شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۲۵۸۸۸۹
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۵
شخصیت بزرگی در لبنان، از حضرت امام درخواست اجازه امور حسبیه کرده بود. مراحل کار طی و اجازه مکتوب خدمت امام ارائه شد تا امضا کنند. امام قلم را از جعبه چوبی کنار دست‌شان برداشتند که امضا کنند. بنده خدمت‌شان عرض کردم آقا این شخص با حزب‌الله، همراه نیست با گفتن این جمله امام قلم را سر جای خودش گذاشتند و قضیه منتفی شد! یعنی برای امام، مسئله حزب‌الله و تقویت و حمایت از آن حتی در تأیید‌ها و عدم تأیید‌ها یک اصل بود

شهدای ایران:فرقت علامه شهیدسیدحسن نصرالله رهبر فقید حزب‌الله لبنان، همچنان بر دل و جان مشتاقان سنگینی می‌کند. هم ار این روی و تا مدت‌ها، گفتن و شنیدن از آن بزرگ بهنگام می‌نماید. در روز‌هایی که بر ما گذشت، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان مسئول دفتر وجوه شرعیه رهبر معظم انقلاب و دوست و یار دیرین سید، در گفت‌و‌شنود مبسوط با ماهنامه «پاسدار اسلام»، ناگفته‌هایی از سیره وی را بازگو ساخت. مقال پی آمده، به بازخوانی تحلیلی بخش‌هایی از این خاطرات اختصاص دارد. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 

آغاز دوستی و انس با «سید مقاومت»

در آغاز مقال، مروری بر چندوچون آغاز دوستی و مراودت حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان با شهیدسیدحسن نصرالله بهنگام می‌نماید. برحسب آنچه در گفت‌و‌شنود مزبور آمده، این صمیمیت پر قدمت، به هنگام فعالیت راوی در دفتر امام خمینی کلید خورده است: 

«حضور بنده به‌عنوان کمترین خدمتگزار در دفتر حضرت امام، زمینه‌ای شد که از همان ماه‌های نخست شکل‌گیری حزب‌الله و رفت و آمد رهبران آن به محضر حضرت امام، طبعاً پیوند و دوستی نزدیکی هم بین ما و مجموعه این عزیزان برقرار شود. به گونه‌ای که بنده پیگیر عمده کار‌ها و مسائلی بودم که مربوط به حضرت امام و این دوستان بود. اعضای محوری حزب‌الله به‌خصوص شهیدان سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله، عماد مغنیه، سیدهاشم صفی‌الدین، شیخ نبیل قاووق و... در هر سفری که به تهران می‌آمدند، دیدار با حضرت امام، چه به‌صورت ملاقات عمومی، چه به‌صورت دیدار از نزدیک و دست‌بوسی، در رأس خواسته‌های‌شان بود که غالباً هم از طریق حقیر انجام می‌گرفت. معمولاً بعد از این دیدار‌ها که ما بین ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ برحسب مورد انجام می‌شد، دوستان به اتاق ما در دفتر می‌آمدند و ساعت‌ها در خدمت‌شان بودیم و مصاحبت داشتیم و بعضاً برای ادامه گفت‌و‌گو‌ها به اتفاق، به منزل‌مان در مجاورت بیت امام می‌رفتیم و تا دیروقت، درباره مسائل مختلف گفت‌و‌گو می‌کردیم. مکرر پیش آمد که سید هم می‌آمد و به اتفاق به منزل می‌رفتیم. یک موردی که اکنون مشخصاً به خاطر دارم و شیرین هم هست، این است که در اوایل دهه ۶۰، چند نفر از افراد فوق‌الذکر، یک‌شب به منزل ما آمدند و ماندند. اتفاقاً در آن شب، باران شدیدی هم می‌بارید. از سقف منزل هم آب چکه می‌کرد و تا صبح سطل و کاسه در دست ما و میهمان‌ها بود تا آب‌باران را جمع کنیم و بیرون بریزیم که آب باران اتاق را برندارد! چنین پذیرایی درخشانی هم از آنها کردیم! خاطره دیگر اینکه روزی سید بعد از دیدار با امام به دفتر ما آمد در اثناء صحبت از ایشان خواستم تا با مجله پاسدار اسلام مصاحبه‌ای داشته باشد. سید گفت سؤالات را بدهید، من پاسخ‌ها را می‌نویسم. از آنجا که ما تجربه داشتیم که معمولاً وقتی آقایان نیم‌ساعت صحبت می‌کنند، پنج شش صفحه مطلب از آن در می‌آید، ولی وقتی می‌نویسند، نیم صفحه مجله هم نمی‌شود، بر شفاهی بودن مصاحبه تأکید کردم. ایشان گفت من هر چه را که بخواهم بگویم، عیناً می‌نویسم. برای من خیلی عجیب بود. ایشان همانجا نشست و ۱۱ صفحه مطلب نوشت، بدون اینکه حتی یک خط خوردگی داشته باشد! موضوع مصاحبه هم وضعیت لبنان و حزب‌الله بود که آن را ترجمه و در پاسدار اسلام چاپ کردیم....» 

حمایت همه‌جانبه رهبرکبیر انقلاب، از حزب‌الله لبنان

راوی ارجمند به گاه خدمت در دفتر امام‌خمینی در واقع نقش رابط حزب‌الله لبنان با رهبر کبیر انقلاب اسلامی را به انجام رسانده است. این امر موجب شده تا وی در این‌باره خاطراتی شنیدنی داشته باشد که بایسته بود تا به تاریخ سپرده شود:

«حضرت امام در جهات مختلف، از حزب‌الله حمایت می‌کردند. مثلاً به یاد دارم شخصیت بزرگی در لبنان از امام درخواست اجازه برای امور حسبیه کرده بود. مراحل کار طی و اجازه مکتوب خدمت امام ارائه شد تا امضا کنند. امام قلم را از جعبه چوبی کنار دست‌شان برداشتند که امضا کنند. بنده خدمت‌شان عرض کردم آقا این شخص با حزب‌الله همراه نیست!... یا تعبیری شبیه به این با گفتن این جمله امام قلم را سر جای خودش گذاشتند و قضیه منتفی شد! یعنی برای امام، مسئله حزب‌الله و تقویت و حمایت از آن، حتی در تأیید‌ها و عدم تأیید‌ها یک اصل بود. یک نمونه دیگر از مصادیق الطاف امام به حزب‌الله را که خودم هم از یاد برده بودم و مرحوم شهید شیخ نبیل قاووق چند سال پیش آن را یادآوری کرد، عرض کنم. شیخ نبیل گفت: ما در مقطعی با تعدادی از اعضای حزب‌الله برای برنامه‌ای به ایران آمده بودیم. روزی که قرار بود فردای آن به لبنان برگردیم، برنامه ملاقات با حضرت امام در حسینیه جماران برقرار بود و ما هم کارت ملاقات گرفتیم، اما آن روز در ترافیک گیر کردیم و موقعی رسیدیم که ملاقات تمام شده بود و امام به داخل منزل رفته بودند! دلشکسته و ناراحت، پیش شما آمدیم. چون فردا هم قرار بود به لبنان برگردیم و چه بسا بعضی از بچه‌ها هم ممکن بود، دیگر توفیق آمدن به ایران و زیارت امام را پیدا نکنند و احیاناً به شهادت برسند، بسیار متأثر و مغموم بودند. همیشه برنامه ملاقات در حسینیه آخرین برنامه روزانه امام بود و بعد که ایشان به اندرونی برمی‌گشتند، دیگر کسی به ایشان دسترسی نداشت و ملاقات‌ها، معمولاً قبل از حسینیه برگزار می‌شد. شیخ نبیل گفت: شما به داخل رفتید و برگشتید و اتفاق عجیبی افتاد! خبر دادید که امام مجدداً به ایوان منزل برگشتند و نشسته‌اند. بعد ما تک‌تک از نزدیک امام را زیارت کردیم و دست ایشان را بوسیدیم. آن دلشکستگی و اشکی که این عناصر پاکباخته ریختند که چرا به ملاقات در حسینیه جماران نرسیدند و نتوانستند امام را در بالکن حسینیه زیارت کنند و از آن‌طرف علاقه‌ای که امام به این جوانان داشتند، موجب شد که برخلاف روال معمول برگردند و با آنان به‌طور اختصاصی دیدار کنند. من غیر از این مورد، مورد دیگری را به خاطر نمی‌آورم که امام به اندرونی رفته و مجدداً برگشته باشند و در ایوان بیرونی، افراد به دیدار ایشان بروند. این هم یکی از استثنا‌های ویژه امام، برای اعضای حزب‌الله بود....» 

حسنه جاریه امام، برای مردم لبنان

در میان خاطرات راوی از حمایت‌های امام‌خمینی از مردم لبنان، مساعدت‌های مالی ایشان با آنان برجسته می‌نماید. به گونه‌ای که پاره‌ای از این کمک‌ها به صورت حسنه‌ای جاریه درآمده و همچنان گره‌گشای نیازمندان است:

«حضرت امام تقریباً برای تمام چهره‌های اصلی حزب‌الله، مثل شهیدسیدعباس موسوی، شهیدسیدحسن نصرالله، جناب شیخ یزبک، سیدابراهیم امین و... اجازه امور حسبیه صادر کردند و مفتخرم که واسطه صدور این اجازات هم بنده بودم. در این اجازات قید شده بود که نصف سهمین دریافتی از شیعیان لبنان در خود لبنان و در موارد مقرره شرعیه از سوی آقایان مصرف بشود و نصف دیگر را خدمت امام بفرستند. در اینجا چند اتفاق جالب افتاد. امام بعد از مدتی، تمام اجازات مصرف نصف‌سهمین را به ثلث سهمین تبدیل کردند. ما خدمت امام عرض کردیم: برای لبنان با توجه به شرایط خاصی که دارد اجازه می‌فرمایید همان نصف ادامه پیدا کند؟ فرمودند: اشکالی ندارد... و لبنان را در ارتباط با این موضوع استثنا کردند. نکته دوم اینکه آن نصف دومی را هم که آقایان خدمت امام می‌فرستادند، هر بار بنده خدمت ایشان عرض می‌کردم: اگر اجازه فرمایید این نصفی را که آقایان از لبنان فرستاده‌اند، با توجه به شرایط خاص لبنان به آنها برگردانیم که در آنجا مصرف شود، می‌فرمودند: مانعی ندارد. بنابراین اولاً امام اجازه مصرف نصف را برای آنها به ثلث تبدیل نکردند، ثانیاً نصف دیگر را که آنها می‌فرستادند، در طول سال‌ها مورد به مورد اجازه دادند که ما به آنها برگرداندیم. برادران حزب‌الله هم صندوق قرض الحسنه‌ای را با عنوان صندوق بیت‌المال تشکیل دادند و این پول در آنجا متمرکز شد و به صورت یک حسنه جاریه درآمد و به‌جای اینکه یک‌بار مصرف شود، در طول این مدت و تا الان با تدبیری که حزب‌الله اندیشید و البته عنایت خاصی که امام به این گروه داشتند، هزاران مشکل را حل و گره‌های بسیاری را باز کرده است....» 

ناگفته‌های تأسیس و توسعه شبکه «المنار»

بی‌تردید شبکه المنار در بیش از سه دهه اخیر در لبنان و جهان اسلام، نقش رسانه مقاومت را ایفا کرده است. با این همه کمتر کسی تاکنون، جزئیات تأسیس و توسعه این تلویزیون را با جزئیات آن روایت کرده است. جناب رحیمیان در بیان خاطرات خویش از حزب‌الله لبنان این موضوع را از نظر دور نداشته است:

«در همان نیمه دوم دهه ۶۰ و در زمان حیات حضرت امام روزی چند نفر از دوستان شورای حزب‌الله، بعد از ملاقات با امام نزد ما آمدند. در آن جلسه، صحبت از شبکه‌های تلویزیونی در لبنان شد، گفتند: بیش از ۴۰ شبکه تلویزیونی در لبنان فعالیت می‌کنند. پرسیدم چه تعداد از این شبکه‌ها متعلق به شیعیان است، گفتند: هیـچ! آن‌روز از این موضوع، خیلی متعجب و البته نگران شدم و جرقه‌ای در ذهنم زده شد. البته در آن زمان در ایران هم فقط دو شبکه تلویزیونی داشتیم که آنها هم به‌صورت شبانه‌روزی برنامه نداشتند. بعد از ارتحال امام که بنده توفیق خدمتگزاری در بنیادشهید را پیدا کردم و برای سرکشی به بنیاد شهید لبنان، مکرراً به آن کشور سفر داشتم، آن مسئله بیشتر ذهنم را مشغول کرد، تا سرانجام بودجه اولیه‌ای برای تأسیس یک شبکه تلویزیونی فراهم کردم و به اندازه همان مبلغ هم از ریاست جمهوری وقت کمک گرفتم و با همت جناب آقای سیدعیسی طباطبایی مسئول وقت بنیادشهید لبنان، شبکه المنار تأسیس و راه‌اندازی شد. مرکز اولیه آن هم در طبقه زیر زمین یک برج مسکونی بود و آنتن فرستنده آن روی منار مسجد رسول اعظم بیروت - که در مجاورت بیمارستان رسول اعظم (ص) که وابسته به بنیاد شهید بود- بنا شده بود، نصب شد. به همین مناسبت که آنتن آن روی منار مسجد رسول اعظم بود، به نام المنار نامگذاری شد. آن‌زمان هنوز جنگ‌های داخلی لبنان ادامه داشت و خاطرم است یک‌بار منار مسجد هم مورد حمله توپخانه‌ای دشمن قرار گرفت، اما بالاخره برای اولین‌بار، یک شبکه تلویزیونی شیعی در حد پوشش بیروت راه‌اندازی شد. در دوره دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی، بنیاد شهید و حزب‌الله در مالکیت شبکه المنار، به صورت ۵۰- ۵۰ شریک شدند. چندی بعد در سفری که به لبنان داشتم، به این جمع‌بندی رسیدیم که بهتر است کل سهم بنیاد شهید هم به حزب‌الله واگذار شود و کلاً مدیریت این رسانه را به حزب‌الله منتقل کردیم. آقای شیخ‌حسن حمادی که الان هم جزو شخصیت‌های فعال و برجسته حزب‌الله است، آن‌زمان، از ناحیه ما مدیریت المنار را برعهده داشت. به تدریج کار شبکه تلوزیونی المنار در دوره دبیرکلی شهید سیدحسن نصرالله گسترش یافت و نهایتاً ماهواره‌ای شد. نقشی که بعد‌ها المنار تا به امروز و به‌طور ویژه در جنگ ۳۳ روزه و در جنگ اخیر ایفا کرد، بسیار مهم و تعیین کننده بود و بحمدالله این شبکه توانسته تا حد زیادی، نیاز رسانه‌ای جبهه مقاومت و حزب‌الله را پر کند....» 

آقا به سید فرمود: به لبنان برگردید و مبارزه علیه اسرائیل را با قدرت ادامه دهید

حزب‌الله لبنان در طول حیات خود، به ویژه در بخش اعظم آن که با رهبری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای مماس گشت، گذرگاه‌های مهمی را پشت سر نهاد. این امر با ارشاد و مشاورت رهبری از یک سو و ایمان همه جانبه دبیرکل شهید آن به تحقق پیش بینی‌های ایشان از سوی دیگر تحقق یافت. راوی در بخشی از خاطره گویی خویش در این موضوع خاطرنشان کرده است:

«به یاد دارم که سید برایم تعریف کرد در همان اوایل دهه ۷۰ چندی بعد از امضای قرارداد به اصطلاح صلح اسلو، موضوع دیدار قریب‌الوقوع اسحاق رابین نخست‌وزیر وقت رژیم‌صهیونیستی و حافظ اسد رئیس‌جمهور وقت سوریه و امضای قرارداد صلح بین دوطرف، جدی شده بود. سید برای رایزنی در این خصوص به ایران می‌آید. در جلسات متعدد و مفصل در نهاد‌های ذی‌ربط همه به این جمع‌بندی می‌رسند که با توجه به پیگیری‌های چندین ساله امریکا که برای سازش انجام داده و میلیارد‌ها دلار هم هزینه کرده، قطعاً قرارداد صلح بین حافظ اسد و اسحاق رابین به زودی امضا می‌شود و با امضای این قرارداد، پایان حزب‌الله هم رقم خواهد خورد! چون در آن زمان توانمندی و قدرت حزب‌الله، به اندازه امروز نبود و از طرف دیگر گلوگاه و کانال ارتباطی ما و حزب‌الله از طریق سوریه و یکی از نتایج قرارداد صلح هم خاتمه دادن به همکاری سوریه با حزب‌الله بود، بنابراین به صورت قهری گروه حزب‌الله برچیده می‌شد؛ لذا تحلیل آقایان این بود که در آینده نزدیک کار حزب‌الله تمام می‌شود و نشسته بودند سناریوی چگونگی پایان کار حزب‌الله را از این نظر که مثلاً سلاح‌ها، پایگاه‌ها و نیرو‌ها را چه کنند، تدوین کرده بودند! در آخر کار، خدمت رهبر معظم انقلاب می‌رسند. گزارشی از ماوقع و جمع‌بندی تحلیل‌شان را ارائه می‌دهند. سید می‌گفت: حضرت آقا نگذاشتند صحبت‌ها کامل شود و به پایان برسد، قبل از اینکه حرف‌ها به پایان برسد، آقا با قاطعیت خطاب به من فرمودند: بلند شوید و به لبنان برگردید و با قدرت مبارزه علیه اسرائیل را ادامه بدهید، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! (قریب به همین مضمون) یعنی آن چیزی که آنها تصور می‌کردند، قرارداد صلح به‌زودی امضا می‌شود و بساط حزب‌الله جمع خواهد شد، آقا با قاطعیت فرمودند این‌طور نخواهد شد. سیدمی‌گفت: وقتی از خدمت آقا بیرون آمدیم، به عقل‌مان که مراجعه می‌کردیم، دو دوتا چهارتای عقل می‌گفت تحلیل دوستان مبنی بر پایان کار حزب‌الله، رقم می‌خورد، اما به قلب و باور قلبی‌ام که مراجعه می‌کردم، می‌دیدم که باور اصلی قلب من حرف حضرت آقاست؛ بنابراین با اعتقاد قلبی به سخن آقا حرکت کردیم و برگشتیم و کار را ادامه دادیم، ولی همچنان منتظر بودیم تا ببینیم، با توجه به اینکه آقا فرموده‌اند اتفاقی نمی‌افتد، دقیقاً چه خواهد شد. تا اینکه چندی بعد، اسحاق رابین با گلوله یک یهودی افراطی از پا درآمد. حرف قاتل هم این بود که من از طرف خدا مأمور بودم! با کشته شدن اسحاق رابین و سقوط حزب کارگر و آمدن حزب لیکود، کلاً معادلات و مسیر تاریخ در فلسطین اشغالی و جریان مبارزه با اسرائیل تغییر کرد که بعد‌ها هم منتهی به شکل‌گیری آن وضعیت در غزه شد و مسیر اساساً مسیر دیگری شد. یعنی آنچه برحسب معادلات عادی و مادی ما نمی‌توانستیم تصور کنیم، به وقوع پیوست و همان‌گونه شد که حضرت آقا با قاطعیت به ما فرموده بودند....» 

برای پیروزی شما به جمکران رفتم و به امام زمان (عج) توسل جستم

از جمله فراز‌های خطیر دوران دبیرکلی شهید سیدحسن نصرالله، فرماندهی جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل و پیروزی در آن است. حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان در میان یادمان‌های خویش، به خاطر می‌آورد که سید مقاومت، پیش‌تر بشارت این پیروزی را از رهبر معظم انقلاب دریافت داشته بود:

«سید برایم نقل کرد که در جنگ ۳۳ روزه، رهبر معظم انقلاب برای ما دو نامه فرستادند. ارسال نامه اول اعلام شد، اما نامه دوم رسانه‌ای نشد! نامه دوم زمانی به‌دست ما رسید که حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه، زیر سخت‌ترین فشار‌های سبعانه رژیم‌صهیونیستی و بمباران‌ها بود و عرصه برای رزمندگان بسیار تنگ شده بود و احساس می‌کردیم که عنقریب مقاومت به روز‌های آخر برسد! در آن سخت‌ترین شرایط، نامه دوم آقا رسید. آقا قریب به این مضمون فرموده بودند که من برای شما به مسجد مقدس جمکران رفتم و با خواندن نماز امام زمان (عج)، برای شما توسل جستم و دعا کردم. مطمئن باشید که شما پیروز هستید. سید گفت ما نامه را تکثیر کردیم و به هر نحوی که بود در محور‌های مختلف برای فرماندهان و رزمندگان فرستادیم. با رسیدن این نامه به دست بچه‌ها، گویی خونی تازه در رگ‌های آنها جاری شد و امید و روحیه‌شان مثل روز‌های اول شد و بالاخره بعد از چند روز مقاومت جانانه حزب‌الله در مقابل اسرائیل، آن معجزه بزرگ عصر پدید آمد. یعنی معجزه پیروزی فئه قلیله حزب‌الله در مقابل کل دنیای استکبار در جنگی که پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و هواپیما‌های جاسوسی امریکا و پیشرفته‌ترین تانک‌ها و ناو‌های جنگی در اختیار اسرائیل قرار گرفته بود و حتی بعضی از کشور‌های منطقه هم در پشت و روی پرده، حامی رژیم‌صهیونیستی بودند. جنگ، جنگ جهانی علیه یک حزب بود. رژیمی که ۴۰ سال قبل در سال ۱۹۶۷ در ظرف شش روز، ارتش مصر ابرقدرت جهان عرب و ارتش اردن و سوریه را در جنگ شکست داده بود و تا جایی که می‌خواست جلو رفته و بلندی‌های جولان و غرب رود اردن و صحرای سینا را تصرف و بیت‌المقدس را اشغال کرد. همین اسرائیل بعد از ۴۰- ۳۰ سال، از یک گروه به ظاهر کوچک به نام حزب‌الله، طعم تلخ شکست باور نکردنی را چشید....»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار