در حالی جشنواره فیلم فجر نخستین روز خود را سپری کرد که از «سینمای امید» مورد تاکید برگزار کنندگان اثری در جشنواره دیده نمیشد.
صراط: روز گذشته(شنبه) در حالی جشنواره فیلم فجر نخستین روز خود را آغاز کرد که همچنان پیام حسن روحانی رئیس جمهور مورد توجه منتقدان و خبرنگاران رسانهها در برج میلاد بود؛ پیامی که بر آن علاوه بر آزادی هنرمندان بر «سینمای امید» تاکید مجدد شده بود.
* به دست آوردن دل حجازی با نشست خبری برای فیلمی خارج از مسابقه
در ابتدای این جشنواره که از سوی برگزارکنندگان آن نیز به عنوان «سینمای امید» لقب گرفته مسئولان آن تلاش کردند دل یکی از کارگردانان سینمای ایران را که فیلمش در دوره سابق پذیرفته نشد به دست آورند لذا آن را به عنوان نخستین فیلم به نمایش درآورد.
فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روحاله حجازی، علیرغم اینکه در بخش خارج از مسابقه بود نشست خبری گرفت و دستاندرکاران آن توانستند حرفهای خود را به رسانهها بگویند.
در این فیلم هر چند «داوری» تهیهکننده آن، فیلم را «نیاز جامعه» میداند، میگوید: فیلم دارای موضوعی است که معضلاتی در مورد مسائل فرهنگی را نشان میدهد و ما باید به این موضوع بها دهیم که متاسفانه در جامعه شاهد این تقابل سنت و مدرنیته هستیم.
منتقدان البته با وی درباره «رودررویی سنت و مدرنیته» موافقند اما معتقدند: حجازی در فیلمش به دلیل فقدان شخصیت، به پایانبندی باز(بخوانید خنثی) میرسد. نمیتواند به حق برسد، هم ساناز را در اوج آشفتگی و گریان زیر و رواندازی سنتی دفن میکند و هم محدثه را پشت به دوربین در اوج تزلزل و هقهقکنان رها میکند تا همچنان تماشاگر در برزخ کلیشهسازی از زن ایرانی مسلمان به تیتراژ برسد.
* «عاشقها ایستاده میمیرند»؛ روایت قهرمانی کاغذی در کردستان فلکزده
«عاشقها ایستاده میمیرند» که نخستین ساخته «شهرام مسلخی» است نیز داستان یک رزمنده جنگ تحمیلی است که به دنبال مفقودالاثری به کردستان عراق میرود و در آنجا شاهد گذران زندگی کردها هستیم.
این فیلم هر چند تلاش کرده قهرمانی را با بازی «شوان عطوف» به تصویر بکشد اما نتوانسته داستان خود را با چفت و بستهای لازم همراه سازد.
در این فیلم نهتنها هیوا(نقش اصلی)، بلکه دیگر تیپهای فیلم نیز با مشکل فاحش شخصیت پردازی مواجهند، ضمن اینکه ضعفهای قصهپردازی و عدم بهکارگیری ظرافتهای دقیق داستانی نیز سبب میشود تا این ایراد فاحش، بهشدت در کالبد فیلم خودنمایی کرده کل هویت فیلم را بهدرستی زیر سؤال ببرد.
در این فیلم که تلخی زندگی اکراد را به تصویر کشیده، این قوم یا در ایران آوارهاند و یا در اروپا به دنبال زندگی بهتر لقب «مهاجر» مییابند و در غیر این صورت فقیر و بدبخت در کردستان میمانند و عشق خود را نیز از دست میدهند!
* «گنجشکک اشیمشی» روایت همیشگی ایثار مادران؛ پدران خشن و بیسواد
فیلم بعدی که در جشنواره فجر دیده شد «گنجشکک اشی مشی» کار سه اپیزوده مسعود کرامتی، وحید نیکخواه آزاد و غلامرضا رمضانی بود.
فیلمی که از زندگی تلخ کودکان در سه اپیزود سخن میگوید و اگر چه تلاش کرده از ایثار مادران سخن بگوید اما مردان و پدران این سرزمین را مثل همیشه وسواسی، خشن، بیسواد و ... نشان داده است.
کرامتی یکی از کارگردانان این فیلم نیز ضمنی اعتراف میکند که فیلمش تلخ بوده، چه اینکه میگوید: از ابتدا وقتی فیلمنامهها نوشته شده بود قرار بود نگاه امیدوارانه در پایان فیلم نشان داده شود اما نگاه امیدوارانه به معنی پایان خوش نیست و اصلاً و ابداً نمیتوان گفت این فیلم به سمت پایان خوش رفته است.
* «بیگانه»، تلخنگاری به سیوه توکلی
«بیگانه» بهرام توکلی نیز از قاب فیلمهای تلخ و ناامید جشنواره خارج نبود، هر چند او به واسطه ورود به خانه و خانواده فیلمش را رنگی از «آسمان زرد کمعمق» ساخته اما همچنان چون دیگر فیلمهایش به دور از حقیقت است.
به گزارش شهداي ايران به نقل از صراط؛ کارگردان این فیلم در نشست خبری خود در پاسخ به موج سوالات و انتقادات که چرا فیلمش تلخ است، گفت: شخصیتهای این فیلم ناامید نیستند بلکه درگیری های جدی خود را دارند و چون خیلی شاد نیستند دلیلی بر ناامیدی آنها نیست.
البته «مجید کریمی»، مجری طرح او ضمنی به این که فیلمش تلخ و ناامیدی را رواج میدهد اعتراف میکند و توپ را در زمین دولت یازدهم میاندازد و میگوید: هنگامی که ما ساخت این فیلم را استارت زدیم هنوز دولت تدبیر و امید نیامده بود و بخشنامه ای به نام بخشنامه سینمای امید وجود نداشت.
آخرین فیلم شب گذشته با نام «سیزده» هومن سیدی نیز از قاعده تلخنگاری روز اول مستثنی نبود، فیلمی که کارگردان آن، این اثر سینمایی را بیانگر «دغدغههای اجتماعی و توجه به معضلات نوجوانان» معرفی میکند که «به تبعات طلاق و اختلافهای خانوادگی در زندگی نوجوانان» اشاره دارد.
نکته مهم در همه فیلمهای دیروز آن است که این فیلمها همه بیش از آنکه برای مخاطب ساخته شده باشد تنها برای به به و چه چه عدهای جشنواره برو تولید شده و منتقدان درباره اکثر این فیلمها معتقدند که مخاطبی را در سینمای کشور از آن خود نخواهند کرد.
* به دست آوردن دل حجازی با نشست خبری برای فیلمی خارج از مسابقه
در ابتدای این جشنواره که از سوی برگزارکنندگان آن نیز به عنوان «سینمای امید» لقب گرفته مسئولان آن تلاش کردند دل یکی از کارگردانان سینمای ایران را که فیلمش در دوره سابق پذیرفته نشد به دست آورند لذا آن را به عنوان نخستین فیلم به نمایش درآورد.
فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روحاله حجازی، علیرغم اینکه در بخش خارج از مسابقه بود نشست خبری گرفت و دستاندرکاران آن توانستند حرفهای خود را به رسانهها بگویند.
در این فیلم هر چند «داوری» تهیهکننده آن، فیلم را «نیاز جامعه» میداند، میگوید: فیلم دارای موضوعی است که معضلاتی در مورد مسائل فرهنگی را نشان میدهد و ما باید به این موضوع بها دهیم که متاسفانه در جامعه شاهد این تقابل سنت و مدرنیته هستیم.
منتقدان البته با وی درباره «رودررویی سنت و مدرنیته» موافقند اما معتقدند: حجازی در فیلمش به دلیل فقدان شخصیت، به پایانبندی باز(بخوانید خنثی) میرسد. نمیتواند به حق برسد، هم ساناز را در اوج آشفتگی و گریان زیر و رواندازی سنتی دفن میکند و هم محدثه را پشت به دوربین در اوج تزلزل و هقهقکنان رها میکند تا همچنان تماشاگر در برزخ کلیشهسازی از زن ایرانی مسلمان به تیتراژ برسد.
* «عاشقها ایستاده میمیرند»؛ روایت قهرمانی کاغذی در کردستان فلکزده
«عاشقها ایستاده میمیرند» که نخستین ساخته «شهرام مسلخی» است نیز داستان یک رزمنده جنگ تحمیلی است که به دنبال مفقودالاثری به کردستان عراق میرود و در آنجا شاهد گذران زندگی کردها هستیم.
این فیلم هر چند تلاش کرده قهرمانی را با بازی «شوان عطوف» به تصویر بکشد اما نتوانسته داستان خود را با چفت و بستهای لازم همراه سازد.
در این فیلم نهتنها هیوا(نقش اصلی)، بلکه دیگر تیپهای فیلم نیز با مشکل فاحش شخصیت پردازی مواجهند، ضمن اینکه ضعفهای قصهپردازی و عدم بهکارگیری ظرافتهای دقیق داستانی نیز سبب میشود تا این ایراد فاحش، بهشدت در کالبد فیلم خودنمایی کرده کل هویت فیلم را بهدرستی زیر سؤال ببرد.
در این فیلم که تلخی زندگی اکراد را به تصویر کشیده، این قوم یا در ایران آوارهاند و یا در اروپا به دنبال زندگی بهتر لقب «مهاجر» مییابند و در غیر این صورت فقیر و بدبخت در کردستان میمانند و عشق خود را نیز از دست میدهند!
* «گنجشکک اشیمشی» روایت همیشگی ایثار مادران؛ پدران خشن و بیسواد
فیلم بعدی که در جشنواره فجر دیده شد «گنجشکک اشی مشی» کار سه اپیزوده مسعود کرامتی، وحید نیکخواه آزاد و غلامرضا رمضانی بود.
فیلمی که از زندگی تلخ کودکان در سه اپیزود سخن میگوید و اگر چه تلاش کرده از ایثار مادران سخن بگوید اما مردان و پدران این سرزمین را مثل همیشه وسواسی، خشن، بیسواد و ... نشان داده است.
کرامتی یکی از کارگردانان این فیلم نیز ضمنی اعتراف میکند که فیلمش تلخ بوده، چه اینکه میگوید: از ابتدا وقتی فیلمنامهها نوشته شده بود قرار بود نگاه امیدوارانه در پایان فیلم نشان داده شود اما نگاه امیدوارانه به معنی پایان خوش نیست و اصلاً و ابداً نمیتوان گفت این فیلم به سمت پایان خوش رفته است.
* «بیگانه»، تلخنگاری به سیوه توکلی
«بیگانه» بهرام توکلی نیز از قاب فیلمهای تلخ و ناامید جشنواره خارج نبود، هر چند او به واسطه ورود به خانه و خانواده فیلمش را رنگی از «آسمان زرد کمعمق» ساخته اما همچنان چون دیگر فیلمهایش به دور از حقیقت است.
به گزارش شهداي ايران به نقل از صراط؛ کارگردان این فیلم در نشست خبری خود در پاسخ به موج سوالات و انتقادات که چرا فیلمش تلخ است، گفت: شخصیتهای این فیلم ناامید نیستند بلکه درگیری های جدی خود را دارند و چون خیلی شاد نیستند دلیلی بر ناامیدی آنها نیست.
البته «مجید کریمی»، مجری طرح او ضمنی به این که فیلمش تلخ و ناامیدی را رواج میدهد اعتراف میکند و توپ را در زمین دولت یازدهم میاندازد و میگوید: هنگامی که ما ساخت این فیلم را استارت زدیم هنوز دولت تدبیر و امید نیامده بود و بخشنامه ای به نام بخشنامه سینمای امید وجود نداشت.
آخرین فیلم شب گذشته با نام «سیزده» هومن سیدی نیز از قاعده تلخنگاری روز اول مستثنی نبود، فیلمی که کارگردان آن، این اثر سینمایی را بیانگر «دغدغههای اجتماعی و توجه به معضلات نوجوانان» معرفی میکند که «به تبعات طلاق و اختلافهای خانوادگی در زندگی نوجوانان» اشاره دارد.
نکته مهم در همه فیلمهای دیروز آن است که این فیلمها همه بیش از آنکه برای مخاطب ساخته شده باشد تنها برای به به و چه چه عدهای جشنواره برو تولید شده و منتقدان درباره اکثر این فیلمها معتقدند که مخاطبی را در سینمای کشور از آن خود نخواهند کرد.