حدیثنفس شهید «ذبیحیفر»/ خدا با الهامات خود مرا از فعالیتهای مرموزانه شیطان نجات داد
شهدای ایران:به نقل از دفاع مقدس، شرط شهیدشدن، شهیدانه زیستن است؛ حال خیلی از شهدا بودند که برای شهیدانه زیستن، به حدیث نفس میپرداختند؛ یعنی به حساب خود میرسیدند، قبل از آنکه به حساب آنها برسند؛ بهعبارتی دیگر اعمال خود را حساب و کتاب میکردند تا نکند یکوقتی عملی از آنها سر بزند که در راه خدا نباشد. نمونه این افراد شهید «سید قاسم ذبیحیفر» است که یادداشتهای روزانه او در کتاب «بُرد ایمان» منتشر شده است.
۶۵/۲/۱ ـ ساعت ۱۰:۷ شب ـ اردوگاه کرخه ـ گردان کمیل
بسمه تعالی
الحمدلله روز را با برنامه شروع کردیم.
در نمازها، به طور کلی، مقداری زیادی عدم حضور قلب محسوس بود: ذکر، کم گفته شد. مقدار کمی، حالت ریا در کار کردن به وجود آمد. برنامه ریختهشده اکثر عمل نشد که نصفش موجّه بوده است.
یک غیبت شنیده شد. صبح، مقداری بیخودی حرفهای شبههدار زدم. تمامش «هذا من غفلتی» بود؛ ولى الحمدلله با توفیق بیانتهای الهی - آیه قرآن، آیات روزمّره زیارت، تفکر و دعا - مقدار زیادی حالت نشاط به من دست داد که تماماً و کمالاً «هذا من فضل ربّی» است.
خدایا! توفیق بیشتر عطا کن تا در مقابل مسئولیت بزرگ تمامی نعمتهایت، تو را به شایستهترین نوع شکر کنیم. اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ محیا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد.
والسلام
۶۵/۲/۲ - ساعت ۱۰:۴۰ - کرخه - گردان کمیل
بسمه تعالی
امروز متأسفانه کارهای مقرّر را انجام ندادم؛ که حالمان خیلی گرفته شد. بعد از آن متأسفانه در خوردن پسته زیادهروی و حرمان شد. به غیر از یک مورد تمام موارد یاد شده با مقداری تأخیر انجام گرفت.
الحمدلله رب العالمین، یکی از ایّام خوبی بوده است که خداوند بر ما منّت گذارده و عطا کرده. چیزی به خاطرم نیست. فقط باید در گفتن (حرف زدن) بیشتر مواظبت کنم.
الحمد لله رب العالمین، آیات، زیارت، صله رحم (دیدار از دوستان) انجام شد. تماماً و کمالاً هذا من فضل ربّی است و بس. خدایا خودت توفیق بیشتر عطا کن؛ شاید بتوانم شکر نعمت کنم.
۶۵/۳/۲ - ساعت ۶:۵۰
وَ لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمعَ وَٱلبَصَرَ وَٱلفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِک كَانَ عَنهُ مَسئولاً
بسمه تعالی
یک مورد ریا (نشان دادن خود در جمع)، زیاد خندیدن، بیحال شدن نمازها و عدم حضور در آنها را داشتم.
اشک چشم نداشتم؛ شاید چون زیاد خندیده بودم.
برنامه را تا حدود زیادی عمل نکردم؛ ولی به جایش برای صله رحم و خدمت به رزمندگان رفتم. به همین خاطر، شیطان در طول روز آشکارا به سراغم آمده، فعالیتهای بسیار مرموزانهای انجام داد؛ ولی الحمدلله از آنجایی که خداوند غیاث المستغیثین است، با الهامات خودش، ما را نجات داد.
کارش (شیطان) این بود که ایجاد سؤال کند؛ و در بعضی موارد، خشک مقدّسی را به من تلقین میکرد. مثلاً وقتی گناهی انجام شد، شروع کرد به بزرگ کردن آن تا مرا ناامید کند. تماماً «هذا من غفلتی».
الحمدلله زیارت که در برنامه بود، خوانده شد و صله رحم انجام گرفت که همهاش «هذا من فضل ربی» بود و بس.
یکی از سؤالات شیطان، این بود که میگفت تو که گناهی مرتکب نشدی، پس چرا گریه میکنی و همچنین از رجائم استفاده میکرد!
خدایا! خیلی ممنونم که این همه نعمت عطا کردی. ای خدای کریم! توفیق بیشتر بده تا تو را شکر کنم و بیشتر عاشقت بشوم، یا اله العالمین. امروز با توفیق و الهام خدا یاد گرفتم کاری را که میخواهم انجام دهم، در موقع خودش فکر کنم تا پشیمانی زیاد در عدم اجرای کارها نداشته باشم.
۶۵/۲/۶ - ساعت ۲:۵
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین امروز را آن چنانی شروع کردم و زیارت خواندم؛ ولی به علت اینکه قرار بود به شهر بروم، برنامهریزی نکردم. به هر حال، صبح بعد از نماز و صبحانه، به شهر رفتم.
امروز صبح، دو نامه از خانه به دستم رسید که خوب صله رحمی شد.
یک غفلت باعث شد که امروز خلف وعده کنم. هیهات، هیهات؛ ولی در نماز جمعه باختران، حال خوبی داشتم و با این حال نماز خواندم. در این روز، مقدار زیادی حرف لغو آنچنانی، یعنی بیمعنی، بر زبانم آمد. در عوض، ۵ آیه از قرآن خواندم.
خلاصه امروز، از طرفی روز نور بود که در آن مسئلههایی برایم روشن شد؛ از آن جمله که فهمیدم خیلی زود عصبانی میشوم؛ و این حالت را شیطان مرموزانه میخواهد در درونم نفوذ دهد؛ و الحمدلله که خود خدا الهام نمود؛ و از طرفی تفکّر و دعا نداشتم. خلاصه غفلت سایه سیاهی را بر این نور انداخته بود. انشاءالله حضرت مهدی (عج) و ائمه، از ما راضی باشند و خداوند به رضایت ایشان، ما را شهود دهد.
۶۵/۱/۶ - ۱۱:۴۵ شب
بسمه تعالی
با غفلت برنامه آنچنانی نداشتم. بعد از نماز، چون خسته بودم، خوابیدم که با این حال، اثرات منفی آن تا الآن در تمام وجودم تأثیر گذاشته و خلاصه خدا به فریادم برسد.
یک مورد دروغ و چند مورد استماع غیبت شد که به آنان تذکّر دادم و گفتم که غیبت نکنید.
یک مورد زود عصبانی شدم و تند و نیشدار حرف زدم. در طول روز، مقدار کمی ذکر گفتم که به همین علّت، تا غروب حال خوشی داشتم. بیبرنامگی، باعث تلف شدن عمر انسان میشود. مقداری پرخوری کردیم؛ «هذا من غفلتی».
امروز الحمدلله در تفکّرات مطالب جالب و زیادی نصیبمان شد که انشاءالله در یک صفحه جمعآوری میشود. همچنین امروز موفق به نوشتن نامه به یکی از دوستان شدم. انشاءالله با توفیق الهی، تنبلی را کنار گذاشته، در جهت رضای خدا و ائمه حرکت میکنم. امروز خیلی غفلت کردم که باعث آن، همین خواب بعد از نماز صبح بود.
۶۵/۱/۷ - ۱۰:۴۶ - اردوگاه کرخه
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ. آلعمران - ۱۳۵
بسمه تعالی
الحمدلله با برنامه و حالی آنچنانی وارد امروز شدم؛ ولی در وسط روز، بیحالی و تنبلی به سراغم آمد. اصلاً حال انجام کاری را نداشتم. البته عقلم دائماً در حال هشدار بود و به من میگفت که برنامهریزی کن؛ ولی عملاً کاری نکردم به هر جهت، حال خوش دوباره نصیب ما شد. به لطف خدا توانستم مقداری به رزمندگان خدمت کنم. زیارت و آیات هم خوانده شد و نمازها هم خوب بود و مقداری حال داشت که تماماً «هذا من فضل ربّی» است. نتوانستم بقیّه برنامهها، به جز قرآن را به اجرا بگذارم و این نشاندهنده آن است که شیطان راه نفوذی را میخواهد پیدا کند. اعوذ بالله من شیطان رجیم. در مقابل تمام کارهایم قرار میگرفت و ایجاد سؤال میکرد که نکند ریا شود.
امروز متوجّه شدم که شیطان یواشیواش از همین جا راه نفوذ را پیدا کرده؛ برای مبارزه باید آماده شوم.
۶۵/۱/۸ - ساعت ۱۰:۱۰ - اردوگاه کرخه
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، روز را با حال خوش آغاز کردم. زیارت نیز خوانده شد؛ ولی از این به بعد، به علت رفتن به شهر، برنامهریزی فسخ شد. امروز، روز خیلی با برکتی بود و خدا توفیق داد تا صلهرحمی کرده و با حاجخانم و آقامحمود و عموحجّت و آقامحسن تلفنی صحبت کنم. امروز بعد از این مرحله، روحم عجیب شاد و سرحال شد و احساس سبکی میکنم. الحمدلله ذکر خدا زیاد گفتم؛ بیشتر از روزهای دیگر؛ که همهاش «هذا من فضل ربّی» است و آیات نیز اجرا شد. چند مورد ذهنی ریا پیش آمد که الحمدلله سریع رفع شد!
میتوانم بگویم امروز روز نورالعظمی بود!
حال نماز هم بد نبود. امروز نیز شیطان به فعّالیت مرموزانه خود ادامه داد و در صدد توجیه ریا بود که الحمدلله کاری که باید انجام میشد، شد.
خدایا هر لحظه بر توفیقات ما بیفزا و ما را ادامه دهنده راه شهدا قرار بده.
۶۵/۱۰/۱۰
ما أصابَ مِنْ مُصیبة الا باذن الله وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلَبَهُ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْء علیم. تغابن - ۱۱
بسمه تعالی
صبح را الحمدلله رب العالمین، با برنامه آنچنانی شروع کردم و بعد از زیارت، به صبحگاه رفتیم.
امشب وقتی برای بار اوّل رزم شبانه داشتیم و از خواب بیدار شدم، احساس روحی عجیبی داشتم و مثل اینکه در خواب، روحم به جاهایی رفته و خشنودی عجیبی به من دست داده بود.
۶۵/۱/۱۱ - ۱۰:۵۰ دقیقه شب
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، امروز را آنچنانی شروع کردم و در جوار آقاجواد، از خواب بیدار شدم. وقتی که بار اوّل دیشب از خواب برای رزم شبانه بیدار شده بودم، حالت عجیبی داشتم. بعدازظهر وقتی داشتم جزوه اصول عقائد سپاه را میخواندم، یادم آمد که دیشب یک خواب دیدهام و فقط یک قسمت آن را به یاد دارم که دو بلیت مشهد در دو دستم بود و حرف از رفتن و برگشتن با هواپیما به مشهد بود. نمیدانم چگونه بود؛ ولی خواب را نورانی احساس میکردم.
امروز به علّت مریضی، آیات را نخواندم و به همین علّت، یک کسالت روحی بر من چیره شد. یک مورد غیبت بود که درصدد رفع آن برآمدم.
امروز متأسفانه حضور قلبی و در جمع خلوتی نداشتم و این در کل روز، تأثیر شگرف گذاشت. قرار شد فردا ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا به ترتیب در طول روز صلوات نذر کنم و فعّالیت و مسائل مطالعاتی و تحقیقاتی را زیاد کنم.
۶۵/۱/۱۹
بسمه تعالی
امروز به علّت نوشتن وصیتنامه که تا پاسی از شب گذشته طول کشید، برنامه آنچنانی نداشتم و بهخاطر مسأله زیادهروی در غذا، نماز صبحم بیحال شد. امروز صبح، طی مجادلهای که پیش آمد، زبانم زیادی کار کرد و دلم ناراحت شد و مقداری حرفهای بیربط زدم که باعث رنجش یکی از برادران شد. نمیدانم چگونه رضایت او را جلب کنم!
۶۵/۱/۲۰ - شهر فاطمیون
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، امروز را آنچنانی، ولی با حال کم شروع کردم. امروز از صبح تا به حال احساس میکنم زیاد صحبت کردم.
الحمدلله رب العالمین، امروز خداوند عزیز مرحمتی بس عظیم کرد. بعد از خوابیدن قبل از ظهر، حال توبهای عطا کرد و متوجّه غفلتم شدم؛ خدا را شکر میکنم.
۶۵/۱/۲۲ - ساعت ۸:۰۴ شب - فاطمیون
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، امروز را با حال خوبی شروع کردم؛ و نمازها نیز با حال بود. از چند روز قبل، همهچیز پیش چشمانم، پوچ و تلاشها بیحاصل به نظر میرسید؛ ولی به لطف خدا امروز غروب، این مسأله حسّاس را حل کردم. شیرینی زندگی به همراه پرهیزکاری را احساس کردم که فکر میکنم آن کسالت، بهخاطر طلب شهادت بود و این خود یکی از ریزهکاریهای شیطان و شاید هم یک امتحان الهی باشد.
امروز بعدازظهر، سوار ماشین شدیم که به خط برویم؛ ولی برگشتیم.
امروز کمی زیاد خوردم و زیاد حرف زدم که انشاءالله از فردا قرار شده که هم خدمت زیادی انجام داده و هم اعمال مرتّب و بیوقفه ادامه پیدا کند و همچنین تفکر و ذکر نیز زیاد گفته شود.
شکر خدا، مجموع آیات مقرّر خوانده شد.
انتهای پیام/