کد خبر: ۲۶۷۳۷۰
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۲

وصیت‌نامه شهید «جبرائیل شکاری»/ امام راه داشتن دین و دنیا را جلوی پای ما گذاشت

شهید «جبرائیل شکاری» در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است: «از سال ۵۶ بنده خودم را شناختم و فهمیدم برای چه به‌دنیا آمده‌ام و در چه راهی باید قدم بگذارم و همه این نعمت‌ها را از امام دارم، بر این‌که او بود که مرا از سرازیر شدن به اخلاق‌های بد جلوگیری کرد و راهی را جلوی پای ما گذارد که هم دین را داشته باشیم و هم دنیای‌مان را».
 

شهدای ایران: وصیت‌نامه‌های شهدا چراغ راهی است که این روز‌ها پس از گذشت سال‌ها از پایان جنگ تحمیلی، همچنان راه را برای کسانی که می‌خواهند پای خود را جای پای شهدا بگذارند، مشخص می‌کند. در این راستا، یکی از شهدایی که در وصیت‌نامه او نکات ارزنده‌ای می‌یابیم، پاسدار شهید «جبرائیل شکاری» است که نهم اسفند سال ۱۳۳۶ متولد شد و بیست و یکم دی سال ۱۳۶۵، در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید.


وصیت‌نامه شهید «جبرائیل شکاری»/ امام راه داشتن دین و دنیا را جلوی پای ما گذاشت

 

متن کامل وصیت‌نامه شهید «جبرائیل شکاری»

بسمه تعالی

وصیت‌نامه شهید جبرائیل شکاری

به نام او که تنها قدرت مطلق آفرینش است و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی که ولایت بعد از مدت‌های طولانی به دست آن ابرمرد تاریخ افتاده است، آن ولایتی که از انبیاء به امامان رسید و بعد از آن‌ها به ولی‌فقیه در این زمان که امام است، رسیده است. می‌خواهم افکارم را در رابطه با آمدن به جبهه‌ها و شرکت در جنگ برای آن دسته از عزیزان که نفهمیده‌اند من برای چه به جبهه رفته‌ام را بازگو کنم. مقدمه‌ای عرض کنم بعد وارد صحبت خود شوم. معلّمین اخلاق فرموده‌اند که در درون انسان دو بعد کلّی و ابعاد‌های جزئی هست. در بعد کلّی انسان را در رابطه با عملش به دو قسمت تقسیم کرده است؛ یکی اخلاق فاضله و دیگری اخلاق رذیله و در ابعاد جزئی اخلاق فاضله مثل احسان، انفاق، کمک به هم‌نوع. در اخلاق رذیله مثل کبر، فخر، عجب، ریا، دروغ، نهفته است. باید عرض کنم در دوران قبل از انقلاب انسانی بودم بی‌تفاوت، نسبت به محیط خود، منطقه و جهان، و این بی‌تفاوتی به همه‌جا کشیده شده بود. نمی‌خواهم بگویم بی‌قید بودم؛ ولی نسبت به مسائل حساسیت نداشتم؛ ولی از سال ۵۶ بنده خودم را شناختم و فهمیدم برای چه به‌دنیا آمده‌ام و در چه راهی باید قدم بگذارم و همه این نعمت‌ها را از امام دارم، بر این‌که او بود که مرا از سرازیر شدن به اخلاق‌های بد جلوگیری کرد و راهی را جلوی پای ما گذارد که هم دین را داشته باشیم و هم دنیای‌مان را؛ و از این بیداری بعضی‌ها خوش‌شان نمی‌آید؛ از این رو با این حرکت مخالفت کردند و می‌کنند. یکی از این مخالفت‌ها همین جنگ است که به ما تحمیل شده است؛ و باید مردانه در برابر تجاوز ایستادگی شود. دوستان من نمی‌خواهم بگویم بدون چون و چرا همه‌چیز را قبول کنید؛ ولی اگر می‌خواهیم در روز قیامت به ندانم کاری نیافتیم، باید از ولی‌فقیه اطاعت کنیم، چطور در زیارت عاشورا به امام حسین (ع) می‌گوییم اگر در آن‌جا بودم، همرزم شما بودم؟ چطور به کسی که ولایت را بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال به او رسیده است، حرف او را گوش نمی‌کنید؟ می‌دانم که از روی جهالت است.

و امّا تو مادر عزیز! می‌دانم بعد از رفتن من یک عدّه زخم‌زبان به شما می‌زنند که پسرت از دست رفت؛ ولی تو نباید به حرف آن‌ها گوش دهی، برای این‌که اگر ما قبول کنیم که از خدا هستیم، او ما را آفریده است و این را هم قبول داشته باشیم که بعد از مدّتی به پیش خدا خواهیم رفت؛ پس اگر این نبود، برای ما ناراحتی ندارد، برای این‌که در عالم مردن سوال و جواب است و با این کار‌هایی که همه ما کرده‌ایم، جایگاه همه ما جهنم؛ ولی آن خدایی که ما را آفریده است هم او می‌گوید من راهِ رفتن به بهشت را به شما نشان داده‌ام، این‌که شما شهید بشوید، یعنی با من معامله کن‌ ای بنده من؛ و این را هم می‌دانیم کسی که ولایت در جامعه اسلامی ایران را به‌دست دارد که در ارتباط با امام زمان (عج) است و اوست که رفتن به جبهه را واجب کرده است. گفتن امام امت یعنی گفتن امام معصوم، یعنی پیامبر، یعنی گفتن خود خدا؛ پس شهید شدن این است که انسان از او متولد می‌شود و به پیش او می‌رود و یعنی این‌که همه‌کس را آن‌جا راه نمی‌دهند، فقط بندگان خاص اوست که آن‌جا می‌روند، یعنی شهید؛ پس مادرجان هیچ نباید ناراحت بشوی، باید با صحبت کردن‌هایت توی دهن‌شان بزنی. صحبتی هم با دیگر اعضای خانواده دارم، این‌که بنده‌ی تسلیم خدا باشید و گفته‌های او را جدی بدانید و در تمام کارهای‌تان اوّل رضای خدا را در نظر بگیرید.

به برادرهایم هم می‌گویم شما چرا این‌قدر با مسجد و قرآن قهر هستید، تصمیم بگیرید و روی آن عمل کنید و خودتان را آشنا کنید با خدا، قرآن و اسلام، از روی پدرم خجالت می‌کشم که نتوانستم به او خدمت کنم، امیدوارم که مرا ببخشید، شرمنده هستم. حاجیه خانم شما در خانه عصای دست من بودید، از شما خیلی راضی هستم، و اگر اذیتی، کاری که منجر به ناراحتی شما شده، کرده‌ام مرا ببخشید. خوش به حال کسی که زنی مثل شما داشته باشد که در دنیا و آخرت حرفی برای گفتن دارد. حاجیه خانم در رابطه با بچّه‌ها می‌خواهم صحبت کنم؛ این‌که اگر می‌خواهی کاری انجام دهی، اوّل صلاح بچّه‌ها را در نظر بگیر، نگذار کسی به آن‌ها زخم‌زبان بزند که آن‌ها کمبود پدر احساس کنند، و در رابطه با نبود من، شما وکیل هستید و به بچّه‌ها بگو که من خیلی آن‌ها را دوست دارم و در رابطه با ارث، آن مقداری که به من تعلّق می‌گیرد، اگر قبول کنی که نماز‌های قضای مرا بخوانی، آن‌ها هم به شما برسد. در رابطه با زمینی که قرار بود بخریم، هرچه خودت بعد از من تشخیص دادی، همان درست است.

روز‌ها فکر من اینست و همه شب سخنم 

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

جان که از عالم علویست یقین می‌دانم

وصیّت‌نامه

۶۵/۱۰/۱۵ جبرائیل شکاری جمعی لشکر حضرت رسول (ص)

گردان عمّار گروهان بهشتی

دسته هجرت

وصیت‌نامه شهید «جبرائیل شکاری»/ امام راه داشتن دین و دنیا را جلوی پای ما گذاشت

*منبع:دفاع پرس 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار