شهدای ایران shohadayeiran.com

سید حسن نصرالله هنگام آمدن به قم در حالی که می‌خواست از این فرصت برای خلوت با خدای خود و کسب دانش و عرفان استفاده کند ولی مشغله‌های اجرایی حزب‌الله و اصرار برخی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران برای استفاده از تجربیات او باعث شد تا او وارد کارهایی غیر از تحصیل نیز شود.

شهدای ایران:جناب آیت الله شهید «سید حسن نصرالله» دبیرکل جنبش حزب الله لبنان در فرازهای مختلف دوران حیات زمینی در لبنان، نجف و ایران خاطرات فراوانی را رقم زده‌اند که با شهادت این بزرگوار مجالی برای بیان بسیاری از این خاطرات پیش آمده. 

در ادامه چند پرده از زندگی این شهید را تا پیش از رسیدن به مقام دبیرکلی می‌خوانید. این فراز از زندگی او کمتر بیان و پرداخته شده است. انچه در ادامه می خوانید برداشتی است از کتاب «آزادترین مرد جهان» است. این کتاب توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.

پرده اول: سرآغاز یک طلوع

سید حسن در زمانی قدم به حیات گذاشت که در آن دوران، مردم جنوب لبنان به ویژه مناطق شیعه‌نشین از امکانات و فرصت‌های شغلی بسیار کمی برخوردار بودند و شدت فقر و تنگدستی مردم هم‌جوار و خانواده‌ی آن‌ها چنان بود که بالاجبار آن‌ها را به حومه شرقی شهر بیروت کشاند. به دلیل کمی بضاعت در منطقه الکرنتینا در حومه این شهر سُکنی گزیدند. شخصیت و اندیشه‌های سیدحسن آرام آرام در محله کرنتینا شکل گرفت، نوجوانی‌اش را در کنار پدرش در مغازه به کار میوه و سبزی فروشی گذراند.  

او از آن دوران، که دوران سخت زندگی‌شان می‌باشد با تاسف چنین یاد می‌کند: «تاسف بیشتری که می‌خورم، از این است که تا زمان رفتنم به نجف، روزی پیش نیامد که من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم بر سر یک سفره جمع شویم و غذا بخوریم. بدین صورت بود که من و برادران و خواهرانم تنهایی غذا می‌خوردیم و پدر و مادر در مغازه بودند، یا مادرم با غذا می‌خورد یا پدرم...»

سید حسن خلق و خویی آرام و سازگار داشت و هر روز بیشتر به مسائل دینی گرایش پیدا می‌کرد. او نه تنها کاملاً آرام و خونسرد است بلکه شوخ‌طبع هم می‌باشد؛ چنان که خود در پاسخ به خبرنگاران ایرانی در خصوص شوخ طبعی می‌گوید: «من از جماعت طلبه‌ها هستم! در ایران هم خودتان می‌دانید که روحانیون از طبع و اخلاق لطیفی برخوردارند. البته این شوخ‌طبعی‌ها در محیط خاصی صورت می‌گیرد. در جای خودش و بجا.»

«خالد مصطفی» که یکی از همکلاسی‌های دوران راهنمایی سید بود می‌گوید: «سیدحسن در حالی که تنها دوازده سال سن داشت، هیچ‌گاه بدون فکر صحبت نمی‌کرد و شخصیتی داشت که وقتی با وی برخوردی می‌کردی احساس می‌شد که او یک مرد ۳۵ ساله است.»   

او علاقه زیادی به روحانیت داشت و گفته‌اند عکسی از امام موسی صدر که در منزل یا مغازه‌شان آویزان بود، در شکل‌گیری شخصیت سیدحسن تاثیر فراوانی داشت و نخستین جرقه‌های محبت موسی صدر و جنبش امل [سازمانی که بعدا حزب‌الله لبنان با انشقاق از آن تاسیس شد.] را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سیدحسن روشن کرد.

