شهدای ایران:در دل ارتفاعات فکه، رزمندگانی با فریاد عشق به حضرت زهرا (س) دست در دست هم ایستادهاند. روایتی از جستوجوی پیکری که ندا میدهد: «میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.»
مرتضی شادکام:
سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دستخالی به مقر برمیگشتیم و حال حرفزدن با همدیگر را نداشتیم. یکی از بچهها نوار روضه حضرت زهرا (س) را میگذاشت و عقده دل خالی میکردیم.
موقع روضه به حضرت زهرا عرض کردم: «یا زهرا! ما به عشق مفقودین اینجاییم، اگر ما را قابل میدانی عنایتی کن شهدا خودی نشان دهند و اگر قابل نمیدانی برگردیم تهران».
فردا صبح وقتی مشغول کار شدیم، ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود، یک بار دیگر روضه حضرت زهرا (س) را خواندیم و با زمزمه نام حضرت مشغول کار شدیم.
روبروی پاسگاه ۲۷، بند انگشتی نظرم را جلب کرد. آرامآرام خاکهای اطرافش را خالی کردیم، پیکر شهیدی پیدا شد، وقتی به بدن شهید رسیدیم، دیدیم شهیدی دیگر هم کنارش خوابیده و رویشان به سمت همدیگر بود. هر دو پلاک داشتند و قمهشان آب هم داشت که بهعنوان تبرک خوردیم.
وقتی با صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم، دیدیم پشت پیراهن هر دو نوشته شده بود: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم».
منبع: کتاب تفحص، صفحه ۸۲-