مراسم تشییع که تمام شد، خواستیم به شهرستان ورامین برگردیم. مادر شهید رو به ما گفت: «من قادر به تشکر از شما و جبران زحمانتان نیستم؛ «اجر شما با شهید.»
به گزارش شهدای ایران ،اولین بار بود که در مراسم تشییع پیکر یک شهید حضور پیدا می کردم. دوست و آشنا و فامیل و همکار و هم رزم، از شهرهای دور و نزدیک گرد هم آمده بودند تا با دوست و محبوب شهیدشان وداع کنند.
به حال و هوای مردم در تشییع فکر می کردم. حضور آن جمعیت زیاد در مراسم، آن هم در ایام ماه مبارک رمضان و با دهان روزه در هوای گرم بیست و پنجم خردادماه سمنان مرا به تعجب واداشته بود.
مراسم تشییع که تمام شد، خواستیم به شهرستان ورامین برگردیم. مادر شهید رو به ما گفت: «من قادر به تشکر از شما و جبران زحمانتان نیستم؛ «اجر شما با شهید.»
در راه برگشت بودم و به حرف مادر شهید که گفت: «اجر شما با شهید.»
فکر می کردم و سؤالی ذهنم را به خود مشغول کرده بود: «یعنی آیا میشود شهید به ما
نظر لطفی کند؟ یعنی به تمام کسانی که در مراسم امروز بودند، اجر می دهند؟»
از آن روز و آن سؤال چند روزی گذشت. نیمه شبی در خواب دیدم که تمامی افرادی که در مراسم تشییع پیکر شهید شرکت کرده بودند، در صفی بسیار طولانی که انتهای آن نامشخص بود، ایستاده اند و به نوبت هدیه ای دریافت میکنند.
نوبت به ما که رسید، به هر کداممان یک خانه بسیار زیبای آیینه کاری شده، با وسایل کامل و بسیار شیک و از جنس طلا داده شد. می گفتند که این هدیه، جبران خدمتی است که در مراسم این شهید عزیز انجام داده اید. از خواب بیدار شدم و به این فکر می کردم که چه زیبا به سؤلم جواب داده شد.
برگرفته از کتاب «تاثیر نگاه شهید» روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
راوی: خانم قربانی؛ زندایی شهید
به حال و هوای مردم در تشییع فکر می کردم. حضور آن جمعیت زیاد در مراسم، آن هم در ایام ماه مبارک رمضان و با دهان روزه در هوای گرم بیست و پنجم خردادماه سمنان مرا به تعجب واداشته بود.
مراسم تشییع که تمام شد، خواستیم به شهرستان ورامین برگردیم. مادر شهید رو به ما گفت: «من قادر به تشکر از شما و جبران زحمانتان نیستم؛ «اجر شما با شهید.»
در راه برگشت بودم و به حرف مادر شهید که گفت: «اجر شما با شهید.»
فکر می کردم و سؤالی ذهنم را به خود مشغول کرده بود: «یعنی آیا میشود شهید به ما
نظر لطفی کند؟ یعنی به تمام کسانی که در مراسم امروز بودند، اجر می دهند؟»
از آن روز و آن سؤال چند روزی گذشت. نیمه شبی در خواب دیدم که تمامی افرادی که در مراسم تشییع پیکر شهید شرکت کرده بودند، در صفی بسیار طولانی که انتهای آن نامشخص بود، ایستاده اند و به نوبت هدیه ای دریافت میکنند.
نوبت به ما که رسید، به هر کداممان یک خانه بسیار زیبای آیینه کاری شده، با وسایل کامل و بسیار شیک و از جنس طلا داده شد. می گفتند که این هدیه، جبران خدمتی است که در مراسم این شهید عزیز انجام داده اید. از خواب بیدار شدم و به این فکر می کردم که چه زیبا به سؤلم جواب داده شد.
برگرفته از کتاب «تاثیر نگاه شهید» روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
راوی: خانم قربانی؛ زندایی شهید