شهدای ایران shohadayeiran.com

رفتم کارگزینی دیدم روی صندلی او عکسش را کشیده‌اند. از همکارانش سؤال کردم و گفتند بعد از بازگشت از جبهه در مرحله اول، گفته است سزاوار نیست ما اینجا زیر کولر در آرامش باشیم و بچه‌ها در گرمای جنوب در آن آتش، جانبازی و ایستادگی کنند. ما هم باید در این قضیه سهیم شویم و مرحله بعد اعزام شدند و به شهادت رسیدند.

به گزارش شهدای ایران به نقل ازایسنا، یکی از اقشاری که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی نقش بسزایی را در دفاع از میهن اسلامی ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی صدام ایفا نمود، قشر فرهنگیان و معلمان دلسوز و زحمتکش بود.

اهمیت نقش معلمان در دفاع مقدس، به‌مراتب مهم‌تر و اثرگذارتر از برخی اقشار دیگر بوده چراکه معلمان و فرهنگیان همزمان عهده‌دار دو مسئولیت مهم هدایت، آموزش و تربیت دانش آموزان در مدارس، با قلم و همچنین پاسداری از وطن  در جبهه‌های جنگ با اسلحه  بوده‌اند.

در طول این هشت سال دفاع مقدس؛ بودند معلمانی که در کنار رسالت مهم معلمی که به تعبیر بنیان‌گذار کبیر انقلاب؛ حضرت امام خمینی (ره)، شغل انبیاست، از حضور در جبهه‌های حق علیه باطل و دفاع از مرزوبوم اسلامی خود نیز غافل نشدند، بلکه در این راه به فیض شهادت نیز نایل آمدند.

از جمله این شهدای معلم، شهید محمدهادی بازیار، اهل تاکستان استان قزوین می‌باشد.

یکی از رزمندگان معلم به نام تخت‌کش‌ها؛ به بیان خاطره‌ای از برخورد اول خود با این شهید و ادامه آشنایی با ایشان پرداخته که به مناسبت روز معلم منتشر می‌شود:

آن زمان آموزش‌وپرورش به ما هزار و پانصد تومان حقوق می‌داد؛ فکر می‌کنم بین سالهای ۱۳۶۰ یا ۱۳۶۱ ما منطقه بودیم. مأموریت که تمام می‌شد گاهی سر ماه مرخصی می‌آمدیم که حقوق را بگیریم و برای امرارمعاش به منزل بدهیم و اگر قرضی هم داشتیم، پرداخت می‌کردیم.

آن موقع در یک مدرسه در روستای بکندی، مدتی دبیر و مدتی هم مدیر مدرسه بودم. شهید بازیار آن زمان مسئول کارگزینی تاکستان بودند.

 رفتم که حقوقم را از بانک تاکستان بگیرم و دیدم از هزار و پانصد تومان حقوق من پانصد تومان کم کرده‌اند و بانک به من هزار تومان داده است. فیش را نگاه کردم گفتم چرا حقوقم را کم کرده‌اند؟ کارمند بانک گفت: من نمی‌دانم؛ برو آموزش‌وپرورش تاکستان از مسئولش آقای بازیار بپرس.

من هم تا آن زمان برادر بازیار را نمی‌شناختم پرس‌وجو کنان به آموزش‌وپرورش تاکستان رسیدم. کارگزینی طبقه دوم بود. از افرادی که آنجا بودند راهنمایی گرفتم و به طبقه دوم رفتم و گفتم آقای بازیار چه کسی است؟ کارگزینی را به من نشان دادند و گفتند این روبه‌رو نشسته است.

 خدمت ایشان رفتم و سلام علیک کردم و گفتم برادر بازیار! من تخت‌کش‌ها هستم؛ دبیر آموزش‌وپرورش تاکستان که در دبیرستان روستای بکندی هم دبیر و هم مدیر بودم. الآن آمدم تا حقوقم را بگیرم و دیدم که از حقوقم پانصد تومان کم کردند.

 ایشان با حالت تعجب و کنایه گفت: پانصد تومان از حقوق شما کم کردند، ناراحت هستید! مکثی کردم و گفتم کل حقوقم هزار و پانصد تومان است. آمدم تا این پول را بگیرم و به منزل بدم و قرض‌هایی را هم که دارم بدهم. دیدم که پانصد تومان کم کردند.

 ایشان باز با کنایه گفتند: بچه‌های مردم در جبهه دارند جان می‌دهند؛ از شما پانصد تومان کم کردند، شما ناراحت هستید؟! با توجه به اینکه از جبهه، مرخصی آمده بودم و برگه مرخصی در جیبم بود؛ گفتم خب برای ما دوطرفه شده است، هم آن‌طرف هست و هم این‌طرف.

گفت هم این‌طرف و هم آن‌طرف یعنی چه؟ گفتم که برادر بازیار خودم منطقه هستم و مرخصی آمدم. گفت از کجا بدانم که شما راست می‌گویید؛ برگه مرخصی‌ام را از جیبم درآوردم و گفتم بفرمایید؛ در جنوب در منطقه هستم و مرخصی آمدم.

 ایشان که برگه مرخصی را دید تعجب کرد و گفت حالا دیگر راضی باش. بعد با مزاح گفت: شما باید به جبهه هم جانی و هم مالی کمک کنید، جانی چون خودت در آنجا هستی و کمک می‌کنی و بالاخره زور ما هم به شما می‌رسد که از حقوق شما کم کنیم.

 ازآنجا ما باهم دوست شدیم و بعد شروع کرد به سؤال کردن که جبهه چطور است و شما که منطقه می‌روید و می‌آیید منطقه چطور است و خاطره‌ای از منطقه برای ما بگو که در آنجا درگیری‌ها به چه صورت است و از سختی‌ها و راحتی‌هایش بگویید.

 شروع به صحبت کردیم و از منطقه و خاطرات منطقه و از سختی‌های آنجا گفتم و ایشان خیلی مشتاق بود که از نزدیک ببیند که اصلاً جنگ یعنی چه و آن را لمس کند. خودشان می‌گفتند که ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام می‌دهیم ولی خودم دوست دارم جنگ را از نزدیک ببینم و لمس کنم. وقتی می‌گویند که جنگ است و نیرو در آنجا درگیر است، خودم از نزدیک لمس کرده باشم.

خلاصه یک ساعت به همین صورت صحبت کردیم و بعد خداحافظی کردم و آمدم. ماه بعد که رفتم حقوقم را بگیرم برای دیدن برادر بازیار به اداره آموزش‌وپرورش تاکستان رفتم. همکارانش عنوان کردند که برادر بازیار نیروی دانش‌آموزی برده‌اند و خودشان هم به‌عنوان همراه رفتند که منطقه را بازدید کنند. به آن‌ها گفتم اگر ایشان آمدند بگویید که فلانی آمد و می‌خواست شما را ببیند و سلام مرا به ایشان برسانید.

دوباره به منطقه‌ای که بودیم اعزام شدیم تا مرحله بعد که شاید دو ماه بعد بود، آمدم مرخصی تا حقوقم را بگیرم، به آموزش‌وپرورش تاکستان رفتم. تا رسیدم دیدم عکسی با نام بازیار در سالن آموزش‌وپرورش زده‌اند. با دقت که نگاه کردم دیدم بله این بازیار همانی است که با ایشان موضوع جنگ را در میان گذاشتم.

 رفتم کارگزینی دیدم روی صندلی او عکسش را کشیده‌اند. از همکارانش سؤال کردم و گفتند بعد از بازگشت از جبهه در مرحله اول، گفته است سزاوار نیست ما اینجا زیر کولر در آرامش در آموزش‌وپرورش باشیم و بچه‌ها در گرمای جنوب در آن آتش، جانبازی و ایستادگی کنند. ما هم باید در این قضیه سهیم شویم و مرحله بعد اعزام شدند و به شهادت رسیدند.

این شهید بزرگوار در چهارم اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.

منبع:

زهرا عبداللهی، ابوالحسن کبیری، از قلم تا قناسه؛ نقش فرهنگیان قزوین در دفاع مقدس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۰، صص ۳۴، ۳۵، ۳۶

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار