دومین روز جشنواره فجر در برج میلاد با «قصهها»ی سیاه مادربزرگ روشنفکران در روز سفید و برفی برج میلاد شروع شد و با کلیشه های مرگ و مهاجرت به کار خود پایان داد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از فارس، دومین روز جشنواره فیلم فجر در برج میلاد در حالی با هوای سرد و برفی آغاز شد که بسیاری در این خیال خام که مادربزرگ سینمای روشنفکری «قصه ها»ی خود را بار دیگر به زیبایی مطرح می کند خود را با زجر تمام به فجر رسانده بودند.
* شعارهای «بنی اعتماد» و لالایی برای پررویی
اما قصه های رخشان بنی اعتماد دیگر حتی برای قدیمی های عاشق سینما نیز گوشخراش و پر از شعارهای کلیشه شده همیشگی بود؛ به ویژه یک ربع آخر فیلم که لالایی مادربزرگ سینمای روشنفکری برای جوجه روشنفکرهایش بود و همگان را به خواب برد؛ به قول اهالی خانه سبز آنگاه که می گفتند "خواب خوشی داشته باش؛ با پررویی با ما باش".
بنی اعتماد نه تنها در فیلمش با شعار فیلمسازی شعار دادن نیست به دامن شعاردادن افتاده بود بلکه در نشست خبری خود بعد از فیلم هم شعار داد و گفت که « من ترجیح میدهم همچنان بیانیه بسازم».
* «روزگاری عشق و خیانت» داستانی مهم با پرداختی ضعیف
«روزگاری عشق و خیانت» اما فیلم بهتری نسبت به فیلم صبحگاهی جشنواره بود؛ هر چند داستان خوب و مهمی برای آن انتخاب شده بود اما شخصیت های آن و داستان پردازی آن با مشکلات عدیده ای روبرو بود.
داستان تلاش های صهیونیست ها برای گرفتن بخش های آباد سرزمینی آذربایجان ایران با کمک رژیم پهلوی و داستانی رفت و برگشتی بین حال و گذشته با گریم های نامناسب از مردان و زنان در گذشته که نشان از نا آشنایی به گذشته داشته است.
بیلبوردهای بزرگی در مغان با عکس های شاه و فرح که معلوم نیست آیا آن زمان چنین بیلبوردهایی بوده یا نه و هزاران نقض داستانی همه و همه نشان از یک آشفتگی در بیان دارد.
آشفتگی ای که شاید نه از تحقیق مناسب بلکه از اجرای نامناسب برخاسته است؛ اصرار نامفهمومی بر ساختن داستانی در حال دارد و اصرار عجیبی در بیان چندین داستانک جداگانه در گذشته را یدک می کشد که نه تنها از پس داستانک ها برنیامده بلکه از پس بیان داستان مهم و واقعی خود برنیامده است تا جایی که بیننده پس از پایان فیلم می پرسد که آیا این فیلم واقعی بود؟!!
* «زندگی جای دیگری است»؛ تلاشی نیکو برای نشان دادن تحول؛ همچنان در گیر برخی کلیشه ها
فیلم بعدی جشنواره فجر در برج میلاد فیلم «زندگی جای دیگری است» بود فیلمی که اگر چه تلاش می کرد تحول شخصیتی نقش اصلی خود با بازی حامد بهداد را به تصویر بکشد اما به نظر منتقدان نتوانسته بود از پس این امر کامل برآید.
داستان مردی مطلقه با دو فرزند با مشکلات فرزندان طلاق، خدمتکاری که آن را به عقد موقت خود درآورده و همسرش در آن سوی قضیه که با مشکلاتی دیگر دست به گریبان است.
مردی که در شغل بهیاری خود برایش مرگ دیگران عادی شد با خبر می شود که به علت تومور مغزی سه ماه بیشتر زنده نخواهد بود و اینک از پس این اتفاق نه تنها مرگ دیگران برایش عادی و بی اهمیت نیست بلکه سعی می کند زندگی خود را سروسامان دهد.
«زندگی جای دیگری است» تلاش نیکویی کرده تا نشان دهد که حیات و زندگی در جایی فراتر از روزمرگی های عادی ماست و در این بین توانسته بود تا حدی به خواسته خود نزدیک شود اما به عقیده منتقدان همچنان در برخی کلیشه های معمول چنین داستان هایی مانده است.
* «مردن به وقت شهریور» و «ملبورن» کلیشه خانواده بحران زده
اما جشنواره در روز سوم شاهد تاخیر در پخش بود به گونه ای که با بیش از ۱.۵ ساعت فیلم «مردن به وقت شهریور» برای برج نشینان اکران شد.
این فیلم ساخته «هاتف علیمردانی» اما هنوز و هنوز با تمام سخنانی که در تقبیح سینمای «ونک به بالا» می شود در همان فضا سیر می کرد فضایی آکنده از دغدغه ها و دعواهایی نه از جنس مردم بلکه از جنسی دیگر؛ جنسی که اگر چه آنها هم آفتی برای جامعه امروز ماست اما دغدغه ۷۰ میلیون ایرانی را به تصویر نکشیده است.
این بار نیز داستان فرزندان طلاق اما به روایتی دیگر، تلاش برای زدن گروه موسیقی زیرزمینی و روایت از زندگی که هیچ تناسبی با زندگی امروزین مردم ایران ندارد و نهایتا با همان کلیشه سری که به سنگ می خورد به پایان می رسد
و اما فیلم پایانی روز گذشته «ملبورن» ساخته «نیما جاویدی» بود، کلیشه ای از سخنانی از جنس اصغر فرهادی از نوع سینمای شکاک و بار دیگر درباره مهاجرت به روی پرده برج میلاد نشست.
این فیلم اما قصه اش را کامل می کند و بیننده را پا در هوا رها نمی کند و بار منفی داستان متعلق به آدمهای آن است که تلاش برای مهاجرت دارند.
* شعارهای «بنی اعتماد» و لالایی برای پررویی
اما قصه های رخشان بنی اعتماد دیگر حتی برای قدیمی های عاشق سینما نیز گوشخراش و پر از شعارهای کلیشه شده همیشگی بود؛ به ویژه یک ربع آخر فیلم که لالایی مادربزرگ سینمای روشنفکری برای جوجه روشنفکرهایش بود و همگان را به خواب برد؛ به قول اهالی خانه سبز آنگاه که می گفتند "خواب خوشی داشته باش؛ با پررویی با ما باش".
بنی اعتماد نه تنها در فیلمش با شعار فیلمسازی شعار دادن نیست به دامن شعاردادن افتاده بود بلکه در نشست خبری خود بعد از فیلم هم شعار داد و گفت که « من ترجیح میدهم همچنان بیانیه بسازم».
* «روزگاری عشق و خیانت» داستانی مهم با پرداختی ضعیف
«روزگاری عشق و خیانت» اما فیلم بهتری نسبت به فیلم صبحگاهی جشنواره بود؛ هر چند داستان خوب و مهمی برای آن انتخاب شده بود اما شخصیت های آن و داستان پردازی آن با مشکلات عدیده ای روبرو بود.
داستان تلاش های صهیونیست ها برای گرفتن بخش های آباد سرزمینی آذربایجان ایران با کمک رژیم پهلوی و داستانی رفت و برگشتی بین حال و گذشته با گریم های نامناسب از مردان و زنان در گذشته که نشان از نا آشنایی به گذشته داشته است.
بیلبوردهای بزرگی در مغان با عکس های شاه و فرح که معلوم نیست آیا آن زمان چنین بیلبوردهایی بوده یا نه و هزاران نقض داستانی همه و همه نشان از یک آشفتگی در بیان دارد.
آشفتگی ای که شاید نه از تحقیق مناسب بلکه از اجرای نامناسب برخاسته است؛ اصرار نامفهمومی بر ساختن داستانی در حال دارد و اصرار عجیبی در بیان چندین داستانک جداگانه در گذشته را یدک می کشد که نه تنها از پس داستانک ها برنیامده بلکه از پس بیان داستان مهم و واقعی خود برنیامده است تا جایی که بیننده پس از پایان فیلم می پرسد که آیا این فیلم واقعی بود؟!!
* «زندگی جای دیگری است»؛ تلاشی نیکو برای نشان دادن تحول؛ همچنان در گیر برخی کلیشه ها
فیلم بعدی جشنواره فجر در برج میلاد فیلم «زندگی جای دیگری است» بود فیلمی که اگر چه تلاش می کرد تحول شخصیتی نقش اصلی خود با بازی حامد بهداد را به تصویر بکشد اما به نظر منتقدان نتوانسته بود از پس این امر کامل برآید.
داستان مردی مطلقه با دو فرزند با مشکلات فرزندان طلاق، خدمتکاری که آن را به عقد موقت خود درآورده و همسرش در آن سوی قضیه که با مشکلاتی دیگر دست به گریبان است.
مردی که در شغل بهیاری خود برایش مرگ دیگران عادی شد با خبر می شود که به علت تومور مغزی سه ماه بیشتر زنده نخواهد بود و اینک از پس این اتفاق نه تنها مرگ دیگران برایش عادی و بی اهمیت نیست بلکه سعی می کند زندگی خود را سروسامان دهد.
«زندگی جای دیگری است» تلاش نیکویی کرده تا نشان دهد که حیات و زندگی در جایی فراتر از روزمرگی های عادی ماست و در این بین توانسته بود تا حدی به خواسته خود نزدیک شود اما به عقیده منتقدان همچنان در برخی کلیشه های معمول چنین داستان هایی مانده است.
* «مردن به وقت شهریور» و «ملبورن» کلیشه خانواده بحران زده
اما جشنواره در روز سوم شاهد تاخیر در پخش بود به گونه ای که با بیش از ۱.۵ ساعت فیلم «مردن به وقت شهریور» برای برج نشینان اکران شد.
این فیلم ساخته «هاتف علیمردانی» اما هنوز و هنوز با تمام سخنانی که در تقبیح سینمای «ونک به بالا» می شود در همان فضا سیر می کرد فضایی آکنده از دغدغه ها و دعواهایی نه از جنس مردم بلکه از جنسی دیگر؛ جنسی که اگر چه آنها هم آفتی برای جامعه امروز ماست اما دغدغه ۷۰ میلیون ایرانی را به تصویر نکشیده است.
این بار نیز داستان فرزندان طلاق اما به روایتی دیگر، تلاش برای زدن گروه موسیقی زیرزمینی و روایت از زندگی که هیچ تناسبی با زندگی امروزین مردم ایران ندارد و نهایتا با همان کلیشه سری که به سنگ می خورد به پایان می رسد
و اما فیلم پایانی روز گذشته «ملبورن» ساخته «نیما جاویدی» بود، کلیشه ای از سخنانی از جنس اصغر فرهادی از نوع سینمای شکاک و بار دیگر درباره مهاجرت به روی پرده برج میلاد نشست.
این فیلم اما قصه اش را کامل می کند و بیننده را پا در هوا رها نمی کند و بار منفی داستان متعلق به آدمهای آن است که تلاش برای مهاجرت دارند.