شهدای ایران shohadayeiran.com

یک روز فرمانده تیپی که باید وارد عمل می شد، آمد پیش ما. نمی دانم چطور به گوش او رسیده بود که یک نفر اینجا با حضرت حجت (عج) ارتباط دارد.

به گزارش شهدای ایران به نقل از جهان،  در شهر بانه مستقر بودیم. نیروهایی از یک لشکر وارد شهر بانه شدند. آنها آماده انجام عملیاتی در منطقه کردستان بودند. تمام هماهنگی ها و آموزش نیروها به خوبی انجام شده بود. احتمال موفقیت عملیات بسیار بالا بود. ما هم از این موضوع خوشحال بودیم.

آن ایام، اوایلی بود که کاظم در عالم خلسه و مکاشفه، چیزهایی می دید و ارتباط هایی با شهدا و معصومین(ع) برقرار می‌کرد.

خیلی هم اصرار داشت که این موضوع پخش نشود. فقط من و چند نفر دیگر از هم اتاقی ها اطلاع داشتیم.

یک روز فرمانده تیپی که باید وارد عمل می شد، آمد پیش ما. نمی دانم چطور به گوش او رسیده بود که یک نفر اینجا با حضرت حجت (عج) ارتباط دارد.

آمده بود ببیند چقدر این خبر درست است و به قول خودش در خصوص عملیات نیز نظر حضرت حجت (عج) را جویا شود. می خواست ببیند چه کنیم که در عملیات موفقیت حاصل شود.

الان عکس این دیدار هست. او وارد اتاق ما شد. کاظم خواسته بود جایی از او حرفی نزنیم. برای همین چیزی از او نگفتیم.

این فرمانده پرسید: کدامتان با آقا ارتباط دارید؟

چیزی نگفتیم. منتظر جواب بود.

کاظم بدون اینکه کسی متوجه شود به من گفت: به آنها بگو بروند و فردا بیایند و جواب را از ما بگیرند.

فرمانده هم قبول کرد و رفت. فردای آن روز کاظم به من گفت: به این ها بگو: اگر نعمت های خدا و بیت المال را اسراف نکنند، پیروز می شوند. من هم حرف کاظم را انتقال دادم، اما ظاهراً به این کلام اعتماد نکردند.

روز بعد دیدیم وقتی ناهار به نیروهای آن گردان دادند، کلی کمپوت و کنسرو ماهی و نان و ... را خورده یا نخورده ریخته اند در داخل جوی های آب شهر بانه!

آنقدر نان و مواد غذایی اسراف شده بود که صدای همه درآمد! جوی آب پر بود از نان و کمپوت و کنسرو!

وضعیت زندگی در شهر اصلا خوب نبود. یادم هست مردم بانه برای یک تکه نان، سر و دست می‌شکستند.
کانال تلگرام جهان نیوز
اهالی هم حتی در حین عبور از خیابان و با دیدن صحنه های اسراف، نچ نچ و اظهار تأسف می کردند.

کاظم با ناراحتی به نان ها و مواد غذایی اسراف شده نگاه کرد و رو به ما گفت: دیدید گفتم. این یک نمونه اش.

بعد از ظهر هنگام خروج نیروها، کاظم بدون اینکه خود را معرفی کند دوباره این مطلب را به یکی از فرماندهان آن ها متذکر شد. اما آنها حرف کاظم را جدی نگرفتند و رفتند.

متأسفانه در آن عملیات موفقیتی برای نیروها حاصل نشد. عملیات با بن بست مواجه شد و نیروها عقب نشینی کردند.

بعدها یکی از اساتید قرآن را دیدم که جایی مشغول صحبت بود. ایشان به آیه ۹ سوره انبیا اشاره کرد که در مورد اسرافکاران می فرماید: «واهلكنا المسرفین.» یعنی اسرافکاران را هلاک می‌کنیم.

بعد ادامه داد: این یک سنت خداست که اگر ما اهل اسراف و ضایع کردن نعمت‌های خدا شدیم، باید منتظر شکست و نابودی باشیم.

من گویی این سخنان را در عمق کلام کاظم دریافته بودم. یاد آن عملیات و ماجرای اسراف افتادم.

برگرفته از کتاب «سه ماه رویایی» زندگینامه شهید کاظم عاملو
راوی:محمد حسن حمزه

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار