به شهادت تاریخ، رویدادهای بزرگ بر روحیه و زیست رهبران نادر و کمبدیل بیتأثیر است. امامخمینی نیز بر حسب روایت اطرافیان در شرایطی که رژیمی ۲ هزار و ۵۰۰ ساله به دست پیروانش در حال انقراض بود، علاوه بر انجام وظیفه زعامت، هرگز تغییری در برنامه روزانه خویش نداد. این امر به ویژه در مسائل عبادی، پیوند عاطفی با ملت و استفاده از امکانات، ظهور بیشتری داشت
شهدای ایران:امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پی ورود به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و به فاصله یک روز در مدرسه علوی تهران اقامت گزید. از آن پس تا عزیمت ایشان به شهر قم، این مدرسه به محل دیدارها و برنامههای آن بزرگ مبدل گشت. مقال پی آمده بر آن است تا با استناد به پارهای از روایات، به بازنمایی شرایط حاکم بر این کانون در آن روزها بپردازد. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
چرا «مدرسه علوی»؟
در آغاز سخن شاید برای بسا چنین پرسشی پیش آید که از چه روی مدرسه علوی تهران برای اقامت امام خمینی در تهران انتخاب شد؟ آنچه دکتر اسدالله بادامچیان از اعضای ستاد استقبال از رهبر انقلاب اسلامی در خاطرهگوییهای خویش بیان داشته، پاسخی به این پرسش است:
«همان شبی که شهید مطهری، اعضای شورای مرکزی جمعیت اداره کننده جریانات سالهای ۵۶- ۵۷، متشکل از روحانیت مبارز و عناصر باسابقه در خط امام و انقلاب اسلامی و برخی دیگر از یاران انقلاب را به منزل خویش فراخواند تا نظر امام را درباره آمدن به ایران طرح کند، در آن جلسه سری که ساعت پنج صبح در منزل آن شهید بزرگوار تشکیل شد، از طرف آقای شفیق، مدرسه رفاه به عنوان محل استقرار امام پیشنهاد شد، زیرا شهید مطهری فرمود که امام فرمودهاند: محل استقرار از میدان سپه به پایین باشد و متعلق به اشخاص نباشد و از امکنه دولتی هم نباشد. از این رو، مدرسه رفاه بهترین محل به نظر آمد و مورد تصویب جمع قرار گرفت تا برای تصمیم نهایی به محضر امام عرضه شود. در همین صبح بحث شد که دو سه جای دیگر نیز در نظر گرفته شود و یکی از برادران پیشنهاد کرد که مدرسه علوی هم جای مناسبی است. شهید مطهری قرار گذاشتند که بازدیدی از این محل به عمل آورند و این کار را کردند، بنابراین مدرسه علوی از همان روزها، به عنوان محل احتمالی در نظر گرفته شد و یک آمادگی مخفی در آنجا به عمل آمد. ستاد اصلی گرداننده جریانات هم در اختیار نهضت آزادی یا جبهه ملی یا گروههای دیگر نبود، بلکه تحت هدایت امام از طریق شهید مطهری و شهید بهشتی و در اختیار روحانیت مبارز و یاران امام که از سالها قبل امتحان داده و تجربه آموخته بودند، قرار داشت....»
به مردم بگو برای ملاقات به مدرسه علوی بیایید
بیتردید عزیمت امامخمینی از مدرسه رفاه به مدرسه علوی، علل و موجبات فراوانی داشت که نفوذ سازمان موسوم به مجاهدین خلق در مکان نخست و نیز امکان ملاقات بیشتر مردم با رهبر انقلاب دومین از علل آنهاست. حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری در بازگویی خاطرات خویش از این موضوع آورده است:
«صبح دیدیم که آقای عراقی دست امام را گرفته و برای ملاقات با مردم- که در حیاط مدرسه علوی شمارهیک بودند- از پلهها پایینمیآیند. آقای مطهری دست امام را گرفت و داخل پارکینگ آورد. همراه با امام، داخل یک پیکانی که از قبل آماده شده بود، نشستیم و از جلوی مردم رد شدیم و به این ترتیب، امام را به مدرسه علوی ۲ انتقالدادیم. آقای مطهری به من گفت برو به مردم بگو بیایند مدرسه علوی شماره ۲. من به مدرسه علوی شماره یک رفتم و پشت بلندگو اعلام کردم: اینجا تنگ است و شما به زحمت میافتید و امام به این زحمت راضی نبودند، لذا تشریف ببرید به مدرسه شماره ۲ علوی. البته این اقدام شهید مطهری، باعث ناراحتی شهید عراقی و به خصوص شهید بهشتی شده بود که شهید مطهری از دل آنها در آورد. طبقه دوم مدرسه علوی برای استراحت و زندگی امام تعیین شد و طبقه اول به دفتر و اتاق ملاقاتها شد. در طبقه اول مدرسه، جلوی دفتر سرسرایی بود که امام در آن سرسرا به ابراز احساسات مردم پاسخ میداد و برای آنان سخنرانی میکرد. یکی از مشکلاتی که بعد از استقرار امام در مدارسعلوی و رفاه وجود داشت، نظم و ترتیب آن مدارس و برنامهریزی برای دیدارهای مردم با امام بود. مردمی که بعد از سالها مبارزه، امام خود را در کشور میدیدند، خواستار ملاقات با معظمله بودند و این امر باید با برنامهریزی توأم میشد. مسئولان کمیته استقبال که انتظام امور این مدارس را بر عهده داشتند، برای سهولت ملاقات مردم با امام مقرر کردند که صبحها آقایان و بعدازظهرها خانمها با امام دیدار کنند....»
امام، به خاک گلگون وطن خوش آمدی
در این بخش از مقال مناسب است که روایت روزنامه اطلاعات در مورخه ۱۴ بهمن ۱۳۵۷، درباره فضای حاکم بر مدرسه علوی تهران، در دیدار پرشور مردم با امام خمینی بازخوانی شود. این جریده در باب گستره و کیفیت این ملاقاتهای آکنده از معنویت، خاطرنشان ساخته است:
«روز گذشته (۱۳ بهمن)، هزاران نفر از مردم پایتخت، به دیدن امام خمینی در محل اقامت ایشان رفتند. با اعلام برنامه [دیدار امام از طرف کمیته استقبال]، از ساعت هفت صبح دیروز، سیل جمعیت برای دیدن پیشوای شیعیان جهان، به طرف مدرسه علوی شماره ۲ واقع در خیابان عین الدوله [ایران]تهران سرازیر بود. مردم از هر سوی تهران، به طرف خیابان ایران در حرکت بودند. جمعیت از در شرقی محل اقامت امام، وارد حیاط مدرسه علوی شماره ۲ - که حدود ۳ هزار متر مساحت دارد- میشدند. امام مقابل پنجره اتاق خود که در سمت غرب حیاط و همکف قرار داشت، ظاهر شدند و جمعیت با دیدن امام فریاد میزدند: امام به خاک گلگون وطن خوش آمدی!... امام نیز با تکان دادن دست از مردم تشکر میکردند... جمعیت گروه گروه پس از دیدن امام از در غربی مدرسه خارج میشدند. دهها خبرنگار و عکاس داخلی و خارجی روی بامهای اطراف جای گرفته بودند و از این صحنههای تاریخی، عکس و فیلم تهیه میکردند... با وجود اینکه قرار بود در ساعت ۱۲ مراسم پایان پذیرد [تا پس از آن بانوان بتوانند با امام ملاقات کنند]، اما تا ساعت دو بعدازظهر در حیاط مدرسه جمعیت موج میزد، تا اینکه در این وقت مأمورین انتظامی ناچار در مدرسه را بستند، تا دختران و بانوان که در پشت در مدرسه صف کشیده بودند، بتوانند وارد مدرسه شوند....»
«زیست معمولی» در روزهای رقم خوردن تاریخ
به شهادت تاریخ، رویدادهای بزرگ بر روحیه و زیست رهبران نادر و کمبدیل بیتأثیر است. امامخمینی نیز بر حسب روایت اطرافیان در شرایطی که رژیمی ۲ هزار و ۵۰۰ ساله به دست پیروانش در حال انقراض بود، علاوه بر انجام وظیفه زعامت، هرگز تغییری در برنامه روزانه خویش نداد که این امر به ویژه در مسائل عبادی، پیوند عاطفی با ملت و استفاده از امکانات، ظهور بیشتری داشت. ابوالفضل توکلیبینا از شاهدان این امر اظهار داشته است:
«از روز اول، دیدار مردم با حضرت امام شروع شد. صبحها تا نماز ظهر ملاقات با آقایان بود. بعدازظهرها، بعد از نماز و نهار، حضرت امام یک استراحت کوتاه میکردند و از ساعت سه به بعد، خانمها برای دیدن امام میآمدند. برخی خانمها که جوان بودند در دیدار با امام در مدرسه علوی، در شور و عشقی که به ایشان داشتند، بیهوش میشدند. یادم است که شهید محلاتی خدمت امام آمد و عرض کرد که این خانمها اکثراً جوان هستند و از شدت علاقه و ازدحام جمعیت بیهوش میشوند، حرام است که به دیدار شما بیایند؟ امام خنده ملیحی کردند و فرمودند: خیال میکنید شما مردها شاه را از تخت پایین کشیدید، خانمها در این انقلاب سهمشان از شما زیادتر است!... لذا اجازه ندادند که دیدار خانمها قطع شود. نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که امامخمینی همان سیره همیشگی که در ایران، ترکیه، عراق و فرانسه داشتند در موقع ورود به ایران هم همان سیره را ادامه دادند. در طول مدتی که ما در کنار امام بودیم، همواره مشاهده میکردیم که ایشان از نیمههای شب بیدار و به عبادت مشغول بودند. غذای امام هم بسیار ساده و در حد یک پیاله کوچک آبگوشت بود. ساده زندگی کردن امامخمینی، برای شخصیتهایی که میآمدند و ایشان را از نزدیک میدیدند، درس خیلی بزرگی بود. خاطرم است که وقتی امام به مدرسه علوی تشریف آوردند، یاسرعرفات با حدود ۶۰ نفر همراه در مدرسه علوی با امام دیدار کرد. ۶۰ نفر مسلح که هر کدام یک مسلسل سبک به گردنشان بود. یک نفر زن نیز آنها را همراهی میکرد. اینها آمدند و شب را در مدرسه علوی استراحت کردند. ما هم که شب و روز در مدرسه علوی مستقر بودیم، تمام مسائل را زیر نظر داشتیم. آن شب که اینها در مدرسه خوابیدند، صبح که ما برای نماز بیدار شدیم، اینها بیدار نشدند و نماز هم نخواندند! ما صبح خدمت امام عرض کردیم که آقا این ۶۰ نفر نماز صبح نخواندند، فقط آن زن برای نماز بیدار شد! اینها که اینقدر ادعای انقلابی میکنند، نماز صبح نخواندهاند! امام هم سری تکان دادند و در روزهای بعد در فرمایشاتشان فرمودند: مردم ما با نیروی ایمانشان انقلاب را به پیروزی رساندند....»
یادمان یک دیدار به یادماندنی
در مدرسه علوی تهران، گروههای متنوعی از جامعه و البته به گونهای برنامهریزی شده، با رهبر کبیر انقلاب اسلامی دیدار کردند. روحانیون و اهل منبر تهران در زمره این طیفها بودند. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی در باره حاشیه و متن این ملاقات تاریخی گزارش پی آمده را به تاریخ سپرده است:
«در مدرسه سالن بزرگی بود که مملو از جمعیت بود و همه روی صندلی نشسته بودند. سالن، ایوان بلندی داشت. من هم در کنار سالن، روی صندلی نشسته بودم. امام وارد سالن شدند و در آن ایوان سکو مانند جای گرفتند. همه به احترام ایشان، از روی صندلی بلند شدند. سپس امام روی زمین نشستند و به یکی از افرادی که آنجا بود، فرمودند که به فلانی بگویید نزد ایشان بیاید. من هم حرکت کردم و نزد ایشان بالا رفتم. امام از جا برخاستند و با هم مصافحه کردیم. بعد در کنار هم نشستیم. همه منتظر بودند امام سخنانی ایراد کنند، ولی ایشان فرمودند: خیلی خسته هستم، قبلاً هم یک ساعت صحبت کردهام، آقای فلسفی صحبت میکنند... بعد صندلی آوردند و من روی صندلی نشستم و شروع به صحبت کردم. آن ساعت آن لحظه و سخنرانی در کنار امام را درست و دقیق به یاد دارم. بین من و امام، به اندازه نیممتر فاصله بود. همه علما و فضلا منتظر شروع سخنرانی بودند. پس از ذکر خطبه، خطاب به امام عرض کردم مسافر بزرگوار و محترمی که از سفر میآید، علاقهمندان وی دسته گل برای او میآورند. من هم امروز به احترام شما، یک شاخه گل از بوستان اهلبیت (ع) برای تکریم مقامتان آوردهام. آن شاخه گل، این حدیث است که امام صادق (ع) میفرماید: تمنوا الفتنه ففیها هلاک الجبابره و طهاره الارض من الفسقه. پس از شرح حدیث که در باب فواید انقلاب بود، ادامه دادم: در دوران سیاه گذشته، آنقدر اختناق بود که یک کتابفروش به من میگفت در زمان رضاشاه، اداره اطلاعات شهربانی، هر کتابی که میخواست چاپ شود، باید میدید و روی هر صفحه مهر روا میزد تا چاپخانه چاپ کند. او میگفت من دیوان حافظ را که بارها چاپ شده بود، به شهربانی بردم تا اجازه چاپ بگیرم. متصدی گفت بروید و یک ماه دیگر بیایید. گفتم این دیوان بارها چاپ شده است، شما اجازه بدهید که آن را بروم و چاپ کنم. گفت خیر زودتر از یک ماه نمیشود، یک ماه دیگر بیایید. بعد از یک ماه که رفتم، دیدم به جز یک صفحه، روی سایر صفحات مهر روا زده است. بعد آن یک صفحه را باز کرد و گفت این یک شعر را باید عوض کنی:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشادست
گفتم آقا این شعر متعلق به حافظ است، من چطور آن را عوض کنم؟ بر فرض که عوض کنم، جای آن را چه بگذارم؟ متصدی گفت، چون کلمه رضا اسم اعلیحضرت همایونی رضا شاه کبیر است، آن را بردار و کلمه دیگری به جای آن بگذار. مثلاً حسن به داده بده، تقی به داده بده، نقی به داده بده... با ادای این مطلب، مجلس از خنده غوغا شد. آقایان حضار خیلی خندیدند. امام نیز چنان میخندید که دوشهایشان میلرزید! با اینکه خنده معمولی امام را هم کمتر کسی دیده است....»
امام در اتاقی فرمانروایی میکرد که در آن حداقل امکانات وجود نداشت
و سرانجام ختام سخن را به دکتر سیدحسن عارفی میسپاریم که از دوره ورود امام خمینی به ایران تا گاه رحلت آن بزرگ، پزشک اختصاصی ایشان بود. او از رفتار سلسله جنبان انقلاب اسلامی در مدرسه علوی تصویری به دست میدهد که میتواند مدخلی گویا به سیره و سبک زندگی آن یگانه دوران باشد:
«در روزهای اولیه که مردم فوج فوج به مدرسه علوی وارد میشدند و سرباز حضرت امام بودن و گوش به فرمان امام بودن را اظهار میداشتند، در جایگاه حضرت امام حضورشان رسیدم. بعد از عرض ادب و معرفی خود و دستبوسی، آمادگی خدمت به ایشان و انقلاب را اظهار داشتم. حضرت امام نیز به اینجانب دعا کردند. روزهای پرشور و پرهیجانی سپری میشد، ولی معاینات پزشکی حضرت امام، حاکی از ثابتبودن فشار خون شریانی و منظم بودن ضربان قلب بود. در روزهای بین سیزدهم بهمن تا ۲۲ بهمن، به عناوین مختلف (گرفتن فشار خون و معاینه قلب و عروق...)، خدمت حضرت امام میرسیدم. قبل از معاینه پزشکی و بعد از معاینه گاهگاه جملاتی از ایشان میشنیدم که برای ما آموزنده بود. برای نمونه یک روز که کیف آب گرم و حوله گرم روی پای حضرت امام بود (جهت درمان درد عصب سیاتیک)، یکی از نزدیکان وارد اتاق شد و خدمت امام عرض کرد که فلان شخص فردی است با خصوصیات اخلاقی چنین و چنان. جالب بود که امام بعد از گوش کردن تمام مطالب آن شخص به او دستور دادند که بروید و بررسی دقیق کنید تا معلوم بشود مطالبی که میفرمایید تا چه حدی به حقیقت نزدیک است. برای ما اطبا که در نزدیکی ایشان بودیم، این حقیقت مشخصتر شد که حضرت امام هر موضوع کوچک یا بزرگی را تا دقیقاً بررسی و تحقیق نکنند، اظهارنظر نمیکنند. از نظر طبی با دقتکردن در طرز راهرفتن و حرکت افراد و دقیق شدن در خواندن نماز در موقع ادای جملات و سجود و رکوع تا حدودی میتوان پی به سلامت یا بعضی از بیماریها برد. در روزهای قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، چون جزو معدود برادران دیگر بودم که افتخار خواندن نماز پشت سر حضرت امام در نمازهای جماعت مدرسه علوی را داشتم. به این ترتیب از طرز راه رفتن و سرعت حرکت امام در راهروهای مدرسه علوی و در موقع خواندن نماز از سلامت حضرت امام مطلع میشدم. اتاقهای کلاس درس مدرسه علوی با سادهترین امکانات زندگی مفروش شده بود. حضرت امام در اتاقی که چند پله بالاتر از انتهای راهرویی بود، اقامت داشتند. اتاق محقر (۵/۳، ۵/۲ متر) مفروش بود به فرشهای ارزانقیمت و بدون تجهیزات اضافی، در کنار آن پتویی چند لا شده و پشتی که محل نشستن حضرت امام بود، قرار داشت. محل سکونت و مقر فرماندهی حضرت امام به قدری ساده بود که انسان را در بدو ورود به خود جذب میکرد. مردی که با دستهای تهی از اسلحه، ولی مشتهای گره کردهاش، کاخهای طاغوتیان را به لرزه درآورده بود در اتاقی فرمانروایی میکرد که در آن حداقل امکانات زیستن وجود نداشت. ورود اطبا به این اتاق که معمولاً از امکانات و ظواهر زندگی مدرن و سطح بالایی برخوردارند و روبهروشدن با چهره نورانی و ملکوتی و دوست داشتنی حضرت امام و مصاحبت با این مرد غیور و دلاور باعث ایجاد همبستگی و اظهار همدردی و همفکری با ایشان بود و تحولی عمیق را در تاروپود وجودشان ایجاد میکرد....»