تنها و با پای مجروح یک خودروی عراقی را به غنیمت گرفت

بی‌تردید دکتر چمران در عداد نخستین شخصیت‌های نظامی و سیاسی کشورمان بود که پس از آغاز جنگ تحمیلی، رهسپار جبهه‌های نبرد شد. او بسان عارفی پاکباخته و مجاهدی بزرگ در خط مقدم نبرد حاضر شد و به ساماندهی وضعیت دفاعی ایران پرداخت.
 
 
تنها و با پای مجروح یک خودروی عراقی را به غنیمت گرفت
به گزارش شهدای ایران  به نقل از روزنامه جوان، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران در حالی فرا می‌رسد که رژیم صهیونیستی تجاوزی ناجوانمردانه و تروریستی را به خاک میهن مان آغاز کرده است. از قضا در چنین روز‌هایی سخن گفتن از فرماندهی کارا و مسلط وی در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان بهنگام می‌نماید. مقال پی آمده درصدد است با استناد به پاره‌ای روایات، ابعاد این موضوع را شفاف نماید. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی را مفید و مقبول آید.
 
او زودتر از بقیه به میادین خطر رهسپار می‌شد

بی‌تردید شهید دکتر مصطفی چمران در عداد نخستین شخصیت‌های نظامی و سیاسی کشورمان بود که پس از آغاز جنگ تحمیلی، رهسپار جبهه‌های نبرد شد. او بسان عارفی پاکباخته و مجاهدی بزرگ در خط مقدم نبرد حاضر شد و به ساماندهی وضعیت دفاعی ایران پرداخت. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی که در آن روز‌های تاریخی چمران را همراهی می‌کردند، در این باره اظهار داشته‌اند:


«حضور در میدان‌های جنگ برای او یک امر دائمی بود. ما از اینجا با هم رفتیم اهواز. در اول رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب، وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن حدود ۱۲، ۱۱ کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان ۷۰، ۶۰ نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده و آورده بود، اما من تنها بودم. همه با یک هواپیمای سی - ۱۳۰ رفته بودیم به آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت همه آماده شوید، لباس بپوشید تا برویم به جبهه جنگ. ساعت شاید حدود ۹ و ۱۰ شب بود. همانجا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند. همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم می‌شود من هم بیایم؟ چون فکر نمی‌کردم بتوانم در عرصه نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم می‌شود بیایید. من هم همانجا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و البته کلاشنیکف داشتم که برداشتم و با اینها رفتیم. یعنی از همان ساعت اول شروع کرد، هیچ نمی‌گذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است.

یکی از خصوصیات بسیجی و جریان بسیجی، حضور است. غایب نبودن در آنجایی که باید آنجا حاضر باشیم.

این یکی از اولی‌ترین خصوصیات بسیجی است. در روز فتح سوسنگرد (چون می‌دانید سوسنگرد اشغال شده بود، بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد، باز دفعه دوم حرکت شد و فتح شد)، تلاش زیادی شد برای اینکه نیرو‌های ما نیرو‌های ارتش که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند، بیایند و این حمله را سازماندهی و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. شبی که قرار بود در فردای آن این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگان‌هایی را که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد، خارج کرده‌اند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا به کلی ناموفق بشود. بنده یادداشتی نوشتم به فرمانده لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت. اخیراً همان فرمانده محترم آمده بودند و عین آن نوشته‌ما را قاب کرده بودند و دادند به من. یادگار قریب ۳۰ ساله، الان آن کاغذ در اختیار بنده است. تا ساعت یک و خرده‌ای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش می‌شد این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم. صبح زود ما پا شدیم. نیرو‌های نظامی (نیرو‌های ارتش) که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند چمران صبح زود آمده و جلو رفته است. یعنی قبل از آنی که نیرو‌های نظامى منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها کجا قرار بگیرند و آرایش نظامی‌شان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدلله این کار بزرگ انجام گرفت و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند.

اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود، نان و نام برایش مهم نبود، به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. با انصاف بود، بی‌رودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازک مزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود....» 

چمران از مدت‌ها پیش از آغاز جنگ، وقوع آن را پیش‌بینی می‌کرد
پیش از ادامه سخن در باب منش دفاعی شهید دکتر چمران در آغازین مرحله از جنگ تحمیلی مناسب است در باب پیش‌بینی صائب او درباره وقوع این رخداد، سخن بگوییم. به شهادت اسناد و روایات، چمران از سال ۱۳۵۸ و در دوره حکمرانی دولت موقت، تجاوز صدام به خاک ایران را پیش بینی می‌کرد، اما دولتمردان غربگرای وقت، این هشدار‌ها را جدی نمی‌گرفتند. حسین شاه حسینی از یاران آن بزرگ در این خصوص اذعان کرده است:

«دکتر چمران از مدت‌ها قبل درباره شروع جنگ هشدار می‌داد، ولی کسی توجه نمی‌کرد! مهندس بازرگان اساساً باور نداشت عراق می‌خواهد با ما بجنگد یا اینکه امریکا علیه ماست و دارد در این راستا برنامه‌ریزی می‌کند. می‌گفت امریکا و فرانسه به ما کاری ندارند! آدم مسلمانی بود، ولی این‌طور فکر می‌کرد. اما حضرت امام (ره) در مورد آینده فکر می‌کرد، آینده‌نگری داشت، یک عمر عرصه سیاسی را رصد کرده و درس گرفته بود. به همین دلیل و پیشاپیش تمام برنامه‌های راهبردی جنگ را به ما می‌گفت. مثلاً وقتی عراق به ایران حمله کرد، سفارشی به شهید چمران درباره خوزستان کرده بود که شما فقط اهواز را حفظ کن! مگر خرمشهر مرز نبود؟ چرا امام چنین دستوری داد؟ شاید بزرگ‌ترین استراتژیست‌های نظامی هم نتوانند این مسئله را درک کنند! خرمشهر هنوز به دست دشمن نیفتاده بود، ولی امام می‌دانست ارتش عراق قوی‌ترین سیستم زرهی در خاورمیانه را دارد. از خرمشهر تا اهواز فقط دشت است و تانک‌ها به‌راحتی تا پالایشگاه‌های ما می‌آیند. تنها یک تپه به نام الله‌اکبر آنجاست که شاید ارتفاعش ۴۰ متر باشد و حتی پیکان هم می‌تواند از بالای آن بگذرد! اگر عراق اهواز را گرفته بود و تجهیزاتش به پشت کوه‌های مسجدسلیمان و اندیمشک می‌رسید و روی سینه این کوه‌ها سنگر می‌گرفت، ما هیچ وقت نمی‌توانستیم متجاوزین را از کشورمان بیرون کنیم....» 

ایجاد یک سد خاکی در برابر عراق به مثابه یکی از اولین گام‌ها
سردار دلیر ایرانی، اما پس از حضور در جبهه‌های نبرد به ابتکاراتی مهم و جالب توجه دست زد. این امر موجب شد نیرو‌های تحت امر وی بتوانند در محدوده‌ای که حضور دارند، مانع از پیشروی دشمن شوند. ایجاد یک سد خاکی در برابر نیرو‌های عراقی، یکی از اولین گام‌ها در این باره بود. حسین شاه حسینی این موضوع را نیز اینگونه روایت کرده است:


«دکتر چمران برنامه کلی را بر اساس تعداد نیرویی که داشت تنظیم می‌کرد. کل برنامه از اتاق عملیاتی می‌آمد که ایشان آن را طراحی می‌کرد. یکی از طرح‌های بسیار خوب که در ذهنم مانده، این بود که تصمیم گرفتیم پس از استقرار و محور‌بندی در برابر لشکر عراق در نزدیکی کرخه‌نور موضع بگیریم. نیرو‌های ما در قسمت فرسیه، عباسیه و... حضور داشتند. ناگفته نماند یک لشکر از پادگان حمیدیه آمده بود که جاده سوسنگرد را به‌طور کامل قطع کند تا رابطه اهواز با سوسنگرد، هویزه و دهلاویه قطع شود. یکی از طرح‌های جالبی که دکتر چمران برنامه‌ریزی کرد، ایجاد سد خاکی بود. او دستور داد تا یک سد خاکی در مقابل کرخه‌نور احداث کنند. پس از مدتی، آب بالا آمد و جلوی لشکر عراق ایستاد! خاک خوزستان هم طوری است که اگر آب داخلش برود، به‌سرعت گِل می‌شود. گِلی شبیه باتلاق که اگر تنها پایت به درون آن برود، نمی‌توانی آن را بیرون بیاوری، چه رسد به تانک! این طرح شهید چمران باعث شد یک لشکر عراق تا آخر پشت آن آب باقی بماند! صلح که شد، آن لشکر هم برگشت! دکتر یک لشکر از بعثی‌ها را با یک نیروی ۲۰‌نفره متوقف کرد! ما در محدوده این آب چندین بار با عراقی‌ها رودررو شدیم و جنگ روانی ایجاد کردیم! آب که بالا آمد، باعث شده بود ماهی زیادی جمع شود و ما چند روزی، فقط ماهی می‌خوردیم! از طرح‌های دیگر این بود که یک سد با پمپاژ روی کرخه زدند که گارد ریاست‌جمهوری صدام به طور کامل زیر آب رفت! در آن زمان، بنی‌صدر در برابر ما بود و طبعاً به ما نیرو نمی‌داد، به همین دلیل شب‌ها می‌رفتیم و مهمات را با هماهنگی انبارداران مسلمان ارتش می‌آوردیم و استفاده می‌کردیم!...» 

تشکیل گروه موتورسواران ابتکاری دیگر
دکتر چمران در گروه جنگ‌های نامنظم با استفاده از تجربیات جنگ چریکی در لبنان به نوآوری‌های متنوعی دست زد. تشکیل گروه موتورسواران برای انجام مأموریت‌های گوناگون در زمره این اقدامات بود. اسماعیل شاه حسینی برادر حسین شاه حسینی که به گروه جنگ‌های نامنظم پیوسته بود، در این فقره گفت:

«یک روز صبح، اخوی به قصر فیروزه زنگ زد که آب دستت است به زمین بگذار و موتورت را سوار ماشین کن و زود به خوزستان بیا که همین حالا دکتر چمران به تو نیاز دارد! شهید منوچهر هاشمی، کارگر ما در مغازه بود.

اخوی در ادامه گفت منوچهر را به جای خودت درِ مغازه بگذار و بیا. من موتور را سوار کامیون کردم و راه افتادم و به ستاد عملیاتی اهواز رفتم. این همان موقعی بود که دکتر آب را به منطقه تجهیزات دشمن بسته بود و تانک‌های عراقی در میان آب و گِل و لای گیر افتاده و فاقد قدرت حرکت شده بودند. این طراحی دکتر واقعاً خط ایران و نیرو‌های خودی را نجات داد. آنجا برای من حکمی را نوشتند و به من اسلحه دادند و گفتند سریع برو و خودت را به دکتر چمران برسان! صبح زود راه افتادم و خودم را به ایشان و اخوی رساندم و دیدم یک عده موتورسوار دیگر را هم آورده‌اند. در آن روز‌ها مدرسه‌ها را پایگاه می‌کردند. حاج آقا قمردوست، مسئول مدرسه‌ها و از دوستان اخوی بود. موقعی که من با موتور وارد مدرسه رودابه شدم، دیدم در آن روبه‌رو هفت، هشت نفر ـ که سرشان را تیغ انداخته بودند ـ با موتور منتظرند. من، پنج، شش نفرشان را می‌شناختم و می‌دانستم که سه نفرشان خلافکارند! من رفتم و به حاجی گفتم که اینها کیف‌زن و دزد‌ضبط هستند! حاجی گفت من دیشب اینها را طوری ساختم که همه حمام رفتند و کله‌هایشان را تیغ انداختند و غسل توبه کردند و حالا هم آماده شهادت هستند! واقعاً هم در جبهه‌های ما زمینه زیادی برای تغییر افراد بود. من بار اول بدون موتور به خوزستان رفتم. آن موقع موتور‌های کراس به ایران آمده بودند که صدای زیادی داشتند، اما سرعت نداشتند. بهترین موتور یاما‌ها بود که کمک‌های عقبش گازی بودند و می‌شد با آنها از روی چاله‌های شش، هفت متری پرید و اگر در لب کانال‌ها به مانعی هم برمی‌خورد، خطری نداشت. دکتر چمران در تهران با کمپانی ایران دوچرخ صحبت کرد و تعداد زیادی از این موتور‌ها را خواست که دو روز بعد رسیدند....» 

فرماندهی که در اوج طوفان آرامش داشت
آقای فرمانده همپای توان نظامی خویش با آرامش و اخلاقش رزمندگان را مجذوب می‌کرد. عشق زلال همرزمانی که پس از ۴۴ سال همچنان دل در گرو مهر چمران دارند، شاهدی بر این مدعاست. خیرالله میرزایی از اعضای ستاد جنگ‌های نامنظم در تبیین این جذبه کم مانند خاطرنشان کرده است:

«در ستاد جنگ‌های نامنظم از نزدیک با دکتر چمران آشنا و بیشتر مجذوب ایشان شدم. همه نیرو‌ها در این ستاد، پای سخنان ایشان می‌نشستند و با علاقه به آن گوش می‌کردند. اگر عکس‌های دکتر را دیده باشید، درمی‌یابید بیشتر با نوجوانان و جوانان همنشین بوده‌اند، چراکه آنها را در سنین حساس عمر خود می‌دانستند و در برابرشان احساس مسئولیت می‌کردند. محبت‌ها، نوازش‌های پدرانه و رفتار‌های صمیمی ایشان بود که جوانان را جذب می‌کرد. اخلاق حسنه، جذابیت معنوی، مورد تأیید حضرت امام و نماینده ایشان در شورای عالی دفاع بودن عواملی بود که ما را نسبت به ایشان بسیار خوش‌بین می‌کرد. همواره با نیرو‌های پایین‌دست، رفتاری متواضعانه داشت. همان روحیه‌ای که در عکس‌های لبنان دکتر چمران قابل رؤیت است که چگونه با ایتام لبنانی و فلسطینی رفتار می‌کرد اینجا هم با نیرو‌های رزمنده، تعاملی پدرانه داشت. یکی از خاطرات جالب من از دکتر مربوط به عملیات آزادسازی سوسنگرد است. ایشان در آن نبرد مجروح شد. چمران در آن عملیات و به تنهایی، یک دستگاه از خودرو‌های عراقی را به غنیمت گرفته بود و با پای مجروح آن را با خود به پشت جبهه آورد! دکتر در یک جهت از محور‌های حمله به‌تنهایی و با یک کلاشنیکف و چند نارنجک به مصاف عراقی‌ها رفته بود! ایشان پس از آن و در عین مجروحیت، در یک اتاق ۹ متری و روی تخت استراحت می‌کرد، پتویی هم روی پایش کشیده بود. تمام مسئولان ستاد هم دورش جمع شده بودند و مشکلات جبهه را مطرح می‌کردند. ایشان هم با نیرویی خدادادی که درون خود داشت، به مخاطبان آرامش می‌داد و در عین حال، برنامه آینده را بیان می‌کرد....» 

در کوی دوست 
دکتر مصطفی چمران سال‌ها بود که در حوالی شهادت منزل داشت. برای او هیچ غایتی جز قرار خونین در برِ دوست، بی‌معنا بود. از این روی بود که در واپسین روز از خرداد ۱۳۶۰، دهلاویه به محل معراج وی مبدل شد و روی به جاودانگی نهاد. تارنمای شهید چمران در مقاله‌ای آن لحظات را به ترتیب پی آمده توصیف کرده است:

«دکتر در واپسین ساعات حیات به همه سنگر‌ها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیک‌‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد از این نقطه که او است، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‌شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده و قربانی‏‌هایی دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‌‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‌‏های صدامیان، یکی از نمونه‌‏های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی (ع) و حسین (ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏ گونه و یکی از یاران با وفای امام خمینی (ره)، از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست. ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‌های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران با وفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی، متبسم و در عین‏حال متین، محکم و آغشته به خاک و خونش با آنکه عمیقاً سخن‏‌ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد! شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین (ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین (ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح به زیبایی به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت. در بیمارستان سوسنگرد - که بعداً به نام شهید دکتر چمران نامیده شد- کمک‏‌های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‌‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود به دیار ملکوتیان و نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. از شهادت انسان ‏ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت، جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و رنج دیده دنیا، غرق در حسرت و ماتم گردیدند....»
 
 

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار