متن سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد كه در حرارهی زیمباوه و در سال ۱۳۶۵ برگزار شد، به شرح زیر است:
بسماللهالرحمنالرحیم
یا ایّها النّاس انّا خلقناكم من ذكرٍ و انثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند الله اتقاكم(1)
ریاست محترم، حضّار گرامى، آقایان و خانمها؛ سخن را با یاد نیك پیامبران آغاز میكنم كه معلّم و مربى و راهگشاى ارزشهاى الهى براى بشریت بودهاند. درود بر آنان و بر همهى كسانى كه زندگى و تلاش خود را نثار آرمانهاى انسانى كردند و در كشاكش طوفانها، پرچم آزادگى را برافراشته نگاه داشتند. به سلطههاى ناشى از زر و زور و تزویر «نه» گفتند تا به خواست عادلانهى انسانهاى مظلوم «آرى» بگویند ... و علىرغم فشار و قساوت گردنكشان و قلدران تاریخ، آرمانهاى والا را زنده نگهداشتند و به ما سپردند.
لازم است ریاست جنبش غیرمتعهّدها را به زیمبابوه و به ویژه به جناب آقاى موگابه تبریك گویم و براى ایشان در ایفاى وظیفهى حساس و مهم هدایت جنبش در جهت تأمین اهداف عالیهى آن، موفّقیّت كامل آرزو كنم.
درایت و لیاقت رهبرى زیمبابوه در ادارهى این كشور تازه مستقل و در مواجهه با مشكلات ناشى از میراث شوم استعمار و همچنین استقامت و شجاعت این كشور در مقابله با تهدیدات و فشارهاى سبعانهى رژیم نژادپرست آفریقاى جنوبى و استكبار جهانى، همه مؤیّد شایستگى انتخابى است كه جنبش، در یكى از مهّمترین مقاطع تاریخ خود به عمل آورده است. امیدوارم رنجها و فداكاریهایى كه این ملّت بزرگ در راه استقلال متحمل شده، ضامن حركت جنبش در مسیرى باشد كه به نابودى كامل استعمار، نژادپرستى و سلطهجویى بینجامد.
صمیمیّت، دوستى و همبستگى كه ـ انشاءالله ـ ذهن و دل میزبانان عزیزمان از آن آكنده است و نیز محیط شاد و امیدبخش و پذیرایىهاى گرم و محبّتآمیزى كه شامل همهى شركتكنندگان است، بىشك ناشى از صفاى انقلابى و محصول حركت و تحول عظیمى است كه این كشور زیبا و پربركت را از مستعمرهاى مظلوم، با ملّتى تحقیرشده، به ریاست بزرگترین مجموعهى كشورهاى جهان ارتقاء داده و آن را شایستهى امانتى چنین گران، ساخته است. من به نام جمهورى اسلامى ایران از همهى آنان كه در طول چند ماه گذشته با روحیهاى خستگىناپذیر، مقدمات این اجلاس را فراهم كردهاند، صمیمانه تشكر میكنم.
برگزارى هشتمین اجلاس سران در زیمبابوه كه با گذشت ربع قرن از حیات جنبش همزمان است، تصادف خوشیمنى است كه براى غیرمتعهّدها از چند جهت مفهوم رمزى دارد:
اول اینكه زیمبابوهی تازه مستقل از مهمترین محلّهاى قطع آخرین رگهاى حیات استعمار كهنه است؛ یعنى جنبش غیرمتعهّدها وارد مرحلهى نوینى از تاریخ خود شده و از این پس باید اهداف و وظایف جدیدى را متناسب با نیازهاى فعلى جهان سوم تعریف و دنبال كند.
دوم اینكه حضور ما در یكى از كشورهاى خط مقدم، توجه بیشتر و جدیترى را نسبت به مسائل رژیم نژادپرست آفریقاى جنوبى، تجاوزات آن علیه كشورهاى این منطقه و مسألهى استقلال نامیبیا ایجاب میكند.
سوم اینكه این حضور در قارهى آفریقا ـ كه بزرگترین صدمات را از قِبَل استعمار و سیاستهاى تاراجگرى استكبار تحمل كرده ـ ملاك تشخیص اولویتهاى كار این اجلاس را بویژه در زمینهى پىریزى سیاستهاى اقتصادى غیرمتعهّدها براى دورهى آتى معیّن مىسازد: خواست و انتظار طبیعى همهى ما این است كه جنبش در این دوره، هم خود را مصروف حلّ مشكلات آفریقا گرداند. منافع ما به هم پیوستهاست. جهان سوم اندامى است كه حیات مستقل اعضاى آن قابل تصور نیست. حفظ حیات اعضاى مؤثرى همچون آفریقا، البتّه، براى ما اولویت دارد.
این تجمع براى آفریقا به عنوان بزرگترین قربانى سیاستهاى استكبارى و براى جنوب آفریقا به عنوان بزرگترین قربانى نژادپرستى و براى مردم زیمبابوه كه علىرغم شرایط نامطلوب اقتصادى حاكم بر قاره، با تأمین نیازهاى مادى و معنوى این اجلاس، سخاوت بزرگى از خود نشان دادهاند، حائز اهمیّت است.
از خداوند قادر و حكیم مسألت میكنم كه این فرصت گرانقدر را منشأ خیر و صلاح گرداند.
آقاى رئیس؛ هشتمین دورهى جنبش در شرایط بحرانى ویژهاى آغاز میگردد. در حالیكه قسمت بزرگى از منابع اقتصادى و ثروتهاى جهان در نتیجهى مسابقات تسلیحاتى غرب و شرق و تنش بین دو قطب به هرز میرود، تضاد فزایندهى بین شمال و جنوب هنوز همچون مهمترین مشكل جهان مطرح است. شرایط مبادلهى مواد خام با كالاهاى صنعتى بیش از گذشته به ضرر جهان سوم تغییر یافته، صدور بحران و تشنج، با افزایش تصاعدى صدور تسلیحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتیجهى این ستم مضاعف، مفاهیم رشد و توسعه در بسیارى از مناطق به صورت شعارهایى دستنیافتنى و غیرعملى در آمده است. تاراج ثروتهاى جهان سوم از طریق بحران وامها به منافع نسلهاى آینده نیز تسرى یافته است.
روشهاى آشكار استعمار كهن جاى خود را به شیوههاى پنهانتر، پیچیدهتر و مؤثرترى بخشیده است. نظامىگیرى، استفاده از زور در مناقشات بینالمللى، نقض حقوق واقعى بشر، نقض مقررات انساندوستانه و حقوق بینالمللى، تضعیف نظام چندجانبه، عدم تحمل نظامهاى مستقل از جانب دو قطب موجود، تهدید هستهاى جهان، تولید و كاربرد سلاحهاى امحاى دستهجمعى و متعارف و تخریب محیط زیست انسانى و منافع طبیعى، اوج تازه و مخاطرهانگیزى یافته است.
بحرانهاى اخلاقى كه در واقع زیربناى سایر بحرانهاى جهانى است، بیش از هر زمان انسانیّت را تهدید میكند. جدایى از ارزشهاى ادیان الهى كه مطمئنترین معیارها براى تنظیم رفتار بشر هستند، منجر به هرج و مرج اخلاقى گردیده و بنیادهاى فرهنگى جوامع را به شدت لرزان ساخته است. اشاعهى فساد و فحشاء، روند فزاینده یافته و اساس و بنیان خانواده یعنى سنگ بناى جامعه و مایهى دوام و بقاى نسل در معرض تزلزل و بىبند و بارى فاجعهآمیزى قرار گرفته است.
توفیق در مقابله و مبارزه با وضع انفجارآمیز موجود در گرو تلاش فورى، مستمر، همهجانبه و جهانى است. ناچار این فرصت باید به بهترین نحو مورد استفاده قرار گیرد، و الّا قسمت عمدهاى از مسؤولیت ادامهى بحرانها به عهدهى ما خواهد بود.
آقاى رئیس، رؤساى محترم جمهور و دولتها، هیأتهاى محترم نمایندگى، حضّار ارجمند؛ بیایید لحظاتى جهان بزرگ و پر مسألهى خود را از جایگاهى فراتر از مشكلات مقطعى، موضعى و محلّى بنگریم. این به معناى كوچك و كم اهمیّت انگاشتن مسائلى نیست كه هر یك از آنها ملّتى را در زیر فشارهاى طاقتفرسا له كرده و میلیونها آدمى را در دوزخى از بیعدالتى و فقر و گرسنگى و جنگ و بیمارى و جهل زندانى ساخته است، بلكه براى راه یافتن به قلّهاى است كه در آن فرصتى براى مشاهدهى منشأ و چارچوب همهى آن پدیدههاى غمانگیز، دست دهد و هندسهى معیوب و ناهنجارى را كه بر روابط سیاسى و اقتصادى كنونى جهان و نیز بطور برابر، بر ذهنیّت جلاّدان و قربانیان حاكم است، دیده و شناخته شود.
این تكلیفى بزرگ، همتى بلند و امیدى زوالناپذیر را از آنان كه به چنان واقعیّتى دست یابند، طلب مىكند. اما بیشك كلید حقیقى و قطعى حلّ همهى آن مشكلها را نیز به ما نشان مىدهد و ما را از كجروى و گم كردن جبههى حقیقى و اشتباه دوست و دشمن بر كنار میدارد.
مشكل اصلى در یك جمله آن است كه دنیا، نظام سلطه را پذیرفته است. بگذارید از سخنها و قالبها فراتر برویم، داعیهها و شعارها را با عملها و سیاستها تطبیق كنیم، و نیز استثناهاى معدود و انگشتشمار را هم ملاك قرار ندهیم... خواهیم دید كه نه فقط قدرتهاى بزرگ، ابرقدرتها، تقسیمكنندگان جهان و آنان كه منافع خود را ولو در آن سوى عالم، بر منافع كشورها و ملّتها ترجیح میدهند و طلبكارانه آن را میجویند، بلكه حتّى خود آن كشورها و ملّتها و رهبران نیز سلطهگرى یعنى اولویّت منافع سلطهگران را چون جبر تخلّفناپذیرى، گردن نهادهاند.
اگر نظام سلطه در زمانهاى گذشته به صورت لشكركشى و بردهكُشى امپراتورها تجلّى میكرد، امروز به شكل شبكهى بسیار پیچیدهى جهانى در مظاهر و حوزههاى بسیار متعدد حیات ملّتها ظاهر شده است. نظام سلطه توانسته است براى خود اقتصادى خاصّ، روابط سیاسى ویژه و از همه بالاتر فرهنگ سلطه را ایجاد كند. لذا اگر دیروز براى مقابله با سلطهى امپراتورها آمادگى و دفاع نظامى ملّتها كفایت میكرد، امروز حتّى براى احساس سلطه از سوى ملّتها، نیاز به فعّالیّت و تلاش جدى وجود دارد و مقابله با آن حقیقتاً ابعاد وسیعى یافته است.
زورمندان جهان، امروز فقط به دلیل برخوردارى از ابزارهاى قدرت، تحكم میكنند، مداخله میكنند، قضاوت میكنند، نظام اقتصادى و روابط داد و ستد با ضعفا را یك جانبه تعیین میكنند و حتّى مفاهیم عالى انسانى همچون آزادى، حقوق بشر، تروریسم و امثال آن را به میل خود تفسیر میكنند و خلاصه همه جا بر اساس منافع و تشخیص خود عمل میكنند... و ملّتها و دولتها و رهبران در دنیاى ضعفا هم این همه را چون قضایى آسمانى و عارضهاى بىعلاج تلقّى كرده، حداكثر پس از چند و چونى و با اندك حك و اصلاحى آن را میپذیرند.
زشتترین پدیدهى دوران كنونى تاریخ آن است كه كشورهاى فرودست، هیچ میدان مانورى مگر به آن اندازه كه از طیف منافع یكى از قدرتهاى بزرگ به طیف منافع قدرت دیگر بگریزند، ندارند. آزاد، مستقل و براى خود اندیشیدن و تصمیمگرفتن و خواست و منافع و نظر قلدران عالم را ندیده گرفتن، همان كمبود بزرگى است كه جهان امروز با آن روبرو است. استكبار در شرق و غرب با ستمگریهاى خود، هر روز ستبرتر و حجیمتر میشود و معادلهى قدرت میان اقویا و ضعفا، روزبهروز بیشتر، به نفع اقویا بر هم میخورد.
هیچكس از آسیب نظام سلطه كه بهتدریج همهگیرتر میشود، مصون نخواهد ماند و متأسفانه زمینهى این روند هولناك در خود جهان سوم است: ضعف اراده در رهبران، ترس از رویارویى صریح با استكبار، تكیه بر كمك همین قدرتها، باور نداشتن قدرت مردم و تكیه نكردن به آنان... اینهایند مایههاى اصلى انفعال و ضعف كشورهای جهان سوم و كمك اصلى به توسعهى قدرت استكبار. باید چارهاى اندیشید.
روزگارى ملّتگرایى و ماركسیسم، امیدهایى آفریدند. اما اولى به «بهانهاى براى آتشافروزى میان ملّتهاى همدرد»، تبدیل شد و دومى به «وسیلهاى براى تشكیل یك امپراتورى جدید» و تشدید تضاد و بلوكبندى و در نهایت به پایمال شدن یا اسارت ملّتها. و همواره هر مكتبى كه بر پایههاى لرزان تفكرات مادى بنا شده باشد، چنین خواهد بود.
فرهنگ سلطه، ملّتهاى ضعیف را ذلّتپذیر و معتاد به ستم ساخته است. باید از درون ذاتشان آنان را درمان كرد. باید باورى عمیق به كرامت و قدرت انسان به خدا، به ارزشهاى انسانى راستین، به پوچى قدرتهاى طاغوتى، در انسانها دمید و آنان را با این سلاح كندىناپذیر، مسلّح كرد.
اسلام و همهى ادیان آسمانى، انسان را به چنین ایمانى و كاملاً در جهت عكس فرهنگ سلطه سوق میدهند. متون خدشهناپذیر اسلامى صریحاً دستور میدهد «لاتَظلمون و لاتُظلمون» نه ظلم كنید و نه مظلوم شوید.و مىآموزند كه ستمگرى و ستمپذیرى در یك ردیفند و ستمگر و ستمپذیر، شركای جرم یكدیگرند.
تماشاچى ظلم بودن و بىتفاوت ماندن نیز همانند ظلم و خود، مرحلهاى از آن است. تكیه به قدرت لایزال الهى و ایمان راسخ به مردم، درس دیگر اسلام به ملّتها و رهبران است، كه آنان را به ایستادگى در برابر سلطههاى جهانى تشجیع مىكند و امید موفّقیّت را در آنان پرفروغ میسازد.
این درس بزرگ اسلام، در گذشته و حال جهان، بارها عینیّت یافته و به تجربهاى مسلّم مبدل شده است: هر جا ملتّها یا رهبرانى از رها كردن میدان براى پیشرویهاى متجاوزانه خوددارى كرده و خطرات و زحمات آن را پذیرفتهاند، همهى ابزارهاى قدرت زورمندان بىاثر گشته و راه بر متجاوز بسته شده است. نهضتهاى آزادىبخش پیروز در دهههاى اخیر، و لبنان و افغانستان امروز، نمونههاى مجسم و فراموشنشدنى این مدعایند.
انقلاب اسلامى ایران و تشكیل نظام جمهورى اسلامى، شاهد زنده و فوقالعادهاى است بر بطلان این پندار كه سلطههاى جهانى شكستناپذیر و خواست و ارادهى آن تخلّفناپذیر است. پیام بزرگ انقلاب ما به ملّتهای مقتدر، آن است كه گردن نهادن به نظام سلطهى ارادهى قدرتمندان را فقط به دلیل قدرتشان، مشروعیت بخشیدن، گناه و غلط و خود بزرگترین وسیلهى سلطهى نامشروع است.
انقلاب بزرگ اسلامى ما، راز توفیق در آزمایش عظیم خود را این میداند كه جداً و حقیقتاً به قدرت لایزال الهى و به مردم تكیه كرده و قدرتهاى معارض و مهاجم را شكستپذیر دانسته است.
با این روحیّه است كه ما امروز نظام جهانى ظلم و انظلام را صریح و بىمهابا نفى میكنیم، این را وظیفهى خود دانسته و به پیشرفت آن عمیقاً امیدواریم.
كاربرد این دستور آسمانى و نیز دستورات صریح پیامبر اسلام (صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) در مفاهیم و روابط بینالمللى آن است كه ما نمیتوانیم در قبال تجاوز در هر گوشهى دنیا كه به وقوع پیوندد، بیطرف بمانیم ولو اینكه مستقیماً به منافع ملّى ما مربوط نگردد. اگر جهان سوم به این اصل توجّه كند، عدم انسجام كنونى در برابر تهاجمات امپریالیسم، از میان ما رخت برخواهد بست. چرا جنبش غیرمتعهّدها رسماً اعلام نكند كه بیطرفى اعضاء در قبال هر نوع تجاوز، غیر موجه و تخلّف از اصول جنبش است؟
در اینجا مایلم نظرات خود را در ارزیابى و تقویم وضع كنونى جنبش با استفاده از همین اصل- اصل محكومیت نظام سلطه و سیستم ستمگرى و ستمپذیرى- باز گویم.
آقاى رئیس؛ نفس به وجود آمدن این جنبش، عصیان و طغیانى از طرف كشورهاى مستقل جهان سوم، علیه نظام سلطه بوده است. امروز نیز جهان سوم براى تحرك و سازماندهى تلاشهاى خود، چارچوبى بهتر از غیرمتعهّدها نمیشناسد. ما براى ارزیابى دستاوردها یا ضعفها باید ببینیم جنبش در این مسیر، یعنى رفض نظام سلطه و جایگزین كردن روابط عادلانه چه كرده است؟ از گذشته درس بگیریم و آینده را با پشتوانهى آن، بسازیم.
جنبش در ربع قرنى كه از حیات آن میگذرد دستاوردهاى قابل توجّهى داشته است: تأثیر اجلاس باندونگ در شدت و سرعت بخشیدن به مبارزات ضداستعمارى سبب شد تعداد قابل توجّهى از كشورهاى جهان سوم امنیّت و استقلال خود را در پیوستن به جنبش بدانند. مواضع جنبش در مورد حمایت از نهضتهاى آزادىبخش و مبارزات ضد استعمارى، قدمى قابل تقدیر و شاید منحصر به فرد در صحنهى بینالمللى براى شكستن نظام سلطهى حاكم بر جهان( آن هم در بدترین نوع آن یعنى سلطهى نظامى) به شمار مىآید.
جنبش در حفظ دستاوردهاى اینگونه نهضتها، كه همانا حكومتهاى نوپاى انقلابى و مردمى است، اگر چه تحرك كمترى از خود نشان داده، لیكن بههرحال سهمى را ایفا كرده است.
