را شکر کردم که مسلم به خانه بازگشته است.
وی با بیان اینکه بعد از مدتی، مسلم عزم خود را برای اعزام به لبنان جزم کرد، گفت: مسلم با مراجعه به لانه جاسوسی که در آن زمان کار ثبت نام از نیروها برای اعزام به لبنان را انجام می داد اقدام کرد ولی به دلیل اینکه تنها 17 سال سن داشت اجازه اعزام او به این کشور داده نشد و از او خواستند که به جبهه برود که همان روز در تماس تلفنی اجازه گرفت که ثبت نام کند و به جبهه های غرب اعزام شود.
پدر شهید فراهانی ادامه داد: از او خواستم به جای رفتن به جبهه به تحصیلاتش ادامه دهد و این کار را به دیگران بسپارد ولی، او راه خود را انتخاب کرده بود و کاری را که دیگران در صد سال انجام دادند را در یک شب به انجام رساند و در نهایت نظر موافقم را برای اعزام شدنش به جبهه جلب کرد.
آخرین وداع با مسلم
وی در پاسخ به این سوال که در آخرین وداع با پسرش به او چه گفته است، با بیان اینکه صبح ها زود از خانه بیرون می رفتم و بچه ها درخواب بودند و در آخرین دیداری که با او داشتم چون او در خواب بود، فرزندم را به خدا سپردم و از خانه خارج شدم و دیگر او را تا لحظه ای که پیکرش را برای شناسایی به تهران آوردند ندیدم.
فراهانی خاطرنشان کرد: همان روز خاله های مسلم به همراه همسرم برای بدرقه او تا اتوبوس هایی که رزمندگان را به جبهه منتقل می کردند رفتند و خوراکی هایی برای مسلم خریداری کردند که در میان آن ها گیلاس نیز بود ولی، مسلم با جدا کردن سه گیلاس و دادن آن به مادر و خاله هایش به آن ها گفت که این آخرین دیدار او با مادر و اقوام است و دیگر باز نخواهد گشت و این گیلاس ها یادگاری او برای مادر است که این جمله آخرین صحبتی بود که میان مادر و فرزند رد و بدل شد.
زمان و نحوه شهادت
پدر شهید مسلم فراهانی در ادامه با اشاره به روایت هایی که دوستان شهید ازشهامت مسلم در مقابل دشمن بیان کرده اند، افزود: در یکی از نبردها، مسلم به همراه یکی ازهمرزمانش درسنگری قرار می گیرند و دشمن را مشاهده می کنند که در حال حرکت به سمت سنگر نیروهای خودی هستند که با دیدن دشمن به سوی آن ها شلیک می کنند و در این حال، نیروهای عراقی نیز حملاتی را به سنگر آنان انجام و در نهایت با شلیک آر پی جی به سوی آن ها سبب شهادت همرزم مسلم و زخمی شدن شدید او می شوند.
وی افزود: نیروهای خودی نیز بالافاصله پیکر نیمه جان مسلم را به آمبولانس منتقل و نسبت به اعزامش به خطوط دفاعی عقب اقدام ولی، در نهایت به دلیل شدت جراحات وارده بر پیکر نحیف مسلم، پیش از رسیدن به نیروهای امدادی پسرم به شهادت رسید و به آرزویش دست یافت.
فراهانی یادآور شد: مسلم 12 ماه رمضان سال 1361 و با لبانی خشک و تشنه به شهادت رسید به گونه ای که بسیاری از همرزمانش او را سقایی دانستند که مانند ابا عبدالله به شهید شد و به این موضوع افتخار می کنم که پسرم در این شرایط به وصال یار رسید.