چاپ عکسهایی از نماز جماعتهایی که به امامت صدام برگزار میشد، بهانه خوبی برای ما بود که به فرماندههان اردوگاه بگوییم اگر نماز جماعت بد است، چرا صدام میخواند.
به گزارش شهدای ایران به نقل ازسایت جامع آزادگان؛خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده مرتضی افراسیابی میگوید:
گاهی روزنامه های عراق عکس هایی از نماز جماعتی که به امامت صدام برگزار شده بود، چاپ می کردند. این عکس ها که در حرم امام حسین(ع) و یا در حرم حضرت علی (ع) انداخته شده بود، بهانه ی خوبی بود برای ما که به فرماندهان اردوگاه بگوییم:
ـ اگر نماز جماعت بد است، چرا صدام می خواند.
و آنها هم که در می ماندند چه بگویند، چاره نداشتند جز اینکه به دروغ بگویند:
ـ بله، نماز جماعت چیزی خوبی است!
همیشه بچه ها موقع خوابیدن. آیت الکرسی را می خواندند و می خوابیدند.
سربازان ما را برای نماز صبح بیدار می کردند که گاه در همان وقت نماز بود و گاه نزدیک طلوع خورشید. هیچ کس جرأت نداشت زودتر از بیدارباش آنها به نماز بایستد. البته بچه های ما که بیشترشان اهل نماز شب بودند، در آن موقع بیدار بودند و مخفیانه عبادت می کردند.
در دو سال آخر اسارت، دیگر نماز جماعت نه تنها داخل آسایشگاه ها خوانده می شد، بلکه به خارج – یعنی محوطه ی اردوگاه – نیز سرایت کرده بود و عراقی ها نیز که از سماجت ما عاجز شده بودند، با اکراه به این خواسته تن داده بودند.
سال 67 که به کربلا مشرف شدیم، نماز جماعت ظهر را در حرم امام حسین(ع) و نماز جماعت عصر را در حرم حضرت ابوالفضل(ع) خواندیم. این نمازها که در حلقه ی محاصره نیرو های اطلاعاتی عراق خوانده شد، هم برای ما لذت روحی داشت و هم دنیای از تعجب را در چشم و دهان عراقی ها نشاند.
از سحر های ماه رمضان که برای گرفتن غذا وارد محوطه می شدیم، می دیدیم بعضی از سربازان و مأموران اطلاعاتی حزب بعث دارند نماز می خوانند! . . . و که بود که نداند این نماز خواندن یعنی چه؟
یک بار که خیلی به ما بند کرده بودند و تمام لوازم آسایشگاه را به هم ریخته بودند، یکی از بچه ها درآمد که:
ـ یک اسیر که چیزی ندارد. یک اسیر ضعیف است، غریب است، اینقدر اسباب و اثاثیه ی ما را به هم نریزید.
فرمانده سربازان که حضور داشت، رو کرد به او و گفت:
ـ نه، چرا می گویی اسیر ضعیف است، اسیر قوی است. ایمان اسیر، قوی است. اسیر نماز و دعا می خواند و هر روز با خدا مناجات می کند، اگر چه ظاهراً ضعیف است، در عمل قوی است.
این اعتراف، در حقیقت پاداش پایداری بچه ها بود در اعمال دینی شان.
از جمله نماز هایی که می خواندیم، نماز برای شهدا و پدر و مادرمان بود.
گاهی روزنامه های عراق عکس هایی از نماز جماعتی که به امامت صدام برگزار شده بود، چاپ می کردند. این عکس ها که در حرم امام حسین(ع) و یا در حرم حضرت علی (ع) انداخته شده بود، بهانه ی خوبی بود برای ما که به فرماندهان اردوگاه بگوییم:
ـ اگر نماز جماعت بد است، چرا صدام می خواند.
و آنها هم که در می ماندند چه بگویند، چاره نداشتند جز اینکه به دروغ بگویند:
ـ بله، نماز جماعت چیزی خوبی است!
همیشه بچه ها موقع خوابیدن. آیت الکرسی را می خواندند و می خوابیدند.
سربازان ما را برای نماز صبح بیدار می کردند که گاه در همان وقت نماز بود و گاه نزدیک طلوع خورشید. هیچ کس جرأت نداشت زودتر از بیدارباش آنها به نماز بایستد. البته بچه های ما که بیشترشان اهل نماز شب بودند، در آن موقع بیدار بودند و مخفیانه عبادت می کردند.
در دو سال آخر اسارت، دیگر نماز جماعت نه تنها داخل آسایشگاه ها خوانده می شد، بلکه به خارج – یعنی محوطه ی اردوگاه – نیز سرایت کرده بود و عراقی ها نیز که از سماجت ما عاجز شده بودند، با اکراه به این خواسته تن داده بودند.
سال 67 که به کربلا مشرف شدیم، نماز جماعت ظهر را در حرم امام حسین(ع) و نماز جماعت عصر را در حرم حضرت ابوالفضل(ع) خواندیم. این نمازها که در حلقه ی محاصره نیرو های اطلاعاتی عراق خوانده شد، هم برای ما لذت روحی داشت و هم دنیای از تعجب را در چشم و دهان عراقی ها نشاند.
از سحر های ماه رمضان که برای گرفتن غذا وارد محوطه می شدیم، می دیدیم بعضی از سربازان و مأموران اطلاعاتی حزب بعث دارند نماز می خوانند! . . . و که بود که نداند این نماز خواندن یعنی چه؟
یک بار که خیلی به ما بند کرده بودند و تمام لوازم آسایشگاه را به هم ریخته بودند، یکی از بچه ها درآمد که:
ـ یک اسیر که چیزی ندارد. یک اسیر ضعیف است، غریب است، اینقدر اسباب و اثاثیه ی ما را به هم نریزید.
فرمانده سربازان که حضور داشت، رو کرد به او و گفت:
ـ نه، چرا می گویی اسیر ضعیف است، اسیر قوی است. ایمان اسیر، قوی است. اسیر نماز و دعا می خواند و هر روز با خدا مناجات می کند، اگر چه ظاهراً ضعیف است، در عمل قوی است.
این اعتراف، در حقیقت پاداش پایداری بچه ها بود در اعمال دینی شان.
از جمله نماز هایی که می خواندیم، نماز برای شهدا و پدر و مادرمان بود.