اینگونه بود که دعای ملتی که هنوز پروازهای عقاب و رشادت های ملبورنش را را به خاطر داشتند و او را نه در زمین بلکه در کران آسمان می جستند،از روی تخت بیمارستان بلندش کرد.
اندک رسانه های گفتاری و نوشتاری آن روزها برای مدت مدیدی ترجیع بند و سرتیتر خبرهایشان بیمارستان کسری تهران و بود و حال و روز رو به بهبود عقاب...
دیروز و پس از قریب به 12 سال، عقاب به خاطر همان درد کهنه برای ساعات کوتاهی در بیمارستان بستری شد با این تفاوت که آن اندک رسانه آن روزها حالا تبدیل به صدها سایت و مجله و روزنامه زرد و سبز و بنفش شده اند. باز هم خبر مریضی عقاب تبدیل به تیتر یک همه آنها شد.
سالهاست که در این مملکت آدم هایی داریم که وقتی خیلی احساساتی می شویم ایثارگر و جانباز و فداکار صدایشان می کنیم و اگر سالگرد و مناسبتی باشد بالای مجلس می نشانیمشان و چشم بر هم زدنی هم از یاد می بریمشان.
در این نوشتار روی سخن با مدیران فراموشکار نیست بلکه با رسانه ها به عنوان وجدان بیدار جامعه است، آنهایی که باید خوب ببینند و بشنوند و به درستی بگویند و دردها را درمان کنند.
دیرزمانی است که در این مرز و بوم کسانی نفس می کشند که به خاطر دفاع از وطن و کیان و ناموس این آب و خاک از همه چیزشان گذشتند و اکنون با سردرد ها و دردسرها و سرفه ها و سینه های مملو از خس خس زندگی می کنند ولی، نه تیتر یک نشریات شده اند و نه خبرنگاری در خانه آنها را به صدا در آورده تا چند سطری جامعه را مهمان درد دلهایشان کند.
ما را چه شده است که سردرد چند ساعته یک فوتبالیست را به سردردها و سرفه های شبانه روز عقاب های بی نشان ترجیح می دهیم و سراغی از دردها و رنجهایشان نمی گیریم و تا به حال هیچ کدامشان را در رسانه هایمان ژنرال و عقاب و غزال و سلطان و امپراتور لقب نداده ایم.