شهدای ایران shohadayeiran.com

پس از رسیدگی به وضع مجروحان و اعزام به بیمارستان‌های پشت خط در حالی که به شدت متأثر شده بودم یکی از برادران بسیجی را که حدود ۵۰ سال سن داشت دیدم که در کنار تابوت یکی از شهدا نشسته و زیر لب چیزی می‌گفت.

شهدای ایران:به نقل از ایسنا، دکتر اباذر خاکباز متخصص گوش و حلق و بیتی و معاون سابق اداره بهداشت و درمان نیروی هوایی ارتش با اشاره به خاطره‌ای از نخستین روزهای حضورش در جبهه روایت می‌کند: اسفند ماه سال ۱۳۶۱ در حالی که هنوز دانشجوی پزشکی بودم، به جبهه رفتم و از بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک به منطقه چنانه اعزام شدم تا در خدمت رزمندگان لشگر ۲۱ امام رضا (ع) باشم.

در نزدیکی خط مقدم، سوله نسبتاً بزرگی به عنوان اورژانس دایر بود و تعدادی از برادران، بسیجی که از امدادگران بودند در آنجا کار می‌کردند. به محض ورود به من خوش آمد گفتند. پس از صرف ناهار چند روزی مسئولیت شهرداری را نیز به من محول کردند تا علاوه بر کار طبابت نظافت سوله و شستن ظروف را عهده دار شوم.

یک روز چند دقیقه بعد از نماز صبح، تعدادی از رزمندگان خط مقدم در حین تعویض و جابه جایی مورد اصابت خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند که چند نفر از آنان شهید و تعدادی نیز مجروح شده بودند. پس از رسیدگی به وضع مجروحان و اعزام به بیمارستان‌های پشت خط  در حالی که به شدت متأثر شده بودم یکی از برادران بسیجی را که حدود ۵۰ سال سن داشت دیدم که در کنار تابوت یکی از شهدا نشسته و زیر لب چیزی می گفت.

در چهره او متانت و آرامش خاصی وجود داشت. اولین بار بود که او را می‌دیدم. او به همراه مجروحان از خط آمده بود امدادگرانی که در آنجا بودند او را به خوبی می‌شناختند. با دیدنش به او نزدیک شدند و از خداوند برایش طلب صبر و استقامت کردند. پرسیدم مگر با این شهید نسبتی دارند؟ گفتند: «این سومین فرزند شهید ایشان است.» با اینکه گریه می‌کردم با خود به صبر، استقامت، ایثارگری و توکل آن رزمنده گمنام هزاران بار آفرین گفتم.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار