شهدای ایران shohadayeiran.com

آنان که حضور ستارخان و یارانش را در تهران نمی‌خواستند، بهانه‌ای به نام خلع سلاح تراشیده بودند. این در حالی بود که ایشان با قرار دادن تفنگ به دستان خود در زمره نیرو‌های دولتی، آنان را از تحویل اسلحه معاف داشتند! سرانجام یپرم خان و نیروهایش به محل استقرار سردار و یارانش حمله بردند، او را زخمی کردند، یارانش را کشتند و اثاثشان را غارت کردند! آنان یکی از غمبارترین و در عین حال عبرت انگیزترین فصول تاریخ مشروطه را رقم زدند

به گزارش شهدای ایران به  نقل ازجوان ،در سالروز درگذشت ستارخان بهنگام می‌نماید درباره یکی از مهم‌ترین فراز‌های حیات سیاسی او، یعنی واپسین آن سخن رود. او پس از دوره‌ای دشوار و پرتنش در مبارزه با قوای محمدعلی شاه با همرزمان سابق خویش مواجه و از طرف آنان مورد جفا و ایذای فراوان قرار گرفت و نهایتاً پس از چند سال درمان و انزوا، بدرود جهان گفت. مقال پی آمده در تشریح مختصات این موضوع به نگارش درآمده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 فراموشی «سردار» و «سالار» هنگام تقسیم غنائم مشروطه!
ریشه‌های بدرفتاری با ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی پس از فتح تهران را باید در صف آرایی‌های دوره مشروطه دوم جست‌وجو کرد. واقعیت این است که گیلانی‌ها و بختیاری‌ها هنگام تقسیم غنائم، همرزمان تبریزی خود را فراموش و حضور آنان در تهران را نیز به مزاحمت در کار دولت تعبیر کردند. فرزانه ابراهیم‌زاده، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره اعتقاد دارد:
«نوبت به تقسیم قدرت میان فاتحان تهران رسید. محمد ولی خان تنکابنی که همراه مجاهدان شمال از دروازه قزوین وارد تهران شده بود به وزارت جنگ منصوب شد. او بعد از این تا مرحله ریاست‌الوزرایی پیش رفت. علی‌قلی خان سردار اسعد که نیرو‌های عشایر بختیاری را از اصفهان همراه صمصام‌السلطنه و قشقایی‌ها آورده بود، به وزارت داخله منصوب شد. اصفهان که ملک طلق ظل السلطان بود هم به صمصام رسید. مخبرالسلطنه هدایت که تقریباً طی جریان مشروطه و استبداد صغیر در تهران بود، به حکومت ایالت ولیعهدنشین آذربایجان رسید و یپرم خان ارمنی که یکی از سازمان‌دهندگان نظامی فتح تهران بود، ریاست نظمیه را گرفت. در این میان تنها گروهی که سهمی از این خوان گشوده به دست نیاوردند، ستارخان و باقرخان و مجاهدان تبریز بودند که ترجیح دادند با توجه به تهدید‌هایی که از سوی همسایه شمالی می‌شد، همچنان در فاز نظامی باقی بمانند و در همان تبریز روزگار بگذرانند. از این زمان دو جریان عمده سیاسی برای تصاحب قدرت، روبه روی هم قرار گرفتند. مجلس دوم بلافاصله بعد از این تقسیم غنائم تشکیل شد و از دل این مجلس، دو حزب دموکرات و اعتدالی تشکیل شد. این دو حزب با یکدیگر رقابت سختی داشتند. در کنار این دو حزب، نباید از رقابت‌های شخصی و قبیله‌ای غافل بود. سردار اسعد که به ظاهر با محمدولی خان تنکابنی همراه بود، در باطن با او رقابتی شدید داشت. رقابتی که مهم‌ترین ثمره‌اش واقعه پارک اتابک بود. مجاهدان گیلانی، پشت محمد ولی خان بودند و از اعتدالیون حمایت می‌کردند. در مقابل عشایر جنوب، از خان خودشان حمایت می‌کردند و در جناح دموکرات‌ها در آمده بودند، اما هر دو در یک نکته با هم مشترک بودند. آن هم بالا رفتن روزافزون ستارخان و مجاهدان تبریزی به عنوان ضلع سوم فاتحان تهران بود. ستارخان با دموکرات‌ها اختلاف‌های زیادی داشت و همین باعث شد به دلیل نزدیکی با برخی مجاهدان گیلان به سمت اعتدالیون گرایش پیدا کند. جناح‌بندی‌های سیاسی که در مجلس دوم شکل گرفته بود به جای آن که باعث آرام کردن فضای کشور شود، باعث شد وضعی روز به روز آشفته‌تر ایجاد شود. در این میان گروهی از مجاهدان که برای فتح تهران مسلح شده بودند، جامعه را به سمت نظامی شدن پیش بردند و از سلاحی که قرار بود برای دفاع از مشروطه استفاده شود، برای تسویه حساب‌های شخصی و سیاسی استفاده کردند. دسته‌بندی سیاسی دموکرات‌ها و اعتدالیون در فاز نظامی باعث تشکیل دو دسته نظامی گارد فاتح و گارد محیی شد. ستارخان و باقرخان همراه گارد محیی، انجمن احرار را علیه سردار اسعد تشکیل دادند. انجمنی که یکی از مهم‌ترین بهانه‌های وقوع واقعه پارک اتابک شد. این جناح‌بندی نظامی به صورت طبیعی فضای ترور و وحشت را به وجود آورد....» 


 نگذاشتند سردار از جزء اشرار خارج شود؟!
تاریخ‌نگاری افراطیون مشروطه، عمدتاً به بدگویی از ستارخان پس از حضور در تهران پرداخته است. در نگاه آنان، او و یارانش به رغم آنکه در دوره مبارزه با استبداد نقشی مثبت داشتند، اما با حضور در تهران به موجوداتی مخل نظم و مزاحم تبدیل شدند که باید جلوی آنها گرفته می‌شد! در مقالی بر تارنمای خبرگزاری ایسنا در این باره آمده است:
«احمد کسروی با اشاره به این دوره تاریخی نوشت: مجاهدان نمی‌خواستند پی کار خود بروند و بسیاری از کار خود به یک بار دورافتاده، اگر هم می‌خواستند نمی‌توانستند و اینان ناگزیر به نافرمانی برخاستند. از سوی دیگر دولت نخواست این قانون را دادگرانه به کار بندد، چون خود مستوفی رئیس‌الوزرا و بیشتر وزیران از دسته انقلابی بودند. چنان که گفتیم این دسته کینه چهار تن سردار را (ستارخان، باقرخان، ضرغام‌السلطنه و معزالسلطان) در دل داشتند و همچنین سردار اسعد که در همه کار‌ها دست داشت، از این چهار تن سخت خشمناک بود، به ویژه از ستارخان که از بس خشمناک بود، زبان خود را نمی‌توانست نگه دارد. علاوه بر اینها، فرمانفرما هم از ستارخان دل آزردگی داشت. یپرم‌خان هم که این زمان هم رئیس شهربانی تهران و هم سردار سپاه بود و نیروی بزرگی را در دست داشت نیز با ستارخان و معزالسلطان از در دشمنی وارد شدند... سایر مجاهدان مخالف این طرح به تدریج به ستارخان و یارانش پیوستند و موجب هراس دولت مرکزی شدند. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد: به سوگندی که در مجلس خوردید، وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید...، اما باز یاران ستارخان همچنان سلاح خود را تحویل ندادند. در اول شعبان ۱۳۲۸، قوای دولت مشروطه که جمعاً ۳هزار نفر بودند به فرماندهی یپرم‌خان یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، به باغ هجوم بردند و آتش جنگ بین قوای دولتی و مجاهدان شعله‌ور شد. سواران دولتی عمدتاً نیرو‌های بختیاری و ارامنه بودند که به ظاهر خلع سلاح شده بودند و بلافاصله به استخدام دولت درآمده و به عنوان عوامل سرکوبگر عمل کردند. به عبارت دیگر سوسیال دموکرات‌های تهران، افراد خود را در هیئتی قانونی مسلح کرده و اصرار به خلع سلاح دیگر نیرو‌های مسلح داشتند. وقتی پارک اتابک به دستور یپرم سوزانده شد، جنگ شدت گرفت. در این جنگ، قوای دولتی از چند عراده توپ و ۵۰۰ مسلسل ۶۰ تیر استفاده و به فاصله چهار ساعت، ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ را قتل عام کردند! ستارخان هم ساعتی پس از شروع درگیری راه پشت‌بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهرو‌های عمارت، تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام‌السلطنه بردند. در دوم شعبان وزارت داخله طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد در اجرای خلع سلاح مجاهدین، قوای دولتی عده‌ای متمرد را در باغ اتابک محاصره و ظرف سه ساعت متمردین کلاً مغلوب و ۳۵۰ نفر گرفتار و در نظمیه محبوس شدند... در همان زمان نمایندگان خراسان در مجلس نیز طی تلگرافی به انجمن ایالتی خراسان بدون اشاره به تعداد کشته‌ها عنوان می‌کنند: اشرار در منزل سردار ملی جمع، متأسفانه ایشان را مجبور نموده نگذاشتند از جزء اشرار خارج شود. دولت به قوه قهریه قانون خلع اسلحه اجرا، سردار و سالار ملی محترماً به منزل علیحده منتقل، اشرار گرفتار.» 

 پارک اتابک، قتلگاه فاتحان تهران در سالروز امضای فرمان مشروطیت
آنان که حضور ستارخان و یارانش را در تهران نمی‌خواستند، بهانه‌ای به نام خلع سلاح تراشیده بودند. این در حالی بود که ایشان با قرار دادن تفنگ به دستان خود در زمره نیرو‌های دولتی، آنان را از تحویل اسلحه معاف داشتند! سرانجام یپرم خان و نیروهایش به محل استقرار سردار و یارانش حمله بردند، او را زخمی کردند، یارانش را کشتند و اثاثشان را غارت کردند! آنان یکی از غمبارترین و در عین حال عبرت انگیزترین فصول تاریخ مشروطه را رقم زدند. در مقالی بر تارنمای سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی در این باره می‌خوانیم:
«دولت جدید به ریاست مستوفی الممالک، برای جلوگیری از هرج و مرج و برقراری امنیت در سطح شهر، درصدد برآمد تا برنامه خلع سلاح عمومی و استقرار نیرو‌های مسلح رسمی را در تهران اجرا کند. دولت مجاهدان تبریزی را برای خلع سلاح برگزید و برای نیرو‌هایی همچون بختیاری‌ها و نیرو‌های تحت امر یپرم خان ارمنی، استثنا واقع شدند. این تبعیض بر جناح آذربایجان گران آمد و آن را توطئه‌ای برای تضعیف خود قلمداد کردند. نمایندگان دولت در نشستی، ستارخان و باقرخان را به شرط پرداخت پول سلاح و مواجب عقب افتاده مجاهدان به اجرای برنامه مدنظر دولت راضی کردند، اما با فتنه انگیزی‌های برخی مجاهدان از تحویل سلاح خودداری کردند. دولت برای عقب‌نشینی به مجاهدان فرصت ۴۸ ساعته داد و با پایان یافتن آن در اول شعبان ۱۳۲۸. ق دستور حمله به پارک را صادر کرد. به امر یپرم خان ارمنی رئیس نظمیه وقت، درِ پارک سوزانده و سربازان دولت و نیرو‌های بختیاری وارد پارک شدند. قوای دولتی از چند عراده توپ و ۵۰۰ مسلسل شصت تیر استفاده کردند. در این هجوم، جمع زیادی از فاتحان مشروطه کشته، تعدادی دستگیر و برخی فرار کردند. با پایان یافتن هجوم، تاراج آغاز، در و پنجره‌ها شکسته و اسباب و اثاث مجاهدان غارت شد! واقعه پارک اتابک، در سالگرد امضای فرمان مشروطیت رخ داد. این واقعه را می‌توان پایانی بر شجاعت و دلاورمردی‌های مردی دانست که سال‌ها برای مشروطه خواهی مبارزه کرد. تا آنجا که برای همه خدمات و فداکاری‌هایش از خانه ملت لقب سردار ملی گرفت و سرانجام در دفاع از مجاهدان خود مقابل نیرو‌های همرزم سابق مجروح شد. پزشکان تلاش بسیاری برای مداوا انجام دادند، اما چنان که خود نیز گفت، زخم پا تاب و توان را از او گرفت و چهار سال پس از حمله به پارک اتابک درگذشت....» 
