کد خبر: ۲۶۳۸۹۰
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۸

برشی از خاطرات شهره پیرانی از شهدای جنگ دوازده روزه...

پیرانی : کسی به من بگوید کجای دنیا تاوان توانمندی علمی، وطن پرستی و خدمت به کشور این چنین به مسلخ رفتن است؟

شهدای ایران: شاید ده سال از شهادت داریوش گذشته بود و جز معدود دفعاتی است که برای پیگیری کاری به محل کار داریوش رفته ام. از آنجا که خارج میشوم مهندس صدیقی صابر را دم در میبینم.

برشی از خاطرات شهره پیرانی از شهدای جنگ دوازده روزه...

اولین بار است که در زندگیم او را دیده ام اما او را شناختم. سلام دادم، خودم را معرفی کردم، هر چند او مرا شناخت. گفتم داریوش خیلی ذکر خیرتان را می کرد. گپی کوتاه زدیم و من با دلتنگی برای داریوش از آنجا خارج شدم. پلان دو: برای سالگرد داریوش در دوازدهمین سالگرد داریوش برخی از همکاران و دوستان داریوش به خانهمان آمده اند. آقای دکتر صدیقی صابر هم برای اولین بار همراهشان است. مثل داریوش کم حرف است. کسانی که با داریوش دم خور بوده اند میدانند یکی از وجوه هوش و جذابیت داریوش حاضر جوابی توام با طنز او بود. در عین حال که کم حرف است برخی از خاطرات داریوش را مرور میکند که باعث انبساط خاطر من و آرمیتا میشود. میگفت داریوش در مورد یکی از مدیرانشان که اتفاقا بسیار انسان درستکاری است گفته بود: "مردم قناری را رنگ می کنند جای تانک قالب میکنند. مهندس فلانی تانک را رنگ میکند به عنوان قناری عرضه می کند." پلان سوم: همین آذرماه سال ۱۴۰۳ باز با جمعی از دوستان داریوش، دکتر صدیقی صابر به ما سر می زند. آرمیتا درگیر کنکور است. از دکتر صدیقی صابر می پرسم دخترش (فاطمه) که او را سارا صدا می زدند) چکار کرده، چون کنکور سال قبل را داده بود، می گوید پزشکی اصفهان میخواند. از رتبه و معدلش می پرسم می گوید رتبه هفتصد، معدل و ترازهای آرمیتا را می گویم، کلی تشویقش می کند و می گوید حتما قبول می شود. پلان چهار: شب آخر جنگ تحمیلی است. اخباری مبنی بر آتش بس آمده است. خوابم نمیبرد چون حملات شدت گرفته. خبری میشنوم مبنی بر اینکه به منزلی در آستانه اشرفیه حمله شده و هدف یکی از دانشمندان بوده است. کمی بعد اسم دانشمند هم رسانه ای می شود... من و آرمیتا هنوز دلمان میخواست از او بیشتر درباره داریوش بشنویم... نه تنها خودش که داغدار تنها پسرش در حمله اول بوده که همسر و دو دخترش و بسیاری از اقوام و همسایگانشان بی گناه قربانی شده اند. راستی من بعد شهادت فهمیدم نام شناسنامه ایشان محمدرضا است. داریوش همیشه او را شهرام صدا میکرد. کسی به من بگوید کجای دنیا تاوان توانمندی علمی، وطن پرستی و خدمت به کشور این چنین به مسلخ رفتن است؟

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار