شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۲۷۱
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۰
باز هم تخریب قبور شهدا
این تصاویری که میبینید مزار شهدای شهرستان سبزوار است شهر دارالمومنین که کسی ناله اش به هزار توی ادارات سبزوار نمیرسد ناله ها فراوان اما سنگ صبور قلیل و کم ..
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

س ن (سر در نوشت ) : سلام و صلوات به روح تمام کسانیکه از نفس افتادند تا ما از نفس نیافتیم…قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم…به خاک افتادند تا ما به خاک نیافتیم.

به ما چیزی نگویید ، ما داریم چهار سال است تربتشان را و خرابه هایشان را میبینیم . به ما چیزی نگویید ، برای ما دل خوشی نمانده که باز هم به لبخند هایتان لبخند تحویل دهیم . اگر لازم باشد و شایسته که جایی بین این دنیا آباد ترین جاها باشد مزار همین شهیدان است که دارالشفای ماست . در همین چند سالی که به بهانه ی نوسازی و یکسان سازی این تربت ها را مخروبه ای کرده اید و  پناهگاههای ما را خراب نموده و به هم زده اید، نگویید که بودجه نبوده که هر چه بودجه در این مملکت باشد متعلق به اینان است که مملکت را نجات دادند و ماییم که اجاره نشینشان هستیم و بواقع مملکت مال این هاست .و کوتاهی خودتان را گردن بودجه نبودن نیندازید شما باید میرفتید و هزینه را در ابتدا تهیه می کردید و بعد نه تخریب که مرمتی در خور شان را شروع می کردید. نگویید این ها عزیزان ما هم هستند که اگر قبر عزیزی از عزیزانتان را به ما نشان دهید که خراب کرده اید و چهار سال طول کشیده درست کردنش میفهمیم عزیزان شما هم هستند نگویید که ما رفیقهای این ها بوده ایم …که ملاک حالتان است…نگوید برادر ما هم بین این شهداست که شما او را برادر میخوانید آیا او هم؟؟؟… البته نه انها مهربان تر از این حرف ها هستند و این فراموشی گریبانگیر ما و شماست

 

 

مگر بدهکاریشان چه بوده که حال همین چند سنگ قدیمی ولی با صفا  را هم دریغ کرده اید و مزار زیبایشان را این گونه به هم زده اید؟جان خواستید دادند خانواده ؟ فرزند ؟ مادر ؟ همسر ؟ و … چه نداده اند …آیا این رسم جبران محبت است ؟؟… خودتان بگویید ما مرده ایم یا آنها  ؟ ما خفه شده ایم در دنیایمان یا آنها ؟ آیا ما در منجلاب دغدغه های کاری و زندگی های پر زرق و برق و خیابانهای پر از آتش و لجنزار گناهمان فرو نرفته ایم و گم نشده ایم ؟ به کجا پناه ببریم ؟ ما و لاتحسبن الذین قتلوا را باور داریم و میدانیم آنها نمرده اند و گاه در حنجره های ما صدایی از آنها می آید … ولی شما همه چیز را در ظاهر میبینید. ظاهر ، ظاهر و ظاهر .

میشنوید صدای ناله های این مادر را در کنار فرزندش …میدانم نمیشنوید … چه مادران و پدرانی که به امیدی که خانه ی آباد فرزندشان را ببیند سر بر همین خاک گذاشتند و خانه ی آن دنیایی آنها را دیدند …و شما باز هم در این تلاش لاک پشتیتان برای مثلا مرمت و آباد کردن دست و پا میزنید …

بگویید ببینیم آیا زنده نگه داشتن یاد شهدایی که شما دارید نان مثلا خدمت به آنها و خانواده ی آنها را میخورید این است؟ آیا اداره ی که مسوولش هستید به نام همین ها نیست و آیا شما به نوعی جیره خور و نمک خور شهدا نیستید ؟…

شهید پروانه ؛ وصیتنامه ای که روی سنگت بود را شاید دیگر در این طرح نوسازی کسی نبینند …شهید محمدیانی شاید دیگر جوانان ما با آن صورت زیبایت آشنا نشوند …همان صورتی که چشمانت از پس همان عکس با همه حرف میزد شجیعی عزیز .شمس آبادی عزیزفرومندی ….موزه ی تاریخی و دل انگیز ما را دارند با تفکرات عقب مانده ی خودشان مثلا درست میکنند…

تنوعی که مزارهای شهدا داشت و هر کدامِ آن زنده های جاوید، حال و هوای دیگری به زائران و دلسوختگان میداد . یکسان سازی یعنی چه ؟ میشود معنی اش را ما هم بفهمیم؟ کسی در این شهر ارواح و مردگان نیست که بتواند کاری بکند که دیگر کاری به پناهگاه های ما نداشته باشند این جا مال همه است و مال شما نیست ، آن را ملک شخصی خودتان ندانید … که هر از گاهی هر بلایی خواستید سرش بیاورید

این جایی که میبینید نمونه ی سادگی و صداقت و صفا ، جامانده از طرح یکسان سازی و یا نو سازی شما …و لذتی دارد در کنار این بنایی که به دست افرادی که شاید رفیق های صمیمی یاران شهید علم الهدی بوده اند و مطمئنا با قداست و مخلص و با اعتقاد ساخته شده است…

لطفا اینجا را خراب نکنید….

 

آن زمان ها هر شهیدی را می آوردند رفقایش دورش را می گرفتند و  برای او سنگ مزار میگذاشتند و اشک میرختند و جای دست و پا و قدمهایشان یادگاری این جا بود ولی شما همه ی آن یادگاری ها را خراب کردید چقدر از رد پای شهید محمدیانی بر همین مزار ها بود این جاها برا ی ما گذشته ی با عظمت و آثار باستانی با افتخار ماست؟

آیا اگر شما را مسوول اداره میراث فرهنگی میگذاشتند همه ی بناها و یادگاری های قدیمی و پیشینه ها و افتخارات ملتمان را تخریب میکردید تا نوسازی کنید و یا آن ها را مرمت می کردید ؟ لابد چیز هایی فهمیده اند که شما را مسوول اداره ی میراث فرهنگی نگذاشتند …

 

کجاست حالا آن رد پاها ، رد دستها؟ جای آن اشکها؟ میشود بگویید؟ شهیدشجیعی تا قبل از شهادتش چه شبها و چه روز ها این جا کنار دوستانش درددل می کرده . کو جای پای او؟ پروانه آن زمانی که اخراجت کردند یادت است الان هم جای پایت و حضورت را دارند پاک میکنند ولی گمان کرده اند …نه ، جای تو قلب ماست.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار