چطور ممکن است یک ملت بعد از صدها بار آزمون و خطا و تاوانهای سنگینی که برای مقوله سازش و سازشکاری داده است، باز هم خود را بر سر دو راهی مقاومت و سازش احساس کند و در ترجیح یکی بر دیگری تردید به خود راه دهد؟!
به گزارش شهداي ايران به نقل از فارس؛ گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ نعمتالله سعیدی، از جمله روزنامهنگارانی است که سالهای سال است در حوزه فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی گام میزند. البته گاهی اوقات شعر هم سراغ سعیدی را میگیرد ولی در نوشتهها و مقالههای او چیز دیگری است.
کمتر از یک ماه است که کتاب «گردان نهم» کارنامه عملیاتی گردان حبیب بن مظاهر لشکر بیست و هفت محمد رسولالله (ص) در دفاع مقدس _ منتشر شده است. «سعیدی» با نگاهی فکورانه به این کتاب پژوهشی «گل علی بابایی» نظر انداخته است؛
چندی پیش از یکی از دوستان شنیدم که مهمترین رشتهی تحصیلی در دانشگاه آکسفورد (یا شاید دانشگاه دیگری در همین حد معروف، یادم نیست) رشتهی تاریخ است. یعنی در این گونه دانشگاههای معتبر سعی میکنند نخبهترین و باهوشترین دانشجوها را جذب رشتههای علوم انسانی و مخصوصا «تاریخ» کنند. این وضعیت را مقایسه کنید با دانشگاههای ما و رشتههای علوم انسانی! یکی از افسران دشمن وقتی اسیر شد، به ناپلئون گفت: جنگیدن ما با شما فرق دارد. ناپلئون پرسید فرقش چیست؟ افسر گفت: ما برای شرف و افتخارمان میجنگیم، اما شما برای زمین و کشورگشایی. ناپلئون گفت: راست میگویی. در این دنیا هر کس برای آن چیزهایی میجنگد که نداردشان!
شاید در مورد ما هم به نوعی حق با ناپلئون است. شاید ما خیالمان از بابت تاریخ پرافتخار و علوم انسانی قوی و ریشهدارمان راحت است و برای همین به علوم پزشکی و مهندسی بیشتر اهمیت میدهیم. اما شاید هم آن حرف بامزه ناپلئون را باید فقط یک متلک و حاضرجوابی رندانه فرض کرد! شاید حرف درستتر این است که ما با چیزهایی میجنگیم که داریم ...
به هر حال آنچه مهم است این است که ملتها و تمدنهای قوی معمولا برای تاریخشان بیشتر اهمیت قائل هستند. حال سوال این جاست که آیا این گونه ملتها و تمدنها چون قوی هستند به تاریخشان بیشتر اهمیت میدهند، یا برعکس، چون درک تاریخیشان رشد کرده؛ قوی شدهاند؟ به نظر نگارنده این موضوع مثل جادهای دوطرفه میماند، که حرکت از هر دو سوی آن ممکن است. مهم تر این است که بدانیم قدرت یک ملت و تمدن، به همراه رشد درک تاریخیشان، هر دو در یک جاده هستند.
جادهای که چه یک طرفه باشد، چه دو طرفه، به این زودیها در برابر مسیر پیشرفت و قدرت یک ملت منشعب نخواهد شد. مثلا کشورها و ملتهایی چون آلمان و انگلیس از وقتی به دیدگاه تاریخی روشنی از خود رسیدند، شروع به پیشرفت کردند؛ یا کشورهایی مثل کانادا و استرالیا از وقتی اوضاع اقتصادیشان خوب شد به تاریخ و تاریخ نگاری خود اهمیت دادند. تا جایی که امروز در استرالیا و کانادا مهمترین پژوهشهای علمی و سنگینترین بودجههای فرهنگی خود را به تاریخشان اختصاص می دهند. مثلا دکمه لباس یک سرباز متعلق به صد سال پیش، یا تفنگی که یک قاتل با آن یک خانواده را به قتل رسانده، فنجانی که فلان گروهبان در آن قهوه خورده و ... امروز تبدیل به گنجینههای تاریخی چنین کشورهایی شده است.
با تمام این اگر و مگرها در مورد یک چیز میتوان مطمئن بود: عموم ملتهای شرقی، به ویژه کشور ما، برای اینکه بدون درک تاریخی از روزگار خود پیشرفت کنند و قوی شوند، فرصتهای زیادی داشتهاند. بنابراین تجربه ثابت کرده است بدون یک بیداری تاریخی نمیتوان به قدرت گرفتن کشورها و ملتهایی مثل ما امیدوار بود. وگرنه تاکنون بارها باید این اتفاق برای ما رخ داده بود. مردم ایران هرگاه به نقش و جایگاه تاریخی خود پی بردهاند متعاقبا قدرت گرفتهاند. بنابراین اگر بخواهیم حرکتهای فرهنگیمان را در حوزه مخاطب عام هدفگذاری و اولویتبندی کنیم، بعد از مسائل معرفتی و معرفتشناسی دینی، نخستین اولویت فرهنگی ما توجه به تاریخ و تاریخنگاری است.
مردم ما باید بدانند در چه دنیایی زندگی میکنند. زندگی چیزی نیست غیر از امتداد تاریخ. ما باید بدانیم در کجای تاریخ حیات خود ایستادهایم و بناست به کدام سو حرکت کنیم.
برخی از تجربیات تاریخی یک ملت آسان به دست نیامده است. مثلا چطور ممکن است یک ملت بعد از صدها بار آزمون و خطا و تاوانهای سنگینی که برای مقوله سازش و سازشکاری داده است، باز هم خود را بر سر دو راهی مقاومت و سازش احساس کند و در ترجیح یکی بر دیگری تردید به خود راه دهد؟! به عنوان نمونه، در جنگهای جهانی اول و دوم ملت و دولتهای ما به معنای واقعی کلمه بیطرف بوده و بارها این موضوع را به تمامی جهان اعلام کرده بودند. اما وقتی ارتشهای روس و انگلیس و آمریکا بیطرفی ما را عملا به هیچ گرفتند و به داخل سرزمینهای ما لشکر کشیدند، میلیونها نفر از هموطنان ما بدون شلیک کردن یک گلوله، فقط به خاطر غارت غلات و آذوقه و شیوع قحطی و گرسنگی به بدترین شکل ممکن زجرکش شدند. طوری که جمعیت کشور در آن زمان عملا نصف شد. در صورتی که آلمانیها و انگلیسیها با تمام دنیا جنگیدند و به مراتب کمتر از ما کشته دادند. در همان زمان که اجساد کودکان ما در کنار جادههای شهری و روستایی ریخته بود و کسی از شدت گرسنگی رمق نداشت آنها را حداقل دفن کند و از شیوع بیشتر انواع بیماریهای مسری جلوگیری کند، آرد و گندم این مردم با کامیون و قطار به مرزهای جنگ کشورهای اروپایی در روسیه برده میشد. بعدها کسانی که تاریخ این جنگها را مینوشتند، فقط در دو سطر کوچک به سرزمین ما نام «پل پیروزی» را دادند، اما هیچ کدام از طرفین ننوشتند که ایران در آن زمان بیشتر از جزیره انگلیس کشته داد و تا سالها دچار بحران شدید رشد جمعیتی بود.
به همین ترتیب اگر بخواهیم برای مقاطع تاریخی کشور خود اولویت بندی کنیم، بیشک مقطع هشت سال دفاع مقدس از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. این دوره یکی از نقاط عطف مهم در سرنوشت آینده و تاریخ معاصر ما بوده است و در اهمیت آن بسیار گفته و شنیدهایم و نمیخواهیم آنها را تکرار کنیم. شاید نخستین مشکل ما در این زمینه همین حرفهای است که در اثر تکرار زیاد (و البته غیرهنرمندانه) عادی شده و خاصیت خود را از دست دادهاند. ضرورتهای تاریخنگاری دوران دفاع مقدس چیزی نیست که یک آدم عاقل آنها را انکار کند. اما شاید برخی عقیده داشته باشند که در طول این سالها به اندازه کافی از این تاریخنگاری ضروری حرف زدهایم و نمونه ارائه دادهایم. بنابراین وقت آن است که پرونده تاریخ دفاع مقدس را مختومه اعلام کنیم.
البته پاسخ شبههی اخیر نیز بارها داده شده است. مثلا کشورهای غربی را باید مثال زد که هنوز هم در مورد جنگهای ناپلئون گرفته تا جنگ شمال و جنوب آمریکا و جنگهای جهانی اول و دوم و جنگ ویتنام و ... کار تحقیقی و پژوهشی انجام میدهند و آثار هنری ارائه میکنند. از تمام اینها گذشته، واقعیت این است که ما هنوز هم به تاریخنگاری دوران دفاع مقدس نیاز مبرم داریم. هنوز هم نیاز داریم که روحیات حماسی آن دوران را حفظ و تقویت کنیم. نیاز داریم که از مدیریتهای جهادی زمان جنگ استفاده کنیم و چه و چه.
با تمام این حرفها به دلیل وجود یک نکته، گاهی میتوان به شبههکنندگان اخیر حق داد؛ واقعیتهای دوران مقدس هنوز از بسیاری جهت حتی طرح نیز نشده، چه رسد به آنکه به تکرارگویی رسیده باشد. اما حرفهای تکراری در این زمینه کم نیست. همین حرفهای سطحی و تکراری است که برخی را دچار چنین توهمی کرده و خیال میکنند تاریخ دوران دفاع مقدس به اندازه کافی طرح شده است. ارزش فوقالعاده آثاری مثل «همپای صاعقه» و «گردان نهم» در چنین بازاری دقیقا به همین دلیل است. پیش از این از آثاری مثل «همپای صاعقه» (نوشته و پژوهش حسین بهزاد) «پایی که جا ماند» و «دا» کم و بیش حرفهایی گفته شده و شنیدهایم، اما «گردان نهم» اثر متفاوتی است که جدیدا روانه بازار نشر شده است.
یکی از جذابیتهای مجموعه آثار مرحوم جلال آل احمد و مرحوم شریعتی که این روزها برای خیلیها نوستالوژیک شده است، همان طرح ساده و سایهنگاری این بزرگواران بر روی جلد آثارشان بود. جلد کتاب «گردان نهم» مزین به تصویر گروهی از رزمندگان گردان حبیب است که به نظرم همگی شهید شدهاند. ترکیببندی رنگهای نسبتا گرم قهوهای، سیاه، سبز صدری، آبی آسمانی و ... به نوعی تداعیگر جغرافیای مرزهای گرم خوزستان است که ترکیبی بود از خاک و نخلستان و رودخانه.
فصل نخست کتاب به روایتی کلی اما جذاب از تاریخ آغاز جنگ و ریشههای آن میپردازد. ضرورت این فصل آن است که متاسفانه ما با وجود انتشار هزاران _ بلکه دهها هزار_ اثر در مورد تاریخ دفاع مقدس، هنوز هم یک کتاب جامع و مختصر و مفید در این زمینه نداریم. مثلا در مورد جنگهای جهانی اول و دوم هم تعداد آثار زیادی منتشر شده، اما اگر بخواهیم در یک مجموعه یک، یا دو جلدی مهمترین محورهای مقاطع تاریخی یاد شده را مطالعه کرده و یا به کسی معرفی کنیم، آثار بسیاری وجود دارد. یکی از نکات جالب در فصل آغازین کتاب این است که حجم اطلاعات فراوانی را به صورت روان در اختیار مخاطب قرار میدهد. اطلاعاتی که صرفا اعداد و ارقام و تاریخ نیستند. یعنی نویسنده کتاب را با تحلیلها و اطلاعاتی شروع میکند که جذابیت فوقالعادهای دارند. مثلا شاید خیلی از ما مخاطبان ندانیم که در طول یکی _ دو قرن اخیر چیزی حدود یک میلیون کیلومتر مربع از سرزمینهای کشورمان را از دست دادهایم. (چیزی حدود ده کشور فقط از همین سرزمینهای ما به وجود آمدهاند که بسیاریشان اصلا نه هویت ملی دارند، نه تاریخی) گلعلی بابایی در فصلهای بعدی کتاب نیز همین مزیت را حفظ میکند. یعنی کتاب او سرشار از اطلاعات، جزئیات و اعداد و ارقامی است که در عین گستردگی و جامعیت خود، هیچگاه مخاطب را خسته نمیکند؛ از تعداد نیروهای هر گردان و تیپ در تاریخهای مختلف گرفته تا کدهای مخابراتی هر کدامشان، تعداد شهدا و مجروحان تعداد کشتهها و تلفات دشمن و اسرا، تعداد تانکها و ادوات جنگی منهدم شده، یا به غنیمت گرفته شده از دشمن، نام و مشخصات فرماندهان گردان نهم و معاونان و غیره، در هر عملیات (و حتی گاهی به تفکیک ساعات عملیات)
نحوه پرداخت و ارائه این اطلاعات و جزئیات در عین مستند بودن ساختاری روایی و داستانگونه دارد. به عبارتی نویسنده دارد با تاریخ واقعی چیزی در حد یک رمان جنگی را ارائه میدهد. حتی به نظر نگارنده آثاری مثل «گردان نهم» بنا بر دلایلی از رمان و داستان بسیار جذابتر است. طوری که این حجم کتاب حتی اگر صرفا یک رمان تخیلی بود به این راحتی و روانی قابل مطالعه نبود. این ویژگی چند دلیل عمده دارد؛
اولا «گل علی بابایی» با توجه به سالها تمرکز و ممارست در تاریخنگاری دفاع مقدس، اطلاعات جامع و کاملی را به دست آورده است. (برخی از نویسندگان دفاع مقدس، امروز در حد یک سرلشکر معلومات و قدرت تحلیل نظامی پیدا کردهاند).
در ثانی همین ممارست به امثال او آموخته است که چگونه این حجم وسیع اطلاعات را طبقهبندی کرده و گلچین شده و به جا در اختیار مخاطب قرار دهند.
ثالثا نویسنده به جای طراحی و آفرینش یک داستان در ذهن خود، ساختار و الفبای آن را از بین واقعیات و اطلاعات موجود گزینش و تدوین کرده است. مثلا «گردان نهم» کتابی است پر از شخصیتهای مختلف و قهرمانان گوناگون، اما قهرمان اصلی کتاب «گلعلی بابایی» همان گردان «حبیب بن مظاهر» است که به تدریج مثل یک پرسناژ شخصیت پردازی شده است.
مجموعه این ویژگیها باعث شده «گردان نهم» اگرچه داستان و رمان نیست، اما گاهی به مراتب از رماننویسی صرف جذابتر عمل کند. گاهی حتی چندین جلد رمان قوی در چند صفحه کتاب خلاصه و ارائه میشود و باقی صفحات نیز پر است از داستانهای فرعی و مینیمال که محور عمودی روایت را پیش میبرند. مثلا اشاره به مستندات و مواردی از امدادهای غیبی شگفتانگیز. (مثل استتار نیروها در هوای مهآلود پیشبینی نشده، صدای تکبیرهای ناشناخته از پشت مواضع دشمن، انفجار تانکهای دشمن بدون شلیک نیروهای خودی، ابرهایی که در آسمان مهتابی رزمندهها را از چشم دشمن پنهان میکردهاند، عمل نکردن موشکها و خمپارههای دشمن در مواقع ضروری، انحراف واضح گلولههای دشمن از کنار ستون بسیجیها و ...) چنین مواردی اگر به تفصیل میآمد، میتوانست هر کدام سوژه یک رمان چند جلدی باشد.
یا اگر در این کتاب از حد اشارهای اجمالی بیشتر پرداخت میشد، میتوانست روایت کلی اثر را مختل کند. داستانهای شهادت بزرگانی چون شهید «وزرایی» حاج احمد متوسلیان، شهید بروجردی، شهید خرازی، شهید موحد دانش و ... نیز دقیقا به همین ترتیب اشاره وار ذکر میشود.
واقعبینی و مواضع بیطرفانه در اصل آرمانی و از ایدهالهای حرفهای برای یک مورخ و از مهمترین توقعات یک مخاطب از اوست. هیچ تاریخنگاری دست به قلم نمیبرد، مگر اینکه نخست به این دو موضع یاد شده فکر کند و به قول اهالی سینما، سعی کند ژست واقعبینی و حس بیطرفی به خود بگیرد. البته واقعبینی و بیطرفی حقیقی فقط برای انبیاء و اولیاء الهی ممکن است. باقی ما آدمهای معمولی نخست واقعیت را تعریف کرده و با همین تعریف در درجه دوم سعی میکنیم واقعبین باشیم یا نباشیم. همچنین موضع «بیطرفی» نیز مقولهای کاملا نسبی است که بستگی به طرف ایستادن ما نسبت به موضوع دارد. ما انسانهای عادی در خلاء نایستادهایم؛ بنابراین «بیطرفی» را باید از یک طرف تعریف کنیم. نهایتا خود این «بیطرفی» نیز خودش یک جو «طرف» و طرفداری است؛ بگذریم. اما «بابایی» در کتاب «گردان نهم» انصافا این هر دو اصل را خوب رعایت کرده است. برای این میگوییم «انصافا» که نویسنده نخست مرد و مردانه «طرف» ایستادن خودش را مشخص کرده، سپس رک و راست تعیین تکلیف کرده که اهل کدام جهان واقعی و واقعیت جهانی است. بیطرفی واقعی قبل از هر چیز همین است که طرف ایستادن خود را در جریانها و مواجهههای تاریخی مشخص کند. وگرنه ادعای آن از طرف یک مورخ، یا هر آدم دیگری فقط یک توهم و حرف مفت است. واقعیت بیطرفی نیز همان طرفداری از حقیقت است.
ما وقتی به کسی میگوییم بیطرفانه قضاوت کن، یعنی از او میخواهیم طرف «حق» را بگیرد و به خاطر اغراض خودش از ناحق جانبداری نکند. اصلا «حق» یعنی طرف حساب همه. فقط کسانی که جانب حق را گرفته باشند، بسته به میزان قربشان به درگاه حقیقت، از تمام «طرف»های دیگر رویگردان و «بیطرف» شدهاند؛ بگذریم.
«گل علی بابایی» در کتاب «گردان نهم» با توجه به اشارات اجمالی اخیر، تا حدود زیادی تواسنته بیطرفانه به قضایا نگاه کند و با واقعبینی مسائل را تجزیه و تحلیل نماید. یکی از بخشهای جذاب کتاب همین تجزیه و تحلیلهای نویسنده از دلایل عدم توفیق کامل، یا احیانا شکست برخی از عملیاتهای زمان جنگ است. نویسنده نقاط ضعف فرماندهان و نیروهای رزمنده ایرانی را در هر عملیات، با صراحت کامل ذکر کرده و توضیح میدهد. از عدم پیشبینی تدارکات لازم گرفته تا عدم شناسایی و برآورد صحیح از آرایش نظامی منطقه، عدم تعویض و جایگزینی نیروهای خسته و آسیبدیده با رزمندگان تازهنفس، عدم پشتیبانی آتش تهیه هوایی و توپخانه و ...
او حتی در توضیح و ترسیم توفیقات نظامی رزمندگان نیز اکثر مواقع به حداقلها کفایت کرده و هرگز به شعارگویی و بزرگنمایی بیاساس نمیپردازد. برای همین هر مخاطب باانصافی متوجه میشود پیروزیهای ایران در جنگ چقدر غرورآفرین، ارزشمند و حتی معجزه گونه بوده است. مجموع این نکات خود به خود یک آسیبشناسی جامع و منطقی را پیش روی مخاطبان قرار میدهد. مثلا مخاطب ضمن آنکه متوجه اشتباهات فرماندهان نظامی میشود، اما درک میکند این فرماندهان در چه شرایط دشوار و بغرنجی مجبور به تصمیمگیری و تصمیمسازی بودهاند و به این نتیجه میرسد که اگر فرماندهان جنگ نمیخواستند خطر ضریب خطای منطقی را بپذیرند، نمیتوانستند در آن شرایط مشکل و پیچیده به چنان پیروزیهای شگفتانگیزی دست پیدا کنند.
یک شیوه فوقالعاده جالب و موفق نویسنده در «گردان نهم» حرکت از یک سند تاریخی به سند دیگر است. در واقع حجم بخش عمدهای از کتاب همان مصاحبهها، سخنرانیها، دستنوشتهها، اعلام مواضع و ... مستندات تاریخی است. طوری که میتوان فرض کرد نویسنده به جای انتخاب و گزینش کلمات خود برای روایت تاریخ، به انتخاب، گزینش و گلچینی از مستندات تاریخی، اعم از مصاحبه رسمی، اتوبیوگرافی، گلچین مطبوعات داخلی و خارجی و غیره پرداخته است. در این بین استفاده از متن مکالمات مستقیم بیسیم و گزارش مستقیم راویان هر گردان نقشی جذاب و چندگانه یافته است. یعنی ضمن آنکه معتبرترین مستندات تاریخی را شامل شده است، مخاطب را به متن عملیات نیز وارد کرده است. در بسیاری از صفحات و سطرهای کتاب ما به جای خواندن کلمات، تبدیل به شاهدان عینی وقایع شده و انگار آنها را مستقیما مشاهده میکنیم.
نه تنها نقد و بررسی، بلکه معرفی فهرستوار هر یک از فصول و بخشهای «گردان نهم» مجال و مقالی گسترده و فراخور خود را میطلبد. آخرین نکتهای را که میتوان به این فهرست اجمالی افزود «ویژگی ایجاد آشنایی و تقویت ادبیات دفاع مقدس» برای مخاطبان عام و خاص است. مثلا خواننده پس از اتمام کتاب با زندگینامه بسیاری از شهدا و قهرمانان دفاع مقدس آشنا شده و کلید واژههایی مثل کد مخابراتی، خط جبهه، محور، حد محور، رابط مخابرات، قرارگاه عملیاتی، دسته، گروهان، گردان، تیپ، لشکر و ... برای ذهن او ملکه شده و به دایره واژگانی معلومات او افزوده میشود. طوری که مخاطب نیز مثلا به اهمیت کالک و نقشه پی برده و چه بسا بعد از اتمام کتاب خودش هم تبدیل به یک کارشناس و تحلیلگر مسائل نظامی و استراتژیک شود.
برخی از آثار و کتابهای دفاع مقدس در سطح قرار گرفتهاند که میتوان مستقیما تیراژ فروش و مطالعه آنها را مساوی با افزایش نیروهای آگاه و شهادتطلب به شمار آورد. دفاع مقدس ما در طول این سالها شاید بارها تغییر ماهیت داده باشد اما هیچ گاه خاتمه نیافته است؛ گاهی از ماهیت نظامی به ماهیتهای فرهنگی، سیاسی اقتصادی، دیپلماسی خارجی و ... تغییر کرده است، اما ماهیت مقدس و دفاعی آن هرگز تغییر نکرده است. شهادتطلبی آگاهانه چیزی است غیر از تعصبات و هیجانهای کور ناسیونالیسمی، هویت و ماهیت ملی، (که بخش اصلی و عمده آن معرفت دینی است) سالهاست مورد تهاجم و در موضع دفاعی قرار گرفته است. دوران هشت سال دفاع مقدس ما فقط یک نقطه عطف آشکار در این گیر و دار تهاجم و دفاع بود. بنابراین این ماییم که امروز و همیشه به شهدای خود مدیون و نیازمندیم، نه آنها به ما. آشنایی با تاریخ حماسهساز و شکوهمند دفاع مقدس حداقل وظیفه ملی و فردی یکایک است است.
یکی از شهدا در یک رویای صادقه به خانوادهاش گفته بود: «دست ما اینجا خیلی باز است.»
با هر منطقی غیر ممکن است که عظمت این عالم و کائنات و تاریخ، در یک زندگی هفتاد _ هشتاد ساله حقیر خلاصه شود. غیر ممکن است صدها هزار کیلومتر سیککشی و لولهکشی شبکه عصبی و مویرگهای خونی در همین جسم ظاهی ما فقط برای یک دوره کوتاه و ناچیز از تاریخ به وجود آمده باشد. شهدا، شاهدان تاریخ دیگری شدهاند که ازلی و ابدی است.
همانقدر که نوشتن از آنها با برکت است، شنیدن و خواندن از آنها نیز برکت ساز است.
آثاری مثل «گردان نهم» معطر به نفس مقدس همین شهداست. پس در یک کلام این امثال ما و شما هستیم که در حقیقت به حمایت این آثار در امروز و فردای افق آینده زندگیمان، بلکه دنیا و آخرتمان نیازمندیم، نه برعکس. والسلام.
کمتر از یک ماه است که کتاب «گردان نهم» کارنامه عملیاتی گردان حبیب بن مظاهر لشکر بیست و هفت محمد رسولالله (ص) در دفاع مقدس _ منتشر شده است. «سعیدی» با نگاهی فکورانه به این کتاب پژوهشی «گل علی بابایی» نظر انداخته است؛
چندی پیش از یکی از دوستان شنیدم که مهمترین رشتهی تحصیلی در دانشگاه آکسفورد (یا شاید دانشگاه دیگری در همین حد معروف، یادم نیست) رشتهی تاریخ است. یعنی در این گونه دانشگاههای معتبر سعی میکنند نخبهترین و باهوشترین دانشجوها را جذب رشتههای علوم انسانی و مخصوصا «تاریخ» کنند. این وضعیت را مقایسه کنید با دانشگاههای ما و رشتههای علوم انسانی! یکی از افسران دشمن وقتی اسیر شد، به ناپلئون گفت: جنگیدن ما با شما فرق دارد. ناپلئون پرسید فرقش چیست؟ افسر گفت: ما برای شرف و افتخارمان میجنگیم، اما شما برای زمین و کشورگشایی. ناپلئون گفت: راست میگویی. در این دنیا هر کس برای آن چیزهایی میجنگد که نداردشان!
شاید در مورد ما هم به نوعی حق با ناپلئون است. شاید ما خیالمان از بابت تاریخ پرافتخار و علوم انسانی قوی و ریشهدارمان راحت است و برای همین به علوم پزشکی و مهندسی بیشتر اهمیت میدهیم. اما شاید هم آن حرف بامزه ناپلئون را باید فقط یک متلک و حاضرجوابی رندانه فرض کرد! شاید حرف درستتر این است که ما با چیزهایی میجنگیم که داریم ...
به هر حال آنچه مهم است این است که ملتها و تمدنهای قوی معمولا برای تاریخشان بیشتر اهمیت قائل هستند. حال سوال این جاست که آیا این گونه ملتها و تمدنها چون قوی هستند به تاریخشان بیشتر اهمیت میدهند، یا برعکس، چون درک تاریخیشان رشد کرده؛ قوی شدهاند؟ به نظر نگارنده این موضوع مثل جادهای دوطرفه میماند، که حرکت از هر دو سوی آن ممکن است. مهم تر این است که بدانیم قدرت یک ملت و تمدن، به همراه رشد درک تاریخیشان، هر دو در یک جاده هستند.
جادهای که چه یک طرفه باشد، چه دو طرفه، به این زودیها در برابر مسیر پیشرفت و قدرت یک ملت منشعب نخواهد شد. مثلا کشورها و ملتهایی چون آلمان و انگلیس از وقتی به دیدگاه تاریخی روشنی از خود رسیدند، شروع به پیشرفت کردند؛ یا کشورهایی مثل کانادا و استرالیا از وقتی اوضاع اقتصادیشان خوب شد به تاریخ و تاریخ نگاری خود اهمیت دادند. تا جایی که امروز در استرالیا و کانادا مهمترین پژوهشهای علمی و سنگینترین بودجههای فرهنگی خود را به تاریخشان اختصاص می دهند. مثلا دکمه لباس یک سرباز متعلق به صد سال پیش، یا تفنگی که یک قاتل با آن یک خانواده را به قتل رسانده، فنجانی که فلان گروهبان در آن قهوه خورده و ... امروز تبدیل به گنجینههای تاریخی چنین کشورهایی شده است.
با تمام این اگر و مگرها در مورد یک چیز میتوان مطمئن بود: عموم ملتهای شرقی، به ویژه کشور ما، برای اینکه بدون درک تاریخی از روزگار خود پیشرفت کنند و قوی شوند، فرصتهای زیادی داشتهاند. بنابراین تجربه ثابت کرده است بدون یک بیداری تاریخی نمیتوان به قدرت گرفتن کشورها و ملتهایی مثل ما امیدوار بود. وگرنه تاکنون بارها باید این اتفاق برای ما رخ داده بود. مردم ایران هرگاه به نقش و جایگاه تاریخی خود پی بردهاند متعاقبا قدرت گرفتهاند. بنابراین اگر بخواهیم حرکتهای فرهنگیمان را در حوزه مخاطب عام هدفگذاری و اولویتبندی کنیم، بعد از مسائل معرفتی و معرفتشناسی دینی، نخستین اولویت فرهنگی ما توجه به تاریخ و تاریخنگاری است.
مردم ما باید بدانند در چه دنیایی زندگی میکنند. زندگی چیزی نیست غیر از امتداد تاریخ. ما باید بدانیم در کجای تاریخ حیات خود ایستادهایم و بناست به کدام سو حرکت کنیم.
برخی از تجربیات تاریخی یک ملت آسان به دست نیامده است. مثلا چطور ممکن است یک ملت بعد از صدها بار آزمون و خطا و تاوانهای سنگینی که برای مقوله سازش و سازشکاری داده است، باز هم خود را بر سر دو راهی مقاومت و سازش احساس کند و در ترجیح یکی بر دیگری تردید به خود راه دهد؟! به عنوان نمونه، در جنگهای جهانی اول و دوم ملت و دولتهای ما به معنای واقعی کلمه بیطرف بوده و بارها این موضوع را به تمامی جهان اعلام کرده بودند. اما وقتی ارتشهای روس و انگلیس و آمریکا بیطرفی ما را عملا به هیچ گرفتند و به داخل سرزمینهای ما لشکر کشیدند، میلیونها نفر از هموطنان ما بدون شلیک کردن یک گلوله، فقط به خاطر غارت غلات و آذوقه و شیوع قحطی و گرسنگی به بدترین شکل ممکن زجرکش شدند. طوری که جمعیت کشور در آن زمان عملا نصف شد. در صورتی که آلمانیها و انگلیسیها با تمام دنیا جنگیدند و به مراتب کمتر از ما کشته دادند. در همان زمان که اجساد کودکان ما در کنار جادههای شهری و روستایی ریخته بود و کسی از شدت گرسنگی رمق نداشت آنها را حداقل دفن کند و از شیوع بیشتر انواع بیماریهای مسری جلوگیری کند، آرد و گندم این مردم با کامیون و قطار به مرزهای جنگ کشورهای اروپایی در روسیه برده میشد. بعدها کسانی که تاریخ این جنگها را مینوشتند، فقط در دو سطر کوچک به سرزمین ما نام «پل پیروزی» را دادند، اما هیچ کدام از طرفین ننوشتند که ایران در آن زمان بیشتر از جزیره انگلیس کشته داد و تا سالها دچار بحران شدید رشد جمعیتی بود.
به همین ترتیب اگر بخواهیم برای مقاطع تاریخی کشور خود اولویت بندی کنیم، بیشک مقطع هشت سال دفاع مقدس از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. این دوره یکی از نقاط عطف مهم در سرنوشت آینده و تاریخ معاصر ما بوده است و در اهمیت آن بسیار گفته و شنیدهایم و نمیخواهیم آنها را تکرار کنیم. شاید نخستین مشکل ما در این زمینه همین حرفهای است که در اثر تکرار زیاد (و البته غیرهنرمندانه) عادی شده و خاصیت خود را از دست دادهاند. ضرورتهای تاریخنگاری دوران دفاع مقدس چیزی نیست که یک آدم عاقل آنها را انکار کند. اما شاید برخی عقیده داشته باشند که در طول این سالها به اندازه کافی از این تاریخنگاری ضروری حرف زدهایم و نمونه ارائه دادهایم. بنابراین وقت آن است که پرونده تاریخ دفاع مقدس را مختومه اعلام کنیم.
البته پاسخ شبههی اخیر نیز بارها داده شده است. مثلا کشورهای غربی را باید مثال زد که هنوز هم در مورد جنگهای ناپلئون گرفته تا جنگ شمال و جنوب آمریکا و جنگهای جهانی اول و دوم و جنگ ویتنام و ... کار تحقیقی و پژوهشی انجام میدهند و آثار هنری ارائه میکنند. از تمام اینها گذشته، واقعیت این است که ما هنوز هم به تاریخنگاری دوران دفاع مقدس نیاز مبرم داریم. هنوز هم نیاز داریم که روحیات حماسی آن دوران را حفظ و تقویت کنیم. نیاز داریم که از مدیریتهای جهادی زمان جنگ استفاده کنیم و چه و چه.
با تمام این حرفها به دلیل وجود یک نکته، گاهی میتوان به شبههکنندگان اخیر حق داد؛ واقعیتهای دوران مقدس هنوز از بسیاری جهت حتی طرح نیز نشده، چه رسد به آنکه به تکرارگویی رسیده باشد. اما حرفهای تکراری در این زمینه کم نیست. همین حرفهای سطحی و تکراری است که برخی را دچار چنین توهمی کرده و خیال میکنند تاریخ دوران دفاع مقدس به اندازه کافی طرح شده است. ارزش فوقالعاده آثاری مثل «همپای صاعقه» و «گردان نهم» در چنین بازاری دقیقا به همین دلیل است. پیش از این از آثاری مثل «همپای صاعقه» (نوشته و پژوهش حسین بهزاد) «پایی که جا ماند» و «دا» کم و بیش حرفهایی گفته شده و شنیدهایم، اما «گردان نهم» اثر متفاوتی است که جدیدا روانه بازار نشر شده است.
یکی از جذابیتهای مجموعه آثار مرحوم جلال آل احمد و مرحوم شریعتی که این روزها برای خیلیها نوستالوژیک شده است، همان طرح ساده و سایهنگاری این بزرگواران بر روی جلد آثارشان بود. جلد کتاب «گردان نهم» مزین به تصویر گروهی از رزمندگان گردان حبیب است که به نظرم همگی شهید شدهاند. ترکیببندی رنگهای نسبتا گرم قهوهای، سیاه، سبز صدری، آبی آسمانی و ... به نوعی تداعیگر جغرافیای مرزهای گرم خوزستان است که ترکیبی بود از خاک و نخلستان و رودخانه.
فصل نخست کتاب به روایتی کلی اما جذاب از تاریخ آغاز جنگ و ریشههای آن میپردازد. ضرورت این فصل آن است که متاسفانه ما با وجود انتشار هزاران _ بلکه دهها هزار_ اثر در مورد تاریخ دفاع مقدس، هنوز هم یک کتاب جامع و مختصر و مفید در این زمینه نداریم. مثلا در مورد جنگهای جهانی اول و دوم هم تعداد آثار زیادی منتشر شده، اما اگر بخواهیم در یک مجموعه یک، یا دو جلدی مهمترین محورهای مقاطع تاریخی یاد شده را مطالعه کرده و یا به کسی معرفی کنیم، آثار بسیاری وجود دارد. یکی از نکات جالب در فصل آغازین کتاب این است که حجم اطلاعات فراوانی را به صورت روان در اختیار مخاطب قرار میدهد. اطلاعاتی که صرفا اعداد و ارقام و تاریخ نیستند. یعنی نویسنده کتاب را با تحلیلها و اطلاعاتی شروع میکند که جذابیت فوقالعادهای دارند. مثلا شاید خیلی از ما مخاطبان ندانیم که در طول یکی _ دو قرن اخیر چیزی حدود یک میلیون کیلومتر مربع از سرزمینهای کشورمان را از دست دادهایم. (چیزی حدود ده کشور فقط از همین سرزمینهای ما به وجود آمدهاند که بسیاریشان اصلا نه هویت ملی دارند، نه تاریخی) گلعلی بابایی در فصلهای بعدی کتاب نیز همین مزیت را حفظ میکند. یعنی کتاب او سرشار از اطلاعات، جزئیات و اعداد و ارقامی است که در عین گستردگی و جامعیت خود، هیچگاه مخاطب را خسته نمیکند؛ از تعداد نیروهای هر گردان و تیپ در تاریخهای مختلف گرفته تا کدهای مخابراتی هر کدامشان، تعداد شهدا و مجروحان تعداد کشتهها و تلفات دشمن و اسرا، تعداد تانکها و ادوات جنگی منهدم شده، یا به غنیمت گرفته شده از دشمن، نام و مشخصات فرماندهان گردان نهم و معاونان و غیره، در هر عملیات (و حتی گاهی به تفکیک ساعات عملیات)
نحوه پرداخت و ارائه این اطلاعات و جزئیات در عین مستند بودن ساختاری روایی و داستانگونه دارد. به عبارتی نویسنده دارد با تاریخ واقعی چیزی در حد یک رمان جنگی را ارائه میدهد. حتی به نظر نگارنده آثاری مثل «گردان نهم» بنا بر دلایلی از رمان و داستان بسیار جذابتر است. طوری که این حجم کتاب حتی اگر صرفا یک رمان تخیلی بود به این راحتی و روانی قابل مطالعه نبود. این ویژگی چند دلیل عمده دارد؛
اولا «گل علی بابایی» با توجه به سالها تمرکز و ممارست در تاریخنگاری دفاع مقدس، اطلاعات جامع و کاملی را به دست آورده است. (برخی از نویسندگان دفاع مقدس، امروز در حد یک سرلشکر معلومات و قدرت تحلیل نظامی پیدا کردهاند).
در ثانی همین ممارست به امثال او آموخته است که چگونه این حجم وسیع اطلاعات را طبقهبندی کرده و گلچین شده و به جا در اختیار مخاطب قرار دهند.
ثالثا نویسنده به جای طراحی و آفرینش یک داستان در ذهن خود، ساختار و الفبای آن را از بین واقعیات و اطلاعات موجود گزینش و تدوین کرده است. مثلا «گردان نهم» کتابی است پر از شخصیتهای مختلف و قهرمانان گوناگون، اما قهرمان اصلی کتاب «گلعلی بابایی» همان گردان «حبیب بن مظاهر» است که به تدریج مثل یک پرسناژ شخصیت پردازی شده است.
مجموعه این ویژگیها باعث شده «گردان نهم» اگرچه داستان و رمان نیست، اما گاهی به مراتب از رماننویسی صرف جذابتر عمل کند. گاهی حتی چندین جلد رمان قوی در چند صفحه کتاب خلاصه و ارائه میشود و باقی صفحات نیز پر است از داستانهای فرعی و مینیمال که محور عمودی روایت را پیش میبرند. مثلا اشاره به مستندات و مواردی از امدادهای غیبی شگفتانگیز. (مثل استتار نیروها در هوای مهآلود پیشبینی نشده، صدای تکبیرهای ناشناخته از پشت مواضع دشمن، انفجار تانکهای دشمن بدون شلیک نیروهای خودی، ابرهایی که در آسمان مهتابی رزمندهها را از چشم دشمن پنهان میکردهاند، عمل نکردن موشکها و خمپارههای دشمن در مواقع ضروری، انحراف واضح گلولههای دشمن از کنار ستون بسیجیها و ...) چنین مواردی اگر به تفصیل میآمد، میتوانست هر کدام سوژه یک رمان چند جلدی باشد.
یا اگر در این کتاب از حد اشارهای اجمالی بیشتر پرداخت میشد، میتوانست روایت کلی اثر را مختل کند. داستانهای شهادت بزرگانی چون شهید «وزرایی» حاج احمد متوسلیان، شهید بروجردی، شهید خرازی، شهید موحد دانش و ... نیز دقیقا به همین ترتیب اشاره وار ذکر میشود.
واقعبینی و مواضع بیطرفانه در اصل آرمانی و از ایدهالهای حرفهای برای یک مورخ و از مهمترین توقعات یک مخاطب از اوست. هیچ تاریخنگاری دست به قلم نمیبرد، مگر اینکه نخست به این دو موضع یاد شده فکر کند و به قول اهالی سینما، سعی کند ژست واقعبینی و حس بیطرفی به خود بگیرد. البته واقعبینی و بیطرفی حقیقی فقط برای انبیاء و اولیاء الهی ممکن است. باقی ما آدمهای معمولی نخست واقعیت را تعریف کرده و با همین تعریف در درجه دوم سعی میکنیم واقعبین باشیم یا نباشیم. همچنین موضع «بیطرفی» نیز مقولهای کاملا نسبی است که بستگی به طرف ایستادن ما نسبت به موضوع دارد. ما انسانهای عادی در خلاء نایستادهایم؛ بنابراین «بیطرفی» را باید از یک طرف تعریف کنیم. نهایتا خود این «بیطرفی» نیز خودش یک جو «طرف» و طرفداری است؛ بگذریم. اما «بابایی» در کتاب «گردان نهم» انصافا این هر دو اصل را خوب رعایت کرده است. برای این میگوییم «انصافا» که نویسنده نخست مرد و مردانه «طرف» ایستادن خودش را مشخص کرده، سپس رک و راست تعیین تکلیف کرده که اهل کدام جهان واقعی و واقعیت جهانی است. بیطرفی واقعی قبل از هر چیز همین است که طرف ایستادن خود را در جریانها و مواجهههای تاریخی مشخص کند. وگرنه ادعای آن از طرف یک مورخ، یا هر آدم دیگری فقط یک توهم و حرف مفت است. واقعیت بیطرفی نیز همان طرفداری از حقیقت است.
ما وقتی به کسی میگوییم بیطرفانه قضاوت کن، یعنی از او میخواهیم طرف «حق» را بگیرد و به خاطر اغراض خودش از ناحق جانبداری نکند. اصلا «حق» یعنی طرف حساب همه. فقط کسانی که جانب حق را گرفته باشند، بسته به میزان قربشان به درگاه حقیقت، از تمام «طرف»های دیگر رویگردان و «بیطرف» شدهاند؛ بگذریم.
«گل علی بابایی» در کتاب «گردان نهم» با توجه به اشارات اجمالی اخیر، تا حدود زیادی تواسنته بیطرفانه به قضایا نگاه کند و با واقعبینی مسائل را تجزیه و تحلیل نماید. یکی از بخشهای جذاب کتاب همین تجزیه و تحلیلهای نویسنده از دلایل عدم توفیق کامل، یا احیانا شکست برخی از عملیاتهای زمان جنگ است. نویسنده نقاط ضعف فرماندهان و نیروهای رزمنده ایرانی را در هر عملیات، با صراحت کامل ذکر کرده و توضیح میدهد. از عدم پیشبینی تدارکات لازم گرفته تا عدم شناسایی و برآورد صحیح از آرایش نظامی منطقه، عدم تعویض و جایگزینی نیروهای خسته و آسیبدیده با رزمندگان تازهنفس، عدم پشتیبانی آتش تهیه هوایی و توپخانه و ...
او حتی در توضیح و ترسیم توفیقات نظامی رزمندگان نیز اکثر مواقع به حداقلها کفایت کرده و هرگز به شعارگویی و بزرگنمایی بیاساس نمیپردازد. برای همین هر مخاطب باانصافی متوجه میشود پیروزیهای ایران در جنگ چقدر غرورآفرین، ارزشمند و حتی معجزه گونه بوده است. مجموع این نکات خود به خود یک آسیبشناسی جامع و منطقی را پیش روی مخاطبان قرار میدهد. مثلا مخاطب ضمن آنکه متوجه اشتباهات فرماندهان نظامی میشود، اما درک میکند این فرماندهان در چه شرایط دشوار و بغرنجی مجبور به تصمیمگیری و تصمیمسازی بودهاند و به این نتیجه میرسد که اگر فرماندهان جنگ نمیخواستند خطر ضریب خطای منطقی را بپذیرند، نمیتوانستند در آن شرایط مشکل و پیچیده به چنان پیروزیهای شگفتانگیزی دست پیدا کنند.
یک شیوه فوقالعاده جالب و موفق نویسنده در «گردان نهم» حرکت از یک سند تاریخی به سند دیگر است. در واقع حجم بخش عمدهای از کتاب همان مصاحبهها، سخنرانیها، دستنوشتهها، اعلام مواضع و ... مستندات تاریخی است. طوری که میتوان فرض کرد نویسنده به جای انتخاب و گزینش کلمات خود برای روایت تاریخ، به انتخاب، گزینش و گلچینی از مستندات تاریخی، اعم از مصاحبه رسمی، اتوبیوگرافی، گلچین مطبوعات داخلی و خارجی و غیره پرداخته است. در این بین استفاده از متن مکالمات مستقیم بیسیم و گزارش مستقیم راویان هر گردان نقشی جذاب و چندگانه یافته است. یعنی ضمن آنکه معتبرترین مستندات تاریخی را شامل شده است، مخاطب را به متن عملیات نیز وارد کرده است. در بسیاری از صفحات و سطرهای کتاب ما به جای خواندن کلمات، تبدیل به شاهدان عینی وقایع شده و انگار آنها را مستقیما مشاهده میکنیم.
نه تنها نقد و بررسی، بلکه معرفی فهرستوار هر یک از فصول و بخشهای «گردان نهم» مجال و مقالی گسترده و فراخور خود را میطلبد. آخرین نکتهای را که میتوان به این فهرست اجمالی افزود «ویژگی ایجاد آشنایی و تقویت ادبیات دفاع مقدس» برای مخاطبان عام و خاص است. مثلا خواننده پس از اتمام کتاب با زندگینامه بسیاری از شهدا و قهرمانان دفاع مقدس آشنا شده و کلید واژههایی مثل کد مخابراتی، خط جبهه، محور، حد محور، رابط مخابرات، قرارگاه عملیاتی، دسته، گروهان، گردان، تیپ، لشکر و ... برای ذهن او ملکه شده و به دایره واژگانی معلومات او افزوده میشود. طوری که مخاطب نیز مثلا به اهمیت کالک و نقشه پی برده و چه بسا بعد از اتمام کتاب خودش هم تبدیل به یک کارشناس و تحلیلگر مسائل نظامی و استراتژیک شود.
برخی از آثار و کتابهای دفاع مقدس در سطح قرار گرفتهاند که میتوان مستقیما تیراژ فروش و مطالعه آنها را مساوی با افزایش نیروهای آگاه و شهادتطلب به شمار آورد. دفاع مقدس ما در طول این سالها شاید بارها تغییر ماهیت داده باشد اما هیچ گاه خاتمه نیافته است؛ گاهی از ماهیت نظامی به ماهیتهای فرهنگی، سیاسی اقتصادی، دیپلماسی خارجی و ... تغییر کرده است، اما ماهیت مقدس و دفاعی آن هرگز تغییر نکرده است. شهادتطلبی آگاهانه چیزی است غیر از تعصبات و هیجانهای کور ناسیونالیسمی، هویت و ماهیت ملی، (که بخش اصلی و عمده آن معرفت دینی است) سالهاست مورد تهاجم و در موضع دفاعی قرار گرفته است. دوران هشت سال دفاع مقدس ما فقط یک نقطه عطف آشکار در این گیر و دار تهاجم و دفاع بود. بنابراین این ماییم که امروز و همیشه به شهدای خود مدیون و نیازمندیم، نه آنها به ما. آشنایی با تاریخ حماسهساز و شکوهمند دفاع مقدس حداقل وظیفه ملی و فردی یکایک است است.
یکی از شهدا در یک رویای صادقه به خانوادهاش گفته بود: «دست ما اینجا خیلی باز است.»
با هر منطقی غیر ممکن است که عظمت این عالم و کائنات و تاریخ، در یک زندگی هفتاد _ هشتاد ساله حقیر خلاصه شود. غیر ممکن است صدها هزار کیلومتر سیککشی و لولهکشی شبکه عصبی و مویرگهای خونی در همین جسم ظاهی ما فقط برای یک دوره کوتاه و ناچیز از تاریخ به وجود آمده باشد. شهدا، شاهدان تاریخ دیگری شدهاند که ازلی و ابدی است.
همانقدر که نوشتن از آنها با برکت است، شنیدن و خواندن از آنها نیز برکت ساز است.
آثاری مثل «گردان نهم» معطر به نفس مقدس همین شهداست. پس در یک کلام این امثال ما و شما هستیم که در حقیقت به حمایت این آثار در امروز و فردای افق آینده زندگیمان، بلکه دنیا و آخرتمان نیازمندیم، نه برعکس. والسلام.