در مقابله با سلطهى اقتصادى بر كشورهاى جهان سوم، جنبش از سالهاى هفتاد به بعد، طرح نظام نوین اقتصاد بینالمللى را با تلاش فراوان مطرح كرده است كه خود باعث یك آگاهى وسیع بینالمللى شده است، و اگر قدمهاى بعدى با جدیت طرحریزى شود، امید آن میرود كه شكستن شبكهى مخوف مسلّط اقتصادى بر جهان سوم تأثیر بسزایى داشته باشد.
در دههى هفتاد و هشتاد كه تشنّج بین دو قطب در اوج خود بود و كابوس انهدام بشریّت با جنگ اتمى، جامعهى بشرى را به شدت میترساند، جنبش توانست با افكار صلحجویانه و موضع ترغیب به مذاكرات خلع سلاح، تا حدى در كاهش تشنّج حاكم، مؤثّر گردد و هم به روشنگرى در سطح جهان كمكى كرده باشد. بر این دستاوردها باید این را بیفزاییم كه تأثیر جنبش در سازمان ملل، بتدریج تا آنجا افزایش یافته كه رأى غیرمتعهّدها به عنوان یك مجموعه مطرح شده است.
این از یك جهت سلطهى وسیع ابرقدرتها را بر سازمان ملل به خطر انداخته و از سوى دیگر قدرت ملّتها را -ولو بسیار محدود- نمایانگر ساخته است. احساس خطر ابرقدرتها در برخوردهاى اخیر امریكا با سازمان ملل كاملاً محسوس است.
این نقاط مثبت... اما واقعبینانه، باید ناتوانیهاى جنبش را نیز مطرح كرده، بیپرده و رها از قالبهاى تعارفآمیز، آن را بررسى كنیم، این به ما در جستجو از راهى نو براى آینده، كمك خواهد كرد.
آقاى رئیس؛ آیا هیچ جنایتى زشتتر از اشغال نظامى یك كشور یا اقدام به تجاوز براى دستیابى به سلطهى سیاسى و اقتصادى بر یك ملّت وجود دارد؟ در ربع قرن اخیر، تعدادى از ملّتهاى محروم جهان سوم و دولتهاى نوپاى مردمىِ آنان قربانى چنین اقداماتى شدهاند، آیا جنبش توانسته است علیه متجاوز در آنگونه موارد یك فشار قوى بینالمللى ایجاد كند؟ جنبش غالباً حتّى از موضعگیرى صریح، یعنى كمترین كارى كه از آن انتظار میرود سر باز زده و در آن موارد محافظهكارانه عمل كرده است.
از جنبش البتّه توقّع نیست كه مانند یك پیمان نظامى وارد معركه شود، لیكن این انتظار هست كه شجاعانه و صادقانه از حقّ و از مظلوم و قربانى تجاوز و سلطهطلبى دفاع كند. ملّتها انتظار دارند كه زد و بند قدرتها به جنبش سرایت نكند و- ترفندهاى دیپلماتیك و ریاكارانهى متداول در آن جاى نداشته باشد.
در زمینهى سلطهى اقتصادى، امروز شاهد آنیم كه كشورهاى توسعه یافتهى صنعتى، مواد اولیّه و منابع طبیعى جهان سوم را به هر بهایى كه خود میخواهند میبرند و از نیروى كار ارزانِ آنان به هرگونه كه مایلند استفاده میكنند و محصولات صنعتى خود را به هر بهایى كه منافع اقتصادیشان ایجاب كند، به این كشورها میفروشند. شبكهى مخوف اقتصادى وابسته به قدرتهاى بزرگ، چنان امور كشورها را به دست گرفته كه رفته رفته و منفعلانه، این فكر در ذهنها رشد میكند كه در دیگر امیدى به نجات نباید داشت.
فرهنگ سلطه از هر سو منافع اقتصادى را براى سلطهگران تضمین میكند و اگر حركتى رهایىبخش در جایى آغاز گردد و ملّتى بیدار شود، ابتدا با به كارگیرى همهگونه حیّل، به خاموش كردن آن میپردازند و اگر علىرغم آنان آن ملّت پیروز شد، آنگاه هجوم نظامى، اقتصادى، سیاسى و تبلیغاتى... شروع میشود.
ببینید شیطان بزرگ در نیكاراگوا چه میكند! و در مورد انقلاب اسلامى ایران چه كرده و میكنند! متأسفانه در قبال این همه جنایت و فضاحت آن تحركى كه باید و انتظار میرود، در جنبش مشاهده نمیشود.
آقاى رئیس؛ بگذارید با صراحت اعلام كنم كه ریشهى این ضعف خطرناك جنبش ما در دو چیز است: اول كنار گذاشتن اصول پایهى نخستین و دوم عدم احساس مسؤولیّت اعضاء در قبال مسائل جهانى.
امروز در بین اعضاى جنبش، كشورهایى هستند كه در میان ملّت خود حتّى نمیتوانند نامى از اصول عدم تعهّد ببرند؛ زیرا كشورشان مركز تاخت و تاز اجانب است و ثروتشان هر روز به وسیلهى قدرتهاى مسلّط به تاراج میرود و دولتشان عروسك قدرتهاست. از چنین حكومتهایى آیا میتوان انتظار قیام بر ضد سلطه را داشت؟ كشورهاى دیگرى هم هستند كه هر چند از استقلال نسبى برخوردارند لیكن عافیّت را بر مسؤولیّت جهانى خود ترجیح داده و سلامت امروز را به بهاى تسلیم فردا خریدهاند.
آقاى رئیس؛ من به عنوان رئیس جمهور كشورى كه نظامش ثمرهى قیام وسیع و خونین مردمى علیه بزرگترین طاغوتهاى زمان یعنى امپریالیسم امریكاست، و حكومتش پرچمدار شجاع ارزشهاى الهى است و از نخستین روز كشورش آماج همهگونه تهاجمات قدرتها و نوكران آنان بوده و هست، با همهى احترام و اعتقادى كه به این جنبش دارم، اعلام خطر میكنم كه اگر جنبش به یك اقدام اساسى و زیربنایى در رفع مشكلات ریشهاى خود دست نزند، آیندهى آن در خطر جدى خواهد بود و امید ملّتها از آن سلب خواهد شد.
این اقدام و اصلاح میتواند حول محورهایى باشد كه من اكنون آنها را ارائه میكنم. این پیشنهادها محصول تجربهاى است كه پشتوانهى آن سالهاى متمادى مبارزهاى بىامان با استكبار است و از دستاوردهاى آن همین بس كه قدرتهاى بزرگ را از نیروى مقاومت و نیز قدرت نفوذ در دل ملّتها، دچار حیرت ساخته است.
اولین اقدام ضرورى، احیاى اصل عدم تعهّد است. این یك مطلب جامع و كامل است.
یعنى اولاً: دولتهایى كه عضو جنبشند، باید اصول آن را در روابط خود با دولتهاى دیگر كاملاً مراعات كنند. روح اصلى آن مقاومت و رفض هر نوع سلطه است. كاملاً بیمعنى است كه دولتهایى عضو جنبش باشند، درعینحال پایگاه نظامى یا امكانات لازم براى تسلّط اقتصادى، سیاسى و فرهنگى را در اختیار ابرقدرتها بگذارند. و از آن زشتتر اینكه به تجاوز نظامى یا تهاجم اقتصادى اقدام كنند.
ثانیاً: فكر عدم تعهّد و ارادهى مقاومت در مقابل هجوم سلطه باید به نحو وسیع در میان ملّتها تبلیغ شود. كه هیچ پشتوانهاى براى مقابلهى جدى با قدرتهاى سلطهگر، بهتر از آمادگى مردم نیست.
دومین اقدام لازم، زنده كردن روحیّهى احساس مسؤولیّت در قبال مسائل جهانى، در كلیّهى اعضاء است.
جنبش باید پرچمدار عدل و مقابله با سلطه در جهان باشد. اگر قدرت جلوگیرى مستقیم از هجوم و تجاوز علیه ملّتها وجود ندارد، باید فریاد علیه متجاوز و ظالم و دفاع از حقّ قربانیان ظلم و سلطه باشد.
این مایهى حقارت است كه در این ربعِ قرن به كشورهاى مختلف، به خصوص دولتهایى كه محصول انقلاب و حركتهاى وسیع مردمى بودهاند و آزادى و عدم تعهد را با جانفشانى به دست آوردهاند، این همه تجاوز و خیانت بشود و جنبش از خود حركتى شایسته نداشته باشد. وجود چنان روحیه و احساسى میتواند براى اعضاى جنبش، به عنوان یك ارزش و ملاك تقدم محسوب شود.
به راستى چرا بین كشورهایى كه با انقلابى مردمى و خونین طى سالهاى متمادى موفّق شدهاند طاغوت را براندازند و سلطهى ابرقدرتها را در هم بشكنند و به صف غیرمتعهّدها بپیوندند و كشورهایى كه اگر نگوییم حافظ منابع قدرتها در جنبشند حتماً وجودشان تشریفاتى است، نباید تفاوتى قائل شد؟ جنبش باید در دفاع از حقوق ملّتهاى جهان سوم و در شكستن شبكهى سلطه، الگوى شجاعت و قاطعیت باشد و این با مصلحتاندیشىهاى متداول امكانپذیر نیست.
سومین موضوع اساسى، گسترش حوزهى فعّالیّت غیرمتعهّدها است: از آنجا كه فعّالیّت نظام سلطه تنها در بعد سیاسى نیست، بلكه توانسته است منطق فرهنگى خاصّ خود و شبكهى اقتصادى و تبلیغاتى وابسته به خود را نیز به وجود آورد، دفاع در مقابل آن نیز باید همهجانبه باشد.
به نظر ما گوهر انسانى بشر است كه محور اصلى است و لذا كارهایى كه بعد فرهنگى دارد باید زمینهى وسیعى را به خود اختصاص دهد. از سوى دیگر، افزایش بصیرت و آگاهى سیاسى ملّتها سد محكمى در مقابل سیل بنیانكن فرهنگ سلطه كه همواركنندهى راه نفوذ نظامى، سیاسى و اقتصادى و برقرار نگهدارندهى شبكهى سلطه است، خواهد بود.
اقتصاد جهان سوم، زیر نظام سلطه به وضع طفیلى كنونى افتاده و از این طریق دولتهاى جهان سوم یكى پس از دیگرى مجبور شدهاند به سلطهى سیاسى در قبال تسهیلات موقّت اقتصادى تن بدهند.
این در حالى است كه جهان سوم از ثروتهاى خدادادى فراوانى برخوردار است. مواد اولیّه، منابع انرژى و ذخائر طبیعى به رایگان در اختیار قدرتهاى اقتصادى جهان گذاشته میشود، چرا؟ عقبماندگى علمى و فرهنگى و صنعتى، ظاهر قضیه است و روح آن متأثّر از نظام اختاپوسى سلطه است.
غیرمتعهّدها میتواند و باید با تصویب و اجراى دستهجمعى برنامههاى ویژه، به مقابلهى جدى با خطر تسلیم جهان سوم در قبال قدرتهاى اقتصادى برخیزد. براى استقرار روابط منطقى و عادلانه بین كشورهاى توسعهیافته و جهان سوم، جنبش باید وظیفهى اصولى خود را، با تسهیل همیارى بین اعضاء ایفا كند.
مطلب چهارم تدوین معیارها و ضوابط عملى برمبناى اصول جنبش براى برخورد اصولى با حوادث و مسائل بینالمللى است. این مسائل بسیار متعدد و متنوع است و جنبش نمیتواند در هر موضوع به نحو منفرد، اقدام به بررسى كند. گذشته از عدم امكان عملى، خطر دوگانگى قضاوت در مورد مسائل مشابه به وجود مىآید كه متأسفانه مثالهاى متعددى از آن در دست است.
مسألهى تجاوز، مسألهى روابط اقتصادى حاكم و مجموعهى حقوق بینالمللى از زمینههاى بسیار حساس و ضرورى فعلى هستند. همچنین همكاریهاى منطقهاى در چارچوب غیرمتعهّدها و ایجاد هستههاى منطقهاى براى مقابله با تهاجمات دو بلوك و كمك به پیشرفت و توسعهى كشورها و دفع نقیصهى نیروى اجرایى جنبش، از اولویّت برخوردار است.
اجازه بدهید در اینجا به یكى از مهمترین نكات اشاره كنم. روند پیوستن كشورها به جنبش در ربع قرنى كه از حیات آن میگذرد داراى شتاب چشمگیرى بوده و امروز اكثریّت ملّتها را در بر گرفته است. پس مسلّماً جنبش در این مرحله از حیات خود موظّف است:
اولاً یك خط مشى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى براى ادارهى جهان تدوین كند و به جاى صرفاً مقابله با مشكلات، به طور فعّال در تعیین مسیر حركت جامعهى جهانى مداخلهى مؤثّر داشته باشد.
ثانیاً: به هدف جدیدى در مبارزهى تاریخى خود یعنى گشودن یك جبههى فرهنگى و ارزشى بپردازد. دُوَل فاتح در جنگ دوم جهانى و بهویژه سردمداران دو قطب سیاسى، مبانى ارزشى، اخلاقى و فرهنگى خود را از طریق روابط و حقوق بینالمللى موجود كه اكثراً زاییدهى دوران بعد از جنگ است، به سایر ملل تحمیل كردهاند و جهان سوم در تعیین آن مبانى ارزشى حداكثر نقش دست دومى را ایفا كرده است.
اعلامیّهى جهانى حقوق بشر و مبانى قضاوت سازمانهاى بینالمللى در خصوص مسألهى حقوق بشر به هیچ وجه از ارزشهاى الهى و جهان سومى متأثّر نیست.
ثالثاً: روابط بین كشورهاى غیرمتعهّد را مستقل از ارزشهاى مادیگرانهى غیر جهان سومى تنظیم سازد. اكثریّت آراء در اكثر مجامع بینالمللى متعلّق به ما است. این قدرت را باید در تدوین حقوق بینالمللى اعمال كنیم.
متأسفانه نه تنها غیرمتعهّدها بلكه همهى نهادهاى بینالمللى مقررات و ضوابط مصوب خود را بدون ضمانت اجرایى رها كردهاند. به همین دلیل نقض مقررات و قوانین بینالمللى به نسبت افزایش مطامع و منافع، سیر صعودى داشته است.
