شهیدحاج قاسمِ سلیمانی/نور راهبردی در معماری تمدنی جبهه مقاومت»
به گزارش شهدای ایران،ترور ناجوانمردانه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، تنها یادآور یک جنایت آشکار آمریکایی–صهیونیستی نیست؛ بلکه روز تولد دوباره یک جبهه تمدنی است؛ روزی که خون دو سردار، طرحهای ۲۰ ساله غرب را شکست و «عصر جدید مقاومت» را رقم زد. امروز در تحلیل راهبردی این حادثه، روشنتر از همیشه میتوان دید که شهادت حاج قاسم نه یک پایان، بلکه آغاز یک منطق جدید در هندسه قدرت منطقه بود؛ منطقی که ریشه در عاشورا دارد، در حریت دارد، در فطرت دارد، و در شوق رهایی ملتهای مظلوم.
حاج قاسم سلیمانی تنها یک فرمانده نبود؛ او معمار یک منظومه تمدنی بود. او قدرت را صرفاً در برد موشکها یا آرایش یگانها نمیدید؛ قدرت واقعی، از نظر او، در «پیوند ارادهها»، «تشکیل امت واحده» و «خلق شبکه مقاومت فراملی» بود. دشمنان، برای تضعیف ایران، از سالها پیش کلیدواژه جعلی «هلال شیعی» را ساختند تا وحشتافکنی کنند؛ اما حاج قاسم، بیآنکه در دام جنگ روانی غرب بیفتد، حقیقتی بالاتر را آفرید: هلال انسانیت، هلال آزادی، هلال فرامذهبی مقاومت.
در قاموس او، شیعه و سنی، مسیحی و ایزدی، عرب و کرد، ایرانی و فلسطینی، عراقی و سوری و لبنانی، نه به عنوان قوم و مذهب، بلکه به عنوان قبیله واحد مظلومان تاریخ معنا مییافتند. اینجا بود که «هلال شیعی» فرو ریخت و «جبهه مقاومت» قد کشید؛ جبههای که نه بر اساس مرزهای ساختگی قدرتهای استعماری، بلکه بر اساس فطرت توحیدی ملتها شکل گرفت.
نقطه آغاز این راهبرد بزرگ را باید در جنگ ۳۳ روزه لبنان، سال ۲۰۰۶، جستوجو کرد؛ جایی که مقاومت لبنان با هدایت میدانی و پشتیبانی هوشمندانه حاج قاسم، ارتش شکستناپذیر اسرائیل را در هم شکست و نخستین فروپاشی واقعی امنیتی رژیم صهیونیستی را رقم زد. این پیروزی، اعلام تولد «موازنهسازی مقاومت» بود؛ موازنهای که بعدها در غزه، سوریه و عراق تکامل یافت.
در عراق، ترورهای کور زرقاوی، کشتارهای تکفیری و سپس خلافت ساختگی داعش، طرح مشترک غربی–عبری–عربی برای پارهپارهسازی تمدن عراق بود؛ اما حاج قاسم با تشکیل نیروی مردمی و سازماندهی هوشمندانه اراده ملت عراق، معادلات میدانی را تغییر داد. داعش بهعنوان محصول اتاقهای عملیات آمریکا، انگلیس، موساد و عوامل منطقه، برای ایجاد یک شکاف ژئوتمدنی طراحی شده بود؛ اما حضور حاج قاسم، شبکه مقاومت را چنان درهم تنید که تکفیریها، با همه قساوت و جنایتشان، نتوانستند بیش از چند سال دوام آورند.
در سوریه نیز، هنگامی که پایتخت در محاصره تفکر تکفیری و ارتشهای نیابتی بود، حاج قاسم با طرحریزی یک الگوی جهادی–تمدنی، نه فقط دمشق، بلکه ثبات منطقه را از فروپاشی نجات داد. او بهخوبی میدانست که اگر تکفیریها موفق شوند سوریه را بشکنند، دومینوی سقوطِ منطقه تا قلب ایران پیش خواهد رفت. پس او وارد میدان شد؛ نه فقط با سلاح، بلکه با اندیشه، با راهبرد، با شبکهسازی انسانی، و با همان نَفَس عاشورایی که قرنهاست مستکبران را میلرزاند.
دشمن، وقتی دید تمامی ابزارهای جنگ ترکیبی—تحریم، عملیات روانی، جنگ رسانهای، تکفیریها، جنگهای نیابتی، آشوبهای سیاسی و استخباراتی—در برابر جبهه مقاومت شکست خورده، آخرین پرده جنایت خود را بالا زد.
ترور حاج قاسم، تصمیمی بود که به اذعان مقامات آمریکایی و صهیونیستی، با مشارکت چندین سرویس منطقهای، توسط یک «اتاق عملیات مشترک» طراحی شد؛ اتاقی که خیال میکرد با حذف یک فرمانده، «شبکه آرمانی مقاومت» پاشیده خواهد شد.
غافل از آنکه حاج قاسم یک شخص نبود؛۵ یک راهبرد بود.
یک اندیشه بود.
یک مدرسه بود.
یک عاشورا بود.
در تحلیل راهبردی امروز، روشنتر از هر زمان دیگر میتوان دید که ترور حاج قاسم، نهتنها مقاومت را متوقف نکرد، بلکه آن را به مرحلهای جدید رساند:
مرحله قدرتافزایی بیواسطه، مرحله موازنهسازی مستقیم، مرحله آشکارشدن اراده ملتها.
خون حاج قاسم، همان خونی است که در کربلا بر زمین ریخت و تاریخ را دگرگون کرد. همان خونی که در رگهای بشریت جریان دارد. همان خونی که قاتلانش را رسوا میکند و مظلومان را بیدار. وقت آن رسیده که با صدای بلند بگوییم:
مقاومت امروز، عاشورای معاصر است؛
و حاج قاسم، قمر بنیهاشم این عصر.
در مقتل عاشورا آمده است که وقتی خون حسین(ع) به زمین رسید، سنگها خون گریستند و زمین لرزید. امروز نیز هرجا خون سرداران مقاومت ریخته شد، ملتها بیدار شدند، نقشه استعمار آشکار شد، و «جغرافیای مقاومت» گسترش یافت. این جبهه امروز از یمن تا غزه، از عراق تا سوریه، از لبنان تا ایران، و از قلب ملتهای آزاده تا دورترین نقاط جهان امتداد یافته است.
این همان تمدن آیندهساز مقاومت است؛ تمدنی که شهید سلیمانی از جان خویش برای آن هزینه کرد.
و اما دشمن…
تصور میکرد که با ترور حاج قاسم، «انسانِ بزرگ» را میکشد؛
ولی نفهمید که حاج قاسم، بیش از آنکه در زمین باشد،
در دلها بود، در ارادهها بود، در ایدهها بود.
او نه فرمانده یک سپاه، که فرمانده یک تاریخ بود.
امروز جبهه مقاومت یک شجره طیبه است؛
ریشه در زمین دارد،
شاخه در آسمان دارد،
و ثمرهاش عدالت، امنیت، آزادی و رهایی ملتهاست.
خون حاج قاسم و ابومهدی و همه شهدای مقاومت، هرگز آرام نخواهد گرفت
تا وقتی که قاتلانشان رسوا شوند،
تا وقتی که جغرافیای ظلم و اشغال فرو بپاشد،
تا وقتی که وعده الهی محقق شود.
و ما — بهعنوان نسل ادامهدهنده این راه — نه این وعده را دور میبینیم، نه محال؛
بلکه به صراحت میگوییم:
وَإِنّا مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمون.
این راه ادامه دارد.
این پرچم بر زمین نمیماند.
و این جبهه، انشاءالله، تا ظهور حقیقت نهایی و استقرار عدالت موعود پیش خواهد رفت.
*نویسنده:دکتر سعید شهرابی فراهانی



