عکسی از «سردار حاجیزاده» که مُسکِن دردهای این روزهاست
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، حاج قاسم که شهید شد برای خیلی از ما یک ضربه ناگهانی بود، خبر سنگینی که مثل یک پتک نشست روی فرق سرمان و تعادل روحی و روانیمان را بهم ریخت! باورش خیلی سخت بود، در آن صبح سرد، انگار یک سطل آب جوش ریختند روی وجودمان و سر تا پایمان را سوختند.
آن صبح تلخ که از خواب بیدار شدیم، برای همیشه بیدار ماندیم، چشمهای نگرانمان را چرخاندیم و چرخاندیم و روی چهرهای متوقف کردیم که شبیهترین فرد به حاج قاسم بود.
قهرمان قهرمانانی که عزت و اقتدار ملیمان را مدیون اوییم، با تلاشهای او بازوانمان قدرتمند شد و با همت و اراده او به جمع کشورهایی پیوستیم که در توانایی دفاع از خود با مدل بومی، انگشتشمار هستند.
امیرِ ایران انگار یک لانچر اختصاصی طراحی و کشور را مجهز به کلاهکی از جنس عزت و شرف و اقتدار کرد و دوربردها را نشانه گرفت.
وجودش مایه برکت بود برای ایران، اصلا به چهره آرام و همیشه خندانش نمیآمد که دنبال پنجه آهنین باشد و یک کمربند ایمنی دور تا دور مملکت بکشد.
از آنجایی که «علیها» سعادت را از همنامشان رادمرد عالم میگیرند، او هم به تأسی از فاتح خیبر، مشق فتح کرد و کشور را به روزهای سربلند گره زد.
نمیدانم چطور میشود که با دستان خالی و بدون هیچ الگوی خاصی، ته تکنولوژی موشکی را درآورد و اهدافی را در چند هزار کیلومتر آنطرفتر و به صورت خیلی دقیق، مورد هدف قرار داد، حاجیزاده اما این کار را کرد.
ما حاج قاسم از دست دادهها، پنج سالی بود که دور سرش میگشتیم، هر صبح، اول برای سلامتی او دعا میکردیم، چهرهاش را که میدیدیم لبخندمان پهن میشد و برایش وانیکاد میخواندیم!
هر وقت او را در کنار رهبر میدیدیم، صدایمان را بلند میکردیم و میگفتیم «تو برایش بمان سردار...»
اما صدایمان را نشنید، مرد کوچ بود و دلتنگ کوچکردهها، خبر نداشتیم که اینقدر زود میرود، کسی که میلیونها انسان آزاده حاضر بودند بقیه عمرشان را به او ببخشند، رفت ... آرام، باشکوه و پر از اقتدار!
درد نبود این چهره خدوم که عمرش را برای شکوه و شوکت اسلام صرف کرده از یک طرف و نگرانی برای آینده صنعت موشکی کشور، بیقرارم کرده بود تا اینکه بین عکسهایش به یک نقطه امید رسیدم.
عکسی که در آن دارد انگشترش را در میآورد و به یک جوان ایرانی میدهد، حرکتی که یک نماد است، انگار سردار به حرف آمد و با لبخندی گوشه لبش گفت: چطور به این نتیجه رسیدی منِ ۱۶ ساله فرماندهی کرده، فکر این روزها را نکردم و بدون اینکه جای پای این کشور را در توان و اقتدار محکم کنم، رفتم؟
این عکس نشانهای است از تربیت هزاران سرباز مخلص وطن که خودشان را با قدرت بیشتر آماده افتخار کردهاند، فرمانده آنها هم هنوز در میدان است، با یک درجه بالاتر!