شهدای ایران:علیرضا عسکری در این یادداشت، انقلاب اسلامی را نه صرفاً یک دگرگونی سیاسی، بلکه تلاشی عمیق برای بازتعریف «خود»، «جهان» و «دیگری» در پرتو توحید میداند؛ بازتعریفی که با تکیه بر آموزههای امام خمینی، میکوشد گفتمانی نو بنا کند که از وابستگی به قدرتهای بیرونی و درونی عبور کرده و تنها سیادت الهی را به رسمیت بشناسد.
انقلاب اسلامی را میبایست - به حق - پویش و انقلاب درونی یک ملت - و چه بسا امت - در تقلا برای بازتعریف «خود» و «جهان خود» در مقابل «آن دیگریها» دانست؛ آنچه در این بازتعریف از دیدگاه امام خمینی، مهم تلقی میشد، پیریزی گفتمانی نو با مفصلبندی جدیدی بود که تماما منطبق بر قواعد و اصول اسلامی باشد.
اما شکل گیری چنین گفتمانی به مانند هر گفتمان دیگر، واجد دو شرط میباید باشد. نخست وجود عناصری جهت تبیین «هست»ها تا «ما» شکل گیرد و دوم، عناصری که «نیست»ها را عیان سازند، تا «دیگری» شناخته شود. و ازآنجا که این سازه نوپدید بر بازگشت به خویشتن اسلامی تأکید دارد و از آن حیث که توحید شاکله بنیانی اسلام چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعیست، متکی بر مفهوم توحید شکل خواهد یافت.
فلذا به هنگام صورتبندی این اندیشه، توحید میباید به مثابه یک مفهوم محوری مورد توجه قرار گیرد. از نظر روحالله خمینی توده مسلمان نه بر «دیگران» بلکه تنها به وجود الهی وابسته است و فیالواقع سیادت - مطابق متون و منابع دینی - به کلی از آن خداست.
بدین سبب، این جامعه اسلامی انقلابی میبایست چه در برابر استکبار خارجی و چه اشکال درونی آن ایستادگی ورزیده، بر آنچه که هست تاکید ورزد و نه آنچه تحمیل میشود.
توحید به فعلیت رسیده در ساحتهای گوناگون جامعه، نهتنها در مقابل استکبار درونی و بیرونی قد علم خواهد کرد، بلکه سبب پیشگیری از بالفعل شدن عجب و ریا در بدنه و بعدها حتی در هسته سخت حاکمیتی خواهد بود. فلذا ریا و عجب سیاستمداران را نیز میباید ناشی از فقدان باور به توحید در میان بدنه حاکمیت دانست. بدین معنا که با تقلیل و یا تکذیب ولایت الهی - به مانند آنچه که بارها در حکومتهای خودکامه تکرار گشته - «خود» یا «دیگرانی» را صاحب و منشاء اثر دانست.
فلذا با پذیرفتن آنکه «منشاء همهچیز خداست» هم مجال برای سرخم کردن و چاپلوسی برای مستکبرین و هم داعیه استکبار ورزیدن، فراهم نخواهد شد.