اول بهمن ماه مصادف بود با دومین سالگرد عروج شهادتگونه سردار احمد سیافزاده از فرماندهان سابق دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه و مسئول عملیات قرارگاه کربلا دردوران هشت سال دفاع مقدس. به همین مناسبت مروری داریم بر خاطره در مورد این سردار شهید.
به گزارش شهداي ايران به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران؛ سردار سرتیپ حسین علائی(فرمانده قرارگاه نوح(ع) در دوران دفاع مقدس) میگوید: از ابتدای جنگ، زمانی که برای بحث دفاع و جنگ وارد منطقه جنوب شدیم با بچههای خوزستانی آشنا شدیم. خصوصا در عملیات طریقالقدس با شهید سیافزاده بیشتر آشنا شدیم. با تشکیل قرارگاه کربلا، به دلیل این که ایشان مسئول طرح و عملیات بود ارتباط نزدیکی پیدا کردیم که تا آخرین روز حیات ایشان نیز ادامه داشت.
از خصوصیات حاج احمد، گرم و صمیمی بودن ایشان بود که بسیار زود با دیگران رفیق میشد. از جمله با خود من که این رفاقت در مسائل کاری نیز آمیختگی پیدا کرد و دیگر ما هر کجا همدیگر را ملاقات میکردیم به عنوان یک دوست و رفیق بودیم نه یک همکار.
به دلیل این که از ابتدای جنگ در منطقه و ستاد عملیات جنوب(گلف) حضور موثری داشتند و آشنایی و آگاهی خوبی نیز پیدا کرده بودند، غیر از کار خود به توجیه یگانها در منطقه نیز میپرداختند و به آن رسیدگی داشتند چرا که ما در جنگ افراد زیادی نداشتیم که این قدر توجیه و مسلط بر منطقه باشند و اگر یگانی میخواست اعم از تیپ با لشکر عمل کند، یکی از معدود افرادی که راهنمای خوبی برای فرماندهان بود ایشان بودند.
در ابتدای جنگ چون ساختار و سازمانی وجود نداشت، وجود افرادی موثر که میتوانستند عدهای را دور خود جمع کنند و عمل نیز نمایند بسیار مهم بود. به همین سبب ما اگر بخواهیم ابتدای سپاه را رصد کنیم تقریبا افراد موثری که جنگ را اداره میکردند حدود100 نفر بودند. اینها هر کدام توانستند با برنامهریزی و به اتفاق افراد تحت امر خود، چنین مقاومت عظیمی در برابر ارتش عراق درست کنند. آقای سیافزاده جزء این گونه افراد بودکه در پهنه 1200 کیلومتری خطوط جبهه نقش ایفا میکردند بنابراین این نوع افراد با توجه به نقش خود و ایجاد یک سازمان قوی برای دیگران حائز اهمیت هستند.
در کل میتوان گفت سردار سیافزاده در تمام طول جنگ و عملیاتها فراتر از یک نفر و یک سازمانی بود که مسئولیت آن را برعهده داشت چرا که معتقد بود دوران جنگ یک فرصت طلایی برای مقابله با دشمن است و شبانهروز در خدمت جنگ بود و کار انجام میداد و خوب هم ظاهر میشد.
یادم هست در عملیات خیبر میبایست به سرعت نیروها به جزیره مجنون و از آن جا به کنار رودخانه دجله در خاک عراق منتقل میشدند که بخشی از این انتقال برعهده هوانیروز بود و میبایست پرواز در شب انجام پذیرد. این عمل به شادگی میسر نبود،چرا که میبایست غیر از ریسک انجام پرواز در شب، هلیبرن نیرو از منطقه خودی در هور آغاز شده و در مواضع دشمن نیرو پیاده شود آن هم بدون باند و توجیه دقیق موقعیت که کار دشواری بود.
یکی از کسانی که در قرارگاه کربلا این موضوع را حل کرد شهید احمد سیافزاده بود که با طرحی ابتکاری مسیرهای روشن مثل باند پرواز را برای هلی کوپترها فراهم آورد و این پرواز را میسر ساخت.
