«یوسف جان! دوستت دارم. هر جایی که می خواهی بروی برو. ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند».
به گزارش شهدای ایران: سر چند قسمت از مطالب مجله سوره انتقاد تندی نسبت به سید مرتضی داشتم.
با ناراحتی رفتم خانه و قصد داشتم داشتم که دیگر همکاری نکنم. پلک که روی هم گذاشتم، حضرت فاطمه(س) را خواب دیدم. سه بار از سید گله کردم و هر سه بار حضرت فرمود: «با پسر من چه کار داری؟».
بعد از مدتی نامه ای سید برایم رسید که نوشته بود: «یوسف جان! دوستت دارم. هر جایی که میخواهی بروی برو. ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند».
راوی: یوسفعلی میر شکاک
کتاب خط عاشقی ۲ - خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا (س)
*جهان