به گزارش شهدای ایران به نقل از سایت رجا، سعید شفیعی دبیر طرح تولید کتاب شهدا و مدیر فرهنگی دانشگاه امام صادق علیهالسلام در گفتگو با روابط عمومی دانشگاه امام صادق علیه السلام گفت: نغمههای سرخ عنوان مجموعه کتابی هفت جلدی است که در آن به زندگینامه، خاطرات، دست نوشتهها و وصیتنامههای 38 شهید سرافراز بسیجی دانشگاه امام صادق علیهالسلام پرداخته شده است.
وی همچنین اضافه کرد از ویژگیهای برجستهی این مجموعه، «تحلیل محتوای» علمی دستنوشتهها، و وصیتنامههای این شهدای گرانقدر است که برداشتها و نکات ارزشمند و بدیعی را به دست میدهد.
شفیعی اظهار داشت این مجموعه در طی سه سال به کوشش دانشجویان توانمند دانشگاه آقایان مسعود رحمتی و مهدی عبداللهی ضیاء الدینی و به قلم دو نفر از دانشجویان فرهیختهی دانشگاه، آقایان سید سعید آریانژاد و محمد جانیپور و با همکاری بیش از صد نفر از دانشجویان و کارکنان دانشگاه تهیه و توسط انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام منتشر شده است.
این مجموعهی هفت جلدی تدوین و تالیف آن به همت دفتر پایداری و مقاومت اداره فرهنگی و با همکاری معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام انجام شد. سرانجام نسخهی اولیهی آن در آبانماه 92 تهیه و به محضر مقام معظم رهبری مد ظله العالی تقدیم گردید و علاوه بر یادگاری درس آموز حضرت ایشان بر دیوارههای کتاب، ایدههای ارشادی معظمله برای بهتر شدن کار، نشان از عنایت فوق العادهی ایشان به نگارش کتب حوزهی دفاع مقدس با این سبک و سیاق دارد.
آنچه که این کتاب را از سایر کتب مشابه متمایز می سازد توجه ویژه رهبر معظم انقلاب به این کتاب است. با اینکه ایشان مطابق عادت مالوفه، هر روز مطالعه کتاب دارند و این مطالعه با برنامه همراه است، اما نوبت به کتاب این شهدا که می رسد برنامه را دگرگون می کند. 6 جلد از این کتاب در همان وقت های چند دقیقه ای مطالعه حضرت آقا از نگاه ایشان می گذرد و برخی صفحات این کتاب با ایده های ارشادی و یادگاری های درس آموز ایشان مزیّن می گردد.
آنچه در ادامه می آید، روایتی است پرشور که در چهار منزل، نگارش یافته و به محضر رهبر معظم انقلاب مد ظله العالی عرضه گردیده است که از نظر مخاطبان می گذرد:
*****
بسم الله الرحمن الرحیم
قلم به دست می گیرم تا شروع کنم و آرام و نرم بنویسم. از حالتم، قلم متوجه می شود باز هم دردی دارم ولی می خواهد همراهی کند و چیزی نگوید. می نویسم: بسم الله الرحمن الرحیم…
می خواهم با واژه شهید شروع کنم. ولی دیگر قلم تاب همراهی ندارد. از "شین” شهید شیدایی اش شروع می شود. در "های” شهید، هوایی می شود، در "یای” شهید دریایی می شود و در "دال” شهید خم می شود و می ماند و به خود می پیچد، می چرخد، هروله می کند، حالت سماع می گیرد. بالا می رود، پائین می آید. از راست به چپ، از شب به روز، از تاریکی به روشنا، از روشنا به نور حقیقت، به حقیقت نور… قلم می افتد از دستم، از بس که می لرزد، بلندش می کنم، نازش می کشم ولی هوایی شده، چون هوایی شدم. مثل اینکه الهام شده چه باید بنویسد. از شهد، از شهادت، از شهید، از شهدا، از شهود، از شاهد و از مشهود. با قلم نجوا می کنم، قصه می گویم در گوشش: بیا بیا که می خواهم تو را به سفری ببرم عاشقانه، در کوچه باغ های قدیم، زیر درختان سرزده از باغ، به شکوفه های رنگ رنگ، با خزان هیچ، با بهار همیشه. کمی نرم می شود اما هنوز سخت است. چاره ندارم. قسمش می دهم تا مستقیم بماند در دستم: "ن و القلم و مایسطرون” می ایستد به سختی اما همچنان لرز دارد.
می گویم: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم؛
سفر اول: دفاع به روایت مولا(حفظه الله)
این حادثه جنگ، واقعاً حادثه عجیبی بود. بنده هم که می گویم. عجیب بود، یقین دارم که ابعاد شگفتی این جنگ را درک نکرده ام… این هشت سال تجربه عجیبی بود.
در جنگی که در سال1359 در این کشور رخ داد،… هدف این بود که این ملت را برای قرن ها با احساس حقارت سر جای خود بنشانند و در مردمی که جرأت کرده بودند مقابل امپراطور عظیم استکبار جهانی قیام کنند و بر خلاف همه عرصه های بین المللی، یک حکومت صددرصد مردمی را سرکار بیاورند، روحیه شجاعت و خودباوری را بمیرانند. آنچه که برای آنها غایت مطلوب بود، این بود و این می شد. اگر آن کاری که رزمندگان کردند، آن کاری که گزارشگران این صحنه های شرف کردند و در مقابل چشم مردم قرار دادند و آن کاری که سلسله جنبان همه این افتخارها کرد، نمی بود، همین می شد، تردید نداشته باشید. قطعه ای از خاک ایران را می گرفتند. بعد با قدری چک و چانه مقداری از آن را پس می دادند و منت هم سر ملت ایران می گذاشتند…
اما چیزی که در دل این ملت جوشید که برکات و ارزشش برای امروز و فردای این ملت، از همه چیز بالاتر است و آن، احساس اتکاء به نفس، احساس غیرت، احساس استقلال، احساس خودباوری ملی عظیم و احساس اعتقاد به این بود که اگر یک ملت حول محور ایمان به خدا و عمل صالح جمع شوند، معجزات نشدنی یکی پس از دیگری قابل شدن خواهد شد. این در زندگی ما اتفاق افتاد.
این هشت سال، مظهری از برترین صفاتی است که یک جامعه می تواند به آنها ببالد و از جوانان خودش انتظار داشته باشد. یعنی دفاع مقدس مظهر حماسه است. مطهر معنویت و دینداری است. مظهر آرمانخواهی است، مظهر ایثار و از خودگذشتگی است. مظهر ایستادگی و پایداری و مقاومت است، مظهر تدبیر و حکمت است.
بسیاری از شما جوان های عزیز، دوران دفاع مقدس را درک نکردید، در آن دوران نبودید که بیایید وسط آن میدان، اولا باید با اوضاع داوطلبان و جوانان مؤمن آن روز همه آشنا شوند؛ مخصوص شما نیست. همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پرتلاش نیروهای بسیجی در صحنه های جنگ اتفاق افتاد… من توصیه می کنم این کتاب هایی که در شرح حال سرداران است یا آنچه که در گزارش روزهای جنگ و سال های دشوار اول بالخصوص نوشته شده، این را جوان ها بخوانند، خود را سیراب کنید از معرفت به آنچه که گذشته است در تاریخ انقلاب… بنابراین در تاریخ کشور، این حادثه، حادثه ماندگاری است… من هر وقت یک چنین چیزهایی را می خوانم، بهره مند می شوم، استفاده می کنم. باب این استفاده را به روی خودتان باز کنید.
این کتاب "فرمانده من” را که خواندم، بی اختیار پشتش بخشی از زیارتنامه را نوشتم: "السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه” واقعاً دیدم که در مقابل این عظمت ها انسان احساس حقارت می کند. من وقتی این شکوه را در این کتاب دیدم، در نفس خودم حقیقتاً احساس حقارت کردم… لذا امروز کار عده ای که به میدان جنگ رفتند و در این هشت سال، آن حماسه را آفریدند، تمام شد. آنها کار خودشان را کردند. پس از پایان کار آنها، کار یک خیل عظیم دیگری آغاز می شود… این پیروزی را با همین ابعاد، با همه خصوصیاتی که در آن وجود دارد، با همه آن هزاران هزار ماجرایی که آن را بوجود آورده است، ما باید روایت کنیم.
عزیزان من! آنچه که این قضیه را تمام می کند این است که روایت این حادثه به درستی صورت گیرد. نقش شما این جا معلوم می شود… اگر این حادثه بزرگ، درست روایت شود، این اثرات ماندگار خواهد شد.
سفر دوم: قلم می گرید، خون می گرید
قلم مأمور است به امر مولا. دیگر لرزش ندارد. می گردد، می جوید، می بیند، روایت می کند از شاهدان و از شهیدان: حسینیان غسل خون کردند و نیت قرب و نماز وصل و در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند. اما نوبت کار زینبی فرا رسیده است. با قلم رفتم سراغ دوستان شهیدم، دوستان حاضر و ناظر. گفتند شاهدان، قلم گریست، گفتند برادران، قلم ارباً اربا شد. گفتند خواهران، قلم گریبان درید. گفتند پدران، قلم رعشه گرفت. گفتند مادران، قلم سوخت. اما ایستاد، مستقیم ایستاد تا خوب روایت کند.
سفر سوم: زیارت مولا به روایت شهدا
قلم که خسته شد، روایت شهود شاهدان، در سفری پر خاطره به دیدار مولا رفت. خوشا به حال شهدا که در معرکه وصال نیز، از زلال دیدار به یمن قلم یار، تازه تر و تازه تر شدند. آنها نشان مولا را خوب فهم کردند با خونشان، پس مسیر را سر راست به نشانه می روند و دستخوش می گیرند.
دستخوش مولا این بود:
"در میان این زبدگان که همه محبوبان خدایند، شخصیت دو نفر را جذاب یافتم: مصطفی عبدالشاه و علی شریعتمداری
وصیت نامه و نوشته های مهدی امینی غوغاست
وصیت نامه و نوشته های شهید باغانی پرشور و در عین حال عمیق است. رحمت خدا بر آن عالیقدر”
سفر چهارم: هنوز روایت باقی است…
قلم جان گرفت و تازه شد. هنوز روایت باقی است. باید درخت ها قلم شوند تا روایت بماند. به قول مولا:
عزیزان من! آنچه که این قضیه را تمام می کند این است که روایت این حادثه به درستی صورت گیرد. نقش شما این جا معلوم می شود.
***
خاطرنشان می گردد، کتاب نغمه های سرخ در هفت جلد و توسط انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام به چاپ رسیده است. علاقه مندان می توانند برای تهیه آن به فروشگاه کتاب انتشارات دانشگاه واقع در دانشگاه امام صادق علیه السلام مراجعه نمایند.