شهدای ایران: «در مذاکره باید انسان مطمئن باشد که طرف مقابل به آنچه متعهّد شد عمل خواهد کرد. وقتی میدانیم عمل نمیکند، چه مذاکرهای؟ بنابراین، دعوت به مذاکره و اظهار مذاکره فریب افکار عمومی است.» این موضعی است که اخیراً رهبر انقلاب اسلامی در دیدار رمضانی دانشجویان، در ارتباط با مباحث مربوط به مذاکره مجدد با دولت ایالات متحده آمریکا، مطرح کردهاند. ایشان در این دیدار بیان کردند: «ما چند سال نشستیم مذاکره کردیم، همین شخص، مذاکرهی تمامشدهی کاملشدهی امضاشده را از میز بیرون انداخت و پاره کرد؛ با این آدم چه جور میشود مذاکره کرد؟ در جواب این حرف من، عنصرِ داخلیِ مقالهنویسِ فلان روزنامه میگوید «خب آقا! دو نفری که با همدیگر جنگ دارند و مینشینند برای صلح مذاکره میکنند، اینها هم به هم اعتماد ندارند؛ نداشتن اعتماد مانع مذاکره نیست»؛ این اشتباه است؛ همان دو نفری که برای صلح دارند مذاکره میکنند، اگر به وفای به آنچه قرارداد میشود مطمئن نباشند، مذاکره نمیکنند؛ چون میدانند کار بیهودهای است، کار مهملی است.»
این سخنان بر درکی رایج از واقعبینی و واقعگرایی استوار است؛ درکی که ریشه در عقل سلیم و برداشت روزمره مردم از مفاهیم و اصطلاحات دارد. بر اساس آنچه از ظاهر این بخش از بیانات میتوان دریافت، موضوع اصلی در مذاکره میان دو طرف—خواه افراد حقیقی باشند یا حقوقی، خصوصی باشند یا عمومی—اعتماد آنها به اراده و توانایی یکدیگر در اجرای تعهداتی است که ممکن است در جریان مذاکره برای حل یک موضوع خاص بر عهده بگیرند.
یعنی در اینجا بحث درباره اعتماد عمومی به یکدیگر نیست. این اعتماد اصولاً میان دوستان به وجود میآید. وقتی صحبت از دو فرد متخاصم باشد، هیچگاه نمیتوان از اعتمادی که معمولاً میان دوستان وجود دارد صحبت کرد. هرچند در روابط میان دولتها اصولاً هیچ دوست قابل اعتمادی را نمیتوان پیدا کرد. اعتمادی که در اینجا مورد نظر رهبر انقلاب بوده، از جنس اعتماد درباره اراده طرف مذاکره برای حل و فصل کردن موضوعی است که بناست مذاکراتی درباره آن شکل بگیرد. این تنها مبنایی است که بر اساس آن انگیزههای لازم برای وادر شدن به مذاکره برای هر طرفِ عاقلی ایجاد میشود.
ایشان در بیان دیگری، این موضوع را برجسته کرده و اینطور فرمودند: «این تجربه [برجام] به ما نشان داد که ما در هیچ مسئلهای نمیتوانیم [با آمریکا] مثل یک طرف مورد اعتماد بنشینیم صحبت کنیم. انسان گاهی با دشمن هم حرف میزند امّا دشمنی که به حرف خودش پایبند باشد و انسان بتواند اعتماد کند که او به هر دلیلی زیر قول خود و زیر تعهّدات خود نخواهد زد. با این دشمن میشود حرف هم زد، بله؛ امّا وقتی ثابت شد که دشمن، دشمن نابکار است، دشمنی است که در عمل، از نقض عهد هیچ ابائی ندارد و نقض عهد میکند، بعد هم وقتی میگوییم آقا چرا [نقض عهد] کردی، باز لبخند میزند، باز زبان چرب و نرم را باز میکند و یک جوری توجیه میکند، با این [دشمن] نمیشود وارد مذاکره شد. اینکه بنده سالها است دائم تکرار میکنم که با آمریکا مذاکره نمیکنیم علّتش این است. این نشاندهندهی این است که [مشکلات] ما در این مسئله، در مسائل مربوط به منطقه، در مسائل گوناگونی که داریم، در مشکلاتی که با آمریکا و امثال آمریکا داریم، با مذاکره حل نمیشود؛ ما یک راهی باید خودمان انتخاب بکنیم، آن راهمان را برویم؛ بگذارید دشمن دنبال شما بدود، بگذارید دشمن دنبال شما بدود.»
* واقعبینی تاریخی
این عدم اعتماد واقعبینانه در بیانات رهبر انقلاب سابقهای طولانی دارد. موضوعی است که تقریباً هر بار که ایشان درباره موضوع مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا صحبت کردهاند، به نحوی به آن اشاره شده است. برای مثال، ایشان در آبانماه سال ۱۳۸۸ اینطور بیان کردهاند: «همین رئیس جمهور جدید آمریکا، حرفهای قشنگی زد؛ به ما هم مکرراً پیغام داد؛ شفاهی، کتبی، که بیائید صفحه را عوض کنیم، بیائید وضع تازهای درست کنیم، بیائید در حل مشکلات عالم با همدیگر همکاری کنیم؛ تا این حد! ما هم گفتیم پیشداوری نکنیم؛ ما به عمل نگاه میکنیم. گفتند، میخواهیم تغییر ایجاد کنیم. گفتیم خوب، ببینیم تغییر را. از روز اول فروردین که من در مشهد سخنرانی کردم - گفتم اگر دستکش مخملی روی پنجهی چدنی کشیده باشید و دستتان را دراز کنید، ما دستمان را دراز نمیکنیم؛ این هشدار را من آنجا دادم - الان هشت ماه میگذرد. در طول این هشت ماه، آنچه ما دیدیم، برخلاف آن چیزی بود که اینها به زبان، بهظاهر ابراز میکنند. صورت قضیه این است که بیائید مذاکره کنیم؛ اما در کنار مذاکره، تهدید؛ که اگر مذاکره به این نتیجهی مطلوب نرسد، پس چنین و چنان! این شد مذاکره!؟ این همان رابطهی گرگ و میش است که امام گفت: رابطهی گرگ و میش را ما نمیخواهیم. بیائید بنشینید با ما سر میز، مذاکره کنید بر سر فلان موضوع؛ مثلاً بر سر موضوع هستهای، لیکن شرطش این است که این مذاکره، به فلان نتیجهی معین برسد! مثلاً دست برداشتنِ کشور از فعالیت هستهای، اگر به این نتیجه نرسد، پس چنین و چنان؛ تهدید.»
اینطور به نظر میرسد که عدم اعتماد واقعبینانهای که در اینجا از آن صحبت میکنیم دو منبع متفاوت داشته باشد:
الف) سابقه مداخلات خصمانه دولت ایالات متحده آمریکا در مسائل داخلی ایران در طول بیش از صد سال گذشته؛
ب) واقعیّت عدم وفاداری به عهد، زورگویی و تهدیدهای دولت ایالات متحده علیه منافع واقعی دولت جمهوری اسلامی ایران در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
این موضوع را میتوان در بخشهای مختلفی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد. برای نمونه، ایشان در آبانماه سال ۱۳۹۶ اینطور فرمودهاند: «بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.»
همچنین، در بخشهای مختلفی از بیانات ایشان میتوان نکاتی را درباره دومین مسئلهای که به آن اشاره کردیم، یافت. ایشان در این رابطه، در دیدار کارگزاران نظام در مردادماه سال ۱۳۸۲، چنین بیان کردهاند: «ما چالشها و مشکلاتی داریم... مهمترین آنها را من دو چیز میبینم: یکی تشکیل یک جبهه متحّد علیه ماست، که متّحدین این جبهه هم عبارتند از امریکا و صهیونیسم. هیچ گمان نشود که یک اتّحاد جهانی علیه جمهوری اسلامی وجود دارد؛ نه، آن جبهه متّحد و مرکزی که علیه نظام اسلامی با همه توان دارد کار میکند، دو عضو دارد: یکی رژیم ایالات متّحده امریکاست، یکی هم رژیم صهیونیستی و پشتیبانان صهیونیستش در همه عالم، که البته قدرت و ثروت و نفوذشان در دنیا کم نیست. علّت دشمنیهایشان هم معلوم است. ایران یک روز پا اندازِ امریکاییها بود و هر کاری در این کشور میخواستند، انجام میدادند. سررشته امور اقتصادی دست خودشان بود، سررشته امور فرهنگی دست خودشان بود، عزل و نصبهای مهم و مؤثّر در اختیار آنها بود؛ در واقع حکومت در اختیار آنها بود. میبردند، میخوردند، استفاده میکردند؛ اما در حال حاضر این را از دست دادهاند.»(۶)
از این جهت میتوان اینطور گفت که عدم اعتماد منطقی و واقعبینانه به دعوت اخیر دولت ایالات متحده آمریکا به مذاکره، بیش از اینکه از یک ایدئولوژیگرایی ناشی شده باشد، در دو عرصه متفاوت از تجربه واقعی در حیات سیاسی ایرانیان نیرو میگیرد. یکی از آنها تجربه بسیار طولانی مداخلات دولت ایالات متحده آمریکا در ایران و دیگر دولتهای جهان است که عموماً با هدف دنبال کردن منافع طرف آمریکایی و بدون توجه به واقعیتهای سیاسی یا خواست عمومی و منافع ملّی کشورهای هدف صورت میگرفته، و دیگری تجربه بدعهدیها، خصومت و دشمنی دولت ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش در مراودات و مذاکراتی است که بعضاً، در مواردی روشن و خاص و با هدف برآورده کردن منافع ملّی در مقاطع مختلفی توسط دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران دنبال میشده است.
در نهایت باید این مسئله را درباره دعوت دولت جدید آمریکا برای مذاکره با جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفت که از چشمانداز منطقی که در بیانات رهبر معظم انقلاب مشاهده میکنیم، در حضور تهدیدات نظامی و غیرنظامی دولت آمریکا، و در غیاب تضامین عملی مربوط به اجرای آنچه ممکن است مورد توافق قرار بگیرد، عملاً وارد شدن به مذاکره کاری بیهوده است که با هدف اجرای یک جور نمایش بیطرفی یا بیگناهی از طرف دولت آمریکا پیشنهاد شده است.