 ۱۸ تن کشته، ۴۰ تن مجروح و ۲۰۰ تن دستگیر شدند
روشن بود ستارخان و یارانش به نیکی از ماهیت «خلع سلاح» آگاه بودند و نهایتاً آن را به هیچ گرفتند. طرف مقابل نیز که درصدد یورش آوردن به آنان بود، این فرصت را غنیمت شمرد و طرح حمله را عملی ساخت. آنان در آن روز کسانی را می‌کشتند، مجروح می‌کردند و اسیر می‌گرفتند که چندی پیش به عنوان پیشقراولان مبارزه با استبداد، از آنان در دروازه تهران استقبال کرده بودند! احسان طریقت، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این موضوع می‌نویسد:
«مجاهدین که راهی جز متوسل شدن به ستارخان در مقابل خود ندیدند، در پارک اتابک گرد او جمع شده و از او خواستند تا از آنان حمایت کند و به مذاکره با دولت بپردازد. وزیر جنگ در مهلتی ۴۸ ساعته، دستور خروج مجاهدین از پارک را داد و ستارخان در جواب او گفت: شایسته و معمول نیست که شخص متحصن را از منزل خود خارج کنند! چند روز صبر کنید، من به نصیحت آنها را راضی به خلع سلاح می‌کنم، اسلحه آنها را گرفته، تقدیم دولت می‌کنم... نصیحت‌های ستارخان، اما تأثیری نداشت و مجاهدین بر خواسته خود پافشاری کردند. همزمان مخالفان ستارخان نیز تمام این ماجرا‌ها را زیر سر او می‌دانستند و سختی‌هایی را که این مرد در راه استقرار حکومت جدید به جان خریده بود، فراموش کردند! سرانجام مهلت ۴۸ ساعته به پایان رسید و در اول شعبان ۱۳۲۸ قمری، نیرو‌های دولتی پارک را محاصره کردند و جنگ آغاز شد. جنگ از بعدازظهر شروع و تا چهار ساعت بعد، با کشت و کشتار، غارت و به آتش کشیدن عمارت ادامه داشت! در این درگیری نابرابر، پای ستارخان تیر خورد، ۱۸ تن از مجاهدین در پارک کشته، ۴۰ نفر مجروح و ۲۰۰ نفر دستگیر شدند! جالب آن که از بین نیرو‌های مجاهدین، تنها قوای ستارخان خلع سلاح شدند و در حالی تمام کاسه‌ها بر سر سردار آذربایجانی شکست که در جلسه دولت گفته بود اولین کسی که تصمیم دولت را مبنی بر خلع سلاح به کار ببندد، خود بنده خواهم بود... بسیاری از زوایای وقایع آن شب در پارک اتابک هنوز ناشناخته است! مقصر دانستن ستارخان هم با وجود حمایتش از دولت جدید و لایحه خلع سلاح، یکی از این زوایاست. با این وجود مثل روز روشن است، واقعه پارک اتابک به قول احمد کسروی: یکی از اندوهناک‌ترین داستان‌های تاریخ مشروطه است... که سررشته‌داران آن نگذاشتند چگونگی آن به راستی شناخته شود!...» 

 دو روایت متفاوت از «تنکابنی» و «بختیاری»
همانگونه که اشارت رفت، در باب فرجام ستارخان و یارانش، داوری‌های متناقضی در تاریخ ثبت شده است. اینک و در پایان این مقال، دو نمونه از آنها را بازخوانی می‌کنیم. روایت سپهسالار تنکابنی، اما از نگاهی کاملاً همدلانه با سردار به نگارش درآمده است: «به تاریخ روز شنبه غره شعبان، در این یک ماه رجب که کابینه وزرا تجدید شد، وقایعات قریب اتفاق افتاد. به تحریک مفسدین مرحوم حجت‌الاسلام آقاسید عبدالله مجتهد مقتول کردند، ملت شوریدند، بازار‌ها بسته شد. چند روز بعد جمعی مجاهد به خونخواهی آقا سیدعبدالله، میرزا علی محمدخان را ایضاً در خیابان مقتول نمودند. همان قسم بازار‌ها بستند، شهر شلوغ اطراف مغشوش. در این بین آقای یپرم خان ارمنی را به نظمیه و با سردار بهادر پسر حاج علیقلی خان سردار اسعد را به میان آوردند و اینها اسباب چینی کردند تا ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی که در پارک میرزا علی اصغر خان اتابک امین السلطان منزل داشتند. روز یک‌شنبه غره شعبان سنه ١٣٢٨، باغ را ۱۲ عراده توپ دوره کردند و مسلسل ماکزیم آوردند. ۶، ۷ هزار نفر سرباز نظمیه ژاندارم، در آنجا حاضر نمودند. چهار ساعت جنگیدند. از اصناف و شهری بی‌اسلحه هم در آنجا بودند. بیچاره‌های مظلوم التماس‌ها کردند، آخر تسلیم شدند. بی‌رحمانه بختیاری و ارمنی، شب بعد از تسلیم به باغ ریختند. توپ ماکزیم و تفنگ به قدر ۳۰۰ نفر که از مجاهدین و فاتحین و اصناف شهر بودند، مقتول و شهید کردند و ملت مسلمان ایران را تا قیام قیامت لکه و بدنام کردند که فاتحین مشروطیت این قسم کشته و شهید و قتیل شوند. ستارخان هم زخم گلوله اگرچه ناخوش هم بود، پس از اینکه او را در بسترش خوابیده دیدند (یک نفر ارمنی با شش لول یراق به او ۲۰) گلوله زد. سالارملی را کتک وافری زدند. بامزه بود ورود این دو نفر که روز ورودشان طاق‌های نصرت برایشان بستند، کالسکه‌های سلطنتی برایشان بردند، چه احترامات سلطنتی در حق این دو نفر کردند و حالا به این روز سیاه نشانده‌اند این ملت خوش غیرت. به تاریخ صبح چهارشنبه ٤شهر شعبان، در زرگنده پس از نماز صبح نوشتم. من هم بحمدالله از کار کنار کشیده‌ام، ولی دقیقه‌ای از دست مردم آسودگی ندارم و آزارم می‌نمایند....» 
با این همه جعفرقلی خان سردار اسعد بختیاری، ستارخان را ساده و آلت دست مردم قلمداد کرده است: «ورود طهران ستارخان و باقرخان مشهور که طهران آمده بودند، مردم رفته آن بیچاره‌های ساده را آلت قرار داده بودند. در تمام کار‌های دولت دخالت می‌کردند. تا اینکه دولت به تنگ آمد. علناً در خیابان‌ها مردم را به قتل می‌رسانیدند. مرحوم آقا سیدعبدالله را در خانه خودش شب کشته. وضع شهر خیلی بد شده بود. دولت امر به خلع اسلحه مجاهدین کرد. ستارخان و باقرخان حمایت کردند. در باغ اتابک منزل داشتند. دولت که عبارت کابینه آقای مستوفی الممالک باشد و مجلس امر دادند، آنها را خلع سلاح کنیم. آقای سردار محتشم، یپرم خان [و]بنده، حمله آور شدیم به اطراف پارک. سه ساعت به غروب، جنگ شروع شد. یک ساعت از شب گذشته، ستارخان [و]باقرخان دستگیر [شدند]. پای ستارخان زخمی شد. به منزل آقای صمصام السلطنه که همسایه باغ اتابک بود فرستادم. ۱۲ نفر از رؤسای بختیاری، کشته و زخمی [شدند]. همین قدر هم مجاهد کشته. به قدر ۸۰۰ نفر، مجاهد محبوس و خلع اسلحه کردیم. بعد از چند روز، ستارخان و باقرخان مرخص و آزاد شدند....»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار