«هستهای» آنقدر برای این ملت مهم است که دیپلماسی با همه عرض و طولش، ذیل آن تعریف میشود، نشان به نشان روی جلد زنجیرهایها!
به گزارش شهدای ایران؛ حسین قدیانی امروز دوشنبه 07/11/92 در یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: : توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط 3 روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتشبیار معرکه است! آیا باز هم سیاسیون و حقوقخواندهها، میخواهند جنگی دیگر را آوار کنند روی دوش سرهنگها و سربازها؟! خود قهوه دیپلماسی نوش جان کنند و موشک جنگ متاثر از توافقشان را آوار کنند سر مردم بیگناه؟! تاریخ را نگاه کنید؛ دیپلماسی بیش از آنکه به جنگها پایان داده باشد، در شیپور جنگها نواخته است. اگر جنگها، عمدتا با مقاومت سربازان گمنام وطن، خاتمه گرفته، معالاسف دوباره در تنور آتشین دیپلماسی گر گرفته. به راستی چرا بر ساختمان توافق ژنو ترک افتاده؟! چرا هر سوی میز دارد حرف خود را میزند و برداشت خود را ارائه میدهد؟! چرا این طرف، تفسیر آن طرف را قبول ندارد و آن طرف، حرف این طرف را؟! چرا از آنچه در ژنو بسته شد، بیش از توافق، تنافر استشمام میشود؟! چرا حتی آقایان روحانی و ظریف هم گاهی مهمترین طرف توافق را مینوازند که اگر ال کنی، بل کنی، بازی را بهم بزنی، همه چیز برمی گردد به همان روال قبلی؟! چرا توافقی که نه جشن میخواهد، نه عزا، و نه ترکمانچای است، نه فتح الفتوح، کانه باد هوا میماند؟! با این همه، چرا این «باد هوا» اینقدر برای یانکیها مهم است که نقض آن را مترادف با حمله نظامی به ایران تفسیر میکنند؟!... و از همه این سؤالات مهمتر، چرا اهل فن، معتقدند این توافق، نامتوازن، ضعیف و بیشتر متضمن منافع آمریکا و اسرائیل است؟! واقعیت آن است که کاخ سفید در مقابله با ملت ایران، همواره دارای یک خباثت ذاتی بوده. این خباثت، هرگز به آمریکاییها اجازه نمیدهد زیر یک توافق برد - برد را با ایران امضا کنند. آمریکاییها علیالدوام دنبال برد خود که صدالبته برد اسرائیل هم هست، هستند و باخت ایران. آمریکاییها حتی منافع اسرائیل را به مردم خودشان نمیفروشند، چه رسد به ملت ایران. در بسیاری از دعاوی، آنجا که یک طرف، مردم آمریکا بودهاند و یک طرف، منافع اسرائیلیها، کاخ سفید عین آب خوردن، مردم خود را به صهیونیستها فروخته، مفت هم فروخته. متاثر از همین رخداد است که مردم آمریکا به هر بهانهای در هر جنبشی قرار میگیرند و هر خیابانی را اشغال میکنند، وجه مشترک شعارهایشان، شعار علیه سرمایهداری نجس صهیونیستهاست که نبض حکومتشان را اینچنین در اختیار دارد. هزاری هم رئیس قوه مجریه ما از در دوستی با یانکیها وارد شود، باز جان کری گزینه نظامی را به رخ آقای روحانی میکشد، چرا که آمریکاییها، اسرائیل را ول نمیکنند، طرف بر فرض مهربان ایرانی را بچسبند! اسرائیل، ناموس آمریکاست اما مانایی اسد در خطمقدم مقاومت، به کوری چشم همه سازشکاران عالم، بشارت بزرگ به مسلمین است که انشاءالله بزودی، آمریکا بیناموس میشود. برگردیم به سؤال اول. چرا بر ساختمان توافق ژنو ترک افتاده؟! آیا همه تقصیرها، گردن خباثت ذاتی شیطان بزرگ است؟! یا در کنار این مولفه قطعا مهم، خوشبینی طرف ایرانی ماجرا هم، آمریکاییها را در خباثت بیشتر، حریصتر کرده است؟! من هر دوی این مولفهها را در ترک افتادن بر توافق ژنو، موثر میدانم اما در یک مذاکره دیپلماتیک، آن هم با اشراری چون سران ملعون، حرامی، حرامزاده، خونریز و دیکتاتور کاخ سفید، اولین شرط عقل، بلکه اولین شرط تدبیر و امید، آن است که تو به پشتوانه تمام ملت خود با دشمن سخن بگویی، بل دشمن را واقعا مجبور کنی که بهرغم خواستهاش، برد تو را هم به موازات برد خود امضا کند. معالاسف، این دولت یک «دولت هفت دهم درصدی» است و بیش از آنکه با اکثریت قاطع آرای ملت، سر کار آمده باشد، محصول اختلاف اصولگرایان بوده. فلذا همین طوری روی کاغذ هم موقعیت این دولت در فرآیند مذاکره، کم و بیش شکننده است. این نقیصه را اما سایر نامزدهای انتخابات + مردمی که جز به شیخ حسن روحانی رای داده بودند، جبران کردند. «تدبیر و امید» اگر چه شعار این دولت بوده، لیکن دیگران بدان عمل کردهاند. همان بدو امر، دکتر قالیباف و سایر نامزدها، پیروزی آقای روحانی را به وی تبریک گفتند و برای سران فتنه بدبخت در هر 2 دنیا، کلاس قانون، اخلاق و دموکراسی گذاشتند. یعنی: «آقای روحانی! شما با رای ملت یا با اختلاف ما، هر طور بوده و هر جور بوده، حالا دیگر نگران قلت این هفت دهم درصد نباش. زین پس، رئیسجمهور همه ملتی، حتی کسانی که به شما رای ندادهاند، اصلا حتی کسانی که در انتخابات شرکت نکردهاند. پس تبریک ما را پذیرا باش، برای این ملت کار کن، روی کمک ما هم حساب کن و حتی اگر امر دائر بر مذاکره با دشمن شد، به پشتوانه حمایت همه ملت، با دشمن سخن بگو، و محکم سخن بگو». کلید واقعی که قفل قلت آرای روحانی را در مذاکرات گشود، همین کلید بود و الا ما آنچه زیاد دیدهایم «کلیدنمایی و داسفروشی» بوده است!
القصه! مذاکره و توافق در پیچ و خم خود بود که یکی از مشاوران عالی رئیسجمهور، ضمن اهانت زشت به اقشاری از جامعه، پشتوانه مردمی تیم مذاکرهکننده دولت را بشدت ضعیف کرد. تودههای مردم با خود میپنداشتند؛ «چرا ما باید از دولتی حمایت کنیم که فقط دولت از ما بهتران است؟! و چرا دولتی که با حرامیان عالم قائل به گفتوگو است، اقشاری از مردم خود را اینچنین میرنجاند؟!» ماجرا اما به همین جا ختم نشد. این بار مشاور ارشد دیگری وارد میدان شد و در سخنی بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی مدعی شد؛ «کسانی که به آقای روحانی رای ندادهاند، رای به بیقانونی دادهاند». توقع این بود که جناب رئیسجمهور، عمومی و علنی بر دهان این مشاوران درشتگو بکوبد، که خب، نکوبید! بگذریم که بعضی مواضع ایشان، تلویحا حمل بر تایید سخنان مشاوران شد. با این حساب، آیا اعضای «1+5» حق ندارند در طول روند مذاکرات، این دولت را فقط دولت نیمی از ملت ایران تلقی کنند و با مستمسک قراردادن همین بهانه، این دولت را از پشتوانه همه ملت ایران، محروم بدانند؟! این بهانه را چه کسانی به طرف غربی دادهاند؟! آیا جز مشاوران همین دولت؟! آیا مشاوران کشورهای «1+5» هم همینگونه به روسای جمهور خود مشورت میدهند و وسط مذاکره، مردم خود را تقسیم بر 2 میکنند؟! به زعم نگارنده و صرفنظر از 2 مولفه فوقالذکر، آن کسانی که بر ساختار منافع ملت ایران در ساختمان توافق ژنو ترک انداختند، در وهله اول، مشاوران همین دولت بودند و بس! دولتی که به اعتراف مشاوران ارشد خود، همراهی نیمی از ملت را با خود ندارد، بلکه اساسا آن نیم دیگر، رای به بیقانونی دادهاند، قطعا از طرف دیگر مذاکره، احترام نمیبیند. و میبینیم که نمیبیند! واقعیت تلخ اما عبرتآموزی است؛ چاله هفت دهم درصدی را نامزدهای اصولگرا با خردورزی سیاسی خود پر کردند اما مشاوران همین دولت، دوباره چاله را تبدیل کردند به چاه! چپ تیم مذاکرهکننده در روند مذاکرات پر نمیشود الا آنکه این دولت، اول تکلیف خود را با مشاوران ارشد خودش مشخص کند، بعد با دولتهای «1+5»! پاس گل به دشمن، یعنی همین اظهارات نسنجیده و خام، آن هم وسط توافق! شگفتا! ما حتی در اوج فتنه 88 هم اگر چه ناظر بر توهم عدهای متوهم، بلکه متوحش فتنهگر میگفتیم که 24 از 13 بزرگتر است، لیکن علیالدوام از رای 40 میلیونی همه آحاد ملت سخن میگفتیم. نوشتههایمان هست، سندش هست. صدالبته طبیعی است که دشمن، روی پاسگل مشاوران ارشد، حساب ویژه باز کند و چنین توافقی، به هستهای، بلکه به بخشی از غرور ملی، تحمیل کند. وقتی دولت اعتدال، خود با دست خود، بر صف واحد ملت، ترک مینشاند، مشخص است که در تقابل با دشمن، از بستن یک توافق قوی و متوازن عاجز میماند. مردمی که روز 30 دی با چشم خود دیدند تاسیسات هستهای، عین آب خوردن پلمب شد، به دروغ بزرگ «پیروزی هستهای» فقط نیشخند میزنند! اگر حتی ادعای «پیروزی دیپلماسی» هم دروغ است، افه «پیروزی هستهای» دروغی بزرگتر است! من البته به یک اعتبار، با این تیتر هفتهنامه زنجیرهای موافقم. «هستهای» آنقدر برای این ملت مهم است که دیپلماسی با همه عرض و طولش، ذیل آن تعریف میشود، نشان به نشان روی جلد زنجیرهایها! اگر اتکای هستهای به خون سرخ شهدای هستهای است و اتکای دیپلماسی به سخنان بیپشتوانه مشاوران ارشد، صدالبته در افق بالاتر، «هستهای ملت» بر «دیپلماسی دولت» پیروز شده است. ببین غوغای هستهای چه کرده که حالا حتی زنجیرهایها هم از نردبان «صنعت هستهای» بالا میروند. پلمبکردن هستهای ملت اما در شأن دیپلماسی دولت نیست. گمانم آنچه مهر و موم میخواهد دهان بعضی مشاوران است که به عبریهای صهیون، عربهای سلفی، العربیه و بیبی سی و صدای آمریکا پاس گل میدهند. ما صبح 30 دی، نجوای دل همه ملت را در لوگویمان خلاصه کردیم. ملتی که برایش هستهای شهدایش، صدر دیپلماسی دولتش مینشیند، حتی به اعتراف زنجیرهایها. آری! به این معنی، و تنها به این معنی، این «پیروزی هستهای» است! والا آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، همان بود که ما روز 30 دی تیتر کردیم؛ «هولوکاست هستهای».
القصه! مذاکره و توافق در پیچ و خم خود بود که یکی از مشاوران عالی رئیسجمهور، ضمن اهانت زشت به اقشاری از جامعه، پشتوانه مردمی تیم مذاکرهکننده دولت را بشدت ضعیف کرد. تودههای مردم با خود میپنداشتند؛ «چرا ما باید از دولتی حمایت کنیم که فقط دولت از ما بهتران است؟! و چرا دولتی که با حرامیان عالم قائل به گفتوگو است، اقشاری از مردم خود را اینچنین میرنجاند؟!» ماجرا اما به همین جا ختم نشد. این بار مشاور ارشد دیگری وارد میدان شد و در سخنی بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی مدعی شد؛ «کسانی که به آقای روحانی رای ندادهاند، رای به بیقانونی دادهاند». توقع این بود که جناب رئیسجمهور، عمومی و علنی بر دهان این مشاوران درشتگو بکوبد، که خب، نکوبید! بگذریم که بعضی مواضع ایشان، تلویحا حمل بر تایید سخنان مشاوران شد. با این حساب، آیا اعضای «1+5» حق ندارند در طول روند مذاکرات، این دولت را فقط دولت نیمی از ملت ایران تلقی کنند و با مستمسک قراردادن همین بهانه، این دولت را از پشتوانه همه ملت ایران، محروم بدانند؟! این بهانه را چه کسانی به طرف غربی دادهاند؟! آیا جز مشاوران همین دولت؟! آیا مشاوران کشورهای «1+5» هم همینگونه به روسای جمهور خود مشورت میدهند و وسط مذاکره، مردم خود را تقسیم بر 2 میکنند؟! به زعم نگارنده و صرفنظر از 2 مولفه فوقالذکر، آن کسانی که بر ساختار منافع ملت ایران در ساختمان توافق ژنو ترک انداختند، در وهله اول، مشاوران همین دولت بودند و بس! دولتی که به اعتراف مشاوران ارشد خود، همراهی نیمی از ملت را با خود ندارد، بلکه اساسا آن نیم دیگر، رای به بیقانونی دادهاند، قطعا از طرف دیگر مذاکره، احترام نمیبیند. و میبینیم که نمیبیند! واقعیت تلخ اما عبرتآموزی است؛ چاله هفت دهم درصدی را نامزدهای اصولگرا با خردورزی سیاسی خود پر کردند اما مشاوران همین دولت، دوباره چاله را تبدیل کردند به چاه! چپ تیم مذاکرهکننده در روند مذاکرات پر نمیشود الا آنکه این دولت، اول تکلیف خود را با مشاوران ارشد خودش مشخص کند، بعد با دولتهای «1+5»! پاس گل به دشمن، یعنی همین اظهارات نسنجیده و خام، آن هم وسط توافق! شگفتا! ما حتی در اوج فتنه 88 هم اگر چه ناظر بر توهم عدهای متوهم، بلکه متوحش فتنهگر میگفتیم که 24 از 13 بزرگتر است، لیکن علیالدوام از رای 40 میلیونی همه آحاد ملت سخن میگفتیم. نوشتههایمان هست، سندش هست. صدالبته طبیعی است که دشمن، روی پاسگل مشاوران ارشد، حساب ویژه باز کند و چنین توافقی، به هستهای، بلکه به بخشی از غرور ملی، تحمیل کند. وقتی دولت اعتدال، خود با دست خود، بر صف واحد ملت، ترک مینشاند، مشخص است که در تقابل با دشمن، از بستن یک توافق قوی و متوازن عاجز میماند. مردمی که روز 30 دی با چشم خود دیدند تاسیسات هستهای، عین آب خوردن پلمب شد، به دروغ بزرگ «پیروزی هستهای» فقط نیشخند میزنند! اگر حتی ادعای «پیروزی دیپلماسی» هم دروغ است، افه «پیروزی هستهای» دروغی بزرگتر است! من البته به یک اعتبار، با این تیتر هفتهنامه زنجیرهای موافقم. «هستهای» آنقدر برای این ملت مهم است که دیپلماسی با همه عرض و طولش، ذیل آن تعریف میشود، نشان به نشان روی جلد زنجیرهایها! اگر اتکای هستهای به خون سرخ شهدای هستهای است و اتکای دیپلماسی به سخنان بیپشتوانه مشاوران ارشد، صدالبته در افق بالاتر، «هستهای ملت» بر «دیپلماسی دولت» پیروز شده است. ببین غوغای هستهای چه کرده که حالا حتی زنجیرهایها هم از نردبان «صنعت هستهای» بالا میروند. پلمبکردن هستهای ملت اما در شأن دیپلماسی دولت نیست. گمانم آنچه مهر و موم میخواهد دهان بعضی مشاوران است که به عبریهای صهیون، عربهای سلفی، العربیه و بیبی سی و صدای آمریکا پاس گل میدهند. ما صبح 30 دی، نجوای دل همه ملت را در لوگویمان خلاصه کردیم. ملتی که برایش هستهای شهدایش، صدر دیپلماسی دولتش مینشیند، حتی به اعتراف زنجیرهایها. آری! به این معنی، و تنها به این معنی، این «پیروزی هستهای» است! والا آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، همان بود که ما روز 30 دی تیتر کردیم؛ «هولوکاست هستهای».