به گزارش شهدای ایران به نقل از جهان،بارها دیده ام که برخی دوستان، از اینکه فرزندشان اهل مسجد نیست و به راه های انحرافی کشیده شده گله می کنند. من هم از این دوستان سؤال میکنم که در زمان نوجوانی فرزندتان، چقدر او را با خودتان به جلسات دینی بردید؟
چقدر همراه او به مسجد رفتید؟ جواب اکثر این افراد منفی است. یعنی در زمانی که شخصیت فرزند شکل می گیرد، با جلسات مذهبی بیگانه بوده، حالا توقع داریم که به دین گرایش پیدا کند. که این کمی دور از ذهن است.
علی عباس هم از این قاعده مستثنا نبود. او درست در زمان نوجوانی پایش به مسجد و هیئت باز شد.
اوایل دهه پنجاه کلاسهای قرآن، به صورت پنهانی در خرم آباد برگزار می شد. علی حسین و علی عباس به این کلاس ها می رفتند.
مربیان جلسه قرآن، علی عباس را خیلی دوست داشتند.
متولی این جلسه قرآنی پدر شهید ابطحی بود. این جلسات در منزل ایشان برگزار می شد.
یادم هست اولین مربی جلسه ی قرآن، یک نظامی ارتشی به نام آقای حسینی بود. این خیلی برایم جالب بود.
شبهای جمعه آقای حسینی و آقای ابطحی دعا هم می خواندند.
این جلسات زمینه حضور ما را در مراسمات دینی فراهم کرد.
بعدها هیئت باقرالعلوم تأسیس شد. پایگاه این هیئت منزل ما بود.
علی عباس هم یکی از نیروهای فعال این هیئت به شمار می رفت. بعد از انقلاب، در این هیئت غیر از آموزش قرآن، آموزشهای نظامی و درسی نیز داده می شد.
علی عباس به این جلسات خیلی علاقه داشت. او همیشه دوستانش را به انس با قرآن و حضور در جلسات قرآنی دعوت می کرد و می گفت: به برکت قرآن است که انسان راه درست را پیدا می کند.
به برکت این جلسات است که تفکر انقلابی پیدا می کند. همیشه قرآن جیبی کوچکی همراه داشت. هر فرصتی که پیدا می کرد به ذکر گفتن و قرآن خواندن مشغول می شد.
یادم هست در مدرسه راهنمایی نیز برخی بچه ها مثل علی عباس جلسه قرآن داشتند و قرآن میخواندند و افرادی مثل آقای صمدی به تلاوت بچه ها به صورت جدی توجه می کردند.
و این درست در زمانی بود که در جو فاسد حکومت پهلوی کلاس های رقص و آواز برگزار می شد و دانش آموزان را به سمت این مسائل می کشاندند.
دوست علی عباس می گفت: از زمانی که با او آشنا شدم، برای من به یک الگوی کامل تبدیل شد. هیچ موقع از همنشینی با او سیر نمی شدم.
من به تدریج خصلت هایی را مشاهده کردم که این ویژگی ها باعث شد که برای ما یک الگو باشد. یکی از ویژگی های بارز ایشان، انس با قرآن بود. در بسیاری از مواقع که ایشان فرصت پیدا می کرد، قرآن کوچکی را بر می داشت و تلاوت می کرد.
راوی: برادر و دوست شهید
کتاب دلم تنگه براتون؛ خاطراتی از شهید علی عباس حسین پور