كشورهاى جهان سوم بیش از سایر كشورها از قِبل نقض مقررات بینالمللى صدمه دیدهاند. عدم انسجام این كشورها موجب گردیده كه به تنهایى در برابر مجموع فشارها و تهاجمات قرار گیرند. راه حلّ این مشكل، ایجاد یك نظام نوین حقوق بینالمللی است.
این نظام مبتنى بر سه پایه است؛ اول اینكه فصل مشترك ارزشهاى ملل بالسویه و بدون تبعیض، زیر بناى توسعهى حقوق بینالمللى قرار گیرد. اگر چه كشورهاى غیرمتعهّد توانستهاند در بیست و پنج سال اخیر تا حد زیادى مقررات بینالمللى موجود را در جهت حفظ منافع كشورهاى جهان سوم تعدیل كنند ولى تحمیل مبانى ارزشى قدرتهاى بزرگ در ساختار اولیّهى نظام موجود نتیجهى نهایى را به سود آن قدرتهاى تثبیت كرده است.
دوم اینكه مقررات و حقوق بینالمللى باید تأمین عدالت را به جاى حفظ وضع موجود به عنوان هدف قرار دهد.
سوم اینكه تبعیض ناپذیرى این حقوق و مقررات قاطعاً تضمین گردد و روند كنونى كه هر تصمیمگیرى خلاف مصالح یكى از قدرتهاى صاحب حقّ «وتو» را ناممكن میسازد متوقّف شود. برقرارى حقّ «وتو» به عنوان بزرگترین ضعف، همهى فایدهى سازمان ملل را زیر سؤال برده است. بجاست، شعار همیشه زندهى حذف حقّ «وتو» را بار دیگر تكرار و بر این نكته تأكید كنیم كه كوچكترین توجیهى براى ادامهى آن وجود ندارد.
به نظر ما ضرورى است كه بر نقض مقررات بینالمللى در روابط بین اعضای جنبش یك نظارت دائمى اعمال شود و شیوهاى براى اتّخاذ سیاستهاى تنبیهى علیه هر نوع تجاوز پیشبینى گردد. دیگر اینكه خلأهاى حقوقى موجود بخصوص در زمینههاى منع استفاده از زور، منع تجاوز و رعایت مقررات انساندوستانهى زمان جنگ یا صلح، رعایت حقوق بشر و منع كاربرد سلاحهاى ضد بشرىِ دستهجمعى از قبیل سلاحهاى شیمیایى، به ابتكار غیرمتعهّدها پر شود. اجلاسها فرصت مغتنمى براى این كار است.
آقاى رئیس؛ بهترین محك براى سنجش كارایى نظام بینالمللى حاكم، ملاحظهى تاریخ آفریقاى جنوبى و عملكرد سازمانهاى بینالمللى در قبال تجاوزات رژیم نژادپرست است. كمتر حكومتى در تاریخ معاصر به اندازهى رژیم نژادپرست، جامعِ جمیع صفات رذیله بوده و دولتى به خاطر جنایات خود به این اندازه مورد محكومیّت و ابراز تنفّر قرار گرفته؛ بنابراین دیگر بهانهاى براى انفعال مجامع بینالمللى باقى نیست.
با این وصف، در حالى كه قرن بیستم به پایان خود نزدیك میشود، هنوز فضاى تنفّس براى ادامهى حیات رژیم پرتوریا بازمانده است. مشكل آفریقاى جنوبى تنها یك مشكل آفریقایى نیست. هتك ارزشهاى والاى انسانى در هر گوشهى زمین، تجاوز به حقوق همهى بشریّت محسوب میگردد؛ بنابراین ادامهى كمكهاى امریكا و برخى از كشورهاى اروپایى به رژیم پرتوریا و بىاعتنایى به تحریمهاى همهجانبهاى كه با دهها قطعنامه و بیانیّه توصیّه و تصویب شده، باید از سوى غیرمتعهّدها، تجاوز به حقوق همهى كشورهاى عضو تلقى و محكوم گردد و مورد تنبیه قرار گیرد.
جمهورى اسلامى ایران، به عنوان یك وظیفهى اسلامى و ملّى و نیز یك وظیفهى بینالمللى، نه تنها قطع صدور نفت، بلكه تحریمى كامل و همهجانبه را علیه رژیم پرتوریا اعمال داشته و تلاش نموده كه حداكثر توان و امكانات خود را در راه نابودى نژادپرستى، استقلال نامیبیا و كمك به سركوبى تجاوز به كشورهاى خط مقدم به كار گیرد. این سیاست بدون هیچ تعلل باید از جانب كلیّهى اعضاء، اعمال گردد و به صورت خط مشى در آید.