درمان جانبازان شيميايي در دوران دفاع مقدس
در دیماه سال 1365، جبهههای جنوب و غرب کشور پس از چند ماه آرامش، مورد حملات وسیع شیمیایی با گاز «خردل» قرار گرفتند که مهمترین حملات، در «شلمچه» (منطقه عملیات کربلای 5) صورت گرفت و حدود دو ماه به طول انجامید.
سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران: در دیماه سال 1365، جبهههای جنوب و غرب کشور پس از چند ماه آرامش، مورد حملات وسیع شیمیایی با گاز «خردل» قرار گرفتند که مهمترین حملات، در «شلمچه» (منطقه عملیات کربلای 5) صورت گرفت و حدود دو ماه به طول انجامید.
بررسی حملات شیمیایی زمستان 1365
با شروع فصل زمستان، در سوم دی ماه سال1365 عملیاتی به نام «کربلای4» در منطقه جنوب طراحی و اجرا شد. روز بعد از انجام این عملیات شاهد حملات شیمیایی با استفاده از واحدهای توپخانه و هواپیما مخصوصا در شهرهای خرمشهر و آبادان بودیم. مهمترین حملات در حدود ساعت 8:30 صبح روز جمعه پنجم دی ماه سال65 در منطقه آبادان صورت گرفت بطوری که ابری از گاز شیمیایی خردل تا مدتی منطقه را پوشانید. اگر چه در حدود 2000 مصدوم شیمیایی در اورژانس شیمیایی بیمارستان صحرایی «علی ابن ابیطالب(ع)»پذیرش شدند ولی بیشتر مصدومین از گروه خفیف بودند. از نظر شدت ضایعات، حدود یک تا دو درصد مصدومین گروه الف (وخیم)، 10 تا 15 درصد گروه ب (متوسط) و مابقی گروه ج (خفیف) بودند. پس از دو روز دیگر هیچ مصدوم جدیدی از منطقه به اورژانس مراجعه نکرد.
یک اورژانس شیمیایی که در نزدیک خرمشهر احداث شده بود نیز پذیرای حدود 70 مصدوم شیمیایی بود که اکثرا مربوط به گلولههای توپ گازهای اعصاب و احتمالا «سیانید» بودند. بیشتر این گلولهها نزدیکی مسجد جامع خرمشهر اصابت کرده بودند. آنچه در یادداشتهای آن زمان از پزشکان مستقر در اورژانس تهیه شده است به شرح زیر است.
«بیشتر مصدومین شیمیایی حدود ساعت 10 تا 12 صبح به اورژانس مراجعه کردند.آنها از نظر تابلوی بالینی به دو گروه مجزا تقسیم شدند.مصدومین گروه اول: این مصدومین همگی در اغمای کامل بودند، تنفس شان نامنظم بود و به هیچ تحریکی پاسخ نمیدادند، تنها یک نفر به تحریکات جواب داد و کمای خفیفتری داشت. این افراد به فاصله پنج تا 10 دقیقه و تقریبا دنبال هم به اورژانس منتقل میشدند. احتمالا ما تا محل حادثه حدود 10 دقیقه فاصله داشتیم. برخی بیماران دچار حملات تشنج میشدند و مجبور میشدیم به آنها اکسیژن و دیازپام بدهیم. در مواردی شاهد تکرار تشنجات هم بودیم. بعضی از بیماران دچار بیاختیاری ادرار شدند ولی ریزش عرق نداشتند. به دلیل فضای بسیار کوچک و شلوغی ناگهانی،فرصت بررسی دقیق علائم بالینی نبود. مصدومین با زور تنفس میکشیدند.تعدادی از بیماران «سیانوتیک» بودند که ظاهرا در فازهای مختلف مسمومیت قرار داشتند.
فشار خون بیماران خوب بود،رگهای سطحی پوست برجسته و خوب بودند. یکی از همین بیماران که در I.C.U. توسط پزشکیاران، درمان گاز اعصاب شده بود را بعدا دیدیم که علائمش به سیانید میخورد، علیرغم درمان همچنان در اغما بود و تنگی نفس شدیدی داشت. وی با درمان کلاسیک سیانید سریعا بهبود یافت. به جز این مورد، هیچکدام از بیماران این گروه درمان گاز اعصاب دریافت نکرده بودند.
در این بیماران سیانیدی، وقتی آمیل نیتریت دوم را جلوی بینی میگرفتیم حال بیمار به وضوح بهتر میشد و حتی چشمانش را باز میکرد و به محیط اطراف آگاه میشد و گاهی آمیل نیتریت بیمار را تحریک و وادار به سرفه میکرد.
یکی از بیماران پس از درمان نشست و استفراغ کرد و سپس با ما صحبت کرد. سپس درمان نیتریت تیوسولفات را انجام دادیم. نیتریت را در پنج دقیقه تزریق کردیم. مشکل افت فشار خون در این تزریق ها مشاهده نشد و غالبا اکثر بیماران در همان دقایق نخستین درمان از کما خارج شدند.
لازم به ذکر است که اساسا مسمومیت سیانید در منطقه جنگی کار بسیار دشواری است و با توجه به «فراریت» شدید این عامل، کیتهای آشکارساز قادر به تشخیص آن نیستند اما از نظر بالینی ما در زمان جنگ در دفعات مختلف ولی در تعداد معدودی از مصدومین تابلوی شبیه مسمومیت سیانید را مشاهده کردیم.»
«مصدومین گروه دوم: گروه دوم مصدومین گاز اعصاب بودند که بیشترشان از گروه خفیف و حداکثر متوسط محسوب میشدند. بیماران از سوزش چشم، تهوع و سردرد شدید بودند. بعضی دل درد داشتند و یک مورد هم استفراغ داشت. توسط کیت آشکارساز نیز گاز اعصاب تشخیص داده شده بود. در بین این گروه تنها دو سه بیمار مشکوک به خردل داشتیم .»
شلمچه 19/10/65
بامداد 19 دی ماه سال1365 عملیات «کربلای5» با رمز «یا زهرا(س)» در منطقه «شملچه» آغاز شد. در این عملیات به دلیل مقاومت وصفناپذیر رزمندگان در برابر پاتکهای سنگین، عراق به مدت حدود دو ماه اقدام به انجام حملات شیمیایی بسیار گسترده با گاز خردل کرد که حتی مناطقی از آبادان را در برگرفت.
بیمارستان صحرایی «علی ابن ابیطالب(ع)» مرکز درمانی مجروحین عادی و شیمیایی در این عملیات بود. این بیمارستان از نظر مهندسی در برابر حملات هوایی بسیار مقاوم ساخته شده بود و از نظر فضای داخلی نیز دقیقا متناسب با نیاز تخصصی یک بیمارستان صحرایی طراحی شده بود. این بیمارستان تا پایان جنگ کاملا فعال بود و نقش اساسی در درمان مجروحین جبهههای جنوب داشت. علاوه بر اورژانس شیمیایی مجاور بیمارستان، اورژانس شیمیایی دیگری در حسینیه با اصول فنی و با توجه به تجربههای درمانی گذشته ساخته شده بود که در این عملیات بتدریج کار خود را شروع کرد.
علاوه بر دو اورژانس فوق که نقش مرکزی در منطقه جنگی داشتند دو اورژانس شیمیایی کوچکتر در منطقه عملیاتی شلمچه فعال بود که یکی از آنها مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت و کادر پزشکی آن مصدوم شدند.
در اهواز نقاهتگاههای مصدومین شیمیایی نقش چشمگیری در پشتیبانی از مراکز صحرایی داشتند. کادر درمانی مجموعه نقاهتگاهی «سیدالشهدا(ع)»، «سپنتا»، «دانشگاه شهید چمران» و «امیدیه» جمعا با ظرفیت 4000 تخت تلاش چشمگیری داشتند. اگر چه تعداد مصدومین شیمیایی متوسط و شدید عملیات «کربلای5» کمتر از 3000 نفر میشدند اما با در نظرگرفتن مصدومین خفیف، احتمالا جمع مصدومین به رقم 7000 نفر بالغ میشد.
عملیات «کربلای5» از جهت مقاومت رزمندگان که نزدیک به دو ماه نبرد شدید شبانهروزی و بدون وقفه را در منطقه محدود شملچه تحمل کردند، این نبرد در تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بینظیر است چرا که مهمترین قطعه تاریخ جنگ به شمار میآید. در این عملیات، حملات شیمیایی دشمن اگر چه سنگین بودند ولی در مقایسه با حملات عادی زمینی و هوایی، نقش فرعی داشتند و لذا به همین اشاره اکتفا میشود.
