شهدای ایران shohadayeiran.com

هواپیما‌های دشمن آنقدر در سطح پایین پرواز می‌کردند که به قول آقا فاضل پیچ‌های بدنه هواپیما مشخص بود. بر اثر این بمباران شدید، گردان تقریباً متلاشی شد. از شهدایی که نامشان در خاطرم هست ابراهیم حسامی، هاشم کلهر، حسین محمدی، رضا هاشمی و ابوالفضل شفیعی که همه پاسدار بودند به شهادت رسیدند. سه شهید اول که نام‌شان را بردم، پیکرشان متلاشی شد

شهدای ایران:علی امیدی از رزمندگان پیشکسوت دفاع مقدس است که سابقه حضور در لشکر‌های ۲۷ محمدرسول الله (ص) و ۱۰ سیدالشهدا (ع) را در پرونده جهادی‌اش دارد. او در چندین عملیات بزرگ دفاع مقدس در لشکر ۲۷ حضور داشت و خاطرات بسیاری از شهید همت دارد. امیدی می‌گوید: «من از بدو تشکیل تیپ ۲۷ نیروی آن شدم. زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان در عملیات الی‌بیت‌المقدس مجروح شدم. تیپ که به سوریه اعزام شد، دوره نقاهت را می‌گذراندم. بعد از بازگشت تیپ به ایران و آغاز فرماندهی حاج همت، در عملیات‌های رمضان، مسلم بن‌عقیل، والفجر مقدماتی، والفجریک و نهایتاً خیبر در لشکر۲۷ بودم و به عنوان یک نیرو، افتخار همراهی با شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت را داشتم.» روایت‌های این رزمنده دفاع مقدس را پیش رو دارید. 
 
 محور طلائیه
در عملیات خیبر که اسفند سال ۶۲ برگزار شد، عمده نیرو‌های لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) در محور طلائیه مستقر شده بودند. چند روز بعد از عملیات از رده‌های بالا دستور دادند دو گردان از نیرو‌های لشکر به جزیره مجنون جنوبی فرستاده شوند که گردان حبیب‌ابن‌مظاهر و گردان مالک اشتر به جزیره جنوبی اعزام شدند. در آن زمان من در گردان تخریب لشگر مشغول بودم. حتماً می‌دانید، نیرو‌های تخریب مثل بچه‌های اطلاعات-عملیات جزو پیشتازترین نیرو‌های رزمنده بودند و به عنوان نیروی پیشرو یا پیشران وارد عمل می‌شدند. 
وقتی عملیاتی شروع می‌شد، نیرو‌های واحد تخریب به فراخور وضعیت مناطق عملیاتی و نوع کار و مأموریت‌شان در عملیات، در گروه‌های ۱۰ تا ۲۰ نفره و شاید هم بیشتر برای پاکسازی و خنثی کردن هر گونه آلودگی در مسیر گردان عمل می‌کردند. این آلودگی‌ها مثل مین‌های ضدنفر، ضدنفرات، یا تله‌های انفجاری، سیم خاردار و... باید از مسیر گردان‌های پیاده پاکسازی می‌شدند؛ لذا ما به گردان‌ها اعزام و مأمور می‌شدیم تا همراه آنها باشیم و راهکار‌ها را باز کنیم. علت حضور من به همراه دو گردان اعزام شده به جزیره مجنون جنوبی نیز همین بود. 
 
 حضور حاج‌همت
چند روز بعد از حضور ما در جزیره مجنون، خود حاج‌همت به همراه چند نفر از مسئولین لشکر برای بررسی موقعیت نیرو‌ها به جزیره جنوبی آمدند. روزی که حاج همت به جزیره مجنون آمد، بچه بسیجی‌ها در آن شرایط سخت و دشوار عملیات به محض دیدن ایشان از فرط خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند و روحیه دو چندانی برای ادامه عملیات گرفته بودند. کم مانده بود بچه‌ها از فرط خوشحالی بال در بیاورند! دسته دسته به سمت حاجی هجوم بردند و دست و صورت ایشان را بوسیدند. 
فرماندهان و همراهان حاج همت، نگران تجمع نیرو‌ها و احیاناً آتش دشمن شدند؛ لذا از بچه‌ها خواستند پراکنده شوند. به هر کسی هم که تازه به این جمع اضافه می‌شد می‌گفتند، برگردد مبادا دشمن منطقه را بمباران کند. اما گوش کسی بدهکار این هشدار‌ها نبود. نهایتاً با هر سختی که بود بچه‌ها را آرام کردند تا حاجی برایشان صحبت کند. 
 
 سخنرانی تاریخی
شهید همت مثل همیشه با آن شور و دلربایی و جملاتی که فقط مختص خودش بود مختصر و مفید بچه‌ها را توجیه کرد و با لحنی محکم و با صلابت گفت: برادران رزمنده، بسیجیان با ایمان! درود بر این چهره‌های غبار گرفته‌تان، درود بر این اراده و شرف شما دریا‌دلان، جنگ سخت است، سختی، شهادت، زخمی شدن و قطعی دست و پا دارد، اسیرشدن و مفقودالاثر شدن دارد، اینها را همه می‌دانیم. 
بعد حاجی ادامه داد:، اما عزیزان من، ما نباید گول ظاهر دنیا و این چیز‌ها را بخوریم، نباید فراموش کنیم، با چه هدفی در این راه قدم گذاشتیم و با چه نیتی به جبهه آمدیم. ما برای جهاد در راه خدا و اطاعت از اوامر و دستورات امام‌مان به جبهه آمده‌ایم. تا وقتی نیت‌مان خالص باشد هر قدمی که برای خدا در این راه برمی‌داریم اجر این قدم‌ها در پیشگاه خداوند محفوظ می‌ماند. امام عزیزمان دستور داد: جزایر باید حفظ شود و ما باید جزایر را حفظ کنیم، مگر اینکه از خودمان ضعف نشان بدهیم و پرچم ذلت و تسلیم به دست بگیریم و کاری کنیم، حرف امام‌مان روی زمین بماند، یا اینکه تا آخرین نفس مردانه بمانیم و بجنگیم و شهید بشویم و با عزت از این میدان سخت بیرون بیاییم. حالا بسیجی‌ها شما به من بگویید: چه کنیم؟ تسلیم شویم یا تا آخرین نفس بجنگیم؟ 
خدا گواه است تا حرف حاج همت به اینجا رسید، بسیجی‌ها شیون کنان بدون اینکه کسی به آنها بگوید یا از آنها بخواهد خودشان فریاد زدند: می‌جنگیم، می‌میریم، ذلت نمی‌پذیریم... می‌جنگیم، می‌میریم ذلت نمی‌پذیریم... 
حاج همت این حرف‌ها را زد و رفت. مدت زیادی نگذشته بود که خبر رسید ایشان در همان جزیره مجنون به شهادت رسیده و سر از تنش جدا شده است. خدا رحمت کند این شهید بزرگوار و همه شهدای دفاع مقدس را. 
 
 گردان مقداد
خاطره دیگرم از حاج همت و تعداد دیگری از شهدای لشکر ۲۷ مربوط به گردان مقداد می‌شود. این گردان در شامگاه سوم اسفند و ساعات ابتدایی چهارم اسفند، مرحله اول عملیات خیبر را روی جاده طلائیه به نشوه کار کرده بود و، چون کارش را درست انجام داده بود، حاج همت، فرمانده لشکر، دوباره همان خط حد مرحله اول را به گردان مقداد ابلاغ کرد و گفت: «گردان مقداد همان کاری را که به خوبی و موفق شروع کرده، به اتمام برساند.» 
از آنجا که دشمن هوشیاری صد‌در‌صدی داشت و نمی‌شد از اصل غافلگیری حتی در حد کم استفاده کرد، بعضی از مسئولان گروهان‌ها در جلسه گردان معترض بودند و می‌گفتند: ما خودمان پای کار هستیم ولی مسئولیت نیرو‌ها را قبول نمی‌کنیم. چون حدس می‌زدند رفتن دوباره از همان راهکار‌های قبلی برای گردان به لحاظ تلفات پر هزینه باشد. ولی از طرف دیگر، چون حاج همت تکلیف کرده بود، هیچ راهی نداشتند جز اجرای مأموریت. شهیدهاشم کلهر از فرماندهان گردان مقداد در آخر جلسه چنین گفت: «همانطور که حاج‌همت به فرمانده گردان تکلیف می‌کند که حتماً باید دوباره به جاده طلائیه بزنید در حالی که دشمن کاملاً هوشیار و بیدار است! حتماً قرارگاه نیز به حاج همت تکلیف کرده است، باید به همان خط بزنید.» این شد ختم جلسه و بچه‌ها قانع شدند که باید به تکلیف عمل کنند. 
 
 بمباران شدید
بعد از ناهار که عدس پلو با ماست بود، بچه‌ها آماده شدند کم‌و‌کسری تجهیزات خود را از تسلیحات گردان بگیرند. نزدیک ساعت ۴ بعدازظهر حاج همت آمد و برای گردان صحبت کرد. بعد از پایان سخنرانی و رفتن حاجی هنوز گردان کاملاً متفرق نشده بود که از سمت جبهه کوشک دو هواپیمای جنگنده به سمت گردان آمدند. اولی به سمت پدافندهوایی شلیک کرد و دومی گردان را به شدت بمباران کرد. در این حمله گردان مقداد غیرعملیاتی شد. چراکه بیش از ۲۰نفر از نیرو‌های عملیاتی گردان به شهادت رسیدند و بسیاری از نیرو‌ها هم مجروح شدند. از جمله کسانی که در یک موضع تانک نشسته بودند، شهیدان: ابراهیم حسامی، هاشم کلهر، حسین محمدی، سیدعبدالله رضوی، جواد صراف، و یوسف نصیرپور، فاضل ترک زبان، حاج حسین گوران، حاج حسین رحیمی و حاج مرتضی غفاری بودند. 
 
 شهدایی با ۲ مزار
هواپیما‌ها آنقدر در سطح پایین پرواز می‌کردند که به قول آقا فاضل (از همرزمان) پیچ‌های بدنه هواپیما مشخص بود. بر اثر این بمباران شدید، گردان تقریباً متلاشی شد. از شهدایی که نامشان در خاطرم هست ابراهیم حسامی، هاشم کلهر، حسین محمدی، رضا هاشمی و ابوالفضل شفیعی که همه پاسدار بودند به شهادت رسیدند. سه شهید اول که نام‌شان را بردم، چون راکت انفجاری نزدیک به آنها منفجرشد، پیکرشان متلاشی شد و بعد از انتقال پیکرشهدا به واحد تعاون و معراج الشهدا، بقایای پیکر این عزیزان در همان منطقه جفیر نزدیک پاسگاه خاتمی دفن شد. در واقع شهید هاشم کلهر، در جفیر جوانرود و فکه و بهشت زهرا (س) مزار دارد و شهید ابراهیم حسامی یک پایش قبلاً در بیمارستان به علت جراحت قطع شد که از محل دفن آن اطلاعی نداریم و مقداری از بدنش در جفیر و حسین محمدی نیز با آن قد بلند و رشید، بر اثر تکه‌تکه شدن بسیار کوتاه شده بود! ولی سر داشت و ایشان نیز دو مزار دارد. 
 
 راز شهید زمانی
در ادامه خاطراتی که می‌خواهم از شهید همت بیان کنم، ایشان در عملیات خیبر که آخرین آوردگاه زمینی‌اش بود، فشار بسیار زیادی را تحمل می‌کرد. در جلسه‌ای که فرماندهان لشکر ۲۷ حضور داشتند، شهید حسن زمانی فرمانده گردان حمزه رو به حاج همت می‌کند و می‌گوید، ادامه کار در منطقه (طلائیه) به خاطر هوشیاری صددرصدی دشمن و باتلاقی بودن برخی از نقاط منتهی به دژ و کانال‌های آب (که عرض آن کانال‌ها به ۳۰ متر می‌رسید) و همین‌طور وجود میادین مین و تله‌های انفجاری کار گذاشته شده از سوی دشمن بسیار دشوار است. 
شهید همت هم رو به شهید زمانی می‌گوید: «حسن جان! من می‌فهمم تو چه می‌گویی. اما الان از رده‌های بالا دارند به ما فشار می‌آورند که هر طور شده باید این خط شکسته شود. گفتند اگر نمی‌توانید بروید، به خدا بگویید! «این حرف که نمی‌توانید بروید» به خدا بگویید، یک حرف خاصی بود که شهید همت در آن جلسه می‌گوید و بعد گردان حسن زمانی و نیروهایش وارد عمل می‌شوند و کمی بعد زمانی به شهادت می‌رسد. یکی از راز‌های سر به مهر عملیات خیبر هم نحوه شهادت حسن زمانی فرمانده گردان حمزه و مفقودی پیکرش است.

*منبع:جوان آنلاین
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار