شهدای ایران:در آستانه سالروز ارتحال عارف واصل و مرجع والاقدر جهان تشیع، زندهیاد آیتالله العظمی حاجشیخ محمدتقی بهجت فومنی، شمهای از خاطرات فرزندش حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ علی بهجت را به بازخوانی تحلیلی نشستهایم. این بخش از خاطرات راوی، به تعاملات آن فقید سعید با حضرت امامخمینی و حضرت آیتالله العظمی خامنهای اختصاص دارد؛ امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
از آقایخمینی کرامتهایی میدانم که هیچ کس از آنها اطلاعی ندارد
به شهادت خاطرات زندهیاد آیتالله العظمی بهجت، اولین دوست ایشان در شهر و حوزه علمیه قم حضرت امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی بوده است. این امر بیش از هر چیز به اشتراکات فکری و عملی آن دو بازمیگشت. حجتالاسلام والمسلین علی بهجت در بسط این مهم آورده است:
«مرحوم پدر میفرمودند: اولین کسی که در قم با او دوست شدم، آقایخمینی بود و بیشترین رفت و آمد را هم با ایشان داشتم. اولین کسی هم که مرا به آقای بروجردی معرفی کرد، آقای خمینی بود. میگفتند: از همان اوایل ورود به قم آقایخمینی خیلی از آقای قاضی میپرسید و من خیلی تعجب میکردم! ولی بعد دیدم، خود ایشان هم اهل این مسائل است. من پرسیدم: یعنی ایشان هم اربعینی را طی کرده بود؟ فرمودند: بله، بله. تعریف میکردند: ایشان از بعضی از چیزهایی که خیلی به آن علاقه داشت، پرهیز میکرد. در یک میهمانی در منزلشان، غذا قورمه سبزی بود، ولی ایشان حاضر نشد بخورد! پرسیدم: چرا نمیخورید؟ دوست ندارید؟ گفت: خیلی دوست دارم، ولی میخواهم نخورم! یعنی مشغول ریاضت بودند. یادم است پدر روزی فرمودند: کرامتهایی از ایشان میدانم که هیچ کس از آن اطلاعی ندارد.
تأکید میکنم که در میان مراجع تنها کسی که از ابتدا در قم با مرحوم پدرم رفاقت و رفت و آمد داشت، امامخمینی بودند. شاید علتش این بوده که آقا شیخ نصر الله خلخالیها - که دوست صمیمی و مشترک هر دو بود- پدرم را به عنوان شاگرد آقای قاضی و آقای غروی اصفهانی به ایشان معرفی کرده بود. در همان سالهای ۳۹ و ۴۰ شمسی، وقتی مرحوم امام به بیماری تب مالت مبتلا شدند، همراه با پدرم به عیادت ایشان رفتیم. خود ایشان هم شبیه همین بیماری را گرفتند و بیماریشان هم طول کشید. در مدت بیماری، مرحوم امام به عیادتشان میآمدند. پدرم میگفتند: هر کتابی را که از آقایخمینی به امانت میخواستم، به هر تعداد که بود، میداد. حتی اگر خودش هم لازم داشت، فوری میداد. به هنگام مسافرت تابستان یا ماه رمضان، که کتابها را بر میگرداندم، گاهی یک گاری میشد! به خصوص سال اولی که آمده بودم، چون کتابهایم در نجف مانده بود....»
ما میتوانیم وجوه شرعیه را برای کشتن شاه صرف کنیم
آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت با تاریخ ایران معاصر آشنایی فراوان داشت و جریانات سیاسی را نیز به نیکی درک میکرد. هم از این روی از آغاز نهضت اسلامی تا تبعید امامخمینی به ترکیه، در زمره یکی از مشاورین امین رهبر انقلاب به شمار میرفت. فرزند آن مرجع فقید، در این فقره معتقد است:
«مرحوم والد، در سیاست کاملاً صاحب نظر بودند و مطالب را روشن میکردند، ولی برای اهلش. در اوایل انقلاب با مرحوم امام جلساتی داشتند. در ایام مبارزه، مرتباً با هم رفتوآمد میکردند. مرحوم پدر، پیشنهادهایی هم برای مبارزه میدادند. میگفتند: مرتبه دوم پیروزی با ایشان است، ولی دعا میکنیم برای بعدش مشکلی پیش نیاید... حدود سال ۴۲ - شاید در آخرین ملاقات پیش از تبعید مرحوم امام - به ایشان گفتند: حداقل باید ۴۰ نفر متخصص مهذب به همراه داشته باشید تا در مواقع لازم حاضر باشند. شما باید اینها را تربیت کنید و داشته باشید. این هم نمیشود، مگر اینکه یک فرجهای برای اینها باشد و این فرجه هم محقق نمیشود، مگر اینکه آن کسی که الان چکمه ظلم خود را به مذهب و مردم گذاشته، با چندین نحو افشایش کنیم و هم با چندین طریق مختلف برنامهریزی داشته باشیم که او را از میان ببریم و حتی وجوهات را برای کشتن شاه مصرف کنیم. اگر او خودش حذف شود، یکی دیگر را سر کار میآورند که در ابتدای کار ضعیف است و نمیتواند فشار بیاورد. فشار بر روحانیت کاهش مییابد و ما خواهیم توانست، کار اصلی خودمان را انجام دهیم... حضرت امام کاملاً گوش دادند و بعد سرشان را بلند کردند و در حالی که با دست چهار انگشت خود را نشان میدادند، گفتند: چهار نفر هم ندارم!....»
باید نشریهای منتشر شود و جنایت گذشته و حال رژیم را منعکس کند
در آغاز نهضت اسلامی، پیشنهادات آیتالله بهجت به امامخمینی، بس ابداعی و سازنده بود. با عنایت به محدودیتهای تبلیغی این حرکت نوآغاز وی به رهبر انقلاب پیشنهاد انتشار یک نشریه داد! امری که بعدها با انتشار نشریات «بعثت» و «انتقام» - که برخی پدید آورندگان آن از شاگردان آن مرجع فقید بودند- تحقق یافت. فرزند آیتالله در خاطرات خویش این مهم را از نظر دور نداشته است:
«پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی، مرحوم امام مکرر با مرحوم ابوی رفت و آمد داشتند. پدرم مطالبی را درباره نهضت به مرحوم امام پیشنهاد میکردند. برای مثال پدرم به ایشان میگفتند: خوب است نشریهای باشد و جنایات گذشته و حال رژیم را با هم منعکس کند تا جنایات گذشته از یاد مردم نرود... پس از آن نشریهای منتشر شد و چنین کارهایی را میکرد. این گونه مطالب را فقط با خود امام درمیان میگذاشتند و کمتر پیش میآمد که به وسیله دیگران انتقال دهند. بعد از انقلاب هم با امام رفت و آمد داشتند و اگر چیزی در نظرشان بود، یادداشت میفرستادند. البته پس از انقلاب دیدارهای عادی ایشان، مثل سابق ممکن نبود و بیشتر با هم مکاتبه میکردند، یا پیغام میدادند. هر چند که ارتباط از راههای غیرعادی هم داشتند. در سالهای پس از انقلاب، برخی از علمای بزرگ که از اشخاص سرشناس کشور بودند، خدمت حضرت امام رسیده و از ایشان تقاضای درس اخلاق کرده بودند. ایشان فرموده بودند: نزد آقای بهجت بروید و تقاضا کنید که درس اخلاقی برای شما بگذارند. گفته بودند: ایشان نمیپذیرد. فرموده بودند: اصرار کنید تا بپذیرد!... آقای مشکینی، آقای آذری قمی و آقای میانجی، مرتب میآمدند و موضوع را مطرح میکردند، ولی آقا نمیپذیرفتند....»
در دور دوم نهضت، آقایخمینی پیروز میشود
از آن روی که عارفان پدیدهها را با «نور خدا» میبینند و برای تشخیص حقایق «فرقان» دارند، آیتالله بهجت مدتها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در عین تردید بسا نخبگان، توفیق این حرکت عظیم را وعده داد. امری که حجتالاسلام علی بهجت در مقام بیان یادمانهای خویش اینگونه بدان اشارت برده است:
«در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ظهرها از روبهرو وضوی آقا را تماشا میکردم. حال عجیبی داشتند. نیم ساعت قبل از ظهر که وضو را شروع میکردند، بنده هم همان ساعت از مدرسه برمیگشتم. گاهی که میخواستم مطلبی را به ایشان بگویم در مقابل ایشان قرار میگرفتم و متوجه صورتشان میشدم. میدیدم که اصلاً در این عالم نیستند! حتی من را که مقابلشان هستم، نمیبینند و سخت در عوالم خودشان هستند. در طول زمان به این درک رسیدم که در این مواقع مزاحم حال ایشان نشوم. بعضی از مطالب مهم را که در حالت عادی نمیشد از ایشان پرسید و جواب گرفت، در این مواقع پاسخ میدادند. بنابراین گاهی برخی مسائل را در آن زمان با ترفندی خاص با ایشان مطرح میکردم. پیش از پیروزی انقلاب یکی از دوستان دانشجویم - که اکنون فیزیوتراپ است و به پدرم معتقد بود- در زمانی که اعتراضها داشت شکل میگرفت و بیشتر مردم درگیر مبارزه بودند، به بنده گفت: از آقا بپرس، آقای خمینی پیروز میشود با شاه؟ چون سیاسیون نظر میدادند که شاه با یک مقاله در روزنامه اطلاعات، آب را گل آلود کرده تا مخالفان مخفی را شناسایی کند و با یک کودتای نظامی، همه را قلع و قمع کرده و با خیال راحت بر تخت حکومت بنشیند. پدرم این سؤالات را اصلاً در حالت عادی جواب نمیدادند. برای جواب اثنای وضو را در نظر گرفتم. هنگام شستن صورت، در این عالم نبودند. بسیار بشاش بودند. اینگونه شادی را خیلی کم در ایشان دیده بودم. فکر کردم الان وقت پرسیدن است. مرتبه اول که سؤال کردم، نشنیدند! خیلی سریع سؤالم را تکرار کردم. فرمودند: بله، آن آقا هم همین نظر را داشت که در بار دوم آقای خمینی پیروز میشود....»
خداحافظی غیرحضوری با امام چند روز پیش از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رابطه آیتالله بهجت با امامخمینی تداوم یافت، اما این بار علاوه بر راههای عادی و متعارف، از شیوههای معنوی نیز در برقراری آن استفاده میشد. راوی در بخشی از منقولات خود در اینباره نیز به وقایعی اشاره دارد:
«شبی در خانه را زدند. ایشان در حال مطالعه بودند. اصرار داشتند که خودشان در را باز کنند. وقتی رفتند و زود برگشتند، دیدم ناراحتند و مشغول قدم زدن و فکر کردن هستند. پرسیدم چه کسی بود؟ و چه شده؟ فرمودند: ایشان را بردند! منظورشان حضرت امام بود. به ایشان گفتم: شاید شایعه است و کسی همین طوری به دم در آمده و یک چیزی گفته است، مگر کسی جرأت دارد؟ فرمودند: از اطرافیان آقای خمینی بود و آمده بود و میگفت: حال آقا بد است، او را به تهران میبریم. پیغام دادهاند: الان در راهیم. ایشان خواستهاند که دعا کنید. فردای آن روز که ایشان از حرم برگشتند، دیگر حال ناراحتی دیشب را نداشتند و میفرمودند: خدا خیلی رحم کرد و ۱۰ سال بر این مردم منت گذاشت! بعداً فهمیدیم وقتی امام را به تهران بردهاند، حالشان دوباره بد شده است، به طوری که فکر میکنند از دنیا رفتهاند، ولی دوباره حالشان خوب میشود. اواخر زندگی حضرت امام برخی از افراد به مرحوم پدرم اصرار میکردند که ملاقاتی با حضرت امام داشته باشند. من هم بر این مطلب بافشاری میکردم. یک روز به من فرمودند: تو چه میدانی که ما همین دیشب ما با هم صحبت کردیم و چه مطالبی رد و بدل شد؟ در حالی که حتی با تلفن هم صحبت نکرده بودند! مرحوم والد در اواخر عمرشان فرمودند: آقای خمینی قبل از وفاتشان با من خداحافظی کردند، در چه حالی و چه جمالی! من پنج شنبه در مسجد نشسته بودم و مشغول تعقیبات نماز صبح بودم که ایشان با صورت خندان آمد و از جلوی من رد شد! چقدر زیبا و با جمال و... بود. معلوم بود از اعمال خودش راضی است و پیش خدا مشکلی ندارد....»
ارتباط پدر با آیتالله خامنهای دیرپا بود
حمایتهای معنوی آیتالله العظمی بهجت از رهبری انقلاب اسلامی، در دوران زعامت حضرت آیتالله العظمی خامنهای نیز تداوم یافت. فرزند آن مرجع راحل، در باب پیشینه این ارتباط و علل توسعه آن توضیحاتی به قرار ذیل دارد:
«مرحوم پدر، معمولاً وقتی حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب (دام ظله) در پست و مسئولیتی قرار میگرفتند، نامهای به ایشان میدادند. در همان موقع که ایشان به رهبری رسیدند هم نامهای را خودشان در صندوق پستی سر کوچه انداخته بودند! از قضا این صندوق پستی، مدتی بررسی نشده بود! بنابراین نامه پدر، کمی دیر به دست ایشان رسیده بود. متن نامههای ایشان، معمولاً دعا و موعظه بود. مقام معظم رهبری (دام ظله) هم نزد پدرم میآمدند و از ایشان درخواست دعا و مشورت داشتند. ایشان در این رابطه میفرمایند: مرحوم آقای بهجت (رضواناللهتعالیعلیه) میفرمودند: این دعا را زیاد بخوانید: یا اللهُ، یَا رَحْمَانُ، یَا رَحِیمُ، یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک. ممکن بود یک اشکال مقدری وجود داشته باشد، ایشان به آن هم جواب میداد. ممکن بود کسی بگوید وقتی میگوییم ثبت قلبی علی دینک ما که دینمان درست است، منطقی است، مستحکم است، این برای آن طبقات پایین است. ایشان میفرمود: در هر طبقهای که دل انسان و ایمان انسان و دینداری انسان هست، تنزل از آن طبقه برگشت است، ثبت قلبی علی دینک... یعنی دین را در همان طبقه عالی نگه دار و تثبیت کن!
به هرحال، این روابط طی این سالها، بدون سروصدا ادامه داشت. مرحوم پدرم هرگاه احساس خطر میکردند، به ایشان پیغام میدادند. با رهبر انقلاب بسیار صمیمی بودند و مراقب ایشان بودند. در ابتدای رهبری ایشان فرموده بودند: من متعهدم که اگر به موازینی که نسبت به آن مستحضرید، عمل کنید، شما را تنها نگذارند. یعنی تعهد معنوی کرده بودند و دائماً هم مراقبت میکردند... ایشان بسیار مراقبت میکردند که قصور یا تقصیری پیش نیاید، چون هر چه میشد، آثارش برای کشور بود. ما هم این را حس میکردیم. شدت اضطراب ایشان از خطراتی که ممکن بود پیش بیاید، مشهود بود. هرگاه احساس خطری میکردند، متوسل میشدند و گاهی هم پیغام میدادند. از جریانهای پس از انقلاب بسیار خائف بودند. برای مقام معظم رهبری هم، مطالب و نکاتی را بیان میکردند. مدتی پیش از رحلت، برای مقام معظم رهبری (دام ظله) پیام دادند: خطری بسیار مهم و جدی در پیش است، ما هر چه توانستیم انجام دادیم که اتفاقی نیفتد، بقیهاش دیگر با شماست... یادم هست یکی پرسید: آیا منظورتان امریکاست؟ پدرم فرمودند: بالاتر از اینهاست!....»
رهبر انقلاب یکی از دونفری است که حقیقتاً به آیتالله بهجت محبت داشتند
و سرانجام رهبر معظم انقلاب اسلامی، همواره مکانت عرفانی و سلوکی آیتاللهالعظمی بهجت را بزرگ میداشتند و در بسا موقعیتها، مراوده با آن پیر معرفت را مغتنم و مؤثر میشمردند. از سوی دیگر آن دردانه دوران نیز با احترام کامل برای رهبری، در دیدار با ایشان از عوالم و حقایقی سخن به میان میآوردند که در دیدار با دیگر افراد از ذکر آنها خودداری میکردند! این امر برای مخالفان نظام اسلامی، البته دشوار و گران میآمد. حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت در اینخصوص خاطرنشان ساخته است:
«مقام معظم رهبری (دام ظله) هم خودشان خیلی به ارتباط با آقا عنایت داشتند. ایشان، بسیار متواضع هستند. یک دفعه کمی زود به دیدن مرحوم ابوی آمدند. آقا پس از نماز مغرب و عشا عبادتی داشتند. ما قرار گذاشته بودیم که پس از پایان این عبادت، با ابوی ملاقات کنند. تقریباً ۱۰ دقیقه مانده بود. به بنده فرمودند: شما همین جا بنشین و برای ما صحبت کن، با آقا کاری نداشته باش تا کارشان تمام شود. مراقب بودند که ابوی اذیت نشوند. حتی آقازادههای مقام معظم رهبری هم مراقب بودند. آنها هم مرتب پیش حاج آقا میآمدند و طالب تذکرهای ایشان بودند. پدر هم احترام میکردند. الحمدلله آقازادههای ایشان هم، در زی طلبگی ممتازند. شاید تنها دو نفر بودند که به طور حقیقی به پدرم محبت داشتند و نسبت به ایشان حسادت نمیورزیدند. یکی از آنها مقام معظم رهبری (دام ظله) بود. کسان دیگری نیز بودند که به ظاهر اظهار تواضع میکردند، ولی در باطن بزرگترین خنجرها را با کلام و رفتارشان به قلب ایشان میزدند! در یکی از دیدارهایی که با مقام معظم رهبری داشتم، وقتی از کرامتهای مرحوم پدر با ایشان صحبت میکردم، ایشان فرمودند: بله، ایشان بالاتر از این حرفها بود، اگر کسی مقداری مراقبه داشته باشد، به این کرامتها میرسد، ولی ایشان بالاتر از این حرفها بود... همچنین فرمودند: من هر شب، به خواندن سوره یاسین برای ایشان مشغولم و از خدا خواستهام، تا آخر عمر ایشان را فراموش نکنم و ایشان هم مرا فراموش نکند... مرحوم پدر هم، احترام خاصی برای مقام معظم رهبری قائل بودند. خیلی از مسائل و سؤالهایی را که پنهان میکردند و به کسی پاسخ نمیدادند، اگر از سوی ایشان مطرح میشد، پاسخ میدادند....»
*منبع:جوان آنلاین