شهدای ایران shohadayeiran.com

از خانواده مادری سید، عموی مادرش روحانی بود. سیدحسن دوست داشت مثل او در حوزه علمیه درس بخواند و روحانی بشود. گاهی شال مشکی و بلند مادر بزرگ را دور سرش می‌پیچاند و به حاضران می‌گفت: «من روحانی هستم، پشت سرم نماز بخوانید».

شهدای ایران:خاطراتی از دوران زندگی سید مقاومت، شهید سید حسن نصرالله تقدیم شما فرهیختگان و عاشقان مکتب نصرالله می شود.


من روحانی هستم، پشت سر من نماز بخوانید

منزل پدری سید روبه‌روی خط مقدم بود.

خانه آرام بود اما، بیرون اوضاع متشنج بود و آن‌ها چاره‌ای نداشتند جز آنکه در خانه بمانند.

سید از فرصت خانه‌نشینی استفاده کرد و رو به مطالعه آورد.

تفسیر قرآن سیدعبدالله شبّر را همان روزها تمام کرد.

پسری کوچک بود، اما هرگاه شیخی را می‌دید، شعف در جانش می‌دوید و مدتی خیره، عمامّه‌اش را نگاه می‌کرد.

گاه دستار پدر را می‌گرفت، آن را بر تکه پارچه‌ای می‌پیچید و به عمامّه اضافه می کرد. بعد آن را بر سر می‌گذاشت.

نه تنها در خانواده، در خاندان نصرالله هم تا سه چهار نسل کسی روحانی نبود.

از خانواده مادری سید، عموی مادرش روحانی بود.

سیدحسن دوست داشت مثل او در حوزه علمیه درس بخواند و روحانی بشود.

گاهی شال مشکی و بلند مادر بزرگ را دور سرش می‌پیچاند و به حاضران می‌گفت: «من روحانی هستم، پشت سرم نماز بخوانید».

منبع: کتاب سید مقاومت، انتشارت حماسه یاران

*حوزه 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار