به گزارش شهدای ایران به نقل از جوان، اتفاقات در سوریه در نگاه اول شاید خیلی غیرمنتظره بود، مدتی بعد، اما مواردی توسط کارشناسان بیان شد که نشان میدهد موضوعاتی از گذشته در جامعه سوریه و ارتش این کشور پیش آمده که موجب شد آنها به جای حکومت مستقر پذیرای گروههای تروریستی در صدر حکومت خود باشند. در گفت وگوی «جوان» با محسن ردادی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه این موضوعات مورد بررسی بیشتر قرار گرفته که بخش دوم در ادامه میآید.
در بخش اول مصاحبه فرمودید ملت سوریه به نوعی بی عملی را انتخاب کردند. برای ملتی که نزدیک ۱۲ سال پیش دیدهاند این افراد یکسری تروریست هستند که جنایات مختلف از سربریدن تا دیگر جنایات را انجام میدهند و شاید این بی عملی با انتخاب مرگ خیلی تفاوتی نداشته باشد، چگونه قابلتوجیه است؟
مردم در زمانی که خالی از ایدئولوژی شوند، اعتماد به نفس ملی خود را از دست بدهند و دیگر علقهای به حاکمیت و حکومت نداشتهباشند، هیچ انگیزهای برای دفاع ندارند، حتی اگر آنها را به سمت چوبه دار هم ببرند، انگیزهای ندارند که اسلحه به دست بگیرند و بجنگند. ما شبیه این را در کشور خود تجربه کرده ایم، بارها ایران اشغالشده و در برخی از موارد اقدامی هم از مردم سرنمیزد، مثلاً معروف است وقتی که مغولها حمله کردند، خیلی از شهرها با وجود اینکه میدانستند مغولها اگر وارد شهر شوند، همه را قتلعام میکنند، ولی آنقدر خالی از وابستگی به حکومت بودند که حاضر نبودند برای نجات جان خودشان هم که شده سلاح به دست بگیرند. داستان معروفی هست که هرچند میزان واقعی بودن آن مشخص نیست، ولی گفته میشود مغولی تعداد زیادی را اسیر کردهبود، ولی هیچ وسیلهای برای کشتن آنها نداشت و به آنها گفت من یک دایره دور شما میکشم، از این دایره بیرون نیایید تا بروم شمشیر پیدا کنم و بیایم شما را بکشم، حتی اگر این موضوع واقعیت هم نداشتهباشد، ولی به هر حال نشاندهنده این است که در آن لحظه فرد وقتی از انگیزه برای دفاع از کشور خود خالی شده و وقتی که وابستگی خود را به کشور از دست میدهد، دست از جان خودش نیز شسته و دیگر برایش مهم نیست چه بلایی سرش میآید، چون تو و کشور یک پیکر یکپارچه هستید و یک احساس دارید، او که بمیرد خیلی افراد نسبت به حفظ جان خودشان نیز انگیزهای ندارند و به کرات در کشورهای مختلف این اتفاق دیده شدهاست.
در سوریه مردم نه با تروریستها و نه با نیروهای دولت همراهی نکردند و تروریستها نیز وقتی داشتند شهر به شهر جلو میآمدند، تنها چیزی که میگفتند این بود که افراد در خانههای خودشان باقی بمانند و کسی از خانه خود بیرون نیاید، یعنی به این شکل جلو رفتند و اینگونه نبود که مردم استقبال گسترده کنند. مردم نه به نفع تروریستها و نه به نفع حکومت مستقر وارد عمل نشدند و این به معنای این است که وابستگی خود به هر دو طرف را از دست داده بودند.
اصطلاحاً ری برندینگ و بازسازی تروریستها و اینکه تحریرالشام میگوید من النصره قدیم نیستم، چقدر برای مردم سوریه قابلپذیرش بود؟
به نظر میرسد واقعاً این هم اثر داشت و این ری برندینگ اتفاق افتاد و مردم پذیرفتهاند به دلیل اینکه آن وحشیگری ها، آن سر بریدنها و آن رفتار خشونت باری که آن سالها مشاهده میشد، اکنون کمتر مشاهده شد. با توجه به ایدئولوژی که کشور همسایه سوریه به اینها آموزش دادهبود و تجربهای که گرفته بودند و اینکه باید نگاه اخوانی را پیگیری کنند، باید مقداری از ترساندن مردم خودداری کنند تا اینکه مردم انگیزه پیدا نکنند که جلوی اینها بایستند و گروههای مقاومت آنطوری که در عراق شکل گرفت، شکل بگیرد.
گروههای تکفیری تکامل پیدا میکنند، خودشان را اصلاح میکنند و اینگونه نیست که بگوییم همان روشهای ۱۰ یا ۱۵ سال پیش را اجرا میکنند. تکفیریها قبلاً دیدهاند که این روشهای تروریستی با همراهی مردم عراق و رهبری مرجعیت موجب شد گروههای مقاومت شکل بگیرد و البته همین گروههای مقاومت مردمی بودند که جلوی تکفیریها را گرفتند وگرنه ارتش عراق نیز نتوانست جلوی اینها را بگیرد. تکفیریها برای اینکه دوباره مردم انگیزه مقابله پیدا نکنند، مدام حرفشان این بود ما اهل خشونت نیستیم و رعایت حقوق افراد را میکنیم، طبیعتاً این حرفها برای کسانی که از جنگ خسته بودند، گوشنواز است و حداقل آن، این است که اگر به اینها نپیوندند که نپیوستند، حداقل انگیزهای برای مقاومت در برابر این افراد هم نخواهند داشت.
حالا با این نمایش جدیدی که این گروههای تکفیری دارند انجام میدهند، قرار است در سوریه به کجا برسند و چقدر این ایدئولوژی قابل گسترش است، آیا ما باید منتظر باشیم تروریستها در عراق و دیگر جاها گسترده شوند؟
برای اینکه بفهمیم در آینده چه اتفاقی میافتد باید ماهیت این افراد را متوجه باشیم. اینها ترکیبی از گروههای تکفیری، گروههای تجزیه طلب و تعدادی آنارشیسم هستند و این سه اندیشه الان در کشور سوریه حاکم است که در کنار هم یک ملغمهای را تشکیل دادهاند و این حتماً میتواند وضعیت سوریه را بدتر کند.
اگر بگوییم حکومت بشار اسد استبدادی بوده ولی این وضعیت، خیلی بدتری نسبت به حکومت قبلی است که برخی محدودیتها را اعمال میکرد، چون جامعه قطعاً به سمت آنارشیسم، نظمگریزی و بی حکومتی حرکت خواهد کرد و البته رسانههای برخی از جریانات داخلی ما نیز در تحلیل خود اشتباه میکنند که تصور میکنند هر حکومتی که از نظر آنها استبدادی به نظر میرسد، اگر بربیفتد حتماً خیر مطلق است. واقعاً اینگونه نیست هم تجربه جهانی این موضوع را ثابت کرده و هم خود لیبرالها نیز این را قبول دارند که در شرایط بین بد و بدتر باید بد را انتخاب کنیم.
البته این را هم باید گفت که اگر حکومت بشار اسد از نظر خیلیها استبدادی بود، ولی واقعاً نسبت به همه حکومتهای عربی بدون استثنا از مصر گرفته تا کشورهای خلیج فارس، از نظر شاخصهای آزادی کشور بالاتری بود، آزادی ادیان، آزادیهای سیاسی و اجتماعی واقعاً در آن بیشتر از بسیاری از کشورها بود و حتماً نسبت به کشوری مثل عربستان آزادتر بود، هم نسبت به مخالفان خیلی مهربانتر بود و حتماً بن سلمان نسبت به مخالفان رفتار بدتر و زشت تری دارد و همچنین حتماً نسبت به دیگر کشورهای عربی شاخصهای توسعه در آنها بیشتر و بالاتر بود.
چقدر وضعیت فعلی سوریه با یک کشور انقلابی قابلتطبیق است؟
اگر یک حکومت توسط یک انقلاب مردمی که از نیروهای اجتماعی جوشیده و به سطح سیاست آمده دچار براندازی شود و یک انقلاب مردمی در یک کشور اتفاق بیفتد بدون استثنا در همه کشورها حکومتی که به قدرت میرسد حداقل در سالهای اولیه حکومت بهتری است و مردم از آن راضی هستند، اما تقریباً این هم بدون استثنا است که در کشورهایی که به جای انقلاب مردمی با یک جنگ داخلی یا با یک تهاجم خارجی حکومت استبدادی برافتاده مانند اتفاقی که در افغانستان، عراق و لیبی افتاد و به جای انقلاب داخلی جنگ داخلی توسط تروریستها رخ داد، حتماً مردم به شدت دچار دردسر بیشتری میشوند و آن آرمانهای آزادیخواهانه به سرعت ذبح میشود و از دست میرود.
این نگاه اصلاحطلبها به شدت اشتباه است که فکر میکنند از دل فعالیت یکسری تجزیه طلب، آنارشیسم و گروههای تکفیری احتمال دارد یک حکومت مردمی شکل بگیرد و یک آزادی برای مردم فراهم شود. آزادیهایی که در سوریه با معیار لیبرال وجود دارد، مانند آزادی پوشش و اینکه مردم هرطوری که میخواهند بتوانند بیرون بیایند و حجاب خیلی آزاد بود، نقض میشود و تکفیریها دارند جلوی آن را میگیرند. تکفیریها جلوی آزادی مذهبی را که مورد تأکید دوستان لیبرال اصلاحطلب است، میگیرند و البته بدتر هم خواهند شد، به همین دلیل من به شدت بدبین هستم و فکر میکنم این نوع برافتادن و براندازی که ناشی از هیجان و نه عقلانیت است و به وسیله فعالیتهای تروریستی و توسط گروههای مسلح نه نیروهای فعال و انقلابی و اجتماعی انجام شد، حتماً جامعه را در وضعیت بدتری قرار میدهد و درس عبرتی برای کشورهای دیگر میشود که تصور میکنند با رفتن یک حکومت مقتدر تحت هر شرایطی ممکن است آمال و آرزوهای لیبرالی و آزادی خواهی زمانی به نتیجه برسد.
اگر بخواهیم از تمام این تحولات درسی هم برای خودمان داشتهباشیم، چیست؟
سه نکته در این خصوص میخواهم بیان کنم؛ اولین عبرت اینکه هیچ چیز جای نیروهای مردمی و بسیج را نخواهد گرفت. رهبر انقلاب به این نکته اشاره کردند که بسیج یادگار امام خمینی است و خود آقا نیز روی بسیج خیلی تأکید دارند. با وجود اینکه در دوره اصلاحطلبها تلاش داشتند بسیج را منحل و تضعیف کنند، ولی حضرت آقا همیشه میگویند این نیروهای مردمی داوطلبی که آمادگی رزم نظامی هم دارند باید همیشه حفظ شوند؛ حکومتی که متکی به نیروی مردمی باشد و امنیت خود را مردمیسازی کردهباشد، حتماً از بسیاری از تهدیدات مصون است. پس اولین نکتهای که میشود درس گرفت این است که بسیج و نیروهای مردمی حتماً باید در ایران تقویت بیشتری شوند، بیشتر به آنها بها داده شود و امنیت را باید مردمیسازی کرد و به خود مردم سپرد. این درس اول است و اینجا مشخص شد حرف کسانی که میگویند امنیت حوزه تخصصی است و باید نیروهای متخصص و ارتش حرفهای این کار را انجام دهند، حرف اشتباهی است.
درس دوم بحث شناخت دوست و دشمن است. دولت سوریه شاید اشتباه کرد که مثلاً به ترکیه اعتماد کرد. ترکیه کاملاً اسلام امریکایی را به نمایش میگذارد و ریاکارانه به ظاهر طرف مسلمانان و جبهه مقاومت است، ولی بهترین خدمت را به اسرائیل و امریکا انجام میدهد. برهمین اساس درس دومی که باید بگیریم، این است که متوجه باشیم حکومتهای لیبرال و حکومتهایی که اسلام لیبرالی دارند و با لبخند و با فریب اسلام رحمانی جلو میآیند، اتفاقاً افرادی هستند که به موقع گروههای تروریستی طرفدار خود را تقویت میکنند و بدترین بلاهای را بر سر کشور میآورند. اتفاقاً آن چیزی که اتفاق افتاد از ما هم دور نیست و بعید نیست که همین حکومتی که به نظر خیلی لیبرال و سکولار میرسد، گروههای تندرو را در ایران بسیج کند و بخواهد به ایران ضربه بزند. پس دومین نکته این است که باید دوست و دشمن را بشناسیم و حتماً به حکومتهای سکولار بدبین باشیم.
درس سومی که میگیریم، این است که قدرت سخت هیچوقت جای قدرت نرم را نمیگیرد ما حتماً باید در کشور آن نگاههای ایدئولوژیک و نگاههای سیاسی را تقویت کنیم و تا میتوانیم مردم را از این نظر قانع کنیم هیچ توپ، تانک، موشک و پهپادی جای قدرت نرم و اسلام سیاسی انقلابی و گرایشهای انقلابی را نخواهد گرفت. خیلی از دولتها از دهه ۷۰ به بعد تصور میکنند دیگر انقلابیگری بس است، انقلاب کردیم و حکومت هم مستقر است، پس این نگاههای انقلابی خود را دور بریزید و اجازه بدهید متخصصان بیایند کار را دست بگیرند و انقلابیون را از صحنه سیاست حذف میکنند. وقایع سوریه باز هم نشان داد که این مسیر نادرست است و حتماً کسی که تا آخر به حکومت وفادار است آن متخصصان نیستند. امام خمینی در جایی به مسئله فرار مغزها اشاره میکند، البته منظور دانشجویان عزیز کشور نیستند، بلکه منظور کسانی بودند که به راحتی کشور را ترک میکنند و هیچ علقهای به کشور ندارند؛ امام خمینی (ره) میگویند اینها نیستند که پای انقلاب هستند، بلکه آن مردم پابرهنه که انقلاب کردند و شهید دادند هستند که پای انقلاب میمانند و کشور را حفظ میکنند، بر همین اساس متخصصان تکنوکراتی که برای پول کار میکنند نمیتوانند حکومت را حفظ کنند. یک درس مهم همین است که دولت به سمت انقلابیون برگردد و به انقلابیون فضای بیشتری برای فعالیت بدهد، چراکه اینها هستند که پای انقلاب میمانند و اگر بخواهند حکومت حفظ شود، حتماً این افراد هستند که میتوانند این کار را انجام دهند.
اگر نکته ناگفتهای مانده استفاده میکنیم
این موضوع آخر را شاید بتوان به عنوان درس دیگری استفاده کرد و البته الان زود است، ولی من میتوانم از همین الان به شما وعده بدهم و متأسفانه این اتفاق خواهد افتاد و شش ماه دیگر این درس و عبرت را میشود گرفت که هر براندازی به معنای بهتر شدن وضع مردم نیست. مردم سوریه تا قبل از این، یک امنیت و حکومت مرکزی داشتند، ولی فکر میکنم الان باید منتظر اتفاقاتی در سوریه نیز باشیم که در عراق میافتاد و معروف بود هر روز در دجله و فرات کلی جسد پیدا میشد و مردم امنیت نداشتند. در عراق، چون حکومت مستبد صدام با یک انقلاب مردمی سرنگون نشد و با تهاجم خارجی سرنگون شدهبود، بنابراین گروهها سعی میکردند با کشتن یکدیگر قدرت را در دست بگیرند و این اتفاقی است که در سوریه هم خواهد افتاد، این اتفاقات هم زمانی در عراق تمام شد و کشت و کشتارها از همه اطراف به پایان رسید که نیروهای اجتماعی با رهبری مرجعیت به نام حشدالشعبی وارد عمل شدند و قدرت را حفظ کردند و دولت هم حمایت کرد، نیروهای سیاسی همه حول مرجعیت اتلاف کردند و آن موجب شد که کشور به یک آرامش نسبی برسد. هر چند که در عراق هنوز هم مشکل دارند، اما به هر حال بعد از سالها و بعد از اینکه کلی آدم کشته شد، این ثبات حاصل شد.
حتماً دل همه ما در مورد سوریه میسوزد، چون بالاخره اینها اولاً مسلمان و بعد انسان هستند و آدم وقتی میبیند که تاوان یک اشتباه را باید بچههایی بدهند که هیچ نقش و فهمی از مسائل سیاسی ندارند، واقعاً دلش آتش میگیرد، ولی این واقعیتی است که تجربه تاریخی به ما نشان داده اگر با روش درست و نیروهای مردمی براندازی اتفاق نیفتد و با نیروهای مردمی به صورت اجتماعی تغییر اتفاق نیفتد و انقلابی صورت نگیرد و فقط به دنبال براندازی باشید، حتماً حکومتی که بعدش میآید، حکومت بدتری است و هزینههای بسیار بیشتری را بر مردم تحمیل میکند، البته حالت بدبینانهتر این است که کشور تجزیه شود و چیزی به اسم سوریه دیگر باقی نماند. همه اینها در حالی است که سوریه جزو کشورهایی بود که مردمش از نظر تمدن خود را نسبت به دیگر اعراب خیلی بالاتر میدانند، از لحاظ ادبیات و فرهنگ واقعاً نسبت به همه کشورهای عربی هم سابقه بیشتر و هم دانشمندان بیشتری را در این ۱۰، ۱۲ قرن تربیت کردهاند و فرهنگی و خاص بودند. سوریه مردم خیلی متمدنی داشت، ولی ظاهراً همه اینها دارد ظرف چند سال نابود میشود و متأسفانه فقط درس عبرتی برای بقیه ملتهای منطقه خواهد شد.