بطور کلی آمار مصدومین و شهدای شیمیایی از «کربلای4» تا خاتمه «کربلای5» نسبت به حجم حملات دشمن بسیار کم بود. این موضوع میتواند به علت آمادگی بیشتر رزمندگان و فعالیت چشمگیر سیستم پدافند،امداد و درمان مصدومین شیمیایی باشد. کل شهدای شیمیایی در طول یک ماه حدود 170 نفر بودند که بنظر ما زیاد و غیرقابل قبول است. ولی بررسیهای بعدی نشان داد که علت این امر وقوع چند حادثه خاص بوده است. یکی از این حوادث مربوط به انفجار یک بمب خردل دقیقا در داخل سنگر گروهی رزمندگان اعزامی از شهر بهبهان بود که در نتیجه،گاز شیمیایی با غلظت زیاد وارد سنگر شده بود و باعث شد تا در مدت یک هفته به تدریج 40 نفر از آنان به شهادت برسند. حدود 30 نفر از شهدا نیز مربوط به بمباران شیمیایی بیمارستان صحرایی سومار بودند.
مسئولین کشورمان طی نامههای متعددی جزئیات حملات شیمیایی عراق را به اطلاع شورای امنیت سازمان ملل رساندند و درخواست اعزام تیم کارشناسی جهت بررسی شواهد موجود کردند اما واکنشی بدنبال نداشت.
پزشکان حاضردر این عملیات مینویسند: «در بین گروه مصدومین گاز «خردل» به ندرت به مواردی برمیخوردیم که مصدوم علائم مسمومیت خردل را نداشتند و حتی تا حدی علائم گاز اعصاب را نشان میداد. در ابتدا فکر کردیم شاید این مصدومین نوع خاصی از مسمومیت با عوامل اعصاب جدید و مقاوم به درمان باشند. مدتی بعد متوجه شدیم که این مصدومین نادر، چه در میان خیل مصدومین کلاسیک گاز خردل بوده و غالبا منشا آلودگی آنان یکی است. چند مورد از این مصدومین در سال 63 و 64 در علمیات بدر و والفجر 8 در اورژانس صحرایی مشاهده شدند.»
«فشار خون این مصدومین بتدریج پایین میآمد و ترشحات دهانی نیز داشتند و در مواردی که به آنها «آتروپین»(آمپولهایی که در اختیار رزمندگان بود تا پس از حمله شیمیایی به خودشان تزریق کنند) تزریق شده بود نیز به درمان پاسخ نمیدادند. نکته بسیار عجیب و ناراحت کننده این بود که بیمار (در مواردیکه زود به اورژانس رسیده بود) در هنگام ورود حالش خوب بود و به راحتی با ما صحبت میکرد اما آرام آرام به حالت اغما وارد میشد. تنها دلیل ما به مسمومیت «خردل» این بود که پس از گرفتن شرح حال متوجه میشدیم به همراه سایر بیماران کلاسیک خردل از یک منطقه به اورژانس انتقال یافتهاند ولی علائم اولیه آنها در هنگام پذیرش، به مصدومین گاز اعصاب بیش از مصدومین خردل شبیه بود. این مصدومین اکثرا ظرف پنج تا شش ساعت (و گاه تا یک تا دو روز) پس از حادثه به شهادت میرسیدند و کلیه اقدامات درمانی بر آنان بیاثر بود.»
در ادامه یادداشت های پزشکان آن زمان چنین نوشته شده است:
«... به نظر میرسد گاز خردل آسیبی به گیرندههای کولینرژیک میرساند و حساسیت این گیرندهها در بعضی از بیماران از بین میرود و در نتیجه آتروپین اثری ندارد. چنین بیمارانی فوقالعاده نادر هستند. این بیماران از تاول و آسیب ریوی فوت نمیکنند بلکه به دلیل افت شدید فشار خون که با داروهای مشابه دوپامین هم قابل کنترل نیست شهید میشوند...»
شرح حال چهار مورد از سندروم غیرکلاسیک خردل:
«در ساعت هفت بعد از ظهر روز سه شنبه 23 دی ماه سال1365 چند نفر از برادران بسیجی را که حال وخیمی داشتند به اورژانس شیمیایی «علی بن ابیطالب(ع)» آورند.
این برادران علائم ویژهای داشتند که کمتر سابقه آن را در بیماران داشتیم.حدود ساعت 11 شب بود و یکی از بیماران در حالت وقفه قلبی - ریوی بود.پرستاران مشغول احیا بودند. رزیدنت بیهوشی مستقر در اطاق عمل حال بیماری را بررسی کرد. او نیز از نظر تشخیصی و درمانی نتوانست کار بیشتری انجام دهد.
بررسی حملات شیمیایی زمستان 1365
با شروع فصل زمستان، در سوم دی ماه سال1365 عملیاتی به نام «کربلای4» در منطقه جنوب طراحی و اجرا شد. روز بعد از انجام این عملیات شاهد حملات شیمیایی با استفاده از واحدهای توپخانه و هواپیما مخصوصا در شهرهای خرمشهر و آبادان بودیم. مهمترین حملات در حدود ساعت 8:30 صبح روز جمعه پنجم دی ماه سال65 در منطقه آبادان صورت گرفت بطوری که ابری از گاز شیمیایی خردل تا مدتی منطقه را پوشانید. اگر چه در حدود 2000 مصدوم شیمیایی در اورژانس شیمیایی بیمارستان صحرایی «علی ابن ابیطالب(ع)»پذیرش شدند ولی بیشتر مصدومین از گروه خفیف بودند. از نظر شدت ضایعات، حدود یک تا دو درصد مصدومین گروه الف (وخیم)، 10 تا 15 درصد گروه ب (متوسط) و مابقی گروه ج (خفیف) بودند. پس از دو روز دیگر هیچ مصدوم جدیدی از منطقه به اورژانس مراجعه نکرد.
یک اورژانس شیمیایی که در نزدیک خرمشهر احداث شده بود نیز پذیرای حدود 70 مصدوم شیمیایی بود که اکثرا مربوط به گلولههای توپ گازهای اعصاب و احتمالا «سیانید» بودند. بیشتر این گلولهها نزدیکی مسجد جامع خرمشهر اصابت کرده بودند. آنچه در یادداشتهای آن زمان از پزشکان مستقر در اورژانس تهیه شده است به شرح زیر است.
«بیشتر مصدومین شیمیایی حدود ساعت 10 تا 12 صبح به اورژانس مراجعه کردند.آنها از نظر تابلوی بالینی به دو گروه مجزا تقسیم شدند.مصدومین گروه اول: این مصدومین همگی در اغمای کامل بودند، تنفس شان نامنظم بود و به هیچ تحریکی پاسخ نمیدادند، تنها یک نفر به تحریکات جواب داد و کمای خفیفتری داشت. این افراد به فاصله پنج تا 10 دقیقه و تقریبا دنبال هم به اورژانس منتقل میشدند. احتمالا ما تا محل حادثه حدود 10 دقیقه فاصله داشتیم. برخی بیماران دچار حملات تشنج میشدند و مجبور میشدیم به آنها اکسیژن و دیازپام بدهیم. در مواردی شاهد تکرار تشنجات هم بودیم. بعضی از بیماران دچار بیاختیاری ادرار شدند ولی ریزش عرق نداشتند. به دلیل فضای بسیار کوچک و شلوغی ناگهانی،فرصت بررسی دقیق علائم بالینی نبود. مصدومین با زور تنفس میکشیدند.تعدادی از بیماران «سیانوتیک» بودند که ظاهرا در فازهای مختلف مسمومیت قرار داشتند.
فشار خون بیماران خوب بود،رگهای سطحی پوست برجسته و خوب بودند. یکی از همین بیماران که در I.C.U. توسط پزشکیاران، درمان گاز اعصاب شده بود را بعدا دیدیم که علائمش به سیانید میخورد، علیرغم درمان همچنان در اغما بود و تنگی نفس شدیدی داشت. وی با درمان کلاسیک سیانید سریعا بهبود یافت. به جز این مورد، هیچکدام از بیماران این گروه درمان گاز اعصاب دریافت نکرده بودند.
در این بیماران سیانیدی، وقتی آمیل نیتریت دوم را جلوی بینی میگرفتیم حال بیمار به وضوح بهتر میشد و حتی چشمانش را باز میکرد و به محیط اطراف آگاه میشد و گاهی آمیل نیتریت بیمار را تحریک و وادار به سرفه میکرد.
یکی از بیماران پس از درمان نشست و استفراغ کرد و سپس با ما صحبت کرد. سپس درمان نیتریت تیوسولفات را انجام دادیم. نیتریت را در پنج دقیقه تزریق کردیم. مشکل افت فشار خون در این تزریق ها مشاهده نشد و غالبا اکثر بیماران در همان دقایق نخستین درمان از کما خارج شدند.
لازم به ذکر است که اساسا مسمومیت سیانید در منطقه جنگی کار بسیار دشواری است و با توجه به «فراریت» شدید این عامل، کیتهای آشکارساز قادر به تشخیص آن نیستند اما از نظر بالینی ما در زمان جنگ در دفعات مختلف ولی در تعداد معدودی از مصدومین تابلوی شبیه مسمومیت سیانید را مشاهده کردیم.»
«مصدومین گروه دوم: گروه دوم مصدومین گاز اعصاب بودند که بیشترشان از گروه خفیف و حداکثر متوسط محسوب میشدند. بیماران از سوزش چشم، تهوع و سردرد شدید بودند. بعضی دل درد داشتند و یک مورد هم استفراغ داشت. توسط کیت آشکارساز نیز گاز اعصاب تشخیص داده شده بود. در بین این گروه تنها دو سه بیمار مشکوک به خردل داشتیم .»
شلمچه 19/10/65
بامداد 19 دی ماه سال1365 عملیات «کربلای5» با رمز «یا زهرا(س)» در منطقه «شملچه» آغاز شد. در این عملیات به دلیل مقاومت وصفناپذیر رزمندگان در برابر پاتکهای سنگین، عراق به مدت حدود دو ماه اقدام به انجام حملات شیمیایی بسیار گسترده با گاز خردل کرد که حتی مناطقی از آبادان را در برگرفت.
بیمارستان صحرایی «علی ابن ابیطالب(ع)» مرکز درمانی مجروحین عادی و شیمیایی در این عملیات بود. این بیمارستان از نظر مهندسی در برابر حملات هوایی بسیار مقاوم ساخته شده بود و از نظر فضای داخلی نیز دقیقا متناسب با نیاز تخصصی یک بیمارستان صحرایی طراحی شده بود. این بیمارستان تا پایان جنگ کاملا فعال بود و نقش اساسی در درمان مجروحین جبهههای جنوب داشت. علاوه بر اورژانس شیمیایی مجاور بیمارستان، اورژانس شیمیایی دیگری در حسینیه با اصول فنی و با توجه به تجربههای درمانی گذشته ساخته شده بود که در این عملیات بتدریج کار خود را شروع کرد.
علاوه بر دو اورژانس فوق که نقش مرکزی در منطقه جنگی داشتند دو اورژانس شیمیایی کوچکتر در منطقه عملیاتی شلمچه فعال بود که یکی از آنها مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفت و کادر پزشکی آن مصدوم شدند.
در اهواز نقاهتگاههای مصدومین شیمیایی نقش چشمگیری در پشتیبانی از مراکز صحرایی داشتند. کادر درمانی مجموعه نقاهتگاهی «سیدالشهدا(ع)»، «سپنتا»، «دانشگاه شهید چمران» و «امیدیه» جمعا با ظرفیت 4000 تخت تلاش چشمگیری داشتند. اگر چه تعداد مصدومین شیمیایی متوسط و شدید عملیات «کربلای5» کمتر از 3000 نفر میشدند اما با در نظرگرفتن مصدومین خفیف، احتمالا جمع مصدومین به رقم 7000 نفر بالغ میشد.
عملیات «کربلای5» از جهت مقاومت رزمندگان که نزدیک به دو ماه نبرد شدید شبانهروزی و بدون وقفه را در منطقه محدود شملچه تحمل کردند، این نبرد در تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بینظیر است چرا که مهمترین قطعه تاریخ جنگ به شمار میآید. در این عملیات، حملات شیمیایی دشمن اگر چه سنگین بودند ولی در مقایسه با حملات عادی زمینی و هوایی، نقش فرعی داشتند و لذا به همین اشاره اکتفا میشود.
بطور کلی آمار مصدومین و شهدای شیمیایی از «کربلای4» تا خاتمه «کربلای5» نسبت به حجم حملات دشمن بسیار کم بود. این موضوع میتواند به علت آمادگی بیشتر رزمندگان و فعالیت چشمگیر سیستم پدافند،امداد و درمان مصدومین شیمیایی باشد. کل شهدای شیمیایی در طول یک ماه حدود 170 نفر بودند که بنظر ما زیاد و غیرقابل قبول است. ولی بررسیهای بعدی نشان داد که علت این امر وقوع چند حادثه خاص بوده است. یکی از این حوادث مربوط به انفجار یک بمب خردل دقیقا در داخل سنگر گروهی رزمندگان اعزامی از شهر بهبهان بود که در نتیجه،گاز شیمیایی با غلظت زیاد وارد سنگر شده بود و باعث شد تا در مدت یک هفته به تدریج 40 نفر از آنان به شهادت برسند. حدود 30 نفر از شهدا نیز مربوط به بمباران شیمیایی بیمارستان صحرایی سومار بودند.
مسئولین کشورمان طی نامههای متعددی جزئیات حملات شیمیایی عراق را به اطلاع شورای امنیت سازمان ملل رساندند و درخواست اعزام تیم کارشناسی جهت بررسی شواهد موجود کردند اما واکنشی بدنبال نداشت.
پزشکان حاضردر این عملیات مینویسند: «در بین گروه مصدومین گاز «خردل» به ندرت به مواردی برمیخوردیم که مصدوم علائم مسمومیت خردل را نداشتند و حتی تا حدی علائم گاز اعصاب را نشان میداد. در ابتدا فکر کردیم شاید این مصدومین نوع خاصی از مسمومیت با عوامل اعصاب جدید و مقاوم به درمان باشند. مدتی بعد متوجه شدیم که این مصدومین نادر، چه در میان خیل مصدومین کلاسیک گاز خردل بوده و غالبا منشا آلودگی آنان یکی است. چند مورد از این مصدومین در سال 63 و 64 در علمیات بدر و والفجر 8 در اورژانس صحرایی مشاهده شدند.»
«فشار خون این مصدومین بتدریج پایین میآمد و ترشحات دهانی نیز داشتند و در مواردی که به آنها «آتروپین»(آمپولهایی که در اختیار رزمندگان بود تا پس از حمله شیمیایی به خودشان تزریق کنند) تزریق شده بود نیز به درمان پاسخ نمیدادند. نکته بسیار عجیب و ناراحت کننده این بود که بیمار (در مواردیکه زود به اورژانس رسیده بود) در هنگام ورود حالش خوب بود و به راحتی با ما صحبت میکرد اما آرام آرام به حالت اغما وارد میشد. تنها دلیل ما به مسمومیت «خردل» این بود که پس از گرفتن شرح حال متوجه میشدیم به همراه سایر بیماران کلاسیک خردل از یک منطقه به اورژانس انتقال یافتهاند ولی علائم اولیه آنها در هنگام پذیرش، به مصدومین گاز اعصاب بیش از مصدومین خردل شبیه بود. این مصدومین اکثرا ظرف پنج تا شش ساعت (و گاه تا یک تا دو روز) پس از حادثه به شهادت میرسیدند و کلیه اقدامات درمانی بر آنان بیاثر بود.»
در ادامه یادداشت های پزشکان آن زمان چنین نوشته شده است:
«... به نظر میرسد گاز خردل آسیبی به گیرندههای کولینرژیک میرساند و حساسیت این گیرندهها در بعضی از بیماران از بین میرود و در نتیجه آتروپین اثری ندارد. چنین بیمارانی فوقالعاده نادر هستند. این بیماران از تاول و آسیب ریوی فوت نمیکنند بلکه به دلیل افت شدید فشار خون که با داروهای مشابه دوپامین هم قابل کنترل نیست شهید میشوند...»
شرح حال چهار مورد از سندروم غیرکلاسیک خردل:
«در ساعت هفت بعد از ظهر روز سه شنبه 23 دی ماه سال1365 چند نفر از برادران بسیجی را که حال وخیمی داشتند به اورژانس شیمیایی «علی بن ابیطالب(ع)» آورند.
این برادران علائم ویژهای داشتند که کمتر سابقه آن را در بیماران داشتیم.حدود ساعت 11 شب بود و یکی از بیماران در حالت وقفه قلبی - ریوی بود.پرستاران مشغول احیا بودند. رزیدنت بیهوشی مستقر در اطاق عمل حال بیماری را بررسی کرد. او نیز از نظر تشخیصی و درمانی نتوانست کار بیشتری انجام دهد.