حاج عبدالله والی را نه تنها رزمندگان جنگ سخت که رزمندگان جنگ نرم هم به خوبی می شناسند. هم او که با این جمله در بیان امام خامنه ای جای گرفت که فرمودند: او تابلو نصب نکرد، برای خدا کار کرد، کار برای خدا در تاریخ ثبت می شود.
به گزارش شهداي ايران به نقل از جوان، امام خامنه ای بحق فرمود که کار حاج عبدالله والی و امثال ایشان کاری بود که تابلوی منیت نداشت. منیتی که نخواهد گذاشت کار اصلی ات را انجام بدهی و به نتیجه ای که باید برسانی اش. حاج عبدالله والی همتش از نوع ایثار بود؛ ایثاری که باعث شد 23 سال با درد مردم محروم بشاگرد زندگی کند و عاقبت نیز با همان درد بمیرد. مردی که در سالیان دراز حضور در بشاگرد 12 بار مبتلا به بیماری مالاریا شده بود.
والی بشاگرد
پدرش مداح بود، مداحی از محله دولاب تهران. «مرشد نصرالله» ارادت خاصی به اباعبدالله الحسین(ع) داشت. هشتمین روز از اسفند 1327 صاحب نخستین فرزند خود به نام «عبدالله» شد. عبدالله با نان، اشک و آه روضه های اباعبدالله بزرگ شد. عبدالله شاگردی باهوش بود و در کنار درس خواندن هایش اهل مسجد و قرآن و دعا...
عبدالله که بزرگ تر شد، غم فقر و نیاز مردمانش هم با او بزرگ می شد. اصلی ترین کار عبدالله حالا دیگر شده بود رسیدگی به خانواده های نیازمند و ایتام. با نزدیک شدن روزهای انقلاب، همزمان با اشتغال در یکی از شعب بانک صادرات، مبارزه سیاسی و انقلابی حاج عبدالله در جریان انقلاب به صورت جدی آغاز شد. او در یاری مقتدای خود، امام خمینی به جمع مبارزان علیه رژیم طاغوت پیوست و در بهمن سال 1357 در کمیته استقبال از حضرت امام قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب ارادت عبدالله به ولایت او را به کردستان وخدمت به مردم در کنار دفاع و مبارزه در غائله کردستان کشاند.
اما آغاز جهاد عبدالله به سال 1361باز می گردد. در لباس رزم جبهه بود که دست تقدیر او را با نام «بشاگرد» و محرومیت های شدید این منطقه آشنا ساخت. او نیک می دانست که راه کمال انسان از میدان جهاد می گذرد. راه کمال عبدالله والی هم از راه پر پیچ و خم، سخت و دشوار «بشاگرد» گذشت.
والی بشاگرد، همراه تیمی برای بررسی این منطقه به استان هرمزگان رفت و از همه 30 نفر همراهش در پایان تنها حاج عبدالله ماند و دو نفر دیگر. اینجا دیگر بحث علاقه و ارادت به ولایت بود که طنین «هل من ناصر ینصرنی» امامش را به گوشش رسانده بود.
این بار ایثار برای حاج عبدالله معنای دیگری یافت، آنجا که به محضر امام خمینی رسید و شرح ماوقع داد تکلیفش روشن شد که جهاد در بشاگرد کمتر از جهاد و مبارزه در خط مقدم جبهه نیست. امام خمینی(ره) به او فرمودند: به داد بشاگرد برسید! نسیم عشق به امام، دل دریایی عبدالله را به تلاطم کشاند. مسئولیت کمیته امداد امام خمینی(ره) بشاگرد و نجات مردم آن منطقه از محرومیت مأموریتی شد که 23سال در راه تحقق و اعتلایش مبارزه نمود و تنها به یک چیز می اندیشید آن هم لبخند رضایت بخش امامش بود. امامی که به والی بشاگرد فرمود: آیا گمان نمی کنید سربازانی برای امام زمان(عج) در میان بچه های محروم این منطقه وجود داشته باشند و اینگونه حاجی رهسپار شد...
صبر جمیل
صبر حاج عبدالله بی نظیر بود همان صبری که مردم بشاگرد را به خود آورده بود. اصل کار حاجی آموزش و فرهنگسازی بود. اعتقاد داشت که مردم باید روی پای خودشان بایستند. راست می گفت، امروز همه تلاش های حاجی و دوستانش نتیجه داده است.
از استادان حوزه های علمیه بشاگرد گرفته تا معلمان مدارس شبانه روزی، اکثراً از افرادی هستند که در کودکی با زحمات امثال حاجی آموزش دیده اند و اکنون خودشان برای آموزش بچه های منطقه شان تلاش می کنند. از طرف دیگر حاج عبدالله به دنبال بستری برای فرهنگسازی برای بچه های شهر بود. می خواست همدلی و همراهی بچه ها با نیروهای مناطق محروم بیشتر باشد. او خوب می دانست که حضور بچه های جهادی در مناطق محروم بیشتر از آنکه سبب سازندگی مادی شود، به لحاظ معنوی باعث فرهنگ سازندگی می شود.