همین موضوع عامل گرایش او به روحانیت شد. چنان که ایشان خود تعریف می‌کند: «زیبایی و هیبت این بزرگوار مرا به شگفتی وامی‌داشت. می‌گفتم ان‌شاءالله اگر بزرگ شدم، می‌روم درس علوم دینی می‌خوانم و مثل این سید بزرگوار می‌شوم و لباس روحانی امام موسی صدر را می‌پوشم. من از آن زمان نه یا ده ساله بودم. کسی از من نخواست بروم روحانی شوم و علوم دینی را دنبال کنم. حتی من کسی از روحانیون را نمی‌شناختم. با هیچ‌کدامشان هم آشنا نبودم که کمکم کند، روحانی شوم. اصلاً ما در روستایمان روحانی نداشتیم. حتی در منطقه ما برای نماز خواندن هم یک مسجد نبود.

ماجرای امامت سیدحسن نصرالله در مسجد سیدالشهدای تهرانپارس

پرده دوم: ماجرای دریافت اجازه‌نامه از امام خمینی(ره)

در اوایل سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی ایران در شرف پیروزی بود و به سرعت تحولات منطقه را تحت شعاع قرار می‌داد. رژیم بعثی حاکم بر عراق به دلیل رویکردهای جدید خود از یک سو شیعیان و از سوی دیگر دوستداران رژیم سوریه را تحت فشار قرار می‌داد و همین امر موجب شد که با یورش به حوزه‌های علمیه، طلاب سوری و لبنانی را تحت پیگرد قرار دهد. یک روز که ماموران بعثی درصدد دستگیری سیدحسن نصرالله که آن زمان در حوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بود، برآمدند دریافتند که او عراق را ترک گفته است. او تصمیم گرفته بود بقیه تحصیلات خود را در مدرسه علمیه بعلبک [واقع در لبنان] ادامه دهد. وی همزمان به فعالیت سیاسی نیز پرداخت و مسئولیت سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع را عهده‌دار شد.          

در همین سال انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و امید تازه‌ای در بین مسلمانان به ویژه شیعیان جنوب لبنان برانگیخت و روابط ایران با شیعیان لبنان بیشتر شد. تا اینکه سیدحسن نصرالله، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، پیش از ظهر روز ششم آبان ماه سال ۱۳۶۰ به همراه یاران خود در جنبش امل در جماران به حضور امام خمینی(ره) شتافت. بعد از این دیدار، سیدحسن ۲۱ ساله برای شروع طوفان شورانگیز حرکت جهادی حزب‌الله از دست امام خمینی(ره) حکمی دریافت کرد که به گفته‌ی اهل نظر به ندرت اتفاق افتاده که یک جوان ۲۱ ساله از امام خمینی(ره) اجازه‌ای در اخذ وجوهات شرعیه دریافت کند. ضمن اینکه در این حکم ایشان سیدحسن نصرالله را به عنوان «حجت‌الاسلام» خطاب می‌کند که کم‌سابقه است. از جمع سران حزب‌الله او اولین کسی بود که این حکم را دریافت کرد، چرا که برای شیخ صبحی طفیلی هفت سال بعد یعنی ۱۴ آبان ۱۳۶۷ و برای شهید سیدعباس موسوی نیز در ۲۰ بهمن ۱۳۶۶ اجازه‌ی تصرف در امور حسبیه و شرعیه توسط امام صادر می‌شود و در پایان اجازه‌نامه با عبارت «و ان ینسانی من صالح دعواته» از او خواستار دعای خیر برای خود شده است که در بقیه احکام مذکور این قید نیست. در بخشی از متن این حکم آمده است:           

«و بعد، جناب حجت‌الاسلام آقای حاج سیدحسن نصرالله - دامت افاضاته - از طرف اینجانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و مصرف مظالم عباد و ذکوات و کفارات را در مصارف مقرره‌ی شرعیه و در مورد سهمین مبارکین نیز مجازند در اخذ صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد و در مورد مازاد بر مخارج نیز مجازند نصف آن را در مخارج سادات عظام- کثرالله امثالهم- و ترویج شریعت مقدسه صرف نموده و نصف دیگر را ارسال دارند...»      

بعد از این دیدار سیدحسن نصرالله بار مسئولیتی بر دوش خود احساس می‌کرد که با همگان متفاوت بود؛ لذا با جدّیت تمام در جهت ساماندهی حزب امل برای مبارزه با اسرائیل غاصب اهتمام ورزید.

پرده سوم: حضور سیدحسن نصرالله در حوزه علمیه قم

[این بخش از کتاب در مورد اتفاقات زندگی سیدحسن نصرالله در دورانی است که به عنوان مسئول شورای اجرایی حزب‌الله فعالیت می‌کرد.]

در آغاز دهه ۱۹۹۰ و پس از آرامش نسبی لبنان سیدحسن نصرالله احساس کرد که همچنان تشنه‌ی علوم و معارف اهل بیت(ع) است لذا شرایط را مناسب دید و خود را آماده سفر به قم نمود. البته ایشان با توجه به شرایط حزب به آسانی نمی‌توانست به قم سفر کند اما با تلاش زیاد توانست برادران خود را در شورای مرکزی حزب‌الله متقاعد کند و عازم شهر مقدس قم شود. آمدن سیدحسن نصرالله به حوزه‌ی علمیه قم شایعات بسیاری را برانگیخت؛ برخی از افراد وانمود کردند که نصرالله با کارکردهای حزب‌الله اختلاف پیدا کرده و به قم آمده است. نصرالله هنگام سفر به قم برای اینکه پست حزبی‌اش خالی نماند، مسئولیت اداره کارهای خود را به معاون خود شیخ نعیم قاسم واگذار کرد.  

        

سید حسن نصرالله هنگام آمدن قم در حالی که می‌خواست از این فرصت برای خلوت با خدای خود و کسب دانش و عرفان استفاده کند ولی مشغله‌های اجرایی حزب‌الله و اصرار برخی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران برای استفاده از تجربیات او باعث شد تا او وارد کارهایی غیر از تحصیل نیز شود. وی علاوه بر حضور در مسجدسیدالشهدا(ع) تهرانپارس به عنوان امام جماعت، با برخی از طلاب لبنانی قرار می‌گذاشت و پیگیر وضعیت زندگی آن‌ها بود. او تنها در کلاس‌های درس فقه و علم اصول شرکت نمی‌کرد، بلکه در دروس تفسیر قرآن آیت‌الله جوادی آملی نیز حضور می‌یافت. علاوه بر این او سیدحسن نصرالله علاقه زیادی به حضور در کلاس‌های آیت‌الله العظمی بهجت و  آیت‌الله العظمی سیدعبدالکریم کشمیری داشت.

سیدحسن نصرالله در مدت اقامت دو ساله‌اش در حوزه علمیه قم به برقراری روابط گسترده با طلاب غیرایرانی توجه خاصی داشت. در ارتباط با طلاب لبنانی کوشید آنان را منسجم و هماهنگ کند. وی سعی کرد برخی از اختلافات سیاسی میان طلاب لبنانی را برطرف کند. او جلسات فرهنگی را برای آنان دایر کرد و از برخی از شخصیت‌های ایرانی دعوت شد تا برای طلاب لبنانی سخنرانی کنند که آقای مصباح یزدی یکی از اصلی‌ترین این سخنرانان بود.     

با توجه به اینکه سیدحسن نصرالله میمهان حوزه علمیه قم محسوب می‌شد، برخی از مدارس طلاب غیرایرانی از ایشان دعوت می‌کردند تا در مناسبت‌های سیاسی سخنرانی کند. برای مثال، طلاب مدارس عراقی به منساب شهادت جمعی از روحانیون عراقی در عراق از وی دعوت کردند که برای آنان سخنرانی کند. سیدحسن نصرالله ازفون بر مسنجم کردن طلاب لبنانی و طلاب کشورهای عربی، با طلاب پاکستانی و افغانستانی هم روابط دوستانه‌ای برقرار کرد و کوشید تجربه انقلاب اسلامی لبنان و تاسیس حزب‌الله لبنان را به آنان منتقل کند.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار