"بیست سال تنهایی" نوشته عزت الله معظمی گودرزی، روایتگر درد و رنج جانبازان و آزادگان این مرز و بوم به صورت داستانی خواندنی است.
به گزارش شهداي ايران به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس: کتاب "بیست سال تنهایی" نوشته عزت الله معظمی گودرزی، تلاش کرده است تا قسمتی از مصائب و رنجهای جانبازان و آزادگان را به مردم اهل مطالعه نشان دهد و در خلال داستان اطلاعات لازم مربوط به زمانهای دور و نزدیک کشورمان را به خوانندگان القا کند.
در بخشی از کتاب، عزت الله معظمی گودرزی اینگونه روایت میکند:
مدتی در خیابانهای تهران جستوجو کردم، خسته و بی نتیجه به ایستگاه شرکت واحد تهران کرج رفتم تا برگردم کرج. در آنجا یکی از دوستان همکلاسیام را دیدم. پرسید چه کار میکنم. بدون مقدمه گفتم دنبال کار میگردم. هر کاری باشد فرقی ندارد او از این مطلب که من دنبال کار میگردم خوشحال شد. چون او هم تازه در شرکتی رفته بود و کار میکرد که هیچ دوست و آشنایی نداشت. از اینکه دوستی در آنجا به عنوان همکار داشته باشد خیلی راضی بود. او گفت شرکتی که من در آنجا کار میکنم کارگر ساده نیاز دارند. پرسیدم چه کاری انجام میدهند؟ گفت لوله کشی شوفاژ و تاسیسات مربوط به تهویه را راه اندازی میکنند.
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
محمد رفت و طولی نکشید که اولین نامهاش که خیلی هم طولانی بود برایم رسید. نوشته بود ما به ایالتی آمدیم که جنوبیترین ایالت آمریکاست و با مرز مکزیک فاصله چندانی نداریم. پایگاه هوایی که ما در آنجا مشغول تحصیل و آموزش پرواز هستیم در شهر کوچکی به همان نام (لکلند) قرار دارد. این ایالت تگزاس نام دارد و مهمترین شهر آن دالاش و هوستن و سن آنتونیو میباشد. خلیج مکزیک نیز در جنوب ایالت است که هوای نسبتا گرمی دارد و سازمان بزرگ ناسا که بزرگترین افتخارش در چند سال قبل انجام گرفت در شهر سن آنتنیو میباشد.
در قسمت دیگر این کتاب اینطور نوشته است:
میبینم با شرایطی که در حال حاظر داری زندان برایت کافی است و تنهایی و اسارت روحت را آزرده ساخته، دیگر شنیدن خبرهای ناگوار و ناامید کننده در حقت بیانصافی است. مطلب اول که تعجب کردم این است که در پروندهات نوشته شده او جاسوس ایران است. لذا از امروز به بعد من هم که جنسی ایرانی دارم جرات تماس با تو را ندارم تا چه رسد به اینکه بتوانم کاری برایت انجام دهم. فقط خودت میتوانی به آزادیت کمک کنی و بس. از دیگران کاری ساخته نیست. اما مطلب دوم نامه دیگری از خواهرت مریم در روی پروندهات دیدم. قبل ازاینکه برایت آن را بخوانم باید بدانی در زندگی هیچ کس مسئول دیگری نیست. هرکس به تنهائی باید گلیمش را از آب بیرون بکشد. بقیه رهگذرانی هستند که دمی سایه سان بر پیش پایت دیده میشوند و بعد دور میشوند و به راه خود میروند.
علاقهمندان به مطالعه این کتاب میتوانند جهت اطلاعات بیشتر و خرید آن به انتشارات سازمان حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی مراجعه کنند.
در بخشی از کتاب، عزت الله معظمی گودرزی اینگونه روایت میکند:
مدتی در خیابانهای تهران جستوجو کردم، خسته و بی نتیجه به ایستگاه شرکت واحد تهران کرج رفتم تا برگردم کرج. در آنجا یکی از دوستان همکلاسیام را دیدم. پرسید چه کار میکنم. بدون مقدمه گفتم دنبال کار میگردم. هر کاری باشد فرقی ندارد او از این مطلب که من دنبال کار میگردم خوشحال شد. چون او هم تازه در شرکتی رفته بود و کار میکرد که هیچ دوست و آشنایی نداشت. از اینکه دوستی در آنجا به عنوان همکار داشته باشد خیلی راضی بود. او گفت شرکتی که من در آنجا کار میکنم کارگر ساده نیاز دارند. پرسیدم چه کاری انجام میدهند؟ گفت لوله کشی شوفاژ و تاسیسات مربوط به تهویه را راه اندازی میکنند.
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
محمد رفت و طولی نکشید که اولین نامهاش که خیلی هم طولانی بود برایم رسید. نوشته بود ما به ایالتی آمدیم که جنوبیترین ایالت آمریکاست و با مرز مکزیک فاصله چندانی نداریم. پایگاه هوایی که ما در آنجا مشغول تحصیل و آموزش پرواز هستیم در شهر کوچکی به همان نام (لکلند) قرار دارد. این ایالت تگزاس نام دارد و مهمترین شهر آن دالاش و هوستن و سن آنتونیو میباشد. خلیج مکزیک نیز در جنوب ایالت است که هوای نسبتا گرمی دارد و سازمان بزرگ ناسا که بزرگترین افتخارش در چند سال قبل انجام گرفت در شهر سن آنتنیو میباشد.
در قسمت دیگر این کتاب اینطور نوشته است:
میبینم با شرایطی که در حال حاظر داری زندان برایت کافی است و تنهایی و اسارت روحت را آزرده ساخته، دیگر شنیدن خبرهای ناگوار و ناامید کننده در حقت بیانصافی است. مطلب اول که تعجب کردم این است که در پروندهات نوشته شده او جاسوس ایران است. لذا از امروز به بعد من هم که جنسی ایرانی دارم جرات تماس با تو را ندارم تا چه رسد به اینکه بتوانم کاری برایت انجام دهم. فقط خودت میتوانی به آزادیت کمک کنی و بس. از دیگران کاری ساخته نیست. اما مطلب دوم نامه دیگری از خواهرت مریم در روی پروندهات دیدم. قبل ازاینکه برایت آن را بخوانم باید بدانی در زندگی هیچ کس مسئول دیگری نیست. هرکس به تنهائی باید گلیمش را از آب بیرون بکشد. بقیه رهگذرانی هستند که دمی سایه سان بر پیش پایت دیده میشوند و بعد دور میشوند و به راه خود میروند.
علاقهمندان به مطالعه این کتاب میتوانند جهت اطلاعات بیشتر و خرید آن به انتشارات سازمان حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی مراجعه کنند.