سردار عزیز جعفری در کتاب خاطراتش با اشاره به ۱۲ بهمن ۵۷ میگوید: «سوز سرمای زمستانی سحرگاه، آن هم در بیابانی درندشت، مثل شلّاق بر بدنمان مینشست؛ اما، آنقدر تشنة دیدار امام بودیم که هیچ سرمایی را احساس نمیکردیم.»
به گزارش شهداي ايران به نقل از خبرگزاری تسنیم، «کالکهای خاکی» عنوان کتاب خاطرات شفاهی سردار عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه است که برای اولینبار در نمایشگاه کتاب امسال توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شد. این اثر به کوشش گلعلی بابایی و حسین بهزاد نوشته شده و در آن میتوان حوادث و اتفاقات انقلاب از آغاز تا فتح خرمشهر را از زاویه دید سردار جعفری خواند.
کتاب از دوران دانشجویی جعفری آغاز میشود و پس از آن حال و هوای انقلاب و طنین آزادی در پایتخت روایت میشود. بخشی از کتاب به شرح روز 12 بهمن و اشتیاق مردم برای دیدار امام(ره) اختصاص دارد. جعفری و دوستانش در این روز مسئولیت حفاظت از جایگاه سخنرانی امام(ره) در بهشت زهرا(س) را برعهده دارند. او این روز را چنین روایت میکند:
«سرانجام، دولت غیر قانونی شاهپور بختیار در مقابل صلابت انقلابی تودههای محروم به زانو درآمد. از طریق دوستانمان، در کمیتة استقبال مردمی، مطلع شدیم قرار است حضرت امام روز 12 بهمنماه 1357 به تهران مراجعت کنند.
گرگ و میش غروب 11 بهمنماه 1357، گروه بیست نفرة ما دوباره در منزل من جمع شدیم. سحرگاه 12 بهمنماه 1357، قبل از اذان صبح، راه افتادیم به سمت بهشتزهرا(س). چنان که قبلاً هم اشاره کردم، وظیفة گروه حفاظت از جایگاه سخنرانی امام در بهشتزهرا(س) بود. در مکانی نزدیک جایگاه مستقر شدیم. سوز سرمای زمستانی سحرگاه، آن هم در بیابانی درندشت، مثل شلّاق بر بدنمان مینشست؛ اما، آنقدر تشنة دیدار امام بودیم که هیچ سرمایی را احساس نمیکردیم. نماز صبح را همانجا خواندیم.
با روشن شدن هوا سرِ پستهای خودمان مستقر شدیم و منتظر ماندیم تا امام تشریف بیاورند. همزمان، گروهگروه مردم مشتاق، به عشق دیدار امام و شنیدن صحبتهای ایشان، اطراف جایگاه مستقر شدند. هیجان و التهاب ناشی از انتظار مانع آن میشد که گذر زمان را احساس کنیم. هنگامی که هلیکوپتر ترابری S.T.214 حامل امام خمینی در حال فرود آمدن در نزدیکی جایگاه برای پیاده کردن ایشان بود، ابراز احساسات مردم به اوج رسید.
جایی که من پست میدادم با محل استقرار و سخنرانی امام حدود هشتاد متر فاصله داشت. از آنجا کاملاً میتوانستم افراد داخل جایگاه را ببینم. آقایان صدوقی، مطهری، مفتح، و ناطقنوری از افراد حاضر در جایگاه بودند. بعد از جلوس امام خمینی در جایگاه، آیتالله صدوقی بیشتر از بقیة افراد مردم را به نظم و آرامش دعوت میکرد. ایشان با لهجة شیرین یزدی از مردم میخواست سرِ جای خودشان بنشینند تا امام هر چه زودتر بتواند سخنرانیاش را شروع کند. بعد از صحبتهای آقای صدوقی، آقایان مفتح و مطهری هم پشت میکروفن، خطاب به انبوه جماعت، تذکراتی دادند و بعدسخنرانی امام شروع شد ...
من توی دهن این دولت میزنم
سخنرانی آتشین امام خمینی در بهشتزهرا و کنار مزار شهیدان انقلاب، بهخصوص آنجا که فرمود: «... من دولت تعیین میکنم. من توی دهن این دولت میزنم.» دولتِ غیر قانونی شاهپور بختیار را چنان در منگنه قرار داد که قدرت تصمیمگیری از او و حامیانش بهکلی سلب شد. برعکس، در جبهة انقلاب، با استقرار امام خمینی در مدرسة علوی تهران و سازماندهی دقیقتر نیروهای انقلابی، روال امور در مسیر بهتری قرار گرفت.
چند روز به همین منوال گذشت تا اینکه فرمانداری نظامی تهران و حومه روز یکشنبه، 21 بهمنماه 1357، با صدور اعلامیهای، که در ساعت 2 بعد از ظهر از اخبار سراسری رادیو پخش شد، مقررات منع عبور و مرور را به جای 9 شب تا 5 صبح، از 4:30 بعد از ظهر تا 5 بامداد اعلام کرد. این مانور غیر منتظرة بقایای رژیم سلطنتی، که از آن بوی توطئهای شوم به مشام میرسید، خیلی زود و به فاصلة کمتر از یک ساعت از زمان پخش آن خبر به وسیلة امام خمینی بیاثر شد. ساعت 4 بعد از ظهر همان روز خبردار شدیم امام، با انتشار اعلامیهای خطاب به اهالی پایتخت، اولاً حکومت نظامی را غیر قانونی اعلام کرده و ثانیاً از مردم خواسته به جای نشستن در منازلشان به خیابانها بریزند و مقررات منع آمد و شد را نادیده بگیرند.»
کتاب از دوران دانشجویی جعفری آغاز میشود و پس از آن حال و هوای انقلاب و طنین آزادی در پایتخت روایت میشود. بخشی از کتاب به شرح روز 12 بهمن و اشتیاق مردم برای دیدار امام(ره) اختصاص دارد. جعفری و دوستانش در این روز مسئولیت حفاظت از جایگاه سخنرانی امام(ره) در بهشت زهرا(س) را برعهده دارند. او این روز را چنین روایت میکند:
«سرانجام، دولت غیر قانونی شاهپور بختیار در مقابل صلابت انقلابی تودههای محروم به زانو درآمد. از طریق دوستانمان، در کمیتة استقبال مردمی، مطلع شدیم قرار است حضرت امام روز 12 بهمنماه 1357 به تهران مراجعت کنند.
گرگ و میش غروب 11 بهمنماه 1357، گروه بیست نفرة ما دوباره در منزل من جمع شدیم. سحرگاه 12 بهمنماه 1357، قبل از اذان صبح، راه افتادیم به سمت بهشتزهرا(س). چنان که قبلاً هم اشاره کردم، وظیفة گروه حفاظت از جایگاه سخنرانی امام در بهشتزهرا(س) بود. در مکانی نزدیک جایگاه مستقر شدیم. سوز سرمای زمستانی سحرگاه، آن هم در بیابانی درندشت، مثل شلّاق بر بدنمان مینشست؛ اما، آنقدر تشنة دیدار امام بودیم که هیچ سرمایی را احساس نمیکردیم. نماز صبح را همانجا خواندیم.
با روشن شدن هوا سرِ پستهای خودمان مستقر شدیم و منتظر ماندیم تا امام تشریف بیاورند. همزمان، گروهگروه مردم مشتاق، به عشق دیدار امام و شنیدن صحبتهای ایشان، اطراف جایگاه مستقر شدند. هیجان و التهاب ناشی از انتظار مانع آن میشد که گذر زمان را احساس کنیم. هنگامی که هلیکوپتر ترابری S.T.214 حامل امام خمینی در حال فرود آمدن در نزدیکی جایگاه برای پیاده کردن ایشان بود، ابراز احساسات مردم به اوج رسید.
جایی که من پست میدادم با محل استقرار و سخنرانی امام حدود هشتاد متر فاصله داشت. از آنجا کاملاً میتوانستم افراد داخل جایگاه را ببینم. آقایان صدوقی، مطهری، مفتح، و ناطقنوری از افراد حاضر در جایگاه بودند. بعد از جلوس امام خمینی در جایگاه، آیتالله صدوقی بیشتر از بقیة افراد مردم را به نظم و آرامش دعوت میکرد. ایشان با لهجة شیرین یزدی از مردم میخواست سرِ جای خودشان بنشینند تا امام هر چه زودتر بتواند سخنرانیاش را شروع کند. بعد از صحبتهای آقای صدوقی، آقایان مفتح و مطهری هم پشت میکروفن، خطاب به انبوه جماعت، تذکراتی دادند و بعدسخنرانی امام شروع شد ...
من توی دهن این دولت میزنم
سخنرانی آتشین امام خمینی در بهشتزهرا و کنار مزار شهیدان انقلاب، بهخصوص آنجا که فرمود: «... من دولت تعیین میکنم. من توی دهن این دولت میزنم.» دولتِ غیر قانونی شاهپور بختیار را چنان در منگنه قرار داد که قدرت تصمیمگیری از او و حامیانش بهکلی سلب شد. برعکس، در جبهة انقلاب، با استقرار امام خمینی در مدرسة علوی تهران و سازماندهی دقیقتر نیروهای انقلابی، روال امور در مسیر بهتری قرار گرفت.
چند روز به همین منوال گذشت تا اینکه فرمانداری نظامی تهران و حومه روز یکشنبه، 21 بهمنماه 1357، با صدور اعلامیهای، که در ساعت 2 بعد از ظهر از اخبار سراسری رادیو پخش شد، مقررات منع عبور و مرور را به جای 9 شب تا 5 صبح، از 4:30 بعد از ظهر تا 5 بامداد اعلام کرد. این مانور غیر منتظرة بقایای رژیم سلطنتی، که از آن بوی توطئهای شوم به مشام میرسید، خیلی زود و به فاصلة کمتر از یک ساعت از زمان پخش آن خبر به وسیلة امام خمینی بیاثر شد. ساعت 4 بعد از ظهر همان روز خبردار شدیم امام، با انتشار اعلامیهای خطاب به اهالی پایتخت، اولاً حکومت نظامی را غیر قانونی اعلام کرده و ثانیاً از مردم خواسته به جای نشستن در منازلشان به خیابانها بریزند و مقررات منع آمد و شد را نادیده بگیرند.»