تلاش 23 ساله حاج عبدالله والی از سال 1361تا 8 اردیبهشت 1384 با ارتحال او به پایان رسید اما خادمان عرصه جهادی اجازه ندادند تا علم ارادت به ولایت و محرومیت زدایی در بشاگرد بر زمین بماند، نه تنها در بشاگرد بلکه در تمام کشور بیش از 3 هزار گروه جهادی در حال فعالیت محرومیت زایی در مناطق کم برخوردار هستند.
والی بشاگرد
پدرش مداح بود، مداحی از محله دولاب تهران. «مرشد نصرالله» ارادت خاصی به اباعبدالله الحسین(ع) داشت. هشتمین روز از اسفند 1327 صاحب نخستین فرزند خود به نام «عبدالله» شد. عبدالله با نان، اشک و آه روضه های اباعبدالله بزرگ شد. عبدالله شاگردی باهوش بود و در کنار درس خواندن هایش اهل مسجد و قرآن و دعا...
عبدالله که بزرگ تر شد، غم فقر و نیاز مردمانش هم با او بزرگ می شد. اصلی ترین کار عبدالله حالا دیگر شده بود رسیدگی به خانواده های نیازمند و ایتام. با نزدیک شدن روزهای انقلاب، همزمان با اشتغال در یکی از شعب بانک صادرات، مبارزه سیاسی و انقلابی حاج عبدالله در جریان انقلاب به صورت جدی آغاز شد. او در یاری مقتدای خود، امام خمینی به جمع مبارزان علیه رژیم طاغوت پیوست و در بهمن سال 1357 در کمیته استقبال از حضرت امام قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب ارادت عبدالله به ولایت او را به کردستان وخدمت به مردم در کنار دفاع و مبارزه در غائله کردستان کشاند.
اما آغاز جهاد عبدالله به سال 1361باز می گردد. در لباس رزم جبهه بود که دست تقدیر او را با نام «بشاگرد» و محرومیت های شدید این منطقه آشنا ساخت. او نیک می دانست که راه کمال انسان از میدان جهاد می گذرد. راه کمال عبدالله والی هم از راه پر پیچ و خم، سخت و دشوار «بشاگرد» گذشت.
والی بشاگرد، همراه تیمی برای بررسی این منطقه به استان هرمزگان رفت و از همه 30 نفر همراهش در پایان تنها حاج عبدالله ماند و دو نفر دیگر. اینجا دیگر بحث علاقه و ارادت به ولایت بود که طنین «هل من ناصر ینصرنی» امامش را به گوشش رسانده بود.
این بار ایثار برای حاج عبدالله معنای دیگری یافت، آنجا که به محضر امام خمینی رسید و شرح ماوقع داد تکلیفش روشن شد که جهاد در بشاگرد کمتر از جهاد و مبارزه در خط مقدم جبهه نیست. امام خمینی(ره) به او فرمودند: به داد بشاگرد برسید! نسیم عشق به امام، دل دریایی عبدالله را به تلاطم کشاند. مسئولیت کمیته امداد امام خمینی(ره) بشاگرد و نجات مردم آن منطقه از محرومیت مأموریتی شد که 23سال در راه تحقق و اعتلایش مبارزه نمود و تنها به یک چیز می اندیشید آن هم لبخند رضایت بخش امامش بود. امامی که به والی بشاگرد فرمود: آیا گمان نمی کنید سربازانی برای امام زمان(عج) در میان بچه های محروم این منطقه وجود داشته باشند و اینگونه حاجی رهسپار شد...
صبر جمیل
صبر حاج عبدالله بی نظیر بود همان صبری که مردم بشاگرد را به خود آورده بود. اصل کار حاجی آموزش و فرهنگسازی بود. اعتقاد داشت که مردم باید روی پای خودشان بایستند. راست می گفت، امروز همه تلاش های حاجی و دوستانش نتیجه داده است.
از استادان حوزه های علمیه بشاگرد گرفته تا معلمان مدارس شبانه روزی، اکثراً از افرادی هستند که در کودکی با زحمات امثال حاجی آموزش دیده اند و اکنون خودشان برای آموزش بچه های منطقه شان تلاش می کنند. از طرف دیگر حاج عبدالله به دنبال بستری برای فرهنگسازی برای بچه های شهر بود. می خواست همدلی و همراهی بچه ها با نیروهای مناطق محروم بیشتر باشد. او خوب می دانست که حضور بچه های جهادی در مناطق محروم بیشتر از آنکه سبب سازندگی مادی شود، به لحاظ معنوی باعث فرهنگ سازندگی می شود.
تلاش 23 ساله حاج عبدالله والی از سال 1361تا 8 اردیبهشت 1384 با ارتحال او به پایان رسید اما خادمان عرصه جهادی اجازه ندادند تا علم ارادت به ولایت و محرومیت زدایی در بشاگرد بر زمین بماند، نه تنها در بشاگرد بلکه در تمام کشور بیش از 3 هزار گروه جهادی در حال فعالیت محرومیت زایی در مناطق کم برخوردار هستند.