سیافزاده و علی هاشمی که فرمانده قرارگاه نصرت بود در توجیه نیروها در منطقه هور به دلیل آشنایی و بررسیها نقش مهمی را ایفا کردند.
البته در همه عملیاتها به همین نحو بود مثلا در عملیات والفجر 8 و عبور از اروند،هم در برنامهریزی عبور نیروها و هم در حین 75 روز مدت عملیات، نقش بسیار موثری در عبور یگانها از رودخانه داشت و زحمت زیادی کشید که چون قرارگاه ما مجاور به قرارگاه کربلا بود این موضوع را میدیدم.
عناوینی که برای شهدا اطلاق میشود بنا بر عملیات یا ویژگی شخصیتی آنهاست. من حاج احمد را اولا سردار پرانگیزه و پرتحرک مینامم و به خاطر نقش موثر در انتقال مفاهیم دوران دفاع مقدس که کاری بزرگ و زینب گونه است سردار انتقال مفاهیم جنگ میبینم.
در دوران بعد از جنگ نیز که فرماندهی دافوس را برعهده داشت در انتقال و آموزش تجربیات آن دوران به نسل بعدی و فرماندهان موثر واقع شد و خودش را عاشقانه و تا آخرین لحظه عمر وقف این موضوع کرده بود. بنده بارها که با ایشان صحبت میکردم متوجه میشدم که به این کار عشق میورزد و آن را ادامه حیات خود میبیند و معتقد بود که این ظرفیتی که در اختیارش هست تماما مربوط به انقلاب، نظام و دفاع مقدس است.
به دلیل این که خود این مسائل را لمس کرده بود و یکی از بازیگران آن نقش در دوران دفاع مقدس بود،به خوبی هم ظاهر شد و من به او پیشنهاد دادم که حتما این سخنان را مکتوب کند.
یکی از دوستداشتنیترین افرادی که در طول عمر خودم داشتم آقای سیافزاده بود. این ارتباط در دوران دفاع مقدس و بعد از آن در کار و سفرهایی که به اتفاق برای تدرس و توجیه اساتید درس دفاع مقدس یا راویان داشتیم ادامه داشت و بعد از رحلت ایشان ما احساس ضایعه بزرگی کردیم و با این که در بین ما نیست و با چشم ظاهر، ما وی را نمیبینیم همواره در قلب ما جا دارد و وجودش را احساس میکنیم و مصداق آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» است و ما او را حس میکنیم.
از خصوصیات حاج احمد، گرم و صمیمی بودن ایشان بود که بسیار زود با دیگران رفیق میشد. از جمله با خود من که این رفاقت در مسائل کاری نیز آمیختگی پیدا کرد و دیگر ما هر کجا همدیگر را ملاقات میکردیم به عنوان یک دوست و رفیق بودیم نه یک همکار.
به دلیل این که از ابتدای جنگ در منطقه و ستاد عملیات جنوب(گلف) حضور موثری داشتند و آشنایی و آگاهی خوبی نیز پیدا کرده بودند، غیر از کار خود به توجیه یگانها در منطقه نیز میپرداختند و به آن رسیدگی داشتند چرا که ما در جنگ افراد زیادی نداشتیم که این قدر توجیه و مسلط بر منطقه باشند و اگر یگانی میخواست اعم از تیپ با لشکر عمل کند، یکی از معدود افرادی که راهنمای خوبی برای فرماندهان بود ایشان بودند.
در ابتدای جنگ چون ساختار و سازمانی وجود نداشت، وجود افرادی موثر که میتوانستند عدهای را دور خود جمع کنند و عمل نیز نمایند بسیار مهم بود. به همین سبب ما اگر بخواهیم ابتدای سپاه را رصد کنیم تقریبا افراد موثری که جنگ را اداره میکردند حدود100 نفر بودند. اینها هر کدام توانستند با برنامهریزی و به اتفاق افراد تحت امر خود، چنین مقاومت عظیمی در برابر ارتش عراق درست کنند. آقای سیافزاده جزء این گونه افراد بودکه در پهنه 1200 کیلومتری خطوط جبهه نقش ایفا میکردند بنابراین این نوع افراد با توجه به نقش خود و ایجاد یک سازمان قوی برای دیگران حائز اهمیت هستند.
در کل میتوان گفت سردار سیافزاده در تمام طول جنگ و عملیاتها فراتر از یک نفر و یک سازمانی بود که مسئولیت آن را برعهده داشت چرا که معتقد بود دوران جنگ یک فرصت طلایی برای مقابله با دشمن است و شبانهروز در خدمت جنگ بود و کار انجام میداد و خوب هم ظاهر میشد.
یادم هست در عملیات خیبر میبایست به سرعت نیروها به جزیره مجنون و از آن جا به کنار رودخانه دجله در خاک عراق منتقل میشدند که بخشی از این انتقال برعهده هوانیروز بود و میبایست پرواز در شب انجام پذیرد. این عمل به شادگی میسر نبود،چرا که میبایست غیر از ریسک انجام پرواز در شب، هلیبرن نیرو از منطقه خودی در هور آغاز شده و در مواضع دشمن نیرو پیاده شود آن هم بدون باند و توجیه دقیق موقعیت که کار دشواری بود.
یکی از کسانی که در قرارگاه کربلا این موضوع را حل کرد شهید احمد سیافزاده بود که با طرحی ابتکاری مسیرهای روشن مثل باند پرواز را برای هلی کوپترها فراهم آورد و این پرواز را میسر ساخت.
سیافزاده و علی هاشمی که فرمانده قرارگاه نصرت بود در توجیه نیروها در منطقه هور به دلیل آشنایی و بررسیها نقش مهمی را ایفا کردند.
البته در همه عملیاتها به همین نحو بود مثلا در عملیات والفجر 8 و عبور از اروند،هم در برنامهریزی عبور نیروها و هم در حین 75 روز مدت عملیات، نقش بسیار موثری در عبور یگانها از رودخانه داشت و زحمت زیادی کشید که چون قرارگاه ما مجاور به قرارگاه کربلا بود این موضوع را میدیدم.
عناوینی که برای شهدا اطلاق میشود بنا بر عملیات یا ویژگی شخصیتی آنهاست. من حاج احمد را اولا سردار پرانگیزه و پرتحرک مینامم و به خاطر نقش موثر در انتقال مفاهیم دوران دفاع مقدس که کاری بزرگ و زینب گونه است سردار انتقال مفاهیم جنگ میبینم.
در دوران بعد از جنگ نیز که فرماندهی دافوس را برعهده داشت در انتقال و آموزش تجربیات آن دوران به نسل بعدی و فرماندهان موثر واقع شد و خودش را عاشقانه و تا آخرین لحظه عمر وقف این موضوع کرده بود. بنده بارها که با ایشان صحبت میکردم متوجه میشدم که به این کار عشق میورزد و آن را ادامه حیات خود میبیند و معتقد بود که این ظرفیتی که در اختیارش هست تماما مربوط به انقلاب، نظام و دفاع مقدس است.
به دلیل این که خود این مسائل را لمس کرده بود و یکی از بازیگران آن نقش در دوران دفاع مقدس بود،به خوبی هم ظاهر شد و من به او پیشنهاد دادم که حتما این سخنان را مکتوب کند.
یکی از دوستداشتنیترین افرادی که در طول عمر خودم داشتم آقای سیافزاده بود. این ارتباط در دوران دفاع مقدس و بعد از آن در کار و سفرهایی که به اتفاق برای تدرس و توجیه اساتید درس دفاع مقدس یا راویان داشتیم ادامه داشت و بعد از رحلت ایشان ما احساس ضایعه بزرگی کردیم و با این که در بین ما نیست و با چشم ظاهر، ما وی را نمیبینیم همواره در قلب ما جا دارد و وجودش را احساس میکنیم و مصداق آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» است و ما او را حس میکنیم.